درس خارج فقه استاد مقتدایی
1401/09/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب النكاح/أحكام العقد /ادله استحباب نکاح
ترک ازدواج به خاطر فقر موجود یا خوف فقر محتمل در آینده جایز نیست؛ چنانچه در جنبهی تشویق به ازدواج نسبت به کسانی که مبتلاء به فقر فعلی هستند قرآن کریم میفرماید: ﴿وَأَنكِحُوا الْأَيَامَى مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاء يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾[1] «مردان و زنان بىهمسر خود را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را؛ اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بىنياز مىسازد؛ فضل خداوند واسع و از نيازهاى بندگان آگاه است.»[2] از طرفی هم مردان و زنانی که در معرض ازدواج هستند نباید بخاطر هیچ نوع فقری چه فعلی و چه خوف فقر محتمل، از ازدواج منصرف شوند بلکه کسانی که در صدد واسطه گری برای این امر خیر هستند یا نوعی ولایت نسبت به چنین مردان و زنانی دارند نباید به خاطر چنین فقرهایی از اقدام خیر منصرف شوند و بیجهت نگران چنین زنان و مردانی باشند و باید با توکل بر خدا، مقدمات این ازدواجها را مهیا کنند؛ و اگر کسانی به خاطر احتمال فقر از چنین امر خیری امتناع ورزند گویا به خدای متعال گمان بد بردهاند؛ امام صادق(ع) در روایتی میفرماید: «مَنْ تَرَكَ التَّزْويجَ مَخافَةَ الْعَيْلَةِ فَقَد اَساءَ ظَنَّهُ بِاللّه ِ عَزَّ وَ جَلَّ اِنَّ اللّه َ عَزَّ وَ جَلَّ يَقولُ: ﴿اِن يَكونوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللّه ُ مِن فَضلِهِ﴾»[3] هر كس از ترس فقر ازدواج نكند به خداوند بد گمان شده است زيرا خداوند مى فرمايد: اگر تهيدست باشند، خداوند آنان را از فضل خود، بى نياز مى كند.
معنای استعفاف در امر نکاح: بین آن دسته آیات و روایاتی که تشویق به ازدواج میکنند و فقر و نداری را در تحقق ازدواج به عنوان مانع تلقی نمیکنند و بین این آیه کریمه که میفرماید: ﴿وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ...﴾[4] «و كسانى كه امكانى براى ازدواج نمىيابند، بايد پاكدامنى پيشه كنند تا خداوند از فضل خود آنان را بىنياز گرداند...» شاید تصور شود نوعی تنافی در این دو دسته آیات و روایات وجود دارد، ولی چنانچه مرحوم صاحب جواهر فرموده است در واقع هیچ تنافی مطرح نیست بلکه متعلق عبارت ﴿وَلْيَسْتَعْفِفِ﴾ «سؤال» است نه «نکاح» یعنی کسانی که مبتلاء به فقر هستند و میدانند در صورت نکاح دچار فقر و تنگدستی خواهند شد و اتفاقا پس از ازدواج نیز پیش بینی آنها درست از کار درآید و در وضعیت سختی و تنگدستی واقع شوند باز هم از این ازدواج دلسرد نباشند و به خدا توکل کنند و نباید به خاطر این سختی و تنگدستی کرامت انسانی و ایمانی خود را نادیده بگیرند و برای خلاصی از مشقت زندگی، خود را زیر بار منّت کسانی قرار دهد که انسانهای شایستهای نیستند و نباید از چنین افرادی تقاضای کمک مالی یا هر نوع حمایتی نمایند؛ البته مرحوم صاحب جواهر سند قرآنی و روایی برای استدلال خود مطرح ننمودهاند ولی با این حال این استدلال استدلال خوب و قانع کنندهای است.
مذمت خود داری از ازدواج: در روایات وارد شده است: «شرار موتاكم العزاب»[5] بدترين مردگان شما عزبهايند؛ «رُذال موتاكم العزّاب»[6] مردگان فرومايه شما عزبهايند؛
بیان استاد: در این که کسی بخواهد رویهی خود را در زندگی تجرد و عزب بودن انتخاب کند هیچ شکی نیست که از جهت معارف دینی و عقلی مورد مذمت است؛ حال این سؤال مطرح میشود چه مقدار از عزوبت و تجرد موجب چنین مذمتی خواهد بود؟ و این که عنوان عزب در چه مدتی برای شخص بیهمسر معنی پیدا میکند؟ در این که کسی تا آخر عمر بخواهد بدون همسر بماند و عقیدهاش این باشد که نباید ازدواج کرد، بلاشک این مصداق روایاتی خواهد بود که بدترین مردگان را عزبها معرفی نموده است و اما اگر کسی در صدد ازدواج باشد ولی فعلا همسر مناسب قسمت نشده باشد و یا این که همسرش فوت شده باشد و مدتی در حال تجرد باشد ولی قصد ازدواج داشته باشد ولی در همین فاصله اجل مهلت ندهد و در حال بیهمسری از دنیا برود آیا چنین افرادی عنوان عزب بر آنها اطلاق خواهد شد؟ و آیا چنین مردگانی نیز در گروه بدترین مردگان قرار خواهند گرفت؟ این بحث بحث مهم و خوبی است و ثمراتی هم بر این بحث مترتب است.
کلام مرحوم صاحب جواهر در معنای «عزب»: «ثم المراد بالعزب الذي هو من الأشرار والأراذل من ثبت له وصف العزوبة على الدوام، أو في غالب الأزمنة والأحوال بحيث يضمحل خلافه في جنبه، ومقتضاه استحباب أن يكون له أهل يتمكن منها غالبا، وليس المراد من ثبت له الوصف في الجملة ولو نادرا لأن جل الناس أو كلهم عزاب بهذا التفسير، إذ قل ما يتفق لأحد دوام التأهل من ابتداء البلوغ إلى حين الوفاة لا يتخلله عزوبة أصلا، وخصوصا إذا فسرنا العزوبة بما يشمل الانقطاع من الأهل أيضا، ولا من كان على صفة العزوبة حال الموت خاصة، إذ يلزم منه أن يكون المتأهل الذي اتفقت له العزوبة عند موته من الأشرار، والعزب الذي يتفق له التأهل كذلك من الأخيار، وهو بعيد جدا، فالاعتبار إذن بالغلبة كما ذكرناه.»[7]
بیان استاد: هر چند در معنای لغوی «عزب» تردیدی وجود ندارد و شامل کسانی است که در وضعیت تجرد و بیهمسری بسر میبرند ولی در تطبیق برخی مصادیق تردیدهایی ممکن است راه پیدا کند؛ مرحوم صاحب جواهر در توضیح معنای «عزب» نکات خوب و قابل استفادهای مطرح نمودهاند هر چند مانند بحث رفع تنافی بین آیات مشوق به نکاح و آیاتی که ظهور در اجتناب از نکاح دارند استدلال خوب و قانع کنندهای به کار بردند ولی مستنداتی برای این استدلال خود ارائه ندادند همچنین سخن ایشان در تبیین معنای «عزب» نیز کلام خوبی است ولی کلامشان را مستند به آیات و روایات ننمودهاند به هر حال مباحث ایشان قابل توجه و مفید است؛ مصداق قطعی «عزب» کسانی هستند که بنای بر تجرد تا آخر عمر دارند و حاضر نیستند در هیچ شرائطی تن به ازدواج دهند ولی در این که اگر کسی تصمیم بر ازدواج دارد ولی منتظر مساعد شدن شرائط باشد و حتی اقدامات جدّی انجام داده باشد ولی شخص مناسب نصیب او نشده باشد و یا این که کسی به جهت فوت همسر و یا متارکه همسر، مدتی در حالت تجرد به سر ببرد ولی در صدد ازدواج باشد آیا چنین مواردی نیز داخل در محدودهی معنای عزب میشود؟ و آیا توبیخات وارد شده بر علیه «عزّاب» شامل چنین گروههایی نیز خواهد شد؟ مرحوم صاحب جواهر در این موضوع مطالب مفصل و مفیدی مطرح نموده است که میتواند ثمرات قابل توجهی نیز به همراه داشته باشد؛ مضمون سخن ایشان این است که مراد و مقصود از معنای «عزب»- همان معنایی که شامل بدترین و شرورترین و پستترین مردگان امت اسلام به حساب میآیند- کسانی هستند که وصف عزوبت علی الدوام و همیشگی بر آنها ثابت شده باشد یا این که این وصفِ عزوبت در غالب عمر و در غالب حالات بر کسی اطلاق بشود به نحوی که خلاف معنای «عزوبت» که «تأهل» است کلا مضمحل و دور از تصور باشد، مقتضای این که کسی عزب نباشد آن است که مستحب است هر انسان بالغی به همسری که متمکن از او باشد غالبا دسترسی داشته باشد و هرگز معنای عزب این نیست که برای کسی مقدور نباشد همیشه بدون استثناء در هر لحظه که اراده کند متمکن از همسر باشد با چنین تفسیری از عزب باید بگوییم اکثر مردم در حالت عزوبت بسر میبرند زیرا کم اتفاق میافتد که کسی از اول بلوغ تا آخر عمر در وضعیت تمکن از همسر در هر زمان و هر حالتی داشته باشد و هیچ خللی عارض نشده باشد مخصوصا اگر بخواهیم معنای عزوبت را فقط انقطاع از همسر تفسیر کنیم و یا بیهمسری در حالت فوت فقط تفسیر کنیم باز هم بسیاری از مردم در محدودهی «عزاب» قرار خواهند گرفت ولو این که هیچ کوتاهی و تقصیری نداشته باشند و مسلما چنین مواردی با روح روایات سازگار نیست زیرا با چنین تفسیری از «عزوبت» حتی کسی که متأهل بوده ولی به هر دلیلی قبل از فوتش همسرش فوت کرده باشد نیز مصداق «شرار موتاکم» خواهد بود و از طرفی با این تفسیر اگر کسی یک عمر عزب باشد ولی چند ساعت آخر عمرش تأهل برای او اتفاق افتاده باشد باید در ردیف خیار و کسانی که دیگر در زمرهی «شرار موتاکم» نیستند قرار بگیرند و چنین فرضی جدّا دور از باور و تصور است، بنا بر این آنچه در اطلاق «عزوبت» معیار و ملاک به حساب میآید چنانچه قبلا نیز متذکر شدیم آن است که در غالب عمر کسی در حالت عزوبت باشد؛ به نظر ما این تحلیل مرحوم صاحب جواهر بسیار مناسب و قابل توجه است و إن شاء الله همه در صدد این باشند که زمینه تأهل همه اقشار جامعه مهیا شود و هرگونه موانع مخصوصا موانع فرهنگی برطرف شود و آنچه متناسب با مذاق شرع مقدس است واقع شود؛ شما فرض کنید یک زن یا مردی همسر خود را از دست داده باشد نباید اقدام این زن یا مرد برای تأهل مجدد به عنوان یک عمل زشت و دور از شأن انسانی تلقی شود و او را یک انسان بی وفا معرفی کنند بلکه همه باید از اقدام چنین افرادی حمایت کنند و خواست شرعی را در جامعه، فرهنگی مقبول قرار دهند.
برکات ازدواج: برای نکاح، برکات متعددی میتوان متذکر شد؛ از مهمترین برکات نکاح، تداوم نسل است؛ وقتی فرزندی به دنیا میآید در حقیقت یک موحد و «لاإله إلا الله» گو به دنیا آمده است که میتواند منشأ خیر و برکات برای خود و سایر بندگان خدا باشد؛ در این خصوص به برخی روایات وارد شده از اهل بیت عصمت و طهارت(ع) متمسک میشویم.
روایت اول: «عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبي جعفر عليهالسلام قال: قال رسول الله صلىاللهعليهوآله: ما يمنع المؤمن أن يتخذ أهلا؟! لعل الله يرزقه نسمة تثقل الارض بلا إله إلا الله.»[8] امام صادق(ع) در این روایت به نقل از جد بزرگوارشان رسول خدا(ص) میفرمایند: چه چیزی موجب میشود که یک مؤمن اقدام به ازدواج نکند؟ چه بسا به برکت این ازدواج، خداوند یک جنبنده؛ نفس کش؛ موجود زندهای (فرزندی) به او عنایت کند که زمین را از برکت ذکر لاإله إلا الله سنگین و با ارزش نماید.
روایت دوم: «محمد بن يعقوب، عن عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد وأحمد بن محمد جميعا عن ابن محبوب، عن علي بن رئاب، عن عبد الاعلى بن أعين مولى آل سام عن أبي عبدالله عليهالسلام قال: قال رسول الله صلىاللهعليهوآله: تزوجوا الابكار فإنهن أطيب شيء أفواها.
قال:وفي حديث آخر: وأنشفه أرحاما، وأدر شيء اخلافا، وأفتح شيء أرحاما، أما علمتم اني اباهي بكم الامم يوم القيامة حتى بالسقط يظل محبنطئا على باب الجنة، فيقول الله عزّ وجلّ: ادخل، فيقول: لا أدخل حتى يدخل ابواي قبلي، فيقول الله تبارك وتعالى لملك من الملائكة: ائتني بأبويه، فيأمر بهما إلى الجنة، فيقول: هذا بفضل رحمتي لك.»[9] عبد الاعلى بن اعين نقل میکند از امام صادق(ع) که فرمود: رسول خدا(ص) فرمود: با زنان باكره ازدواج كنيد، زيرا دهان آنها از هرچيزى پاكيزهتر و خوشبوتر است در حديث ديگرى آمده است: با دختران باکره ازدواج کنید زیرا آنها از جهت بوی دهان خوشبوتر و از حیث شیردهی پرشیرتر و از لحاظ رحم فراخ ترند؛ آیا نمیدانید که من در روز قیامت به زیادتی شما بر امّتها حتی به جنین سقط شده افتخار میکنم؟ در آنروز بچه سقط شده كنار درب بهشت مىايستد و وارد نمىشود. خداوند عز و جلّ مىفرمايد: وارد بهشت شو! مىگويد: وارد نمىشوم تا پدر و مادرم وارد شوند. خداوند عز و جلّ به يكى از فرشتگان مىفرمايد: پدر و مادرش را بياور! آنگاه دستور مىدهد كه آن دو را به بهشت وارد كنند و مىفرمايد: اين به خاطر رحمت بىحساب من بر توست؛
بیان استاد: اگر فرزندی قسمت پدر و مادری شود از دو حال خارج نیست؛ یا این فرزند به سن رشد و بلوغ و توانمندی میرسد که بر چنین فرزندی اطاعت از پدر و مادر و محبت کردن به آنها و تشکر از آنها واجب میشود چنانچه در قرآن کریم وارد شده است: ﴿وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ﴾[10] «و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم؛ مادرش او را با ناتوانى روز افزون حمل كرد و دوران شيرخوارگى او در دوسال پايان مىيابد؛ آرى به او توصيه كردم كه براى من و براى پدر و مادرت شكر به جا آور كه بازگشت همه شما به سوى من است.»[11] ﴿وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا﴾[12] «و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستيد؛ و به پدر و مادر نيكى كنيد. هرگاه يكى از آن دو، يا هر دو، نزد تو به سنّ پيرى رسند، كمترين اهانتى به آنها روا مدار؛ و بر آنها فرياد مزن؛ و گفتار لطيف و سنجيده و بزرگوارانه به آنها بگو.»[13] ﴿هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِن لَّدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاء﴾[14] «آن جا بود كه زكريا، با مشاهده آن همه شايستگى در مريم، پروردگار خويش را خواند و گفت: «پروردگارا! از سوى خود، فرزند پاكيزهاى نيز به من عطا فرما، كه تو دعا را مىشنوى.»[15] با چنین جایگاهی از رابطه بین فرزند و پدر و مادر، به إزای هر قدمی که این فرزند در انجام این واجب بر میدارد أجر و ثوابی داده میشود در نتیجه هم پدر و مادر از محبت و حمایت مادی و معنوی چنین فرزندی بهرهمند میشوند و هم موجب میشوند فرزندشان به جهت بجای آوردن این واجب به درجات والای ایمانی و انسانی دست پیدا کند؛ از طرفی، طلب فرزند از لسان پیامبران و اولیای الهی مانند حضرت زکریا و انعکاس آن در آیات قرآن کریم، یک تأیید اطمینان بخشی در مطلوب بودن فرزند آوری و مقدمه آن که ازدواج است میباشد و امّا حالت دیگر آن است که این فرزند در رحم مادر سقط شود و یا قبل از سن بلوغ از دنیا برود در این فرض نیز چنین فرزندی برای پدر و مادر خود برکاتی به همراه خواهد داشت از جمله همین برکتی که در این روایت وارد شده است که این جنین سقط شده در مقابل درب بهشت میایستد و میگوید من وارد بهشت نمیشوم تا زمانی که پدر و مادرم وارد بهشت شوند و در این حال خداوند فرشتهای را مأمور میکند که پدر و مادر او را حاضر کنند و همگی باهم وارد بهشت میشوند همین مقدار از برکات کافی است که انگیزه کافی برای فرزند آوری وجود داشته باشد.
روایت سوم: «عن سهل بن زياد، عن جعفر بن محمد الأشعري، عن عبدالله بن ميمون القداح، عن أبي عبدالله عليهالسلام عن آبائه عليهمالسلام قال: قال النبيّ صلىاللهعليهوآله: ما استفاد امرؤ مسلم فائدة بعد الاسلام أفضل من زوجة مسلمة تسره إذا نظر إليها، وتطيعه إذا أمرها، وتحفظه إذا غاب عنها في نفسها وماله.»[16]
بیان استاد: این روایت بسیار روایت جالب توجهی است؛ و در جلسات قبل نیز توصیه کردم که مناسب است مردها این روایت را برای همسران خود هدیه دهند؛ مضمون این روایت چنان است که عمل کردن خانوادهها به مضمون آن موجب افزایش محبت بین زن و شوهرها میشود؛ این روایت میگوید: بعد از اسلام و مسلمانی که بالاترین نعمتهاست هیچ نعمتی بالاتر از این نیست که برای مردی زنی قسمت شود که این خصوصیات را داشته باشد؛ اول اینکه هر وقت این مرد به چهرهی همسر خود نگاه میکند دلش شاد و امیدوار شود یعنی هم از جهت نظافت و استفاده از بوی خوش رعایت کرده باشد و هم از جهت بشاشت و رضایتمندی از این ازدواج، آثاری نمایان باشد و مدام حالت طلبکارانه و اضطراب نداشته باشند و دیگر این که اگر درخواستی از همسر خود داشته باشد برای او مهم باشد و آن را بجا آورد و خصوصیت سوم این که هر وقت شوهر این زن در خانه نباشد این زن امانتدار خوبی برای شوهر خود باشد به نحوی که هم از مال شوهرش حفاظت کند و نگذارد که اموال شوهرش هدر شود و هم از خودش و عفت خودش حفاظت کند چرا که زن ناموس شوهرش است و هر زمانی باید مراقب ناموس شوهرش باشد.
چه خوب است یک مرد وقتی میبیند همسر او این سه ویژگی را دارد او را مورد خطاب قرار دهد و به او بگوید که خداوند بعد از نعمت مسلمانی، تو را به من عنایت کرده که بالاترین نعمتهایی! چرا که هر وقت به تو نگاه میکنم دلم شاد و امیدوار میشود و همیشه همراه و همدل من هستی و از زندگی با من راضی و خشنود هستی و چه من باشم و نباشم امانتدار مال و ناموس من هستی.
در درس امروز هم راجع به معنای «عزوبت» صحبت کردیم و هم راجع به مستندات قرآنی و روایی در بیان برکات ازدواج.