درس خارج فقه آیت الله مظاهری
کتاب الحج
94/01/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کفارهی تراشیدن مو در حال احرام/ محظور پنجم: حلق
الشعر/ مقصدسوم: بقیهی محظورات/ رکن سوم: لواحق/ کتاب حج
بحث ما دربارهی تروک احرامی بود که کفاره دارد. مرحوم محقق تروک احرامی که بر محرم حرام است را بیش از بیست مورد شمردهاند.[1] اما چیزهایی که بر محرم حرام است و کفاره هم دارد، هشت مورد فرمودهاند.[2] چهار مورد از تروک احرامی را که کفاره دارد، مباحثه کردیم.
مباحثهی امروزمان راجع به تراشیدن سر است که قرآن میفرماید: «وَ لاَ تَحْلِقُوا رُءُوسَکُمْ».[3] اما روایات ما از این تجاوز کرده و فرموده است: مطلق ازالهی مو، سر تراشیدن و یا ماشین کردن سر، ماشین کردن یا تراشیدن ریش، واجبی کشیدن، کندن موی صورت یا موی بدن؛ یعنی نتف الشعر، فرمودند همهی اینها حرام است و علاوه بر اینکه حرام است، کفاره هم دارد. مقداری بالاتر، فرمودهاند: حتی اگر مضطر باشد، مثلاً مریض است و باید سرش را بتراشد، یا مریض است و باید واجبی بکشد، گفتهاند: قاعدهی اضطرار میگوید این کار را بکن، اما کفاره دارد. اما صورت سهو و نسیان و جهلش را فرمودهاند: علاوه بر اینکه حرام نیست، کفاره هم ندارد.
استبعادی جلو میآید و آن این است که در صورت جهل، جاهل مقصر نمیدانست که نباید ریشش را کوتاه کند، اما ریشش را کوتاه کرده است، گفتهاند: حرام نیست، کفاره هم ندارد و اما اگر جاهل نیست، بلکه مضطر است؛ یعنی میداند که باید صورتش را کوتاه نکند و سر را نتراشد، اما مجبور است که صورتش را کوتاه کند و سرش را بتراشد و یا واجبی بکشد، در این صورت گفتهاند: قاعدهی «رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه» [4] میگوید: این کار را بکند، اما باید کفاره هم بدهد. کفارهاش هم یک استبعاد است، چطور باید این استبعاد را جواب بدهیم که در صورت سهو، نسیان و جهل گفتهاند: کفاره ندارد، اما در صورت اضطرار گفتهاند: کفاره دارد و این حکم وضعی برای اضطرار هست، اما برای جهل نیست؟
استبعاد دیگری هم هست و آن این است که کفارهاش چیست و چه چیزی باید بدهد؟ تخییری درست کردهاند و طبق تخییر گفتهاند: سه روز را روزه بگیرد، یا اینکه ده نفر را اطعام کند و یا اینکه یک گوسفند قربانی کند. معمولاً ده نفر اطعام را انتخاب میکنند و به این، تخییر بین أقل و أکثر میگویند و تخییر بین أقل و أکثر داریم. مثلاً مشهور در میان فقها در تسبیحات اربعه این است که یکی یا سه تا باشد. میتواند به یکی اکتفا کند، اما اگر به یکی اکتفا نکرد، حتماً سه باشد. این تخییر بین أقل و أکثر است و در اینجا هم تخییر بین أقل و أکثر است و گفتهاند: سه روز روزه بگیرد، یا ده نفر، یا در بعضی از روایات دارد که شش نفر را اطعام کند و یا یک گوسفند قربانی کند. در اطعامش هم بعضی گفتهاند: درست باید یک غذا بدهد و یک نفر را سیر کند و بعضی گفتهاند: یک مُدّ طعام کفایت میکند و بعضی گفتهاند: چند خرما کفایت میکند. این هم استبعاد دومی است که در مسأله هست.
حال قبل از هر چیز، آیهی شریفه را میخوانیم که میفرماید: «وَ لاَ تَحْلِقُوا رُءُوسَکُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ»؛ قبل از اینکه قربانی کند، نمیتواند سر بتراشد. بعد فرمودهاند: «فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُکٍ»؛[5] روزه بگیرد، یا صدقهای بدهد و یا گوسفندی قربانی کند. نُسک یعنی قربانی کردن حیوان که لاأقل یک گوسفند است.
اگر ما باشیم و این آیهی شریفه، این آیه مختص به تراشیدن سر است و صورت را نمیگیرد، کندن مو را نمیگیرد، کشیدن واجبی را نمیگیرد و این مختص سر است؛ «وَ لاَ تَحْلِقُوا رُءُوسَکُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ»
«فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذًى» کسی که مریض است و باید سرش را بتراشد، یا مریض نیست، اما مثلاً سرش کنه برداشته، یا شپش برداشته و او را اذیت میکند و نمیتواند درست اعمال را به جا بیاورد، در این صورت گفتهاند: سرش را بتراشد، اما به جای سرتراشیدن کفاره بدهد. «فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيَامٍ»؛ یعنی روزه بگیرد. اما قرآن ندارد که چند روز روزه بگیرد. «أَوْ صَدَقَةٍ»؛ یا صدقه بدهد، اما آیهی شریفه دلالت ندارد که چقدر صدقه بدهد. «أَوْ نُسُکٍ»؛ یا شتر یا گاو یا گوسفند قربانی کند که حداقلش گوسفند است.
آن وقت آن استبعاد حسابی جلو میآید و آن این است که روزه گرفتن، صدقه دادن و نُسُک را به طور تخییر پیش هم گذاشته است. اما روایات ما آیهی شریفه را تفسیر میکند و خواه ناخواه باید طبق روایات عمل کنیم و نمیتوان طبق آیهی شریفه عمل کرد.
صحيحه زراره: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: مَنْ حَلَقَ رَأْسَهُ أَوْ نَتَفَ إِبْطَهُ نَاسِياً أَوْ سَاهِياً أَوْ جَاهِلًا فَلَا شَيْءَ عَلَيْهِ وَ مَنْ فَعَلَهُ مُتَعَمِّداً فَعَلَيْهِ دَمٌ.»[6]
اگر سهواً یا جهلاً صورتش را تراشیده و نمیدانسته که در حال احرام نمیشود صورت را تراشید، فرمود: «لَا شَيْءَ عَلَيْهِ». یا رسمش بود که هر روز صبح این کار را در خانهاش انجام میداده و الان در اینجا هم یادش رفته که محرم است و صورت را تراشید. گفتهاند: این طوری نیست.
اما اگر عمدی باشد؛ «فَعَلَيْهِ دَمٌ»؛ باید یک گوسفند قربانی کند. صیام و صدقه ندارد، بلکه یک گوسفند قربانی را دارد. حالا متعمّداً یعنی چه؟ اگر چه ظاهر معنای متعمّداً این است که میداند که این کار حرام است و میداند که کفاره دارد، اما با این فرض، باز این کار را انجام میدهد، اما آقایان روایات را معنا کردهاند که متعمّداً یعنی مضطراً. کسی که ساهی است و کسی که جاهل است، متعمّد نیست، اما کسی که مضطر است، متعمّد است. آن وقت اگر متعمّد باشد، فعلیه دم و اما اگر متعمّد نباشد، ساهی یا جاهل یا ناسی باشد، فلیس علیه شیء.
نه میتوان گفت که روایت، آیه را معنا کرده و نه میتوان به روایت ملتزم شد و گفت: روایتِ متعمّداً، یعنی مضطراً، آن وقت اینطور میشود که ساهی و ناسی و جاهل کفاره ندارد و اما مضطر کفاره دارد. این در میان فقها هم مشهور شده است. لذا نمیدانیم که چطور روایت را تفسیر آیه بدانیم و یا چطور متعمّد را به معنای مضطر بدانیم. حالا کسی بگوید: کسی که مضطر است، عمداً سرش میتراشد، میگوییم: جاهل هم همینطور است. کسی که جاهل است، جاهل به حکم است و نمیداند این کار حرام است و کفاره دارد، اما این هم متعمداً صورتش را میتراشد. تعمد در مقابل سهو و نسیان است و الاّ تعمّد جاهل مقصر را میگیرد، مضطر را هم میگیرد.
لذا از این جهت که مضطر را متعمّد میدانند، در میان فقها مشهور شده که مضطر کفاره دارد و ساهی و ناسی کفاره ندارد. به آقایان میگوییم: اگر این حساب را بکنیم، جاهل هم همین است؛ جاهل هم متعمّد است، اما حکم را نمیداند و نمیداند که تراشیدن ریش در حال احرام کفاره دارد و چون رسمش بوده که هر روز صورتش را میتراشیده، الان هم صورتش را متعمّداً تراشیده است. لذا آقایان متعمداً را در مقابل جاهلٌ گذاشتهاند و روایت را اینطور معنا کردهاند و گفتهاند معنای روایت این است که «من حلق رأسه، أو نتف ابطه، ناسيا أو جاهلا، فلا شيء عليه، ومن فعله مضطراً، فعليه دم.» و متعمداً را به مضطراً معنا کردهاند و گفتهاند: آنکه مضطر است، متعمّد است؛ یعنی در مقابل ناسی دانسته سر تراشیده است، پس متعمّد است. به ایشان عرض میکنیم: جاهل هم همین است و جاهل متعمّداً سر تراشیده اما حکم را نمیدانسته و خیال میکرده تراشیدن صورت طوری نیست و صورت را تراشیده است.
لذا انصافاً مشکل میشود. آنچه فقها فرمودهاند، این است که یکی از تروک احرام که کفاره دارد، تراشیدن سر یا تراشیدن صورت و یا گرفتن مو از بدن مثلاً با واجبی کشیدن است. قدری بالاتر، گفتهاند: اگر ریشش را میکَنَد و یا موی دستش را روی آتش میگیرد و موها میرود و یا میکند؛ گفتهاند: همهی اینها کفاره دارد. اما همین فقها گفتهاند: اینها در صورت اضطرار است و اما اگر ساهی یا ناسی یا جاهل باشد، طوری نیست.
خوب صورت سهو و نسیان را میگوییم، صورت جهل هم اگر این روایت هم نبود، باز میگفتیم، برای اینکه قرار شد در باب حج یک قاعده درست کنیم و بگوییم همهی اینها باید عمداً باشد؛ یعنی عالماً این کار را انجام دهد و اما اگر سهو باشد، یا نسیان یا جهل باشد، «کُلُّ امْرِءٍ رَكِبَ أَمْراً بِجَهَالَةٍ فَلَا شَيْءَ عَلَيْه»[7]. صاحب جواهر این قاعده را به دست ما داد و از روایات حسابی استفاده کردیم. حالا میخواهیم این قاعده را بشکنیم؛ اگر با «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون»[8] میخواهید جلو بیایید، صورت جهل متعمد است، یعنی تعمداً صورت را ماشین میکند و همچنین اگر صورتش شپش زا شده و میخواهد صورتش را بتراشد، چون مضطر است، پس بنابراین متعمداً صورت را میتراشد. پس هم صورت جهلش متعمداً است و هم صورت اضطرارش متعمّداً است. اما آقایان صورت جهل را نفرمودهاند، اما صورت اضطرار را فرمودهاند و گفتهاند چون عامد است، «رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه» نمیآید و «رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه» همان مؤاخذه است و رفع مؤاخذة مَا اضْطُرُّوا الیه، اما کفاره به حال خود باقی است.
انصافاً مسألهی مشکلی است و همچنین آیهی شریفه را از سر تراشیدن، ببریم روی صورت تراشیدن، دلالت ندارد و القای خصوصیت کردن هم کار مشکلی است. بعد هم روی کفاره، آیه میفرماید: یا روزه، که اطلاقش این است که یک روزه بگیر و بس است و یا صدقه، که اطلاقش این است که یک خرما بده، یا یک درهم بده، کفایت میکند و یا یک گوسفند بکش، اما روایت اینطور میگوید:
صحیحه حريز: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَّعَلَى كَعْبِ بْنِ عُجْرَةَ الْأَنْصَارِيِّ وَ الْقَمْلُ يَتَنَاثَرُ مِنْ رَأْسِهِ، فَقَالَ: أَ تُؤْذِيكَ هَوَامُّكَ؟»؛ سرش شپش زا شده بود. که اگر یادتان باشد سابقاً برای اینکه سرهایشان شپش زا نشود، چیزی مثل موم و امثال اینها درست میکردند و به موهای سر میمالیدند که شپش نتواند وارد سر شود. ولی این شخص این کار را نکرده بود و پرسیدند شپشها اذیت میکنند؟ «فَقَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَأُنْزِلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ "فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ" فَأَمَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَّبِحَلْقِ رَأْسِهِ وَ جَعَلَ عَلَيْهِ الصِّيَامَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ وَ الصَّدَقَةَ عَلَى سِتَّةِ مَسَاكِينَ لِكُلِّ مِسْكِينٍ مُدَّانِ وَ النُّسُكَ شَاةً»؛[9] پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آیه شریفه را اینطور معنا کردند و گفتند: مراد از صیام، یعنی سه روزه و مراد از صدقه، یعنی به شش نفر و هر نفر تقریباً دو کیلو خرما و یا یک گوسفند قربانی کردن است.
این روایتی که شأن نزول آیه شریفه است و این شأن نزول مربوط به سر است. حالا آیا راجع به ریش هم میتوان گفت؟ استفاده کردن از آیه، انصافاً مشکل بود، اما ظاهراً مثل اینکه میتوان در اینجا القای خصوصیت کرد و یا گفت: سر از باب مثال است، بنابراین صورت هم باشد، همینطور است، یا قدری پائینتر، بگوییم: اگر جایی از بدنش کنه توز، یا شپش زا باشد، میتواند موهایش را زایل کند؛ بگوییم: همینطور که فقها فرمودهاند، نتف مو، یعنی زایل کردن مو، چه سر باشد، یا صورت باشد، یا بدن باشد، جایز نیست، مگر اینکه مضطر باشد. اگر مضطر باشد، نمیتوان گفت جایز نیست و «رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه» حکم تکلیفی آن را برمیدارد و حکم وضعی به حال خود باقی میماند.
اما این هم یک استبعاد است، برای اینکه حکم تکلیفی را برداریم و حکم وضعی را بگذاریم، خیلی مؤنه میخواهد. «رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه»، یعنی نه حکم تکلیفی هست و نه حکم وضعی هست و اما بگوییم: «رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه» حکم تکلیفی را برداشت و حکم وضعی به حال خود باقی است، این همان حرف مرحوم شیخ انصاری است که مؤاخذه در تقدیر گرفتند و گفتند: رفع مالایعلمون یعنی رفع مؤاخذة یعلمون،[10] و شما هم قبول نکردید و گفتید: اگر حکم تکلیفی برداشته شود، باید حکم وضعی هم برداشته شود. اما در این روایتها گفتهاند: حکم وضعی برداشته نشده و آیه شریفه هم اینطور که گفتم، دلالت بر آنچه در متن فقه آمده، ندارد و لذا مسأله مشکل میشود.
بله حرف دیگری هست و آن این است که هرچه یقین داریم، بگوییم و هرچه شک داریم، با «رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه» و «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» برداریم. این خوب است، اما شهرت جلوی ما را میگیرد. اگر کسی از شهرت نترسد، حرف ما خوب است و اما اگر از شهرت بترسد که باید بترسیم، جلوی ما را میگیرد و باید به گفتهی فقها و به متن فقه و کسانی که مثل محقق و شرایع و مرحوم شیخ طوسی و نهایه و این متونی که در فقه هست که نمیتوان رها کرد، ملتزم شد. مسأله مشکل است و باید باز دربارهی آن صحبت کنیم.
بحث ما دربارهی تروک احرامی بود که کفاره دارد. مرحوم محقق تروک احرامی که بر محرم حرام است را بیش از بیست مورد شمردهاند.[1] اما چیزهایی که بر محرم حرام است و کفاره هم دارد، هشت مورد فرمودهاند.[2] چهار مورد از تروک احرامی را که کفاره دارد، مباحثه کردیم.
مباحثهی امروزمان راجع به تراشیدن سر است که قرآن میفرماید: «وَ لاَ تَحْلِقُوا رُءُوسَکُمْ».[3] اما روایات ما از این تجاوز کرده و فرموده است: مطلق ازالهی مو، سر تراشیدن و یا ماشین کردن سر، ماشین کردن یا تراشیدن ریش، واجبی کشیدن، کندن موی صورت یا موی بدن؛ یعنی نتف الشعر، فرمودند همهی اینها حرام است و علاوه بر اینکه حرام است، کفاره هم دارد. مقداری بالاتر، فرمودهاند: حتی اگر مضطر باشد، مثلاً مریض است و باید سرش را بتراشد، یا مریض است و باید واجبی بکشد، گفتهاند: قاعدهی اضطرار میگوید این کار را بکن، اما کفاره دارد. اما صورت سهو و نسیان و جهلش را فرمودهاند: علاوه بر اینکه حرام نیست، کفاره هم ندارد.
استبعادی جلو میآید و آن این است که در صورت جهل، جاهل مقصر نمیدانست که نباید ریشش را کوتاه کند، اما ریشش را کوتاه کرده است، گفتهاند: حرام نیست، کفاره هم ندارد و اما اگر جاهل نیست، بلکه مضطر است؛ یعنی میداند که باید صورتش را کوتاه نکند و سر را نتراشد، اما مجبور است که صورتش را کوتاه کند و سرش را بتراشد و یا واجبی بکشد، در این صورت گفتهاند: قاعدهی «رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه» [4] میگوید: این کار را بکند، اما باید کفاره هم بدهد. کفارهاش هم یک استبعاد است، چطور باید این استبعاد را جواب بدهیم که در صورت سهو، نسیان و جهل گفتهاند: کفاره ندارد، اما در صورت اضطرار گفتهاند: کفاره دارد و این حکم وضعی برای اضطرار هست، اما برای جهل نیست؟
استبعاد دیگری هم هست و آن این است که کفارهاش چیست و چه چیزی باید بدهد؟ تخییری درست کردهاند و طبق تخییر گفتهاند: سه روز را روزه بگیرد، یا اینکه ده نفر را اطعام کند و یا اینکه یک گوسفند قربانی کند. معمولاً ده نفر اطعام را انتخاب میکنند و به این، تخییر بین أقل و أکثر میگویند و تخییر بین أقل و أکثر داریم. مثلاً مشهور در میان فقها در تسبیحات اربعه این است که یکی یا سه تا باشد. میتواند به یکی اکتفا کند، اما اگر به یکی اکتفا نکرد، حتماً سه باشد. این تخییر بین أقل و أکثر است و در اینجا هم تخییر بین أقل و أکثر است و گفتهاند: سه روز روزه بگیرد، یا ده نفر، یا در بعضی از روایات دارد که شش نفر را اطعام کند و یا یک گوسفند قربانی کند. در اطعامش هم بعضی گفتهاند: درست باید یک غذا بدهد و یک نفر را سیر کند و بعضی گفتهاند: یک مُدّ طعام کفایت میکند و بعضی گفتهاند: چند خرما کفایت میکند. این هم استبعاد دومی است که در مسأله هست.
حال قبل از هر چیز، آیهی شریفه را میخوانیم که میفرماید: «وَ لاَ تَحْلِقُوا رُءُوسَکُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ»؛ قبل از اینکه قربانی کند، نمیتواند سر بتراشد. بعد فرمودهاند: «فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُکٍ»؛[5] روزه بگیرد، یا صدقهای بدهد و یا گوسفندی قربانی کند. نُسک یعنی قربانی کردن حیوان که لاأقل یک گوسفند است.
اگر ما باشیم و این آیهی شریفه، این آیه مختص به تراشیدن سر است و صورت را نمیگیرد، کندن مو را نمیگیرد، کشیدن واجبی را نمیگیرد و این مختص سر است؛ «وَ لاَ تَحْلِقُوا رُءُوسَکُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ»
«فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذًى» کسی که مریض است و باید سرش را بتراشد، یا مریض نیست، اما مثلاً سرش کنه برداشته، یا شپش برداشته و او را اذیت میکند و نمیتواند درست اعمال را به جا بیاورد، در این صورت گفتهاند: سرش را بتراشد، اما به جای سرتراشیدن کفاره بدهد. «فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيَامٍ»؛ یعنی روزه بگیرد. اما قرآن ندارد که چند روز روزه بگیرد. «أَوْ صَدَقَةٍ»؛ یا صدقه بدهد، اما آیهی شریفه دلالت ندارد که چقدر صدقه بدهد. «أَوْ نُسُکٍ»؛ یا شتر یا گاو یا گوسفند قربانی کند که حداقلش گوسفند است.
آن وقت آن استبعاد حسابی جلو میآید و آن این است که روزه گرفتن، صدقه دادن و نُسُک را به طور تخییر پیش هم گذاشته است. اما روایات ما آیهی شریفه را تفسیر میکند و خواه ناخواه باید طبق روایات عمل کنیم و نمیتوان طبق آیهی شریفه عمل کرد.
صحيحه زراره: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: مَنْ حَلَقَ رَأْسَهُ أَوْ نَتَفَ إِبْطَهُ نَاسِياً أَوْ سَاهِياً أَوْ جَاهِلًا فَلَا شَيْءَ عَلَيْهِ وَ مَنْ فَعَلَهُ مُتَعَمِّداً فَعَلَيْهِ دَمٌ.»[6]
اگر سهواً یا جهلاً صورتش را تراشیده و نمیدانسته که در حال احرام نمیشود صورت را تراشید، فرمود: «لَا شَيْءَ عَلَيْهِ». یا رسمش بود که هر روز صبح این کار را در خانهاش انجام میداده و الان در اینجا هم یادش رفته که محرم است و صورت را تراشید. گفتهاند: این طوری نیست.
اما اگر عمدی باشد؛ «فَعَلَيْهِ دَمٌ»؛ باید یک گوسفند قربانی کند. صیام و صدقه ندارد، بلکه یک گوسفند قربانی را دارد. حالا متعمّداً یعنی چه؟ اگر چه ظاهر معنای متعمّداً این است که میداند که این کار حرام است و میداند که کفاره دارد، اما با این فرض، باز این کار را انجام میدهد، اما آقایان روایات را معنا کردهاند که متعمّداً یعنی مضطراً. کسی که ساهی است و کسی که جاهل است، متعمّد نیست، اما کسی که مضطر است، متعمّد است. آن وقت اگر متعمّد باشد، فعلیه دم و اما اگر متعمّد نباشد، ساهی یا جاهل یا ناسی باشد، فلیس علیه شیء.
نه میتوان گفت که روایت، آیه را معنا کرده و نه میتوان به روایت ملتزم شد و گفت: روایتِ متعمّداً، یعنی مضطراً، آن وقت اینطور میشود که ساهی و ناسی و جاهل کفاره ندارد و اما مضطر کفاره دارد. این در میان فقها هم مشهور شده است. لذا نمیدانیم که چطور روایت را تفسیر آیه بدانیم و یا چطور متعمّد را به معنای مضطر بدانیم. حالا کسی بگوید: کسی که مضطر است، عمداً سرش میتراشد، میگوییم: جاهل هم همینطور است. کسی که جاهل است، جاهل به حکم است و نمیداند این کار حرام است و کفاره دارد، اما این هم متعمداً صورتش را میتراشد. تعمد در مقابل سهو و نسیان است و الاّ تعمّد جاهل مقصر را میگیرد، مضطر را هم میگیرد.
لذا از این جهت که مضطر را متعمّد میدانند، در میان فقها مشهور شده که مضطر کفاره دارد و ساهی و ناسی کفاره ندارد. به آقایان میگوییم: اگر این حساب را بکنیم، جاهل هم همین است؛ جاهل هم متعمّد است، اما حکم را نمیداند و نمیداند که تراشیدن ریش در حال احرام کفاره دارد و چون رسمش بوده که هر روز صورتش را میتراشیده، الان هم صورتش را متعمّداً تراشیده است. لذا آقایان متعمداً را در مقابل جاهلٌ گذاشتهاند و روایت را اینطور معنا کردهاند و گفتهاند معنای روایت این است که «من حلق رأسه، أو نتف ابطه، ناسيا أو جاهلا، فلا شيء عليه، ومن فعله مضطراً، فعليه دم.» و متعمداً را به مضطراً معنا کردهاند و گفتهاند: آنکه مضطر است، متعمّد است؛ یعنی در مقابل ناسی دانسته سر تراشیده است، پس متعمّد است. به ایشان عرض میکنیم: جاهل هم همین است و جاهل متعمّداً سر تراشیده اما حکم را نمیدانسته و خیال میکرده تراشیدن صورت طوری نیست و صورت را تراشیده است.
لذا انصافاً مشکل میشود. آنچه فقها فرمودهاند، این است که یکی از تروک احرام که کفاره دارد، تراشیدن سر یا تراشیدن صورت و یا گرفتن مو از بدن مثلاً با واجبی کشیدن است. قدری بالاتر، گفتهاند: اگر ریشش را میکَنَد و یا موی دستش را روی آتش میگیرد و موها میرود و یا میکند؛ گفتهاند: همهی اینها کفاره دارد. اما همین فقها گفتهاند: اینها در صورت اضطرار است و اما اگر ساهی یا ناسی یا جاهل باشد، طوری نیست.
خوب صورت سهو و نسیان را میگوییم، صورت جهل هم اگر این روایت هم نبود، باز میگفتیم، برای اینکه قرار شد در باب حج یک قاعده درست کنیم و بگوییم همهی اینها باید عمداً باشد؛ یعنی عالماً این کار را انجام دهد و اما اگر سهو باشد، یا نسیان یا جهل باشد، «کُلُّ امْرِءٍ رَكِبَ أَمْراً بِجَهَالَةٍ فَلَا شَيْءَ عَلَيْه»[7]. صاحب جواهر این قاعده را به دست ما داد و از روایات حسابی استفاده کردیم. حالا میخواهیم این قاعده را بشکنیم؛ اگر با «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون»[8] میخواهید جلو بیایید، صورت جهل متعمد است، یعنی تعمداً صورت را ماشین میکند و همچنین اگر صورتش شپش زا شده و میخواهد صورتش را بتراشد، چون مضطر است، پس بنابراین متعمداً صورت را میتراشد. پس هم صورت جهلش متعمداً است و هم صورت اضطرارش متعمّداً است. اما آقایان صورت جهل را نفرمودهاند، اما صورت اضطرار را فرمودهاند و گفتهاند چون عامد است، «رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه» نمیآید و «رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه» همان مؤاخذه است و رفع مؤاخذة مَا اضْطُرُّوا الیه، اما کفاره به حال خود باقی است.
انصافاً مسألهی مشکلی است و همچنین آیهی شریفه را از سر تراشیدن، ببریم روی صورت تراشیدن، دلالت ندارد و القای خصوصیت کردن هم کار مشکلی است. بعد هم روی کفاره، آیه میفرماید: یا روزه، که اطلاقش این است که یک روزه بگیر و بس است و یا صدقه، که اطلاقش این است که یک خرما بده، یا یک درهم بده، کفایت میکند و یا یک گوسفند بکش، اما روایت اینطور میگوید:
صحیحه حريز: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَّعَلَى كَعْبِ بْنِ عُجْرَةَ الْأَنْصَارِيِّ وَ الْقَمْلُ يَتَنَاثَرُ مِنْ رَأْسِهِ، فَقَالَ: أَ تُؤْذِيكَ هَوَامُّكَ؟»؛ سرش شپش زا شده بود. که اگر یادتان باشد سابقاً برای اینکه سرهایشان شپش زا نشود، چیزی مثل موم و امثال اینها درست میکردند و به موهای سر میمالیدند که شپش نتواند وارد سر شود. ولی این شخص این کار را نکرده بود و پرسیدند شپشها اذیت میکنند؟ «فَقَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَأُنْزِلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ "فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ" فَأَمَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَّبِحَلْقِ رَأْسِهِ وَ جَعَلَ عَلَيْهِ الصِّيَامَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ وَ الصَّدَقَةَ عَلَى سِتَّةِ مَسَاكِينَ لِكُلِّ مِسْكِينٍ مُدَّانِ وَ النُّسُكَ شَاةً»؛[9] پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آیه شریفه را اینطور معنا کردند و گفتند: مراد از صیام، یعنی سه روزه و مراد از صدقه، یعنی به شش نفر و هر نفر تقریباً دو کیلو خرما و یا یک گوسفند قربانی کردن است.
این روایتی که شأن نزول آیه شریفه است و این شأن نزول مربوط به سر است. حالا آیا راجع به ریش هم میتوان گفت؟ استفاده کردن از آیه، انصافاً مشکل بود، اما ظاهراً مثل اینکه میتوان در اینجا القای خصوصیت کرد و یا گفت: سر از باب مثال است، بنابراین صورت هم باشد، همینطور است، یا قدری پائینتر، بگوییم: اگر جایی از بدنش کنه توز، یا شپش زا باشد، میتواند موهایش را زایل کند؛ بگوییم: همینطور که فقها فرمودهاند، نتف مو، یعنی زایل کردن مو، چه سر باشد، یا صورت باشد، یا بدن باشد، جایز نیست، مگر اینکه مضطر باشد. اگر مضطر باشد، نمیتوان گفت جایز نیست و «رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه» حکم تکلیفی آن را برمیدارد و حکم وضعی به حال خود باقی میماند.
اما این هم یک استبعاد است، برای اینکه حکم تکلیفی را برداریم و حکم وضعی را بگذاریم، خیلی مؤنه میخواهد. «رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه»، یعنی نه حکم تکلیفی هست و نه حکم وضعی هست و اما بگوییم: «رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه» حکم تکلیفی را برداشت و حکم وضعی به حال خود باقی است، این همان حرف مرحوم شیخ انصاری است که مؤاخذه در تقدیر گرفتند و گفتند: رفع مالایعلمون یعنی رفع مؤاخذة یعلمون،[10] و شما هم قبول نکردید و گفتید: اگر حکم تکلیفی برداشته شود، باید حکم وضعی هم برداشته شود. اما در این روایتها گفتهاند: حکم وضعی برداشته نشده و آیه شریفه هم اینطور که گفتم، دلالت بر آنچه در متن فقه آمده، ندارد و لذا مسأله مشکل میشود.
بله حرف دیگری هست و آن این است که هرچه یقین داریم، بگوییم و هرچه شک داریم، با «رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه» و «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» برداریم. این خوب است، اما شهرت جلوی ما را میگیرد. اگر کسی از شهرت نترسد، حرف ما خوب است و اما اگر از شهرت بترسد که باید بترسیم، جلوی ما را میگیرد و باید به گفتهی فقها و به متن فقه و کسانی که مثل محقق و شرایع و مرحوم شیخ طوسی و نهایه و این متونی که در فقه هست که نمیتوان رها کرد، ملتزم شد. مسأله مشکل است و باید باز دربارهی آن صحبت کنیم.
[4]وسائل
الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج15، ص369، ابواب جهاد النفس و ما
یناسبه، باب56، ح1، شماره20769، ط آل البیت.
[6]وسائل
الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج13، ص159، ابواب بقیة کفارات
الاحرام، باب10، ح 1، شماره 17478، ط آل البیت.
[7]وسائل
الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج12، ص488، ابواب تروک الاحرام، باب45،
ح3، شماره 16861، ط آل البیت.
[8]وسائل
الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج15، ص369، ابواب جهاد النفس و ما
یناسبه، باب 56، ح1، شماره 20769، ط آل البیت.