درس خارج فقه آیت الله مظاهری
کتاب الحج
93/11/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اگر مانع رفع شد، می تواند به مردم ملحق شود و حج یا
عمره اش را تمام کند؟/ مقصد اول:احصار و صدّ/ رکن سوم: لواحق/ کتاب حج
فرمودهاند: اگر مانع رفع شد- فرق نمیکند بین این که ذبح و حلق کرده باشد یا نکرده باشد- این میتواند به مردم ملحق شود. به عبارت دیگر میتواند اگر محرم به احرام عمره است، عمره به جا بیاورد و اگر محرم به احرام حج است، حجش را به جا بیاورد.[1] این مسأله در میان أصحاب مشهور شده است، ادعای اجماع هم روی آن شده است.[2]
مسأله، دو ـ سه قسمت پیدا میکند:
یک قسمت این که مانع تمام شده و میتواند عمره یا حج به جا بیاورد و از اول محرم شود؛ مثلاً در باب حج که میقات هم نمیخواهد، از خانه خدا محرم میشود، یا از منزلش محرم میشود و به عرفات میرود و اعمال حج را تا آخر به جا میآورد و این یک حج بعد از صدّ و بعد رفع مانع است و همینطور که در روایات بود و فقها فرمودهاند، حج من قابل در سال دیگر به جا بیاورد، این میتواند امسال به جا بیاورد و به جا میآورد و مسأله بلااشکال است. چنانچه بعد از صدّ میتواند عمره به جا بیاورد؛ محرم میشود به احرام عمره و مثلاً خارج از مکه محرم میشود و یک عمره مفرده به جا میآورد و این عمره بعد از صدّ است و بلااشکال است. یعنی در این باره نباید اشکال کرد و کسانی که گفتهاند باید بعد از صدّ، عمره به جا بیاورد، این الان عمره به جا میآورد و احرام جدید و عمره جدید میشود. این صورت بلااشکال است.
صورت دیگر این که بخواهد بعد از رفع صدّ یعنی بعد از این که مانعی برایش جلو آمد و مانع رفع شد و این کاری نکرده، الاّ این که ذبح و حلق را کرده است، حج به جا بیاورد. آیا میتواند بعد از صدّحج به جا بیاورد یا نه؟
در اینجا است که آقایان فرمودهاند: بله، ولی من خیال میکنم آقایان صورت اول را میفرمایند؛ یعنی بدون احرام حج به جا بیاورد و یا بدون احرام، عمره به جا بیاورد، و احرامش به واسطهی ذبح و حلق از بین رفته است. و ما بگوییم بعد از صدّ ملحق به مردم شود، که ظاهر عبارت قوم و مشهور است، مشکل است؛ برای این که این به وظیفه عمل کرده و مصدود و محصور شده و برای این که از احرام بیرون بیاید، ذبح و حلق کرده و یا در عمره ذبح و تقصیر کرده و به مجرد این که حلق میکند یا تقصیر میکند از احرام بیرون میآید. حال اگر همینطور به مردم ملحق شود؛ یعنی به واسطهی احرام قبلی باشد، آن احرام از بین رفته و این که در میان اصحاب مشهور شده، علی الظاهر باید مراد اصحاب همین باشد.
یک دفعه او را گرفتند و یا مریض شده و نمیتواند حج و عمرهاش را به جا بیاورد اما هنوز کاری انجام نداده، رفع حصر و رفع منع شد. در این صورت سوم خوب است که بگوییم به مردم ملحق شود، برای این که هنوز محرم است، پس به عرفات برود و اگر اضطراری عرفات را نیز درک کند، کفایت میکند و یا به مشعر برود و اگر نتواند عرفات را درک کند، اضظراری مشعر را درک کند، کفایت میکند و بالاخره رمی جمره عقبه و اعمال منی و سعی بین صفا و مروه و طواف و طواف نساء را انجام دهد و حج او تمام میشود. این نیز ظاهراً بلااشکال است که صدّ قبل از تحلیل است. و اما صورت دوم که ظاهر عبارات است، درحالی که به واسطهی ذبح و حلق مُحلّ شده، بعد منع و صدّ تمام شده، بگوییم در میان مردم برود و اعمال حج را به جا بیاورد، مشکل است و این اصلاً محرم نیست تا اعمال حج یا طواف نساء به جا بیاورد.
لذا در این سه صورت باید بگوییم اگر کسی از عمره یا از حج- یا به واسطهی احصار و دشمن و یا به واسطه مرض- ممنوع شد و هنوز اعمال به جا نیاورده، از او رفع حصر و منع شد، در اینجا معلوم است که اعمالش را به جا میآورد ولو این که به عرفه هم نرسد، ولو این که به مشعر اختیاری هم نرسد، اما علی کل حال میتواند اعمال حج را به جا بیاورد و طواف نساء را نیز به جا بیاورد و مُحلّ شود. یا این که در منی حلق را میکند و نیمه مُحل میشود و طواف نساء میکند و مُحلّ به تمام معنا میشود.
اما این که ظاهر عبارات است، خیال نمیکنم مراد اصحاب باشد، که کسی ممنوع و مصدود شد، حال یا به واسطهی دشمن، یا به واسطهی مرض و امثال اینها ممنوع شد که به عرفات برود و این مُحلّ شد؛ به این معنا که قرآن فرموده میتوانی مُحلّ شوی و ذبح را همان جا ذبح کرد و یا ذبح هم لازم نیست، برای این که مرحوم صدوق و ابن ادریس گفته بودند که ذبح لازم نیست و این ذبح نکرد و حلق کرد. حال وقتی حلق کرد، رفع منع شد یعنی عصر عرفات رفع منع شد. ظاهر عبارات این است که این به عرفات برود، درحالی که این مُحلّ است و باید محرم باشد و به عرفات برود. اگر بگوییم محرم شود، خوب است و یک لفظی در کلام مشهور بیاوریم و بگوییم این دوباره محرم شود و به عرفات برود و اضطراری عرفات را درک کند و یا اصلاً عرفات را درک نکند و به مشعر برود و اختیاری مشعر را درک کند و بالاخره حج را به جا بیاورد تا طواف نساء و وقتی طواف نساء را به جا آورد، مُحلّ شود. بنابراین باید مسأله را اینطور عنوان کنیم که ممنوع و مصدود و محصور، کسی که محرم شده و نمیتواند به عرفات رود، چه کند؟ گفتیم: حال که نمیتواند حج به جا بیاورد، باید مُحلّ شود. محلّ شدن هم به این است که ذبح کند و بعد حلق کند. حال ذبح و حلق کرد و آنگاه رفع منع شد، یعنی در عصر عرفات یا شب عید رفع منع شد، حال این اگر بخواهد حج به جا بیاورد، باید مُحرم شود و محرم شدن به این است که در خانه خدا، یا در مکه محرم شود و بعد به عرفات برود و اگر میتواند عرفات را درک کند و اگر نمیتواند به مشعر برود که جای عرفات هم مینشیند و بالاخره حج را به جا بیاورد تا حلق در منی و آنگاه نیمه محلّشود و اعمال حج را نیز به جا بیاورد و طواف نساء هم به جا بیاورد و وقتی طواف نساء به جا آورد، مُحلّ به تمام معنا میشود.
مشهور در میان اصحاب این است که اگر بعد از این که مصدود و ممنوع از حج شد، دوباره رفع منع شد، گفتهاند در این حال به مردم ملحق شود. ظاهر عبارات مشهور این است که ولو حلق کرده باشد و ایراد این است که اگر حلق کرده باشد، مُحلّ شده و نمیشود بدون احرام به عرفات برود و به مردم ملحق شود و یا اختیاری مشعر را درک کند؛ این به واسطهی تقصیر یا حلق مُحلّ شده است. پس مراد قوم این است که اگر کسی رفع منع شد و رفت و محرم شد و اعمال حج را اختیاری یا اضطراری به جا آورد، اشکال ندارد. هر دو صورت واضح است. یعنی صورتی که محرم نشده و بخواهد حج به جا بیاورد، نمیشود و صورتی که محرم شده و برود حج به جا بیاورد، ولو بعضی از اعمال اضطراری باشد، علی الظاهر واضح است.
مسألهی بعد راجع به این است که اگر کسی مصدود و محصور است و پول ندارد ذبح کند و یا گرفتا است و نمیتواند ذبح کند، چه کند؟
گفتهاند: همان اعمالی که برای کسی است که نمیتواند در منی ذبح کند و آن عبارت است از ده روز روزه، که سه روز آن باید در مکه باشد و هفت روز، در راه یا در وطن، این نیز همین است و الان که نمیتواند ذبح کند، پس ده روز را روزه بگیرد. پس خواه ناخواه حلق او سه روز بعد میشود؛ یعنی سه روز را روزه بگیرد و بعد حلق کند؛ بنابر قول مشهور که میگویند ذبح واجب است، اما ما تبعا از مرحوم صدوق و ابن ادریس گفتیم که ذبح واجب نیست. حال اگر ذبح لازم باشد، گفتهاند: این ده روز روزه ای که در قرآن هم آمده، برای کسی که نمیتواند ذبح کند، برای این هم آمده است.
این مسأله هم در میان اصحاب مشهور است و صاحب جواهر خیلی مختصر از آن گذشته است، اما قابل اشکال است. اشکالش این است که روزه برای غیر مصدود و غیر محصور است و برای کسی است که حج را درست به جا میآورد، اما موقعی که میخواهد قربانی کند، قربانی ندارد. یعنی عرفات و مشعر را رفته و مصدود و محصور و ممنوع نبوده و در منی رمی جمره عقبه را کرده و الان میخواهد ذبح کند و پول ندارد و یا اصلاً ذبح پیدا نمیکند. قرآن فرموده این شخص به جای آن ذبح، باید 10 روز را روزه بگیرد؛ 3 روز در مکه و 7 روز در راه یا در وطن روزه بگیرد.[3] حالا ما میخواهیم آن مسأله را بیاوریم در مصدود و محصور، آیا میشود یا نه؟
این قابل شک است. اگر کسی نمیتواند ذبح کند، در حالی که مصدود و محصور است، باید بگوییم ذبح از او ساقط شده است و قاعده رفع هم اقتضاء میکند که روزه بر او واجب نباشد. اما مطالعه کردهاید که مرحوم صاحب جواهر خیلی گذرا مفروغٌ عنه گرفتهاند که مصدود و محصور و ممنوع مثل کسی است که محصور و مصدود نیست و حج را به جا آورده و حال نمیتواند ذبح کند، حالا یا پول نیست، یا گوسفند نیست؛ در اینجا 10 روز را روزه بگیرد. گفتهاند در محصور و مصدود نیز همین حرف را میزنیم. اما علی الظاهر یک قیاس است؛ قیاس کردن غیرمصدود به مصدود و قیاس کردن غیر ممنوع را به ممنوع و قیاس کردن غیر محصور به محصور است.
حال اگر کسی بگوید تنقیح مناط میکنیم ومیگوییم: تفاوت نمیکند، این روزه گرفتن برای کسی است که نمیتواند ذبح کند و این که نمیتواند ذبح کند، مصادیقی دارد و یکی از آن محصور و یکی غیرمحصور است؛ یکی کسی است که محصور نیست، اما نمیتواند گوسفند بخرد و یکی هم کسی است که محصور است و نمیتواند گوسفند بخرد.
اما اگر هم کسی بگوید تنقیح مناط میکنیم، در اصل، قاعده رفع هست. نمیدانم آیا روزه بر این واجب است یا نه؛ آنگاه رُفع مالایعلمون میگوید نه. ما تبعاً از صدوق و ابن ادریس گفتیم ذبح هم رفع مالایعلمون دارد، که گفتیم ذبح مستحب است و مربوط به حج قِران است و در حج قِران هم معلوم نیست که واجب باشد و اگر باشد، قرآن راجع به حج قِران است.
حالا اگر هم بگویید ذبح واجب است، اما تعدّی کردن از محصور به غیر محصور قیاس است و اگر حرف مرا نشنوید و بگویید تنقیح مناط است، علی کل حال شک میکنیم که آیا روزه بر این واجب است یا نه، رفع مالایعلمون میگوید واجب نیست.
علی کل حال این مسأله اینگونه است که اگر بخواهیم مشهور را بگیریم، همین است که گفتهاند باید ده روز را روزه بگیرید و اگر غیر مشهور را بگیریم و اصل را بخواهیم، نمیدانیم روزه بر این واجب است یا نه، آنگاه طبق رفع مالایعلمون واجب نیست.
چیزی که باید صحبت کنیم، این است که مرحوم صاحب جواهر در اینجا تقریباً 50 صفحه راجع به مصدود و محصور صحبت میکند و خلاصه حرف مصدود و محصور و ممنوع را گفتیم و تمام شد و من چیزی اضافه بر آنچه مباحثه کردیم، ندارم.
فردا بحث کفارات را میگوییم و اولین کفاره هم کفاره صید است و این هم سالبه به انتفاع موضوع است و صاحب جواهر 200 صفحه راجع به کفاره صید صحبت میکند و همه سالبه به انتفاع موضوع است. اما در این مسائل صید، هفت هشت ده مسأله مبتلابه است که مرحوم آقای خوئی (رضواناللهتعالیعلیه) این مسائل را نقل میکنند و خوب است همینطور که مرحوم آقای خوئی مشی کردهاند، ما نیز ذکر کنیم.
فرمودهاند: اگر مانع رفع شد- فرق نمیکند بین این که ذبح و حلق کرده باشد یا نکرده باشد- این میتواند به مردم ملحق شود. به عبارت دیگر میتواند اگر محرم به احرام عمره است، عمره به جا بیاورد و اگر محرم به احرام حج است، حجش را به جا بیاورد.[1] این مسأله در میان أصحاب مشهور شده است، ادعای اجماع هم روی آن شده است.[2]
مسأله، دو ـ سه قسمت پیدا میکند:
یک قسمت این که مانع تمام شده و میتواند عمره یا حج به جا بیاورد و از اول محرم شود؛ مثلاً در باب حج که میقات هم نمیخواهد، از خانه خدا محرم میشود، یا از منزلش محرم میشود و به عرفات میرود و اعمال حج را تا آخر به جا میآورد و این یک حج بعد از صدّ و بعد رفع مانع است و همینطور که در روایات بود و فقها فرمودهاند، حج من قابل در سال دیگر به جا بیاورد، این میتواند امسال به جا بیاورد و به جا میآورد و مسأله بلااشکال است. چنانچه بعد از صدّ میتواند عمره به جا بیاورد؛ محرم میشود به احرام عمره و مثلاً خارج از مکه محرم میشود و یک عمره مفرده به جا میآورد و این عمره بعد از صدّ است و بلااشکال است. یعنی در این باره نباید اشکال کرد و کسانی که گفتهاند باید بعد از صدّ، عمره به جا بیاورد، این الان عمره به جا میآورد و احرام جدید و عمره جدید میشود. این صورت بلااشکال است.
صورت دیگر این که بخواهد بعد از رفع صدّ یعنی بعد از این که مانعی برایش جلو آمد و مانع رفع شد و این کاری نکرده، الاّ این که ذبح و حلق را کرده است، حج به جا بیاورد. آیا میتواند بعد از صدّحج به جا بیاورد یا نه؟
در اینجا است که آقایان فرمودهاند: بله، ولی من خیال میکنم آقایان صورت اول را میفرمایند؛ یعنی بدون احرام حج به جا بیاورد و یا بدون احرام، عمره به جا بیاورد، و احرامش به واسطهی ذبح و حلق از بین رفته است. و ما بگوییم بعد از صدّ ملحق به مردم شود، که ظاهر عبارت قوم و مشهور است، مشکل است؛ برای این که این به وظیفه عمل کرده و مصدود و محصور شده و برای این که از احرام بیرون بیاید، ذبح و حلق کرده و یا در عمره ذبح و تقصیر کرده و به مجرد این که حلق میکند یا تقصیر میکند از احرام بیرون میآید. حال اگر همینطور به مردم ملحق شود؛ یعنی به واسطهی احرام قبلی باشد، آن احرام از بین رفته و این که در میان اصحاب مشهور شده، علی الظاهر باید مراد اصحاب همین باشد.
یک دفعه او را گرفتند و یا مریض شده و نمیتواند حج و عمرهاش را به جا بیاورد اما هنوز کاری انجام نداده، رفع حصر و رفع منع شد. در این صورت سوم خوب است که بگوییم به مردم ملحق شود، برای این که هنوز محرم است، پس به عرفات برود و اگر اضطراری عرفات را نیز درک کند، کفایت میکند و یا به مشعر برود و اگر نتواند عرفات را درک کند، اضظراری مشعر را درک کند، کفایت میکند و بالاخره رمی جمره عقبه و اعمال منی و سعی بین صفا و مروه و طواف و طواف نساء را انجام دهد و حج او تمام میشود. این نیز ظاهراً بلااشکال است که صدّ قبل از تحلیل است. و اما صورت دوم که ظاهر عبارات است، درحالی که به واسطهی ذبح و حلق مُحلّ شده، بعد منع و صدّ تمام شده، بگوییم در میان مردم برود و اعمال حج را به جا بیاورد، مشکل است و این اصلاً محرم نیست تا اعمال حج یا طواف نساء به جا بیاورد.
لذا در این سه صورت باید بگوییم اگر کسی از عمره یا از حج- یا به واسطهی احصار و دشمن و یا به واسطه مرض- ممنوع شد و هنوز اعمال به جا نیاورده، از او رفع حصر و منع شد، در اینجا معلوم است که اعمالش را به جا میآورد ولو این که به عرفه هم نرسد، ولو این که به مشعر اختیاری هم نرسد، اما علی کل حال میتواند اعمال حج را به جا بیاورد و طواف نساء را نیز به جا بیاورد و مُحلّ شود. یا این که در منی حلق را میکند و نیمه مُحل میشود و طواف نساء میکند و مُحلّ به تمام معنا میشود.
اما این که ظاهر عبارات است، خیال نمیکنم مراد اصحاب باشد، که کسی ممنوع و مصدود شد، حال یا به واسطهی دشمن، یا به واسطهی مرض و امثال اینها ممنوع شد که به عرفات برود و این مُحلّ شد؛ به این معنا که قرآن فرموده میتوانی مُحلّ شوی و ذبح را همان جا ذبح کرد و یا ذبح هم لازم نیست، برای این که مرحوم صدوق و ابن ادریس گفته بودند که ذبح لازم نیست و این ذبح نکرد و حلق کرد. حال وقتی حلق کرد، رفع منع شد یعنی عصر عرفات رفع منع شد. ظاهر عبارات این است که این به عرفات برود، درحالی که این مُحلّ است و باید محرم باشد و به عرفات برود. اگر بگوییم محرم شود، خوب است و یک لفظی در کلام مشهور بیاوریم و بگوییم این دوباره محرم شود و به عرفات برود و اضطراری عرفات را درک کند و یا اصلاً عرفات را درک نکند و به مشعر برود و اختیاری مشعر را درک کند و بالاخره حج را به جا بیاورد تا طواف نساء و وقتی طواف نساء را به جا آورد، مُحلّ شود. بنابراین باید مسأله را اینطور عنوان کنیم که ممنوع و مصدود و محصور، کسی که محرم شده و نمیتواند به عرفات رود، چه کند؟ گفتیم: حال که نمیتواند حج به جا بیاورد، باید مُحلّ شود. محلّ شدن هم به این است که ذبح کند و بعد حلق کند. حال ذبح و حلق کرد و آنگاه رفع منع شد، یعنی در عصر عرفات یا شب عید رفع منع شد، حال این اگر بخواهد حج به جا بیاورد، باید مُحرم شود و محرم شدن به این است که در خانه خدا، یا در مکه محرم شود و بعد به عرفات برود و اگر میتواند عرفات را درک کند و اگر نمیتواند به مشعر برود که جای عرفات هم مینشیند و بالاخره حج را به جا بیاورد تا حلق در منی و آنگاه نیمه محلّشود و اعمال حج را نیز به جا بیاورد و طواف نساء هم به جا بیاورد و وقتی طواف نساء به جا آورد، مُحلّ به تمام معنا میشود.
مشهور در میان اصحاب این است که اگر بعد از این که مصدود و ممنوع از حج شد، دوباره رفع منع شد، گفتهاند در این حال به مردم ملحق شود. ظاهر عبارات مشهور این است که ولو حلق کرده باشد و ایراد این است که اگر حلق کرده باشد، مُحلّ شده و نمیشود بدون احرام به عرفات برود و به مردم ملحق شود و یا اختیاری مشعر را درک کند؛ این به واسطهی تقصیر یا حلق مُحلّ شده است. پس مراد قوم این است که اگر کسی رفع منع شد و رفت و محرم شد و اعمال حج را اختیاری یا اضطراری به جا آورد، اشکال ندارد. هر دو صورت واضح است. یعنی صورتی که محرم نشده و بخواهد حج به جا بیاورد، نمیشود و صورتی که محرم شده و برود حج به جا بیاورد، ولو بعضی از اعمال اضطراری باشد، علی الظاهر واضح است.
مسألهی بعد راجع به این است که اگر کسی مصدود و محصور است و پول ندارد ذبح کند و یا گرفتا است و نمیتواند ذبح کند، چه کند؟
گفتهاند: همان اعمالی که برای کسی است که نمیتواند در منی ذبح کند و آن عبارت است از ده روز روزه، که سه روز آن باید در مکه باشد و هفت روز، در راه یا در وطن، این نیز همین است و الان که نمیتواند ذبح کند، پس ده روز را روزه بگیرد. پس خواه ناخواه حلق او سه روز بعد میشود؛ یعنی سه روز را روزه بگیرد و بعد حلق کند؛ بنابر قول مشهور که میگویند ذبح واجب است، اما ما تبعا از مرحوم صدوق و ابن ادریس گفتیم که ذبح واجب نیست. حال اگر ذبح لازم باشد، گفتهاند: این ده روز روزه ای که در قرآن هم آمده، برای کسی که نمیتواند ذبح کند، برای این هم آمده است.
این مسأله هم در میان اصحاب مشهور است و صاحب جواهر خیلی مختصر از آن گذشته است، اما قابل اشکال است. اشکالش این است که روزه برای غیر مصدود و غیر محصور است و برای کسی است که حج را درست به جا میآورد، اما موقعی که میخواهد قربانی کند، قربانی ندارد. یعنی عرفات و مشعر را رفته و مصدود و محصور و ممنوع نبوده و در منی رمی جمره عقبه را کرده و الان میخواهد ذبح کند و پول ندارد و یا اصلاً ذبح پیدا نمیکند. قرآن فرموده این شخص به جای آن ذبح، باید 10 روز را روزه بگیرد؛ 3 روز در مکه و 7 روز در راه یا در وطن روزه بگیرد.[3] حالا ما میخواهیم آن مسأله را بیاوریم در مصدود و محصور، آیا میشود یا نه؟
این قابل شک است. اگر کسی نمیتواند ذبح کند، در حالی که مصدود و محصور است، باید بگوییم ذبح از او ساقط شده است و قاعده رفع هم اقتضاء میکند که روزه بر او واجب نباشد. اما مطالعه کردهاید که مرحوم صاحب جواهر خیلی گذرا مفروغٌ عنه گرفتهاند که مصدود و محصور و ممنوع مثل کسی است که محصور و مصدود نیست و حج را به جا آورده و حال نمیتواند ذبح کند، حالا یا پول نیست، یا گوسفند نیست؛ در اینجا 10 روز را روزه بگیرد. گفتهاند در محصور و مصدود نیز همین حرف را میزنیم. اما علی الظاهر یک قیاس است؛ قیاس کردن غیرمصدود به مصدود و قیاس کردن غیر ممنوع را به ممنوع و قیاس کردن غیر محصور به محصور است.
حال اگر کسی بگوید تنقیح مناط میکنیم ومیگوییم: تفاوت نمیکند، این روزه گرفتن برای کسی است که نمیتواند ذبح کند و این که نمیتواند ذبح کند، مصادیقی دارد و یکی از آن محصور و یکی غیرمحصور است؛ یکی کسی است که محصور نیست، اما نمیتواند گوسفند بخرد و یکی هم کسی است که محصور است و نمیتواند گوسفند بخرد.
اما اگر هم کسی بگوید تنقیح مناط میکنیم، در اصل، قاعده رفع هست. نمیدانم آیا روزه بر این واجب است یا نه؛ آنگاه رُفع مالایعلمون میگوید نه. ما تبعاً از صدوق و ابن ادریس گفتیم ذبح هم رفع مالایعلمون دارد، که گفتیم ذبح مستحب است و مربوط به حج قِران است و در حج قِران هم معلوم نیست که واجب باشد و اگر باشد، قرآن راجع به حج قِران است.
حالا اگر هم بگویید ذبح واجب است، اما تعدّی کردن از محصور به غیر محصور قیاس است و اگر حرف مرا نشنوید و بگویید تنقیح مناط است، علی کل حال شک میکنیم که آیا روزه بر این واجب است یا نه، رفع مالایعلمون میگوید واجب نیست.
علی کل حال این مسأله اینگونه است که اگر بخواهیم مشهور را بگیریم، همین است که گفتهاند باید ده روز را روزه بگیرید و اگر غیر مشهور را بگیریم و اصل را بخواهیم، نمیدانیم روزه بر این واجب است یا نه، آنگاه طبق رفع مالایعلمون واجب نیست.
چیزی که باید صحبت کنیم، این است که مرحوم صاحب جواهر در اینجا تقریباً 50 صفحه راجع به مصدود و محصور صحبت میکند و خلاصه حرف مصدود و محصور و ممنوع را گفتیم و تمام شد و من چیزی اضافه بر آنچه مباحثه کردیم، ندارم.
فردا بحث کفارات را میگوییم و اولین کفاره هم کفاره صید است و این هم سالبه به انتفاع موضوع است و صاحب جواهر 200 صفحه راجع به کفاره صید صحبت میکند و همه سالبه به انتفاع موضوع است. اما در این مسائل صید، هفت هشت ده مسأله مبتلابه است که مرحوم آقای خوئی (رضواناللهتعالیعلیه) این مسائل را نقل میکنند و خوب است همینطور که مرحوم آقای خوئی مشی کردهاند، ما نیز ذکر کنیم.