درس خارج فقه آیت الله مظاهری
کتاب الحج
93/11/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فرع دوم، سوم و چهارم/ فروعات/ مقصد اول:احصار و صدّ/ رکن سوم:
لواحق/ کتاب حج
فرع دوم: فرمودهاند: مصدود اگر مُحلّ نشد تا این که حج او از بین رفت، یعنی مثلاً در راهی که مُحرم بود، مصدود شد و دشمن جلوی او را گرفت و نگذاشت حرکت کند. این میتوانست مُحلّ شود که سابقاً هم گفتیم: هدی را در همان جا قربانی کند و یا به منی بفرستد و حلق و یا تقصیر کند تا مُحلّ شود. اما این کار را نکرد و صبر کرد تا حج او از بین رفت؛ یعنی ایشان را ده یا بیست روز به زندان انداختند و اعمال ذی الحجه تمام شد و مردم حجشان را به جا آوردند.[1] حال وضع این شخص چه میشود؟
مشهور در میان أصحاب فرمودهاند: این حج مبدّل به عمره مفرده میشود، و باید عمره مفرده به جا بیاورد و حج من قابل هم بر عهدهی او است، یعنی واجب الحج بوده، الان هم واجب الحج است. این مشهور در میان اصحاب است. دلیلـی هم آوردهاند و فرمودهاند: برای این که مُحل شدن جا داشت و آن قبل از اعمال مکه بود و اعمال مکه را که به جا آوردند، وقت مُحل شدن این به حلق و هدی گذشته است و لذا مبدّل میشود به عمره مفرده؛ برای این که نمیشود تا سال دیگر مُحرم باشد، لذا یک عمره مفرده به جا میآورد و سال آینده اگر واجب الحج باشد به حج میآید.
اما بعضی از بزرگان گفتهاند: این صدق مصدود میکند و همان طور که میتوانست کاری که هنوز مردم به جا نیاورده بودند و این که مصدود بود، میتوانست به هدی و حلق مُحل شود، حال نیز هدی را اگر میتواند به منی بفرستد و اگر نمیتواند در همان جایی که هست حلق و یا تقصیر کند، آنگاه مُحل میشود و احتیاج به حج من قابل و به جا آوردن عمره مفرده ندارد.[2] به عبارت دیگر حکم مصدود را دارد.[3]
اگر از اجماع و شهرت نترسیم، این حرف، حرف خوبی است؛ برای این که این مصدود شده و صدق مصدود هم بر او است و قرآن شریف هم حکم مصدود را فرمود: «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَ لاَ تَحْلِقُوا رُئُوسَکُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ».[4] این حرف، حرف خوبی است، اما مشهور در میان اصحاب نگفتهاند، بلکه گفتهاند: آیهی شریفه مربوط به جایی است که حج فوت نشده باشد؛ یعنی وقت حج نگذشته باشد.
اما آنچه میفهمیم این است که این شخص مصدود است و یا به قول قرآن، محصور است و الان دشمن اجازه نمیدهد جلو برود و این هم صبر میکند تا ببیند مهلتی ایجاد میشود و یا مریض شده و نمیتواند حرکت کند و صبر میکند تا شاید خوب شود و ناگهان میبیند وقت اعمال حج گذشت. «فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ» بر این صادق است، اما فقها فرمودهاند: «فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ» مربوط به قبل از حج است، که این محرم شده تا به عرفات برود و او را گرفتهاند و زندان کردهاند و اما آنجا که مردم اعمال حج را به جا آوردهاند، «فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ» اینجا را نمیگیرد. اگر او را بعد از اعمال حج رها کردند، اگر خواست صبر کند تا سال آینده و در مکه به همان حالت احرام بماند و یا با حال احرام به خانه برگردد و محرم باشد تا سال آینده و بالاخره سال آینده خودش برود و حجش را به جا آورد. اما فقها میگویند اینطور نیست و «فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ» اینجا را نمیگیرد و این محرم است و باید مُحلّ شود و هدی و حلق هم نمیتوان گفت، پس خواه ناخواه باید بگوییم بعضی اوقات حج مبدل به عمره مفرده میشود و یکی از آنجاها، همین جا است. به عنوان مثال میگویند امام حسین علیه السلام حج را مبدّل به عمره کردند و از مکه بیرون آمدند. میگویند این نیز همینطور است و یک عمره به جا بیاورد و بعد از عمره تقصیر کند و مُحلّ شود.
فرع سوم : مرحوم محقق و دیگران فرمودهاند: اگر مظنّه دارد، «اذا غلب علی ظنّه انکشاف العدوّ قبل الفوات، جاز له التحللّ بالهدی»؛[5]یعنی اگر مظنه دارد که دشمن میآید و او را مصدود میکند و یا مظنه دارد که مریض میشود و نمیتواند حج را به جا بیاورد، آیا میتواند مُحل شود؟ درحالی که الان دشمن نیست، اما به او گفتهاند دشمن میآید و یا این که میداند که یارای رفتن به عرفات را ندارد و محرم شده و الان هم مریض نیست، اما مظنه دارد که نمیتواند به مشعرالحرام و منی برود و اعمال حج را به جا بیاورد. مرحوم محقق فرمودهاند: «اذا غلب علی ظنّه انکشاف العدوّ قبل الفوات، جاز له التحلّل بالهدی»[6] و مرحوم صاحب جواهر میفرمایند عدم خلاف داریم و بعد هم دلیل میآورند و میگویند برای این که صدق صد وحصر میکند؛ عرفا یصدق این که این مصدود است و یا یصدق عرفا این که مریض است.[7] حال در صورت یقین هم هنوز دشمن نیامده، اما میداند که گرفتار میشود و دشمن او را میگیرد و یا دشمن اجازه نمیدهد اعمالش را به جا بیاورد و به عرفات برود و اما حال آزاد است، آیا میتواند مُحل شود یا نه؟
گفته اند میشود و اگر مظنه هم باشد، باز گفته اند که میتواند مُحلّ شود.
انصاف قضیه این است که هم در صورت یقین و هم در صورت اطمینان و هم در صورت ظن،ّ باید بگوییم که نمیشود؛ برای این که اگر بخواهیم به آیه تمسک کنیم، آیه میگوید: «فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ»؛ یعنی اگر دشمن جلوی تو را گرفت و نتوانستی بروی، میتوانی به واسطهی قربانی و تراشیدن سر، مُحلّ شوی. حال بگوییم: آیهی شریفه آنجا را هم که میگیرد الان دشمن نیست، اما میداند که دشمن میآید و یا الان مریض نیست، اما میداند که مریض میشود و مرحوم محقق صورت مظنه را هم فرمودهاند، اما گفتهاند: «اذا غلب علی ظنّه» که شاید ظنّ مطابق با علم یعنی اطمینان را میگویند. اما اینطور هم معنا کنیم و بگوییم عبارت مرحوم محقق که میفرمایند «اذا غلب علی ظنّه»، ما هم میگوییم «اذا علم انکشاف العدوّ قبل الفوات»، یعنی هنوز خبری نیست، اما میداند که مریض میشود و یا دشمن میآید و اجازه نمیدهد حج را به جا بیاورد، این هم میتواند مُحلّ شود. گفتن این حرف مشکل است. صورت علم و اطمینان هم مشکل است، چه رسد به صورت مظنه که اصلاً حجت نیست. گفتن صورت علم هم مشکل است و این که هنوز خبری نیست، اما میداند که فردا مریض میشود و یا زمین گیر میشود، پس الان محلّ شود.
مرحوم صاحب جواهر ادعای اجماع میکنند که من گفتم: مرحوم صاحب جواهر فرمودهاند: بلا خلاف و بعد هم دلیل میآورند «لصدق صدّ علیه» یعنی بر این که مریض است، صد صدق میکند. یا مثلاً دشمن آمده و این میداند که او را میگیرند، حال آیا میشود قبل از این که مصدود شود، مُحل شود؟ مرحوم صاحب جواهر فرمودهاند: بله، بلا خلاف میشود «لصدق صدّ علیه»؛ یعنی هنوز دشمن نیست، اما میداند که دشمن میآید و او را میگیرد. معنای صد وحصر در آنجا است که بالفعل باشد؛ حالا اگر دشمن موجود نباشد، اما ببیند، یا بداند که دشمن یک ساعت دیگر، یا فردا میآید و این یقین دارد که او را میگیرند؛ حالا هنوز او را نگرفته، میتواند مُحلّ شود؟ مرحوم صاحب جواهر میفرمایند: صدق صد وحصر میکند. معنای بلاخلاف هم یعنی ما در مسأله اختلافی ندیدیم.
باز اگر کسی از اجماع بترسد، که در اینجا ترسیدن از اجماع هم ندارد، بلکه احتیاط میکند و این که الان میخواهد محلّ شود، صبر میکند، وقتی که او را گرفتند و یا وقتی مریض شد، محل میشود. حال داعی هم ندارد که قبل از این که مریض شود و یا دشمن اورا بگیرد، مُحلّ شود. همینطور که مطالعه کردهاید، صاحب جواهر و دیگران این مسائل را مختصر فرمودهاند و از آن ردّ شدهاند و انصاف قضیه همان است که عرض کردیم. فرع اول که مربوط به دین بود و سابقاً صحبت کردیم و از فرع دوم و سوم هم به طور مختصر گذشتهاند. لذا من نوشتهام: اگر مراد از «غلب علی ظنّه» اطمینان باشد، حرف درستی است، اما یک فتأمل هم گذاشتم که انسان صورت یقین را نمیتواند بگوید، چه رسد به صورت اطمینان و یا صورت مظنه که اصلاً صورت مظنه حجت نیست. این باید با حجت، مُحلّ شود، یعنی محرم است و میخواهد به ذبح بیجا و یا تراشیدن سر بیجا مُحلّ شود. لذا من گفتم اگر مراد از «غلب علی ظنّه» اطمینان باشد، «فله وجهٌ فتأمّل»؛ و اما اگر مراد مظنه باشد، باید بگوییم مظنه حجت نیست و صدق عرفی هم این که مشکل است که چیز بالقوه را بالفعل بگوییم.
فرع چهارم: مرحوم محقق فرمودهاند: «لو أفسد حجّه فصد، کان علیه بدَنةٌ ودم التحلل و الحج من قابل»[8].
فرع قبل این بود که مظنه دارد که دشمن میآید و یا مریض میشود، اما اگر قبل از این که مریض شود، خودش را مُحلّ کرد، که ظاهراً این محلّ کردن خودش ممکن نیست و سابقاً صحبت کردیم و بعد هم در باب کفارات صحبت میکنیم که مثلاً از چیزهایی که حج را باطل میکند، مقاربت در حال احرام است، اگر یادتان باشد، سابقاً که مذاکره کردیم، ما گفتیم حج باطل نمیشود، بلکه کفاره دارد و کفاره آن حج من قابل است و عقوبتاً گفته اند این حج را تمام کند و درست است و اما به خاطر این کار بیجا، یک حج هم به جا بیاور. مثل این که صاحب جواهر و خیلی از بزرگان هم فرمودهاند، اما مشهور در میان اصحاب این است که حج او باطل میشود.
حالا روی این فرض که هنوز مصدود و محصور نشده، مُحلّ شد، مُحلّ شدن او دو گونه است: یکی مثل همین که حج را به عمره مبدل میکند و عمره به جا میآورد و یا این که به خیال این که دشمن میآید، هدی کرد و بعد هم سر تراشید. یک صورت هم این که کار بیجا کرد و حج را باطل کرد، که ظاهراً مقاربت است که حج را باطل میکند. حال مصدود و محصور شده است، اگر حج این باطل نبود، میتوانست محل شود، یعنی ذبح و یا تقصیر کند و سر بتراشد و مُحلّ شود. آیا این شخص که کار بیجایی کرده و حج او باطل است، میتواند مُحل شود و حج را درست کند یا نه؟
فقها فرمودهاند: نمیتواند و اصلاً احتمالش هم نمیآید که انسان دربارهی آن حرف بزند. مثالهای زیادی هم در فقه دارد. مثل این که یک خانم در صبح عمداً روزهاش را خورد و عصر حیض شد، آیا این کفاره دارد یا نه؟ یا این که مردی عمداً ناهار خورد و قبل از ظهر مسافرت کرد، آیا این کفاره دارد یا نه؟ یا مثلاً زن یا مرد صبحانه خورد و بعد مریض شد و روزه برایش ضرر دارد و باید بخورد. در اینجاها فرمودهاند علاوه بر این که قضا دارد، کفاره هم دارد. گفتهاند: برای این که عمداً روزه را خورده، درحالی که مریض و حائض نبوده است. بنابراین کفاره به ذمّه او آمده است و اما این که بگوییم بعد خود به خود روزه باطل شده پس کفاره ندارد، وجهی ندارد.
اما بعضی از بزرگان در آن مسائل گفتهاند که اگر کسی روزهاش را عمداً خورد و بعد حیض شد، کفاره ندارد. گفته اند مناط این است که تا غروب مانعی نداشته باشد و وقتی در ظهر مانع آمد، میفهمد که از اول، روزه نبوده؛ یعنی روزه برایش واجب نبوده است. لذا در بعضی از جاها ترسیدهاند که بگویند؛ مثل این که کسی عمداً روزه را خورد و بعد مسافرت کرد. در اینجا یاد ندارم که فقیهی گفته باشد که کفاره ندارد، اما در چیزهایی که قهری است مثل این که مریض شد یا حائض شد، بعضی از بزرگان گفته اند کفاره ندارد. مانحن فیه را نیز به همان جا قیاس کردهاند و گفته اند این که مُحلّ شده، به جا مُحلّ شده، برای این که بعد مصدود و محصور شده است. یعنی میفهمد که در آنجا که مُحلّ شده، پس به جا مُحل شده است.
البته گفتن این مشکل است؛ برای این که آن وقت دشمنی نبوده و ناگهان دشمن پیدا شده و همچنین مریض نبوده و سالم بوده و الان مریض شده است. حالا این وقتی مریض شد، میتواند مُحل شود و اما اگر بخواهیم بگوییم قبل از این که مصدود و یا مریض شود، اگر مُحلّ شد، به جا بوده است، ظاهراً وجهی ندارد، الاّ این که حرف آن بزرگ جلو بیاید و بگوید کاشفیت است و بگوید این که محرم بود و مُحل شد،میفهمد که به جا بوده است، یعنی قبلاً مریض نبوده و دشمن در کار نبوده و اما الان که مریض شد یا دشمن آمد، این میفهمد که مُحل شدن او درست است.
مسأله قبل این بود که اگر مظنه داشته باشد، صاحب جواهر فرمودهاند که میتواند مُحل شود، اما اگر مظنه نباشد و غفلت باشد و یا اصلا توقع نداشته باشد، گفتهاند: در اینجا کارش بیجا بوده و اینطور نیست که بگوییم به واسطهی حلق و هدی مُحلّ شده است. اما صاحب جواهر و مرحوم محقق متعرض نشدهاند که اکنون که دشمن آمده، آیا مُحل است یا نه. فرض کنید کسی خودش را محلّ کرد، به این معنا که هدی را به منی فرستاد و سرش را نیز تراشید و تقصیر کرد و عمداً این کار را کرد. در اینجا حج او باطل نمیشود، اما باید کفاره بدهد. مسأله اینطور میشود که باید بگوییم هدی بیخود بوده و باید حج را ادامه دهد و درحال احرام بیخود سرتراشیده و نمیتوان گفت این تقصیر است و یا از حج بیرون رفته است. در اینجا باید بگوییم حج او صحیح است و هدی هم بیخود است، تقصیر هم بیخود است، اما به خاطر این تقصیر، کفاره دارد و مثلاً یک گوسفند باید بدهد. در آنجا هم که میداند که دشمن میآید و یا دشمن آمده است و در معرض است، در آنجا هم بفرمایید بلاخلاف و این میتواند. اما مسأله اکنون این است که بنا نبوده که دشمن بیاید و یا این بنا نبوده مریض شود، بلکه زمین خورده و پایش شکسته است و مصدود و محصور شده است. اما قبل از این اتفاقها خود را محلّ کرد. حال روی قاعده باید گفت که این محلّ بیخود است و این الان در حج است و مصدود شده و میتواند هدی را به منی بفرستد ولو این که قبلاً هم هدی فرستاده باشد، الان باید هدی را به منی بفرستد و یا اگر نمیتواند در همان جا قربانی کند و در همان جا تقصیر کندو آنگاه از حج بیرون میآید.
فرع دوم: فرمودهاند: مصدود اگر مُحلّ نشد تا این که حج او از بین رفت، یعنی مثلاً در راهی که مُحرم بود، مصدود شد و دشمن جلوی او را گرفت و نگذاشت حرکت کند. این میتوانست مُحلّ شود که سابقاً هم گفتیم: هدی را در همان جا قربانی کند و یا به منی بفرستد و حلق و یا تقصیر کند تا مُحلّ شود. اما این کار را نکرد و صبر کرد تا حج او از بین رفت؛ یعنی ایشان را ده یا بیست روز به زندان انداختند و اعمال ذی الحجه تمام شد و مردم حجشان را به جا آوردند.[1] حال وضع این شخص چه میشود؟
مشهور در میان أصحاب فرمودهاند: این حج مبدّل به عمره مفرده میشود، و باید عمره مفرده به جا بیاورد و حج من قابل هم بر عهدهی او است، یعنی واجب الحج بوده، الان هم واجب الحج است. این مشهور در میان اصحاب است. دلیلـی هم آوردهاند و فرمودهاند: برای این که مُحل شدن جا داشت و آن قبل از اعمال مکه بود و اعمال مکه را که به جا آوردند، وقت مُحل شدن این به حلق و هدی گذشته است و لذا مبدّل میشود به عمره مفرده؛ برای این که نمیشود تا سال دیگر مُحرم باشد، لذا یک عمره مفرده به جا میآورد و سال آینده اگر واجب الحج باشد به حج میآید.
اما بعضی از بزرگان گفتهاند: این صدق مصدود میکند و همان طور که میتوانست کاری که هنوز مردم به جا نیاورده بودند و این که مصدود بود، میتوانست به هدی و حلق مُحل شود، حال نیز هدی را اگر میتواند به منی بفرستد و اگر نمیتواند در همان جایی که هست حلق و یا تقصیر کند، آنگاه مُحل میشود و احتیاج به حج من قابل و به جا آوردن عمره مفرده ندارد.[2] به عبارت دیگر حکم مصدود را دارد.[3]
اگر از اجماع و شهرت نترسیم، این حرف، حرف خوبی است؛ برای این که این مصدود شده و صدق مصدود هم بر او است و قرآن شریف هم حکم مصدود را فرمود: «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَ لاَ تَحْلِقُوا رُئُوسَکُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ».[4] این حرف، حرف خوبی است، اما مشهور در میان اصحاب نگفتهاند، بلکه گفتهاند: آیهی شریفه مربوط به جایی است که حج فوت نشده باشد؛ یعنی وقت حج نگذشته باشد.
اما آنچه میفهمیم این است که این شخص مصدود است و یا به قول قرآن، محصور است و الان دشمن اجازه نمیدهد جلو برود و این هم صبر میکند تا ببیند مهلتی ایجاد میشود و یا مریض شده و نمیتواند حرکت کند و صبر میکند تا شاید خوب شود و ناگهان میبیند وقت اعمال حج گذشت. «فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ» بر این صادق است، اما فقها فرمودهاند: «فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ» مربوط به قبل از حج است، که این محرم شده تا به عرفات برود و او را گرفتهاند و زندان کردهاند و اما آنجا که مردم اعمال حج را به جا آوردهاند، «فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ» اینجا را نمیگیرد. اگر او را بعد از اعمال حج رها کردند، اگر خواست صبر کند تا سال آینده و در مکه به همان حالت احرام بماند و یا با حال احرام به خانه برگردد و محرم باشد تا سال آینده و بالاخره سال آینده خودش برود و حجش را به جا آورد. اما فقها میگویند اینطور نیست و «فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ» اینجا را نمیگیرد و این محرم است و باید مُحلّ شود و هدی و حلق هم نمیتوان گفت، پس خواه ناخواه باید بگوییم بعضی اوقات حج مبدل به عمره مفرده میشود و یکی از آنجاها، همین جا است. به عنوان مثال میگویند امام حسین علیه السلام حج را مبدّل به عمره کردند و از مکه بیرون آمدند. میگویند این نیز همینطور است و یک عمره به جا بیاورد و بعد از عمره تقصیر کند و مُحلّ شود.
فرع سوم : مرحوم محقق و دیگران فرمودهاند: اگر مظنّه دارد، «اذا غلب علی ظنّه انکشاف العدوّ قبل الفوات، جاز له التحللّ بالهدی»؛[5]یعنی اگر مظنه دارد که دشمن میآید و او را مصدود میکند و یا مظنه دارد که مریض میشود و نمیتواند حج را به جا بیاورد، آیا میتواند مُحل شود؟ درحالی که الان دشمن نیست، اما به او گفتهاند دشمن میآید و یا این که میداند که یارای رفتن به عرفات را ندارد و محرم شده و الان هم مریض نیست، اما مظنه دارد که نمیتواند به مشعرالحرام و منی برود و اعمال حج را به جا بیاورد. مرحوم محقق فرمودهاند: «اذا غلب علی ظنّه انکشاف العدوّ قبل الفوات، جاز له التحلّل بالهدی»[6] و مرحوم صاحب جواهر میفرمایند عدم خلاف داریم و بعد هم دلیل میآورند و میگویند برای این که صدق صد وحصر میکند؛ عرفا یصدق این که این مصدود است و یا یصدق عرفا این که مریض است.[7] حال در صورت یقین هم هنوز دشمن نیامده، اما میداند که گرفتار میشود و دشمن او را میگیرد و یا دشمن اجازه نمیدهد اعمالش را به جا بیاورد و به عرفات برود و اما حال آزاد است، آیا میتواند مُحل شود یا نه؟
گفته اند میشود و اگر مظنه هم باشد، باز گفته اند که میتواند مُحلّ شود.
انصاف قضیه این است که هم در صورت یقین و هم در صورت اطمینان و هم در صورت ظن،ّ باید بگوییم که نمیشود؛ برای این که اگر بخواهیم به آیه تمسک کنیم، آیه میگوید: «فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ»؛ یعنی اگر دشمن جلوی تو را گرفت و نتوانستی بروی، میتوانی به واسطهی قربانی و تراشیدن سر، مُحلّ شوی. حال بگوییم: آیهی شریفه آنجا را هم که میگیرد الان دشمن نیست، اما میداند که دشمن میآید و یا الان مریض نیست، اما میداند که مریض میشود و مرحوم محقق صورت مظنه را هم فرمودهاند، اما گفتهاند: «اذا غلب علی ظنّه» که شاید ظنّ مطابق با علم یعنی اطمینان را میگویند. اما اینطور هم معنا کنیم و بگوییم عبارت مرحوم محقق که میفرمایند «اذا غلب علی ظنّه»، ما هم میگوییم «اذا علم انکشاف العدوّ قبل الفوات»، یعنی هنوز خبری نیست، اما میداند که مریض میشود و یا دشمن میآید و اجازه نمیدهد حج را به جا بیاورد، این هم میتواند مُحلّ شود. گفتن این حرف مشکل است. صورت علم و اطمینان هم مشکل است، چه رسد به صورت مظنه که اصلاً حجت نیست. گفتن صورت علم هم مشکل است و این که هنوز خبری نیست، اما میداند که فردا مریض میشود و یا زمین گیر میشود، پس الان محلّ شود.
مرحوم صاحب جواهر ادعای اجماع میکنند که من گفتم: مرحوم صاحب جواهر فرمودهاند: بلا خلاف و بعد هم دلیل میآورند «لصدق صدّ علیه» یعنی بر این که مریض است، صد صدق میکند. یا مثلاً دشمن آمده و این میداند که او را میگیرند، حال آیا میشود قبل از این که مصدود شود، مُحل شود؟ مرحوم صاحب جواهر فرمودهاند: بله، بلا خلاف میشود «لصدق صدّ علیه»؛ یعنی هنوز دشمن نیست، اما میداند که دشمن میآید و او را میگیرد. معنای صد وحصر در آنجا است که بالفعل باشد؛ حالا اگر دشمن موجود نباشد، اما ببیند، یا بداند که دشمن یک ساعت دیگر، یا فردا میآید و این یقین دارد که او را میگیرند؛ حالا هنوز او را نگرفته، میتواند مُحلّ شود؟ مرحوم صاحب جواهر میفرمایند: صدق صد وحصر میکند. معنای بلاخلاف هم یعنی ما در مسأله اختلافی ندیدیم.
باز اگر کسی از اجماع بترسد، که در اینجا ترسیدن از اجماع هم ندارد، بلکه احتیاط میکند و این که الان میخواهد محلّ شود، صبر میکند، وقتی که او را گرفتند و یا وقتی مریض شد، محل میشود. حال داعی هم ندارد که قبل از این که مریض شود و یا دشمن اورا بگیرد، مُحلّ شود. همینطور که مطالعه کردهاید، صاحب جواهر و دیگران این مسائل را مختصر فرمودهاند و از آن ردّ شدهاند و انصاف قضیه همان است که عرض کردیم. فرع اول که مربوط به دین بود و سابقاً صحبت کردیم و از فرع دوم و سوم هم به طور مختصر گذشتهاند. لذا من نوشتهام: اگر مراد از «غلب علی ظنّه» اطمینان باشد، حرف درستی است، اما یک فتأمل هم گذاشتم که انسان صورت یقین را نمیتواند بگوید، چه رسد به صورت اطمینان و یا صورت مظنه که اصلاً صورت مظنه حجت نیست. این باید با حجت، مُحلّ شود، یعنی محرم است و میخواهد به ذبح بیجا و یا تراشیدن سر بیجا مُحلّ شود. لذا من گفتم اگر مراد از «غلب علی ظنّه» اطمینان باشد، «فله وجهٌ فتأمّل»؛ و اما اگر مراد مظنه باشد، باید بگوییم مظنه حجت نیست و صدق عرفی هم این که مشکل است که چیز بالقوه را بالفعل بگوییم.
فرع چهارم: مرحوم محقق فرمودهاند: «لو أفسد حجّه فصد، کان علیه بدَنةٌ ودم التحلل و الحج من قابل»[8].
فرع قبل این بود که مظنه دارد که دشمن میآید و یا مریض میشود، اما اگر قبل از این که مریض شود، خودش را مُحلّ کرد، که ظاهراً این محلّ کردن خودش ممکن نیست و سابقاً صحبت کردیم و بعد هم در باب کفارات صحبت میکنیم که مثلاً از چیزهایی که حج را باطل میکند، مقاربت در حال احرام است، اگر یادتان باشد، سابقاً که مذاکره کردیم، ما گفتیم حج باطل نمیشود، بلکه کفاره دارد و کفاره آن حج من قابل است و عقوبتاً گفته اند این حج را تمام کند و درست است و اما به خاطر این کار بیجا، یک حج هم به جا بیاور. مثل این که صاحب جواهر و خیلی از بزرگان هم فرمودهاند، اما مشهور در میان اصحاب این است که حج او باطل میشود.
حالا روی این فرض که هنوز مصدود و محصور نشده، مُحلّ شد، مُحلّ شدن او دو گونه است: یکی مثل همین که حج را به عمره مبدل میکند و عمره به جا میآورد و یا این که به خیال این که دشمن میآید، هدی کرد و بعد هم سر تراشید. یک صورت هم این که کار بیجا کرد و حج را باطل کرد، که ظاهراً مقاربت است که حج را باطل میکند. حال مصدود و محصور شده است، اگر حج این باطل نبود، میتوانست محل شود، یعنی ذبح و یا تقصیر کند و سر بتراشد و مُحلّ شود. آیا این شخص که کار بیجایی کرده و حج او باطل است، میتواند مُحل شود و حج را درست کند یا نه؟
فقها فرمودهاند: نمیتواند و اصلاً احتمالش هم نمیآید که انسان دربارهی آن حرف بزند. مثالهای زیادی هم در فقه دارد. مثل این که یک خانم در صبح عمداً روزهاش را خورد و عصر حیض شد، آیا این کفاره دارد یا نه؟ یا این که مردی عمداً ناهار خورد و قبل از ظهر مسافرت کرد، آیا این کفاره دارد یا نه؟ یا مثلاً زن یا مرد صبحانه خورد و بعد مریض شد و روزه برایش ضرر دارد و باید بخورد. در اینجاها فرمودهاند علاوه بر این که قضا دارد، کفاره هم دارد. گفتهاند: برای این که عمداً روزه را خورده، درحالی که مریض و حائض نبوده است. بنابراین کفاره به ذمّه او آمده است و اما این که بگوییم بعد خود به خود روزه باطل شده پس کفاره ندارد، وجهی ندارد.
اما بعضی از بزرگان در آن مسائل گفتهاند که اگر کسی روزهاش را عمداً خورد و بعد حیض شد، کفاره ندارد. گفته اند مناط این است که تا غروب مانعی نداشته باشد و وقتی در ظهر مانع آمد، میفهمد که از اول، روزه نبوده؛ یعنی روزه برایش واجب نبوده است. لذا در بعضی از جاها ترسیدهاند که بگویند؛ مثل این که کسی عمداً روزه را خورد و بعد مسافرت کرد. در اینجا یاد ندارم که فقیهی گفته باشد که کفاره ندارد، اما در چیزهایی که قهری است مثل این که مریض شد یا حائض شد، بعضی از بزرگان گفته اند کفاره ندارد. مانحن فیه را نیز به همان جا قیاس کردهاند و گفته اند این که مُحلّ شده، به جا مُحلّ شده، برای این که بعد مصدود و محصور شده است. یعنی میفهمد که در آنجا که مُحلّ شده، پس به جا مُحل شده است.
البته گفتن این مشکل است؛ برای این که آن وقت دشمنی نبوده و ناگهان دشمن پیدا شده و همچنین مریض نبوده و سالم بوده و الان مریض شده است. حالا این وقتی مریض شد، میتواند مُحل شود و اما اگر بخواهیم بگوییم قبل از این که مصدود و یا مریض شود، اگر مُحلّ شد، به جا بوده است، ظاهراً وجهی ندارد، الاّ این که حرف آن بزرگ جلو بیاید و بگوید کاشفیت است و بگوید این که محرم بود و مُحل شد،میفهمد که به جا بوده است، یعنی قبلاً مریض نبوده و دشمن در کار نبوده و اما الان که مریض شد یا دشمن آمد، این میفهمد که مُحل شدن او درست است.
مسأله قبل این بود که اگر مظنه داشته باشد، صاحب جواهر فرمودهاند که میتواند مُحل شود، اما اگر مظنه نباشد و غفلت باشد و یا اصلا توقع نداشته باشد، گفتهاند: در اینجا کارش بیجا بوده و اینطور نیست که بگوییم به واسطهی حلق و هدی مُحلّ شده است. اما صاحب جواهر و مرحوم محقق متعرض نشدهاند که اکنون که دشمن آمده، آیا مُحل است یا نه. فرض کنید کسی خودش را محلّ کرد، به این معنا که هدی را به منی فرستاد و سرش را نیز تراشید و تقصیر کرد و عمداً این کار را کرد. در اینجا حج او باطل نمیشود، اما باید کفاره بدهد. مسأله اینطور میشود که باید بگوییم هدی بیخود بوده و باید حج را ادامه دهد و درحال احرام بیخود سرتراشیده و نمیتوان گفت این تقصیر است و یا از حج بیرون رفته است. در اینجا باید بگوییم حج او صحیح است و هدی هم بیخود است، تقصیر هم بیخود است، اما به خاطر این تقصیر، کفاره دارد و مثلاً یک گوسفند باید بدهد. در آنجا هم که میداند که دشمن میآید و یا دشمن آمده است و در معرض است، در آنجا هم بفرمایید بلاخلاف و این میتواند. اما مسأله اکنون این است که بنا نبوده که دشمن بیاید و یا این بنا نبوده مریض شود، بلکه زمین خورده و پایش شکسته است و مصدود و محصور شده است. اما قبل از این اتفاقها خود را محلّ کرد. حال روی قاعده باید گفت که این محلّ بیخود است و این الان در حج است و مصدود شده و میتواند هدی را به منی بفرستد ولو این که قبلاً هم هدی فرستاده باشد، الان باید هدی را به منی بفرستد و یا اگر نمیتواند در همان جا قربانی کند و در همان جا تقصیر کندو آنگاه از حج بیرون میآید.