درس خارج فقه آیت الله مظاهری
کتاب الحج
93/08/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شرایط طواف
درباره ی شرایط طواف، آیا هر شرطی که در نماز هست، در طواف هم هست یا نه؟!
ظاهر شرایع و همچنین تذکره ی علاّمه و امثال اینها، سه شرط از شرایط نماز را در طواف آوردند، بلکه یک شرط اختصاصی هم آوردند و گفتند باید بدن و لباس پاک باشد و باید با طهارت باشد یعنی با وضو یا غسل.
یکی هم اینکه گفتند در طواف باید مختون باشد و اگر ختنه نکرده باشد، نمیتواند طواف کند. اما مرحوم محقّق در شرایع، شرط دیگری نیاوردند و مرحوم صاحب جواهر میخواهند استفاده کنند که پیش محقق شرطی درباره ی طواف نیست. بنابراین بحث دیروز این بود که اگر عورتین او پیدا باشد و یا راجع به زن، بدنش پیدا باشد و با سینه ی باز طواف کند. این کارش حرام است و نامحرم سینه را میبیند و یا نامحرم موهای سرش را میبیند و حرام است و گناهش بزرگ است و گناه به اندازهای بزرگ است که پیغمبر اکرم گریه میکردند و برای حضرت زهرا میگفتند دیدم این زنها در جهنم به مو آویزان بودند. پس گناهش بزرگ است اما آیا طوافش باطل است یا نه؟!
مرحوم صاحب جواهر میخواهند نسبت دهند به مرحوم محقق که ایشان میفرمایند طوافش باطل نیست، برای اینکه در شرایط طواف، ستر عورتین یا ستر بدن برای زن نیامده، پس فتوای مرحوم محقق اینست که اگر با لباس بدن نما و یا به طوری که دستها و صورت باز باشد، طواف کند، طوافش درست است. بعد هم تمسک کردند به قاعده ی «الطواف بالبیت صلاة» و عموم منزلت و گفتند از روایت میفهمیم که هر شرطی که نماز دارد، طواف هم دارد و تمسّک کردند به روایتی که پیغمبر اکرم از طرف خدا به امیرالمؤمنین امر کردند که مانع شوند از اینکه مردم برهنه طواف کنند. ولی هر دو دلیل پیش صاحب جواهر ناتمام است و اما نتوانستند جزم پیدا کنند که شرط نیست. و علی کل حالٍ مسئله اختلافی است و الان هم در مناسکها مسئله اختلافی است که آیا ستر بدن همینطور که در نماز واجب است، در طواف هم واجب است یا نه! دلیلی برای آن نداریم ولو اینکه نامحرم ببیند حرام است اما اینطور نیست که طواف باطل باشد مثل اینکه اگر با سینه ی باز نماز بخواند، نماز باطل است. پس در اینجا طوافش باطل نیست. بنابراین نهی در عبادت هم نیست و اجتماع امر و نهی هم نیست و از باب نهی در عبادت هم نیست بلکه گناه ملزم با طواف است. مثل اینکه کسی نماز میخواند و وقتی نامحرم رد شد، نگاه به نامحرم کند، این نمازش باطل نیست اما در نماز گناه کرده است. در اینجا نیز همینطور است. بگوییم طواف این صحیح است اما گناه کرده است، حتی قدری بالاتر بگوییم ستر عورتین برای مرد همین است. یا آن زمانها که علمای آنها بدون ستر عورتین طواف میکردند، حال اگر آدم خُلی پیدا شود و ستر عورتین نکند، بگوییم طوافش درست است اما گناه کرده است. بنابراین ما بگوییم از شرایط طواف، ستر عورتین یا ستر بدن است، دلیلی نیست الاّ روایتی که دیروز خواندیم و گفتیم آن روایت هم دلالت ندارد و دلالتش همین اندازه است که خدا به پیغمبر فرموده و پیغمبر به امیرالمؤمنین که این خرافتی که در طواف بوده، بردار و جداً ممانعت کن که اینها عریان طواف نکنند و در صدد این نیست که یک زن لاابالی طواف کرد و سینهاش باز است. در روایت عموم منزلت «الصلاة بالبیت طوافٌ»، بعید است انسان بتواند چنین عموم منزلتی درست کند و بگوید هر شرطی نماز دارد، طواف هم دارد الاّ ما أخرجه الدلیل. اصل هم عدم فساد را اقتضاء میکند. یعنی نمیدانیم اگر موهای سر خانمی یا سینهاش باز باشد و دستهایش از مچ به بالا باز باشد و طواف کند، آیا طوافش باطل است یا نه؛ پس اصل هم اقتضاء میکند عدم بطلان را.
بله، معلوم است کسی که آدم باشد و حاجی باشد، خانمش حسابی رو میگیرد و آقا هم با تواضع خاصی طواف میکند. اما علی کل حالٍ کسانی که محرم هستند و طواف میکنند، خیلی اوقات بدنشان پیداست و اما کم پیدا میشود که عورتین آنها پیدا باشد. اما در میان خانمها مخصوصاً در وضع فعلی هست که خانم طواف میکند درحالی که هم مویش باز است و هم صورتش باز است و هم دستهایش از مچ به بالا پیداست و دلیل میخواهد که بگوییم این طواف باطل است. مهمتر از این شرطیست که اصلاً متعرض آن نشدند و آن راجع به اباحه است. آیا اگر حولهها از پول خمس نداده و یا از پول حرام باشد و یا لباس خانم از حرام باشد، آیا این طوافش باطل است یا نه؟!
همه ی حرفها همین است که گفتیم و هرچه آنجا گفتیم در این اباحه هم میگوییم و اینکه دلیل نداریم که این طواف باطل است. دلیلش همان که بگوییم «الطوافُ بالبیت صلاةٌ»، در نماز اباحه لباس میخواهد و اگر اباحه لباس نباشد، نمازش باطل است پس در طواف هم اگر لباسها غصبی باشد و از خودش نباشد، آنگاه یشترط اباحه احرام و یا لباس این مطیف. اما حرفهایش همین است و اگر دلیل حسابی بخواهیم، نداریم و اگر بخواهیم احتیاط کنیم، خیلی خوب است و اما اگر بخواهیم فتوا دهیم که نماز صحیح است، باید بگوییم روایت «الطوافُ بالبیت صلاةٌ» دلالت ندارد و نمیدانیم آیا این طواف با این لباس غصبی باطل است یا باطل نیست! و باید بگوییم «اصالة عدم فساد» و «اصالة عدم مانع< امثال اینها، طوافش صحیح است.
این کمتر بحث دارد تا بحثی که راجع به ستر عورت کردیم. بله، حرفی هست که در باب احرام این حرفها بود که در وقت احرام آیا لباسهای احرام باید غصبی نباشد و اگر غصبی باشد نمیتواند محرم شود و اللهم لبیک او باطل است و باید لباسهایش مباح باشد. در آنجا یک شهرت بسزا بلکه اجماعی بود که باید در احرام لباسها مباح باشد. اما در همان جا هم دلیل برایش نداشتیم و قاعده ی کلی درست کرده بودند که طواف عبادت است و مثل نماز است و همینطور که در نماز، بدن باید پاک باشد و لباسها مباح باشد، در حال احرام نیز باید چنین باشد. مثلاً کسی بگوید در باب احرام اجماع هست، پس بنابراین در باب طواف هم این اجماع هست. البته گفتن حرفها مشکل است.
مسئله ی دیگری هم در باب احرام داشتیم که نماز خواندن در لباس غصبی آیا باطل است یا نه! دلیل نداریم و اینها از راه اجتماع امر و نهی جلو آمدند و به قول استاد بزرگوار ما آقای بروجردی، مُبعّد نمیتواند مُقرب باشد و این مبعد است و نمیتواند مقرّب باشد، پس نمازش باطل است و الاّ در آنجا هم دلیلی که روایت باشد و روایت دلالت داشته باشد، نداریم و روایتی در باب احرام و طواف و نماز نداریم اما معلوم است از جاهایی که حتماً باید احتیاط کنیم و حتماً در رسالهها باید بنویسیم مخصوصاً راجع به نماز که باید لباس نمازگزار مباح باشد و خانه و مکان نمازگزار مباح باشد، و این احتیاط از احتیاطهایی است که باید بکند و اگر بخواهیم احتیاط نکنیم و بگوییم جایز است، مردم جری میشوند و فتوای ما موجب جری شدن مردم است و این سزاوار نیست اما اگر بخواهیم بحث طلبگی کنیم، راجع به نماز و هر عبادتی من جمله طواف دلیلی بر اینکه لباس باید مباح باشد و مکان باید مباح باشد، نداریم جز همان باب اجتماع امر و نهی و اگر کسی در باب اجتماع امر و نهی ممتنعی شود و بگوید مبعّد است و نمیتواند مقرّب باشد، حرفیست و اما اگر کسی مجوزی باشد، میتواند بگوید کتک میخورد و گناه است و تصرف در مال مردم است، اما نمازش درست است. از این جهت که نماز مردم را درست کنید، خوب است زیرا مردم لاابالی در حق الناس هستند. اما از آن جهت هم اینکه این احتیاطی که الان در رسالهها در باب نماز هست و وقتی مقدمات نماز را ذکر میکنند، دوش به دوش اینکه باید پاک باشد، میگویند باید مباح باشد. و ظاهراً رسالهای نداریم که بگوید مباح نباشد و این روی همان احتیاط است. حتی مجوزیها که در باب اجتماع امر و نهی مجوزی هستند، در رسالهها در باب نماز مسئله را متعرض میشوند و همه ی آنها میگویند باید لباس نمازگزار و مکان نمازگزار مباح باشد و حتی مثلاً مرحوم سیّد در عروه میفرماید اگر آب و مکان از خودش باشد و آنجا که آب میریزد از خودش است و اما این آب در ملک مردم جریان پیدا کند، آنگاه این وضو باطل است. باز میگویند یشترط در اینکه در باب وضو و غسل و نماز و در باب طواف و احرام، مثل اینکه میتوان گفت همه ی بزرگان و همه ی فقها فرمودند باید در باب عبادت و من جمله مسئله ما، باید لباس و مکان در باب نماز و در باب وضو آب و غیره باید مباح باشد و اگر مباح نباشد، وضو و نماز باطل است و طواف و احرام باطل است. این فتوای خوبیست اما از باب احتیاط است و اگر بخواهیم بحث طلبگی کنیم، اینطور نیست مگر اینکه کسی در باب اجتماع امر و نهی، امتناعی شود. لذا در باب غصب روایت نداریم و استاد بزرگوار ما آقای داماد «رضواناللهتعالیعلیه» نقل میکردند از ابن شهرآشوب که ایشان مسئله را مفروغٌ عنه گرفته که نماز درست است و لذا روی آن فتوا داده و معلوم میشود اجماع در مسئله هست و اما روایت در مسئله نداریم. این خلاصه حرف است و اما این حرفهای طلبگی موجب نشود که آقایی روی منبر رود و بگوید لباس نمازگزار اگر غصبی باشد، طوری نیست. این بحثهای طلبگی غیر از آنست که در رساله بیاید و امثال اینها.
مقدمات تمام شد، لذا 3 مقدمه مرحوم محقق فرمودند و مابقی مقدمات را شما ملحق کنید و گردن مرحوم محقق بگذارید و بگویید «الطواف بالبیت صلاةٌ»، هرچه در باب نماز هست، در باب طواف هم هست، الاّ ما أخرجه الدلیل.
حال وارد طواف میشویم، این طوافی که ما شیعیان خیلی آن را مشکل کردیم.
اول چیزی که در باب طواف هست، نیت است. معلوم است هرکسی وارد مطاف شد، نیت دارد، الاّ اینکه این طواف را برگردانید به ریا و امثال اینها. بنابراین اول شرطش نیّت است.
شرط دوم «البدأة من الحجر الأسود الی الحجر الأسود» است و بعد طواف 7 دور به دور خانه ی خدا.
مسئله در پیش عامه خیلی آسان است اما ما وقتی میرسیم به «من البدأة الی الختمه»، این یک مسئله ی عجیبی برای مردم شده است، چنانچه طواف هم یک مسئله ی مشکلی شده است. یکی دستش را آنطرف میزند و یکی خودش را به آن طرف میزند و یکی صبر میکند تا دیگران برود و بعضیها اوضاعی درست میکنند، درحالی که «من البداة الی الختمه» و همچنین طواف یک امر عرفی است، و این عامه هرچه عقایدشان بد است، اما من جمله این مسئله ی آنها خیلی آسان است. صاف «من الحجرالأسود الی الحجر الأسود» میروند به طور عرفی اما با دقت و همان تقابل عرفی رد شدن به حجر یا رسیدن به حجر، عرفاً ولو با دقت عقلی هنوز نرسیده باشد یا گذشته باشد، اما عرفاً صدق کند «من الحجرالأسود الی الحجرالأسود».
راجع به دور زدن نیز همین است و آنچه عامه دارند و خیلی خوب است و اگر مردم را رها کنیم و به آنها بگویند 7 دور به دور خانه ی خدا بگرد، آنگاه 7 دور به دور خانه ی خدا عرفاً میگردد، ولو به جایی برسد که از خانه کمی کج شده باشد. عرف به اینها اهمیت نمیدهد، بلکه عرف میگوید 7 دور به دور خانه ی خدا گردید، ولو اینکه بعضی اوقات با دقت عقلی نشد که طرف راست یا طرف چپش در مقابل خانه ی خدا باشد و اما مسلماً این دقت عقلی لازم نیست و آنچه لازم است، اینست که «من الحجر الأسود الی الحجر الأسود» باید افتتاح و اختتام باشد و دور زدن هم باید دور زدن عرفی باشد. همینطور که الان اگر مردم مسئله هم بلد نباشد و به آنها بگویند 7 دور به دور خانه ی خدا بگردید، آنگاه بدون دردسر 7 دور به دور خانه ی خدا میگردد، حال دقتهای عقلی کند که شانهاش کج شد یا نه و یا بدنش از خانه ی خدا دور شد یا نه و آیا این 7 دور را چه کند که همه ی بدن با خانه ی خدا محاذی باشد و بدون فکر 7 دور به دور خانه ی خدا «من الحجر الأسود الی الحجرالأسود» یک طواف میشود و مخصوصاً روحانی کاروانها باید این مسئله را مواظبت کنند و نگذارند که مردم مسخره کنند. من دیدم که عامه مسخره میکنند. بعضیها به گونهای دور میزند که حتماً از حجرالأسود با محاذی و دقت عقلی شروع کند و با دقت عقلی تمام کند.
مسئله ی دیگری هم هست که اصلاً اگر با دقت عقلی هم بگوییم، اما این نرسیده به حجرالأسود نیت کند. بگوید هروقت رسیدم به حجرالأسود با تقابل دقت عقلی، آنگاه آنجا اول باشد و هروقت به حجرالأسود رسیدم با دقت عقلی، ولو من ندانم، آخرش باشد. ظاهراً این درست میشود. یعنی نرسیده نیت میکند هم برای بدئه و هم برای ختمه. و به راستی اگر حساب کنیم در این 7 دور، ابتدا از حجرالأسود شروع شده و ختم آن هم به حجرالأسود میشود. ظاهراً این درست است و ما اصلاً هیچ جا مقدمه ی علمی نداریم. مثلاً اینکه واجب است مقداری بالاتر از آرنج را بشوید تا یقین کند که آرنج را شسته است، به این مقدمه علمی میگویند. حال میگوییم اگر نداند که این آرنج را شسته که باید دوباره بشوید و اگر بداند آرنج را شسته، تمام است و اینکه از بالاتر از آرنج واجب باشد، یعنی چه! راجع به همه چیز ما در رسالهها مقدمه علمی داریم که من باب مقدمة العلمیه صورت را مقداری بیشتر بشوی و یا من باب مقدمة العلمیه قدری بیشتر روی دستها و پاها را بکش و مقدمه علمیه را معنا میکنند برای اینکه یقین کنیم. خوب اگر یقین نکند، مقدمة العلمیه نیست و اگر یقین کند، مقدمة العلمیه نیست و این مقدمة العلمیه هیچ جا نمیتواند وجود خارجی پیدا کند و من جمله در بحث ما.
ما در بحثمان من البدأة الی الختمه میخواهیم. یک دفعه میگویید ابتدای عرفی میخواهم آنگاه ولو عرفاً محاذی باشد، کفایت میکند و مسئله تمام میشود. همینطور که الان عامه همین را میگویند و ما در رساله همین را میگوییم. اما اگر بگوییم مقداری کمتر یا مقداری بیشتر، یعنی من البدأة الی الختمه را زدهایم. مقدمة العلمیه هیچ جا نمیتواند وجود خارجی پیدا کند و اما در رسالهها آمده و من جمله در اینجا برای من البدأة الی الختمه میگویند قدری نرسیده به حجرالأسود و قدری از حجرالأسود رد شده با مقدمه علمیه. میگوییم من البدأة الی الختمه خوب است و اما من البدأة الی الختمه مع المقدمة العلمیه در هیچ روایتی نیست. اما این عرض من از باب علم ارتکازی میشود. اینکه هنوز نرسیده میگوید هروقت به حجرالأسود رسیدم، ابتدای طواف من باشد و نرسیده به حجرالأسود هم میگوید هروقت به حجرالأسود رسیدم در آنجا ختم شوط من باشد.
درباره ی شرایط طواف، آیا هر شرطی که در نماز هست، در طواف هم هست یا نه؟!
ظاهر شرایع و همچنین تذکره ی علاّمه و امثال اینها، سه شرط از شرایط نماز را در طواف آوردند، بلکه یک شرط اختصاصی هم آوردند و گفتند باید بدن و لباس پاک باشد و باید با طهارت باشد یعنی با وضو یا غسل.
یکی هم اینکه گفتند در طواف باید مختون باشد و اگر ختنه نکرده باشد، نمیتواند طواف کند. اما مرحوم محقّق در شرایع، شرط دیگری نیاوردند و مرحوم صاحب جواهر میخواهند استفاده کنند که پیش محقق شرطی درباره ی طواف نیست. بنابراین بحث دیروز این بود که اگر عورتین او پیدا باشد و یا راجع به زن، بدنش پیدا باشد و با سینه ی باز طواف کند. این کارش حرام است و نامحرم سینه را میبیند و یا نامحرم موهای سرش را میبیند و حرام است و گناهش بزرگ است و گناه به اندازهای بزرگ است که پیغمبر اکرم گریه میکردند و برای حضرت زهرا میگفتند دیدم این زنها در جهنم به مو آویزان بودند. پس گناهش بزرگ است اما آیا طوافش باطل است یا نه؟!
مرحوم صاحب جواهر میخواهند نسبت دهند به مرحوم محقق که ایشان میفرمایند طوافش باطل نیست، برای اینکه در شرایط طواف، ستر عورتین یا ستر بدن برای زن نیامده، پس فتوای مرحوم محقق اینست که اگر با لباس بدن نما و یا به طوری که دستها و صورت باز باشد، طواف کند، طوافش درست است. بعد هم تمسک کردند به قاعده ی «الطواف بالبیت صلاة» و عموم منزلت و گفتند از روایت میفهمیم که هر شرطی که نماز دارد، طواف هم دارد و تمسّک کردند به روایتی که پیغمبر اکرم از طرف خدا به امیرالمؤمنین امر کردند که مانع شوند از اینکه مردم برهنه طواف کنند. ولی هر دو دلیل پیش صاحب جواهر ناتمام است و اما نتوانستند جزم پیدا کنند که شرط نیست. و علی کل حالٍ مسئله اختلافی است و الان هم در مناسکها مسئله اختلافی است که آیا ستر بدن همینطور که در نماز واجب است، در طواف هم واجب است یا نه! دلیلی برای آن نداریم ولو اینکه نامحرم ببیند حرام است اما اینطور نیست که طواف باطل باشد مثل اینکه اگر با سینه ی باز نماز بخواند، نماز باطل است. پس در اینجا طوافش باطل نیست. بنابراین نهی در عبادت هم نیست و اجتماع امر و نهی هم نیست و از باب نهی در عبادت هم نیست بلکه گناه ملزم با طواف است. مثل اینکه کسی نماز میخواند و وقتی نامحرم رد شد، نگاه به نامحرم کند، این نمازش باطل نیست اما در نماز گناه کرده است. در اینجا نیز همینطور است. بگوییم طواف این صحیح است اما گناه کرده است، حتی قدری بالاتر بگوییم ستر عورتین برای مرد همین است. یا آن زمانها که علمای آنها بدون ستر عورتین طواف میکردند، حال اگر آدم خُلی پیدا شود و ستر عورتین نکند، بگوییم طوافش درست است اما گناه کرده است. بنابراین ما بگوییم از شرایط طواف، ستر عورتین یا ستر بدن است، دلیلی نیست الاّ روایتی که دیروز خواندیم و گفتیم آن روایت هم دلالت ندارد و دلالتش همین اندازه است که خدا به پیغمبر فرموده و پیغمبر به امیرالمؤمنین که این خرافتی که در طواف بوده، بردار و جداً ممانعت کن که اینها عریان طواف نکنند و در صدد این نیست که یک زن لاابالی طواف کرد و سینهاش باز است. در روایت عموم منزلت «الصلاة بالبیت طوافٌ»، بعید است انسان بتواند چنین عموم منزلتی درست کند و بگوید هر شرطی نماز دارد، طواف هم دارد الاّ ما أخرجه الدلیل. اصل هم عدم فساد را اقتضاء میکند. یعنی نمیدانیم اگر موهای سر خانمی یا سینهاش باز باشد و دستهایش از مچ به بالا باز باشد و طواف کند، آیا طوافش باطل است یا نه؛ پس اصل هم اقتضاء میکند عدم بطلان را.
بله، معلوم است کسی که آدم باشد و حاجی باشد، خانمش حسابی رو میگیرد و آقا هم با تواضع خاصی طواف میکند. اما علی کل حالٍ کسانی که محرم هستند و طواف میکنند، خیلی اوقات بدنشان پیداست و اما کم پیدا میشود که عورتین آنها پیدا باشد. اما در میان خانمها مخصوصاً در وضع فعلی هست که خانم طواف میکند درحالی که هم مویش باز است و هم صورتش باز است و هم دستهایش از مچ به بالا پیداست و دلیل میخواهد که بگوییم این طواف باطل است. مهمتر از این شرطیست که اصلاً متعرض آن نشدند و آن راجع به اباحه است. آیا اگر حولهها از پول خمس نداده و یا از پول حرام باشد و یا لباس خانم از حرام باشد، آیا این طوافش باطل است یا نه؟!
همه ی حرفها همین است که گفتیم و هرچه آنجا گفتیم در این اباحه هم میگوییم و اینکه دلیل نداریم که این طواف باطل است. دلیلش همان که بگوییم «الطوافُ بالبیت صلاةٌ»، در نماز اباحه لباس میخواهد و اگر اباحه لباس نباشد، نمازش باطل است پس در طواف هم اگر لباسها غصبی باشد و از خودش نباشد، آنگاه یشترط اباحه احرام و یا لباس این مطیف. اما حرفهایش همین است و اگر دلیل حسابی بخواهیم، نداریم و اگر بخواهیم احتیاط کنیم، خیلی خوب است و اما اگر بخواهیم فتوا دهیم که نماز صحیح است، باید بگوییم روایت «الطوافُ بالبیت صلاةٌ» دلالت ندارد و نمیدانیم آیا این طواف با این لباس غصبی باطل است یا باطل نیست! و باید بگوییم «اصالة عدم فساد» و «اصالة عدم مانع< امثال اینها، طوافش صحیح است.
این کمتر بحث دارد تا بحثی که راجع به ستر عورت کردیم. بله، حرفی هست که در باب احرام این حرفها بود که در وقت احرام آیا لباسهای احرام باید غصبی نباشد و اگر غصبی باشد نمیتواند محرم شود و اللهم لبیک او باطل است و باید لباسهایش مباح باشد. در آنجا یک شهرت بسزا بلکه اجماعی بود که باید در احرام لباسها مباح باشد. اما در همان جا هم دلیل برایش نداشتیم و قاعده ی کلی درست کرده بودند که طواف عبادت است و مثل نماز است و همینطور که در نماز، بدن باید پاک باشد و لباسها مباح باشد، در حال احرام نیز باید چنین باشد. مثلاً کسی بگوید در باب احرام اجماع هست، پس بنابراین در باب طواف هم این اجماع هست. البته گفتن حرفها مشکل است.
مسئله ی دیگری هم در باب احرام داشتیم که نماز خواندن در لباس غصبی آیا باطل است یا نه! دلیل نداریم و اینها از راه اجتماع امر و نهی جلو آمدند و به قول استاد بزرگوار ما آقای بروجردی، مُبعّد نمیتواند مُقرب باشد و این مبعد است و نمیتواند مقرّب باشد، پس نمازش باطل است و الاّ در آنجا هم دلیلی که روایت باشد و روایت دلالت داشته باشد، نداریم و روایتی در باب احرام و طواف و نماز نداریم اما معلوم است از جاهایی که حتماً باید احتیاط کنیم و حتماً در رسالهها باید بنویسیم مخصوصاً راجع به نماز که باید لباس نمازگزار مباح باشد و خانه و مکان نمازگزار مباح باشد، و این احتیاط از احتیاطهایی است که باید بکند و اگر بخواهیم احتیاط نکنیم و بگوییم جایز است، مردم جری میشوند و فتوای ما موجب جری شدن مردم است و این سزاوار نیست اما اگر بخواهیم بحث طلبگی کنیم، راجع به نماز و هر عبادتی من جمله طواف دلیلی بر اینکه لباس باید مباح باشد و مکان باید مباح باشد، نداریم جز همان باب اجتماع امر و نهی و اگر کسی در باب اجتماع امر و نهی ممتنعی شود و بگوید مبعّد است و نمیتواند مقرّب باشد، حرفیست و اما اگر کسی مجوزی باشد، میتواند بگوید کتک میخورد و گناه است و تصرف در مال مردم است، اما نمازش درست است. از این جهت که نماز مردم را درست کنید، خوب است زیرا مردم لاابالی در حق الناس هستند. اما از آن جهت هم اینکه این احتیاطی که الان در رسالهها در باب نماز هست و وقتی مقدمات نماز را ذکر میکنند، دوش به دوش اینکه باید پاک باشد، میگویند باید مباح باشد. و ظاهراً رسالهای نداریم که بگوید مباح نباشد و این روی همان احتیاط است. حتی مجوزیها که در باب اجتماع امر و نهی مجوزی هستند، در رسالهها در باب نماز مسئله را متعرض میشوند و همه ی آنها میگویند باید لباس نمازگزار و مکان نمازگزار مباح باشد و حتی مثلاً مرحوم سیّد در عروه میفرماید اگر آب و مکان از خودش باشد و آنجا که آب میریزد از خودش است و اما این آب در ملک مردم جریان پیدا کند، آنگاه این وضو باطل است. باز میگویند یشترط در اینکه در باب وضو و غسل و نماز و در باب طواف و احرام، مثل اینکه میتوان گفت همه ی بزرگان و همه ی فقها فرمودند باید در باب عبادت و من جمله مسئله ما، باید لباس و مکان در باب نماز و در باب وضو آب و غیره باید مباح باشد و اگر مباح نباشد، وضو و نماز باطل است و طواف و احرام باطل است. این فتوای خوبیست اما از باب احتیاط است و اگر بخواهیم بحث طلبگی کنیم، اینطور نیست مگر اینکه کسی در باب اجتماع امر و نهی، امتناعی شود. لذا در باب غصب روایت نداریم و استاد بزرگوار ما آقای داماد «رضواناللهتعالیعلیه» نقل میکردند از ابن شهرآشوب که ایشان مسئله را مفروغٌ عنه گرفته که نماز درست است و لذا روی آن فتوا داده و معلوم میشود اجماع در مسئله هست و اما روایت در مسئله نداریم. این خلاصه حرف است و اما این حرفهای طلبگی موجب نشود که آقایی روی منبر رود و بگوید لباس نمازگزار اگر غصبی باشد، طوری نیست. این بحثهای طلبگی غیر از آنست که در رساله بیاید و امثال اینها.
مقدمات تمام شد، لذا 3 مقدمه مرحوم محقق فرمودند و مابقی مقدمات را شما ملحق کنید و گردن مرحوم محقق بگذارید و بگویید «الطواف بالبیت صلاةٌ»، هرچه در باب نماز هست، در باب طواف هم هست، الاّ ما أخرجه الدلیل.
حال وارد طواف میشویم، این طوافی که ما شیعیان خیلی آن را مشکل کردیم.
اول چیزی که در باب طواف هست، نیت است. معلوم است هرکسی وارد مطاف شد، نیت دارد، الاّ اینکه این طواف را برگردانید به ریا و امثال اینها. بنابراین اول شرطش نیّت است.
شرط دوم «البدأة من الحجر الأسود الی الحجر الأسود» است و بعد طواف 7 دور به دور خانه ی خدا.
مسئله در پیش عامه خیلی آسان است اما ما وقتی میرسیم به «من البدأة الی الختمه»، این یک مسئله ی عجیبی برای مردم شده است، چنانچه طواف هم یک مسئله ی مشکلی شده است. یکی دستش را آنطرف میزند و یکی خودش را به آن طرف میزند و یکی صبر میکند تا دیگران برود و بعضیها اوضاعی درست میکنند، درحالی که «من البداة الی الختمه» و همچنین طواف یک امر عرفی است، و این عامه هرچه عقایدشان بد است، اما من جمله این مسئله ی آنها خیلی آسان است. صاف «من الحجرالأسود الی الحجر الأسود» میروند به طور عرفی اما با دقت و همان تقابل عرفی رد شدن به حجر یا رسیدن به حجر، عرفاً ولو با دقت عقلی هنوز نرسیده باشد یا گذشته باشد، اما عرفاً صدق کند «من الحجرالأسود الی الحجرالأسود».
راجع به دور زدن نیز همین است و آنچه عامه دارند و خیلی خوب است و اگر مردم را رها کنیم و به آنها بگویند 7 دور به دور خانه ی خدا بگرد، آنگاه 7 دور به دور خانه ی خدا عرفاً میگردد، ولو به جایی برسد که از خانه کمی کج شده باشد. عرف به اینها اهمیت نمیدهد، بلکه عرف میگوید 7 دور به دور خانه ی خدا گردید، ولو اینکه بعضی اوقات با دقت عقلی نشد که طرف راست یا طرف چپش در مقابل خانه ی خدا باشد و اما مسلماً این دقت عقلی لازم نیست و آنچه لازم است، اینست که «من الحجر الأسود الی الحجر الأسود» باید افتتاح و اختتام باشد و دور زدن هم باید دور زدن عرفی باشد. همینطور که الان اگر مردم مسئله هم بلد نباشد و به آنها بگویند 7 دور به دور خانه ی خدا بگردید، آنگاه بدون دردسر 7 دور به دور خانه ی خدا میگردد، حال دقتهای عقلی کند که شانهاش کج شد یا نه و یا بدنش از خانه ی خدا دور شد یا نه و آیا این 7 دور را چه کند که همه ی بدن با خانه ی خدا محاذی باشد و بدون فکر 7 دور به دور خانه ی خدا «من الحجر الأسود الی الحجرالأسود» یک طواف میشود و مخصوصاً روحانی کاروانها باید این مسئله را مواظبت کنند و نگذارند که مردم مسخره کنند. من دیدم که عامه مسخره میکنند. بعضیها به گونهای دور میزند که حتماً از حجرالأسود با محاذی و دقت عقلی شروع کند و با دقت عقلی تمام کند.
مسئله ی دیگری هم هست که اصلاً اگر با دقت عقلی هم بگوییم، اما این نرسیده به حجرالأسود نیت کند. بگوید هروقت رسیدم به حجرالأسود با تقابل دقت عقلی، آنگاه آنجا اول باشد و هروقت به حجرالأسود رسیدم با دقت عقلی، ولو من ندانم، آخرش باشد. ظاهراً این درست میشود. یعنی نرسیده نیت میکند هم برای بدئه و هم برای ختمه. و به راستی اگر حساب کنیم در این 7 دور، ابتدا از حجرالأسود شروع شده و ختم آن هم به حجرالأسود میشود. ظاهراً این درست است و ما اصلاً هیچ جا مقدمه ی علمی نداریم. مثلاً اینکه واجب است مقداری بالاتر از آرنج را بشوید تا یقین کند که آرنج را شسته است، به این مقدمه علمی میگویند. حال میگوییم اگر نداند که این آرنج را شسته که باید دوباره بشوید و اگر بداند آرنج را شسته، تمام است و اینکه از بالاتر از آرنج واجب باشد، یعنی چه! راجع به همه چیز ما در رسالهها مقدمه علمی داریم که من باب مقدمة العلمیه صورت را مقداری بیشتر بشوی و یا من باب مقدمة العلمیه قدری بیشتر روی دستها و پاها را بکش و مقدمه علمیه را معنا میکنند برای اینکه یقین کنیم. خوب اگر یقین نکند، مقدمة العلمیه نیست و اگر یقین کند، مقدمة العلمیه نیست و این مقدمة العلمیه هیچ جا نمیتواند وجود خارجی پیدا کند و من جمله در بحث ما.
ما در بحثمان من البدأة الی الختمه میخواهیم. یک دفعه میگویید ابتدای عرفی میخواهم آنگاه ولو عرفاً محاذی باشد، کفایت میکند و مسئله تمام میشود. همینطور که الان عامه همین را میگویند و ما در رساله همین را میگوییم. اما اگر بگوییم مقداری کمتر یا مقداری بیشتر، یعنی من البدأة الی الختمه را زدهایم. مقدمة العلمیه هیچ جا نمیتواند وجود خارجی پیدا کند و اما در رسالهها آمده و من جمله در اینجا برای من البدأة الی الختمه میگویند قدری نرسیده به حجرالأسود و قدری از حجرالأسود رد شده با مقدمه علمیه. میگوییم من البدأة الی الختمه خوب است و اما من البدأة الی الختمه مع المقدمة العلمیه در هیچ روایتی نیست. اما این عرض من از باب علم ارتکازی میشود. اینکه هنوز نرسیده میگوید هروقت به حجرالأسود رسیدم، ابتدای طواف من باشد و نرسیده به حجرالأسود هم میگوید هروقت به حجرالأسود رسیدم در آنجا ختم شوط من باشد.