درس خارج فقه آیت الله مظاهری
کتاب الحج
93/02/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:
تروک احرام (عطر)
یکی از مشکلات مسئله تروک احرام اینست که فقهاء، چه قدماء و چه متأخرین، احتیاط را در فتاوا درج کردند و طبق احتیاط، خیلی از آنها فتوا هم دادند. در رسالههای عملیه ما این بود که میفرمودند احتیاط اینست. کم کم واضحتر شد که احتیاط واجب اینست و احتیاط مستحب اینست و قبل از ما این احتیاطها به طور فتوا در رسالهها بوده است، لذا میبینیم که احتیاطها در باب حج و مخصوصاً در این تروک احرام خیلی آمده است و مسئله را جداً مشکل کردهاند.
مسئله دیگر اینکه مرحوم محقق اول تروک احرام را میفرمایند و در آخر کار در شرایع، در باب کفارات و در آنجا که اگر کسی یکی از این تروک احرام را آورد، چه کفارهای باید بدهد و حج او فاسد هست یا فاسد نیست، ذکر کردند. لذا روایتها قطعه قطعه شده، یک قسمت اینجا آمده و یک قسمت در جای دیگر آمده و این هم باز یک دردسر عجیبی شده است. اگر همه روایات را یکجا بررسی کنیم، خیلی چیزها فهمیده میشود تا اینکه بخواهیم روایات را جدا جدا بررسی کنیم.
در تروک احرام یکی مسئله صید بود، اینکه محرم حق ندارد شکار کند. قطع نظر از احتیاطها و قطع نظر از تشتّت در روایات، ما باشیم و قرآن، میفرماید: (لاَ تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ ...) [1]؛ اگر کسی شکار کند، علاوه بر اینکه در حرم است و کار حرام است، اگر مُحرم باشد، حرام مؤکّد و حرام کفاره دار میشود. اما اینکه کفاره آن چقدر است و چه باید بکنیم، قرآن ندارد و روایات هم فوقالعاده مشتّت و متفرق است و قدر متیّقن از این صید همین است، که اگر کسی شکار کند در حالی که احرام است، حج او باطل نیست و اما کار حرامی به جا آورده. حال بعضی از روایات میفرماید کفاره هم دارد. ولی فروعاتی که بار بر این حرف شده، به واسطه روایات یا به واسطه احتیاطات، این فروع را از روایت گرفتن و بر طبق آن فتوا دادند، کار بسیار مشکلی است. یک دفعه از اجماع و از شهرت میترسیم و معمولاً باید بترسیم و احتیاطهایی داشته باشیم. اما اگر ما باشیم و روایات، و بخواهد برای ما میته درست کند، اینکه اگر کسی شکار کرد، شکارش شکار نیست و مثل اینست که این آهو خود به خود مرده باشد و خوردنش حرام است و نجس هم هست و باید آن را زیر خاک کرد زیرا روایت هم داریم که آن را زیر خاک کن. اما از آن طرف هم روایت هست، هم برای أکل و هم برای شرکت در پختنش و خواه ناخواه بحث طلبگی اقتضاء میکند که همه اینها کراهت باشد. اگر بخواهیم احتیاط کنیم، همین است که در مناسک هست و مطالعه کردید و دیدید که صاحب جواهر «رضواناللهتعالیعلیه» در مسئله لنگ است. صاحب جواهر با آن تبحّر نمیداند چه کند و چه بگوید. از یک طرف جمع بین روایات اقتضاء میکند که فقط شکار کردن حرام است و کفاره هم دارد که بعد کفاره آن را میگویم و اما زائد بر این فروعات را صاحب جواهر بخواهد بگوید مکروه است، با اقوال نمیسازد و اما با جمع بین روایات میسازد. اگر بخواهند بگویند حرام است و میته است یا لاأقل گوشتش مثل گوشت غیر مأکول اللحم است که ذبح شده باشد، این نیز با جمع بین روایات نمیسازد. لذا میبینید که صاحب جواهر در همان فرع اول، در دو سه جا هم میفرمایند أحوط اینست و مطابق با فتاوا اینست و در این مسئله باید احتیاط کرد و امثال اینها. صاحب جواهر سه چهار ورق دربارهاش صحبت کرده و فعلاً سالبه به انتفاء موضوع است، اما مسئله دیروز مبتلابه است. آنچه قرآن دارد، کسی که مُحرم است، مقاربت با حلیله خودش جایز نیست و کفاره هم دارد. راجع به کفاره در اینجا صحبت نمیکنند و ای کاش صحبت کرده بودند و خیلی داغ فرمودند حتی اگر قبل از سعی بین صفا و مروه باشد، اصلاً حج او باطل است. اگر بعد باشد، شتر یا گاو و یا گوسفند به تناسب امکاناتش باید کفاره دهد. قرآن میگوید (لارَفَثَ) نباید این کار شود و روایت هم میگوید باید کفاره دهد، اما ما بحث را بکشانیم تا آنجا که اگر کسی عقدی را برای خودش یا برای دیگران خواند، مثلاً مُحرم است و یا روحانی کاروان است و دو تا نامزد آنجا پیدا شده و یا قبلاً پیدا کرده بودند و الان میخواهند در مکه یا مدینه صیغه عقد را بخوانند و نزد او میآیند و میگویند عقد ما را بخوان درحالی که این روحانی محرم است. گفتند این نیز کفاره دارد. قدری بالاتر گفتند این صیغه باطل است. عامه میگویند شهادت در طلاق نمیخواهیم اما شهادت در نکاح میخواهیم و گفتند این که محرم است نمیتواند شاهد شود و اگر شاهد شود باید کفاره را بدهد و آنگاه اختلاف شده آیا این صیغهای که خوانده یا شاهد شده، باطل است یا نه! و ما دیروز کمی از آن روایات را خواندیم. روایتها صحیحالسند و ظاهرالدلاله بود. جمع عرفی آن اقتضاء میکرد که همه اینها کراهت دارد. لذا آنچه حرام است، اینست که زن او مثل نامحرم است و اما بیش از آن مکروه است. نگاه کردن به بدنش با شهوت و لمس کردن و غیره. این جمع بین روایات است، اگر بخواهیم این را بگوییم در مناسکها نیامده و اگر بخواهیم نگوییم، جمع بین روایتها اقتضاء میکند که همه اینها مکروه باشد. احتیاط اینست که برای مردم دردسر درست کنیم که اگر به زنش نگاه شهوت آمیز کرد، بگوییم کارش حرام بوده و لاأقل باید یک گوسفند کفاره دهد. احتیاط است اما احتیاط اینگونه است. این خلاصه بحث بود.
بحث امروز نیز همین است و راجع به طیب است. انسان نمیتواند درحالی که محرم است، معطّر شود. باز در اینجا أقوال متشتّت است، رساندند به آنجا که حق نداری سیب هم بخوری برای اینکه بوی خوش میدهد. اگر در پلو، زعفران باشد حق نداری از این پلو بخوری برای اینکه زعفران از معطرات و طیبات است. اگر ما باشیم و روایات، اینست که یک خانمی در حالی که مُحرم است، ادکلن بزند و یا آقایی که مُحرم است، خودش را معطّر کند. اما اگر کرم مالید، باید بگوییم باطل نیست و حرام نیست و روایت هم برای عدم حرمت داریم. باز اگر بخواهیم جمع بین روایات کنیم، باید قدر متیّقن گیری کنیم و قدر متیّقنش اینست که کسی که عطر همراهش باشد یا ادکلن همراهش باشد و در حال احرام بخواهد آن عطر را بزند، نمیشود اما کِرِم ولو اینکه بو هم دارد به خاطر اینکه اسمش عطر یا طیب نیست، باید بگوییم اشکال ندارد. اگر روایت هم باشد، باید حمل کنیم بر کراهت.
روایت 8 از باب 18 از ابواب تروک احرام:
لا تمسّ شیئآ من الطیب ولا من الدهن فی احرامک ... غیر أنّه یکره للمُحرم الادهان الطیبة الریح. [2]
اگر کِرم بمالد یا چربی بمالد، طوری نیست و اما اگر کِرِم بمالد، مکروه است. یعنی صدر و ذیل روایت به خوبی دلالت دارد که مثل کِرِم مالیدن ولو اینکه معطر هم هست، طوری نیست و مثل آنجا که دستش خشک است و مجبور است که چرب کند. و اما این کار کراهت دارد که «غیر أنّه یکره للمُحرم الادهان الطیبة الریح»؛ اما فقها نفرمودند و در مناسکها نیامده است. در مناسکها دوش به دوش اینکه عطر زدن و ادکلن زدن حرام است، گفتند مالیدن کِرِم هم اگر معطر باشد، مثل طیب است و جایز نیست. حال اگر صدر روایت هم بفرماید که «ادهان الطیّبة» نمیشود و بعد بفرماید «یکره ذلک» صدر را تفسیر میکند که نشدن آن از باب کراهت است و نه از باب حرمت.
هفت یا هشت روایت داریم که منحصر کرده به چهار قسم و آن چهار قسم، مشک و عنبر و ورس و زعفران است.
مشک و عنبر و ورس معلوم است و اما آیا زعفران، طیب است. الاّ اینکه بگوییم مراد از زعفران اینست که بعضیها احتمال دادند آن وقتها مشک و عنبر، یک عطری از زعفران درست میکردند و مراد آن عطر است و مراد خود زعفران نیست. اگر زعفران را بجوشاند و بخورد و یا روی غذا بریزد و بخورد، مراد نیست بلکه به قرینه مشک و عنبر و ورس مراد از زعفران یعنی عطر. آنوقتها عطری بوده که از زعفران درست میکردند و مثل ادکلن بوده است. هفت یا هشت روایت اینگونه منحصر کرده به این چهار مورد و برمیگردد به اینکه به غیر از این چهار مورد نیست و مابقی هم لفظ یکره در سه یا چهار جا استعمال شده است. اگر ما باشیم و قاعده، اقتضاء میکند که عطر زدن، یا عطری که از گلاب میگیرند یا عطری که از گلها میگیرند، بالاخره باید عرق گلها باشد. یا عطری که از بعضی از چوبها میگیرند که باز آن هم عرق است و طرز درست کردن عطر اینست که اول عرق کند و بالا رود و بعد سرد شود و بچکد و به آن عطر میگویند. آنچه روایت است، اینست که عطر زدن نباشد اما برای خوردن زعفران یا زدن کِرِم، نمیتوانیم از روایت استفاده کنیم مخصوصاً با لفظ یَکره که راجع به ادهان یا راجع به خوردن زعفران آمده است. در بعضی از روایت آمده که اگر بخواهد خود زعفران را بخورد، نمیشود اما اگر در چای بریزد یا در پلو بریزد طوری نیست. باز لفظ یکره در اینجا استعمال شده و اصلاً اگر کسی زعفران بخورد و یا سیب بخورد و یا عطریات بخورد مثل بعضی از سبزیجات مثل نعناع و پونه بوهای خوشی دارند. اگر بگوییم اینها را نمیتواند بخورد برای اینکه طیب است و یا برای اینکه عطر زدن حرام است، ظاهراً مشکل است، مگر اینکه احتیاط کنیم و بگوییم این چند روز زعفران نخور اما اگر خورد و ما بخواهیم کفاره روی دستش بگذاریم، علی الظاهر درست در نمیآید.
انصافاً این مسائل مشکل است و عمده اشکال هم اینجاست که فقها در فتاوایشان احتیاط کردند و آن احتیاط موجب شده که کم کم مثل مناسکهای ما از آن فتاوا گرفته شده و احتیاط در خیلی جاها دردسر از برای مردم درست کرده است. اگر کسی جرئت داشته باشد که خلاف احتیاطها بگوید، این غیر از فهم روایات است. این احتیاطهایی که کردیم از روایتها استفاده نمیشود. بله، از بعضی از روایات استفاده میشود اما معارض دارد و جمع بین روایات مثل لفظ یکره و امثال اینها حمل بر کراهت میشود.
گفتم خیلی از بزرگان میفرمودند و حضرت امام هم میفرمودند اما حضرت داماد استشهاد هم میکردند، در زمان امام صادق «سلاماللهعلیه» که این روایت صادر شده، اصطلاح داشتیم، واجب و حرام و مستحب و مکروه و مباح. این اصطلاح در زمان حضرت امام صادق بوده و از روایات هم به خوبی استفاده میشود.
راجع به ادهان خواندم که حضرت فرمودند: غیر أنّه یکره للمُحرم الادهان الطیبة الریح.
حال اگر قبل از آن هم بگویید حرام اما بعد که میگوید یکره، آنگاه آن یحرم را معنا میکند.
مهمتری از همه اینها بحث مخیط است و صاحب جواهر حسابی در آن مانده و چهارم از تروک احرام اینست که چیزی که دوخته شده بپوشد. مرحوم صاحب جواهر میفرمایند من یک روایت هم راجع به مخیط پیدا کردم و روایتی نیست بلکه آنچه هست راجع به لباس است و بین مخیط و لباس خیلی تفاوت است. گاهی لباس است و اما دوخته نیست مانند ژاکت؛ حال آن روایاتی که میگوید لباس، پس نمیشود ژاکت را پوشید اما مخیط بعضی اوقات لباس نیست، مثل کمربند و همیان و امثال اینها که دوخته است اما لباس نیست. پولهایش را در همیان گذاشته و اما دوخته شده است و به کمرش میبندد و محرم میشود. باید بگوییم طوری نیست. اما اگر لباس باشد ولو دوخته هم نیست، باید بگوییم حرام است. لذا صاحب جواهر«رضواناللهتعالیعلیه» میگویند بحث را دائرمدار لباس و عدم لباس کن و نه اینکه بحث را دائرمدار دوخته و عدم دوخته کن و آنچه در کلمات فقهاست و الان هم در مناسکها آمده، همین است که یکی از تروک احرام پوشیدن چیزی است که دوخته شده باشد. حال صدق لباس بکند مانند پیراهن و یا صدق لباس نکند مانند کمربند و فتقبند و امثال اینها. گفتند همه اینها جایز نیست مگر اینکه ضرورتی در کار باشد و گفتند اگر ضرورتی در کار است مانند فتقبند، پس ببندد و اما کفاره هم بدهد و اما اگر دائرمدار لباس کردیم، در آن روایات هم زیاد است و بحث میشود دائرمدار لباس و عدم لباس و هرکجا لباس صدق کند، نمیشود و هرکجا لباس صدق نکند ولو حسابی دوخته شده باشد، میشود.
روی این بحث باید بیش از اینها بحث کنیم. یک مطالعه جدی داشته باشید و جواهر را ببینید.
یکی از مشکلات مسئله تروک احرام اینست که فقهاء، چه قدماء و چه متأخرین، احتیاط را در فتاوا درج کردند و طبق احتیاط، خیلی از آنها فتوا هم دادند. در رسالههای عملیه ما این بود که میفرمودند احتیاط اینست. کم کم واضحتر شد که احتیاط واجب اینست و احتیاط مستحب اینست و قبل از ما این احتیاطها به طور فتوا در رسالهها بوده است، لذا میبینیم که احتیاطها در باب حج و مخصوصاً در این تروک احرام خیلی آمده است و مسئله را جداً مشکل کردهاند.
مسئله دیگر اینکه مرحوم محقق اول تروک احرام را میفرمایند و در آخر کار در شرایع، در باب کفارات و در آنجا که اگر کسی یکی از این تروک احرام را آورد، چه کفارهای باید بدهد و حج او فاسد هست یا فاسد نیست، ذکر کردند. لذا روایتها قطعه قطعه شده، یک قسمت اینجا آمده و یک قسمت در جای دیگر آمده و این هم باز یک دردسر عجیبی شده است. اگر همه روایات را یکجا بررسی کنیم، خیلی چیزها فهمیده میشود تا اینکه بخواهیم روایات را جدا جدا بررسی کنیم.
در تروک احرام یکی مسئله صید بود، اینکه محرم حق ندارد شکار کند. قطع نظر از احتیاطها و قطع نظر از تشتّت در روایات، ما باشیم و قرآن، میفرماید: (لاَ تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ ...) [1]؛ اگر کسی شکار کند، علاوه بر اینکه در حرم است و کار حرام است، اگر مُحرم باشد، حرام مؤکّد و حرام کفاره دار میشود. اما اینکه کفاره آن چقدر است و چه باید بکنیم، قرآن ندارد و روایات هم فوقالعاده مشتّت و متفرق است و قدر متیّقن از این صید همین است، که اگر کسی شکار کند در حالی که احرام است، حج او باطل نیست و اما کار حرامی به جا آورده. حال بعضی از روایات میفرماید کفاره هم دارد. ولی فروعاتی که بار بر این حرف شده، به واسطه روایات یا به واسطه احتیاطات، این فروع را از روایت گرفتن و بر طبق آن فتوا دادند، کار بسیار مشکلی است. یک دفعه از اجماع و از شهرت میترسیم و معمولاً باید بترسیم و احتیاطهایی داشته باشیم. اما اگر ما باشیم و روایات، و بخواهد برای ما میته درست کند، اینکه اگر کسی شکار کرد، شکارش شکار نیست و مثل اینست که این آهو خود به خود مرده باشد و خوردنش حرام است و نجس هم هست و باید آن را زیر خاک کرد زیرا روایت هم داریم که آن را زیر خاک کن. اما از آن طرف هم روایت هست، هم برای أکل و هم برای شرکت در پختنش و خواه ناخواه بحث طلبگی اقتضاء میکند که همه اینها کراهت باشد. اگر بخواهیم احتیاط کنیم، همین است که در مناسک هست و مطالعه کردید و دیدید که صاحب جواهر «رضواناللهتعالیعلیه» در مسئله لنگ است. صاحب جواهر با آن تبحّر نمیداند چه کند و چه بگوید. از یک طرف جمع بین روایات اقتضاء میکند که فقط شکار کردن حرام است و کفاره هم دارد که بعد کفاره آن را میگویم و اما زائد بر این فروعات را صاحب جواهر بخواهد بگوید مکروه است، با اقوال نمیسازد و اما با جمع بین روایات میسازد. اگر بخواهند بگویند حرام است و میته است یا لاأقل گوشتش مثل گوشت غیر مأکول اللحم است که ذبح شده باشد، این نیز با جمع بین روایات نمیسازد. لذا میبینید که صاحب جواهر در همان فرع اول، در دو سه جا هم میفرمایند أحوط اینست و مطابق با فتاوا اینست و در این مسئله باید احتیاط کرد و امثال اینها. صاحب جواهر سه چهار ورق دربارهاش صحبت کرده و فعلاً سالبه به انتفاء موضوع است، اما مسئله دیروز مبتلابه است. آنچه قرآن دارد، کسی که مُحرم است، مقاربت با حلیله خودش جایز نیست و کفاره هم دارد. راجع به کفاره در اینجا صحبت نمیکنند و ای کاش صحبت کرده بودند و خیلی داغ فرمودند حتی اگر قبل از سعی بین صفا و مروه باشد، اصلاً حج او باطل است. اگر بعد باشد، شتر یا گاو و یا گوسفند به تناسب امکاناتش باید کفاره دهد. قرآن میگوید (لارَفَثَ) نباید این کار شود و روایت هم میگوید باید کفاره دهد، اما ما بحث را بکشانیم تا آنجا که اگر کسی عقدی را برای خودش یا برای دیگران خواند، مثلاً مُحرم است و یا روحانی کاروان است و دو تا نامزد آنجا پیدا شده و یا قبلاً پیدا کرده بودند و الان میخواهند در مکه یا مدینه صیغه عقد را بخوانند و نزد او میآیند و میگویند عقد ما را بخوان درحالی که این روحانی محرم است. گفتند این نیز کفاره دارد. قدری بالاتر گفتند این صیغه باطل است. عامه میگویند شهادت در طلاق نمیخواهیم اما شهادت در نکاح میخواهیم و گفتند این که محرم است نمیتواند شاهد شود و اگر شاهد شود باید کفاره را بدهد و آنگاه اختلاف شده آیا این صیغهای که خوانده یا شاهد شده، باطل است یا نه! و ما دیروز کمی از آن روایات را خواندیم. روایتها صحیحالسند و ظاهرالدلاله بود. جمع عرفی آن اقتضاء میکرد که همه اینها کراهت دارد. لذا آنچه حرام است، اینست که زن او مثل نامحرم است و اما بیش از آن مکروه است. نگاه کردن به بدنش با شهوت و لمس کردن و غیره. این جمع بین روایات است، اگر بخواهیم این را بگوییم در مناسکها نیامده و اگر بخواهیم نگوییم، جمع بین روایتها اقتضاء میکند که همه اینها مکروه باشد. احتیاط اینست که برای مردم دردسر درست کنیم که اگر به زنش نگاه شهوت آمیز کرد، بگوییم کارش حرام بوده و لاأقل باید یک گوسفند کفاره دهد. احتیاط است اما احتیاط اینگونه است. این خلاصه بحث بود.
بحث امروز نیز همین است و راجع به طیب است. انسان نمیتواند درحالی که محرم است، معطّر شود. باز در اینجا أقوال متشتّت است، رساندند به آنجا که حق نداری سیب هم بخوری برای اینکه بوی خوش میدهد. اگر در پلو، زعفران باشد حق نداری از این پلو بخوری برای اینکه زعفران از معطرات و طیبات است. اگر ما باشیم و روایات، اینست که یک خانمی در حالی که مُحرم است، ادکلن بزند و یا آقایی که مُحرم است، خودش را معطّر کند. اما اگر کرم مالید، باید بگوییم باطل نیست و حرام نیست و روایت هم برای عدم حرمت داریم. باز اگر بخواهیم جمع بین روایات کنیم، باید قدر متیّقن گیری کنیم و قدر متیّقنش اینست که کسی که عطر همراهش باشد یا ادکلن همراهش باشد و در حال احرام بخواهد آن عطر را بزند، نمیشود اما کِرِم ولو اینکه بو هم دارد به خاطر اینکه اسمش عطر یا طیب نیست، باید بگوییم اشکال ندارد. اگر روایت هم باشد، باید حمل کنیم بر کراهت.
روایت 8 از باب 18 از ابواب تروک احرام:
لا تمسّ شیئآ من الطیب ولا من الدهن فی احرامک ... غیر أنّه یکره للمُحرم الادهان الطیبة الریح. [2]
اگر کِرم بمالد یا چربی بمالد، طوری نیست و اما اگر کِرِم بمالد، مکروه است. یعنی صدر و ذیل روایت به خوبی دلالت دارد که مثل کِرِم مالیدن ولو اینکه معطر هم هست، طوری نیست و مثل آنجا که دستش خشک است و مجبور است که چرب کند. و اما این کار کراهت دارد که «غیر أنّه یکره للمُحرم الادهان الطیبة الریح»؛ اما فقها نفرمودند و در مناسکها نیامده است. در مناسکها دوش به دوش اینکه عطر زدن و ادکلن زدن حرام است، گفتند مالیدن کِرِم هم اگر معطر باشد، مثل طیب است و جایز نیست. حال اگر صدر روایت هم بفرماید که «ادهان الطیّبة» نمیشود و بعد بفرماید «یکره ذلک» صدر را تفسیر میکند که نشدن آن از باب کراهت است و نه از باب حرمت.
هفت یا هشت روایت داریم که منحصر کرده به چهار قسم و آن چهار قسم، مشک و عنبر و ورس و زعفران است.
مشک و عنبر و ورس معلوم است و اما آیا زعفران، طیب است. الاّ اینکه بگوییم مراد از زعفران اینست که بعضیها احتمال دادند آن وقتها مشک و عنبر، یک عطری از زعفران درست میکردند و مراد آن عطر است و مراد خود زعفران نیست. اگر زعفران را بجوشاند و بخورد و یا روی غذا بریزد و بخورد، مراد نیست بلکه به قرینه مشک و عنبر و ورس مراد از زعفران یعنی عطر. آنوقتها عطری بوده که از زعفران درست میکردند و مثل ادکلن بوده است. هفت یا هشت روایت اینگونه منحصر کرده به این چهار مورد و برمیگردد به اینکه به غیر از این چهار مورد نیست و مابقی هم لفظ یکره در سه یا چهار جا استعمال شده است. اگر ما باشیم و قاعده، اقتضاء میکند که عطر زدن، یا عطری که از گلاب میگیرند یا عطری که از گلها میگیرند، بالاخره باید عرق گلها باشد. یا عطری که از بعضی از چوبها میگیرند که باز آن هم عرق است و طرز درست کردن عطر اینست که اول عرق کند و بالا رود و بعد سرد شود و بچکد و به آن عطر میگویند. آنچه روایت است، اینست که عطر زدن نباشد اما برای خوردن زعفران یا زدن کِرِم، نمیتوانیم از روایت استفاده کنیم مخصوصاً با لفظ یَکره که راجع به ادهان یا راجع به خوردن زعفران آمده است. در بعضی از روایت آمده که اگر بخواهد خود زعفران را بخورد، نمیشود اما اگر در چای بریزد یا در پلو بریزد طوری نیست. باز لفظ یکره در اینجا استعمال شده و اصلاً اگر کسی زعفران بخورد و یا سیب بخورد و یا عطریات بخورد مثل بعضی از سبزیجات مثل نعناع و پونه بوهای خوشی دارند. اگر بگوییم اینها را نمیتواند بخورد برای اینکه طیب است و یا برای اینکه عطر زدن حرام است، ظاهراً مشکل است، مگر اینکه احتیاط کنیم و بگوییم این چند روز زعفران نخور اما اگر خورد و ما بخواهیم کفاره روی دستش بگذاریم، علی الظاهر درست در نمیآید.
انصافاً این مسائل مشکل است و عمده اشکال هم اینجاست که فقها در فتاوایشان احتیاط کردند و آن احتیاط موجب شده که کم کم مثل مناسکهای ما از آن فتاوا گرفته شده و احتیاط در خیلی جاها دردسر از برای مردم درست کرده است. اگر کسی جرئت داشته باشد که خلاف احتیاطها بگوید، این غیر از فهم روایات است. این احتیاطهایی که کردیم از روایتها استفاده نمیشود. بله، از بعضی از روایات استفاده میشود اما معارض دارد و جمع بین روایات مثل لفظ یکره و امثال اینها حمل بر کراهت میشود.
گفتم خیلی از بزرگان میفرمودند و حضرت امام هم میفرمودند اما حضرت داماد استشهاد هم میکردند، در زمان امام صادق «سلاماللهعلیه» که این روایت صادر شده، اصطلاح داشتیم، واجب و حرام و مستحب و مکروه و مباح. این اصطلاح در زمان حضرت امام صادق بوده و از روایات هم به خوبی استفاده میشود.
راجع به ادهان خواندم که حضرت فرمودند: غیر أنّه یکره للمُحرم الادهان الطیبة الریح.
حال اگر قبل از آن هم بگویید حرام اما بعد که میگوید یکره، آنگاه آن یحرم را معنا میکند.
مهمتری از همه اینها بحث مخیط است و صاحب جواهر حسابی در آن مانده و چهارم از تروک احرام اینست که چیزی که دوخته شده بپوشد. مرحوم صاحب جواهر میفرمایند من یک روایت هم راجع به مخیط پیدا کردم و روایتی نیست بلکه آنچه هست راجع به لباس است و بین مخیط و لباس خیلی تفاوت است. گاهی لباس است و اما دوخته نیست مانند ژاکت؛ حال آن روایاتی که میگوید لباس، پس نمیشود ژاکت را پوشید اما مخیط بعضی اوقات لباس نیست، مثل کمربند و همیان و امثال اینها که دوخته است اما لباس نیست. پولهایش را در همیان گذاشته و اما دوخته شده است و به کمرش میبندد و محرم میشود. باید بگوییم طوری نیست. اما اگر لباس باشد ولو دوخته هم نیست، باید بگوییم حرام است. لذا صاحب جواهر«رضواناللهتعالیعلیه» میگویند بحث را دائرمدار لباس و عدم لباس کن و نه اینکه بحث را دائرمدار دوخته و عدم دوخته کن و آنچه در کلمات فقهاست و الان هم در مناسکها آمده، همین است که یکی از تروک احرام پوشیدن چیزی است که دوخته شده باشد. حال صدق لباس بکند مانند پیراهن و یا صدق لباس نکند مانند کمربند و فتقبند و امثال اینها. گفتند همه اینها جایز نیست مگر اینکه ضرورتی در کار باشد و گفتند اگر ضرورتی در کار است مانند فتقبند، پس ببندد و اما کفاره هم بدهد و اما اگر دائرمدار لباس کردیم، در آن روایات هم زیاد است و بحث میشود دائرمدار لباس و عدم لباس و هرکجا لباس صدق کند، نمیشود و هرکجا لباس صدق نکند ولو حسابی دوخته شده باشد، میشود.
روی این بحث باید بیش از اینها بحث کنیم. یک مطالعه جدی داشته باشید و جواهر را ببینید.