درس خارج فقه آیت الله مظاهری
کتاب الحج
93/02/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:
اگر شخصی نتواند تلبیه بگوید
بحث درباره این بود که آیا اگر کسی نتواند تلبیه بگوید، غلط بگوید یا اینکه نایب بگیرد. در مسئله اختلاف بود. یک دسته گفته بودند که هرطور میتواند بگوید، یک دسته هم گفته بودند که نائب بگیرد. آن کسانی که گفته بودند خودش بگوید تمسّک کرده بودند به روایات اخرس. یعنی آنکه گنگ وار صحبت میکند. درباره اخرس هست که خودش به همان گنگی و اشاره با دست و چشم و امثال اینها بگوید، کفایت میکند. تمسّک کرده بودند به این روایت و گفته بودند به طریق اولی اگر اخرس خودش باید بگوید، پس این آقا یا خانم هم که غلط میگوید، خودش بگوید.
اما یک دسته روایت هم فرموده بود که نائب بگیرد. معمولاً مثل کاشف اللثام یعنی فاضل هندی فرموده بودند جمع بین روایات تخییر است. میتواند خود بگوید و یا میتواند نائب بگیرد. بعد هم احتیاط کرده بودند که هر دو باشد یعنی هم خود بگوید و هم نائب بگیرد.
مرحوم صاحب جواهر نیز همین را پسندیده بودند و گفته بودند که مخیّر است بین اینکه خود بگوید یا نائب بگیر و اما احتیاط اقتضاء میکند هم خود بگوید و هم نائب بگیرد. آن روایتی که میفرماید نائب بگیرد:
روایت 2 از باب 39 از ابواب احرام:
صحیحه زراره: انّ رجلاً قدم حاجاً لا یحسن أن یلبی فاستفتی له ابوعبداللّه (ع) فامر له أن یلبّی عنه. [1]
در بعضی روایات هم دارد که مثل صبی و مغمی علیه همینطور که برای او نائب بگیرند، برای این نیز نائب بگیرند. لذا بعضی جازم شدند بر اینکه نائب بگیرد. اما آن روایات اخرس و این اولویت را نمیتوان از دست داد، که حضرت در باب اخرس نفرمودند نائب بگوید بلکه فرمودند خودش بگوید. درحالی که اگر خودش بگوید با اشاره و گنگ واری میگوید. حال اگر خودش بگوید آنگاه کسی که غلط میگوید به طور اولی خود بگوید.
در باب اخرس چند روایت داریم که صحیح السند و ظاهرالدلاله هم هست و مورد فتوا هم هست که نائب نگیرد و خود بگوید. این روایت زراره نیز صحیح السند است و هم ظاهرالدلاله است و فرموده است یلبّی عنه، یعنی نائب بگیرد.
جمع بین روایات اقتضاء میکند که هم میتواند نائب بگیرد و هم میتواند خود بگوید. اما معلوم است، همینطور که در مناسکها احتیاط شده که هم خود بگوید و هم نائب بگیرد و در جلسه قبل گفتم مثل حضرت امام «رضواناللهتعالیعلیه» اینکه خود بگوید قطعی است و در نماز نیز اگر نماز غلط میخواند اما باید خود بگوید، و اما اگر نائب بگیرد خوب است و خیلی از مناسکها میگویند واجب است و خیلی از مناسکها میگویند مستحب و احتیاط است و اما احتیاط مستحبی است و ظاهراً هم باید همینطور بگوییم، زیرا مبتلابه است. این غلط گفتن یک چیز متعارفی در میان عموم مردم است. نه تنها در تلبیه گفتن بلکه در همه اعمال حج من جمله نماز. و آنطور که ما میخواهیم، ولو رئیس کاروان یا روحانی کاروان هست اما مردم راجع به دنیا کندذهن هستند، مخصوصاً خانمها. اگر بخواهد قالی ببافد آن گلهای زیبا را میبافد و اما وقتی به حمد و سوره میرسد، هرچه سعی میکند، نمیتواند. معمولاً مردم اینچنین هستند، وقتی چنین باشد، نه میتوانیم بگوییم که نماز نخوانند و نه میتوان گفت برای آنها نماز بخوانند و چارهای نیست جز حرف حضرت امام که اینها باید نمازهایشان را بخوانند. در مکه هم همین است یعنی تلبیه بگوید و نمازش را بخواند و بالاخره اگر به راستی نتوانست پروردگار عالم این غلط را به جای صحیح میپذیرد. معلوم است وقتی ضرورتی در کار باشد و نشود، پروردگار عالم غلط را به جای صحیح میپذیرد. در مانحن فیه هم همین است، معمولاً مردم خوب نمیتوانند صحیح ادا کنند و آن حالاتی هم که اهل دل باید پیدا کنند، نیست و تا بخواهد به الفاظ ور برود، احرامش تمام میشود. و این نائب گرفتن نیز هیچگاه مشهور نبوده و بهترین حرفها همین است. اگر بخواهیم احتیاط مستحبی کنیم، خوب است و آن روحانی کاروان برایش لبیک بگوید و اما وادارد که این خانم یا آقا لبیک بگویند ولو اینکه غلط بگویند. اما مسئله مهمتر این بود که آیا این میتواند فارسی بگوید، درحالی که اگر فارسی بگوید حال و معنویتی پیدا میکند و معنایش را میفهمد و یک رابطه عاطفی خوب با خدا پیدا میکند یا اینکه باید عربی بخواند.
در میان ما رسم شده که میگویند عربی بخواند. مثلاً دعاهایی که در مفاتیح محدث قمی است، و این بخواهد به جای این دعاها رابطه عاطفی با خدا در شب قدر داشته باشد؛ معمولاً میگویند نه و این دعاها از امام «سلاماللهعلیه» است و این که محتوای دعای ابوحمزه را بلد نیست بالأقل لفظش را بخواند.
حضرت امام تشبیه میکردند و تشبیه خوبی بود. میفرمودند که یک مقاله را که خیلی پرمحتوا و عالیست، هم از نظر فصاحت و هم نظر بلاغت به کسی میدهند که نه فصاحت دارد و نه بلاغت دارد و نه سواد دارد اما خوب میخواند. به این میدهند و میگویند در مجلس یا در مقابل بزرگی که مقاله برای او نوشته شده، بخوان. مردم این را به عنوان صحیح و به جا و امثال اینها قبول میکنند درحالی که این کسی که نامه را میخواند، متوجه نیست که محتوای نامه چیست و این فصاحت و بلاغتها که به کار برده، چطور است، اما مردم این مقاله را میپذیرند به جای کسی که فصاحت و بلاغت سرش شود و محتوا را درک کند و این بی سواد را به جای باسواد میپذیرند، لذا میگویند دعاهای ما اینگونه است. این دعاهایی که مردم معنای آن را نمیفهمند و محتوایش بالاست، مانند بچهای است که مقاله بخواند. همینطور که از آن بچه پذیرفته میشود، پروردگار عالم نیز این دعای ابوحمزه ثمالی را از ما میپذیرد ولو اینکه معنای آن را ندانیم، ولو اینکه فصاحت و بلاغت و رموزات عجیب عرفانی که در دعای ابوحمزه هست، اصلاً متوجه نشویم. این هم حرف خوبیست اما بعضی اوقات این حرفها نمیآید. مثلاً خواندن قرآن، که این هم میتواند قرآن را بخواند و هم فارسی قرآن را بخواند، آیا میتوان گفت به جای خواندن قرآن، فارسی قرآن را بخواند. در اینجا گیر میکنیم و این نمیشود. یعنی بگوییم آیه شریفه که میفرماید ﴿فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ﴾ [2]، این (فَاقرَءُوا) اعم است از اینکه معنایش را بخواند یا فارسی آن را بخواند یا انگلیسی آن را بخواند و این (فَاقرَءا) در قرآن یا روایات، که در روایات داریم اگر گرفتار شدی، قرآن زیاد بخوان و این به جای قرآن خواندن فارسی آن را بخواند، آیا میشود یا نه؟!
اگر اینطور باشد قرآن نیست اما کار خوبی هم هست. اینکه بعضی از بزرگان را دیدم که از او استفتاء کرده بودند که من قرآن بخوانم یا ترجمه قرآن را بخوانم، لذت بیشتری میبرم. آن آقا جواب داده بود که هر دو خوب است و ترجمه بهتر است. ظاهراً درست جواب نداده است بلکه باید بگوید قرآن خواندن خوب است و باید باشد و اگر کسی در ترجمه قرآن هم کار کند و این مثل تفسیر قرآن است. برای اینکه قرآن مراتب دارد. یک مرتبه آن خواندن قرآن و یک مرتبه تفسیر قرآن و یک مرتبه برداشت از قرآن است که ما طلبهها این قسم سوم را باید حتما داشته باشیم. یک قسم دیگر هم عمل به قرآن است. انس با قرآن و (علیکم بالقُرآن) و (اِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرآنِ) [3] و این مراتب چهارگانه. خواندن قرآن و تفسیر قرآن یعنی کارکردن روی تفسیر و کم کم برداشت و همه اینها برای عمل کردن به قرآن است. حال اگر ما بخواهیم بگوییم به جای خواندن قرآن ترجمه کفایت میکند، ظاهراً نمیشود گفت قرآن میخواند. اگر ترجمه زیبایی هم باشد و این به جای اینکه صفحه قرآن را بخواند، صفحه ترجمه را میخواند و چیزی هم سرش میشود اما نمیشود گفت که این قرآن خوانده است.
قرآن یعنی کلام الله. خود آن کلام الله معلوم است که درّ گرانبهایی است. اگر معنای آن را بفهمیم یا نفهمیم، مسلماً قرآن نور است. حال ما نور را چه بفهمیم و چه نفهمیم. به قول آن آقا که مثال خوبی میزد و میگفت مثل سیب است که ویتامین دارد. حال کسی که دکتر و متخصص در ویتامینهاست، سیب را میخورد و میداند که سیب خورده و ویتامین دارد و جذب بدنش میشود اما مثل عموم مردم هم اصلاً نمیدانند ویتامین یعنی چه. و این سیب میخورد و در وقتی سیب خورد، ویتامین سیب جذب بدنش میشود، خواه بداند یا نداند. قرآن اینگونه است، قرآن نور است و اگر ما بخواهیم ترجمه را به جای قرآن بگذاریم، حتماً غلط است و درست نیست. چون یک شهرتی هم پیدا کرده که ما که نمیتوانیم قرآن بخوانیم، ترجمه آن را بخوانیم بهتر است یا ما که معنای قرآن را نمیفهمیم، ترجمه آن برای ما بهتر است. مسلّم باید جواب دهید که حساب قرآن جداست، اگر کسی در دعا بگوید که آن هم مشکل است. یعنی شخصی در شبهای احیا حالی پیدا کند و با خدا راز و نیاز کند اما به فارسی، این عالیست و اگر بتواند رابطه عاطفی پیدا کند و سیم را وصل کند و بتواند راز و نیاز با خدا کند، خیلی ثواب دارد و مسلّم میتواند در یک شب راه صدساله را بپیماید، اما حرف در اینست که آیا این دعای ابوحمزه ثمالی میشود یا نه. گفتن این مشکل است، آن گلی برای خودش است و این هم گلی برای خود و اگر معنای این را هم ندارد، مسلماً مثل مقاله بچه در مقابل بزرگ است. لذا خوب است که در این بارهها جواب قطعی ندهید و ترغیب و تحریص کنیم. اینکه کاری کن در شب بیست و یکم ماه رمضان که دعای افتتاح را میخوانی و دعای پرمحتوایی است، دعای ابوحمزه را نیز بخوان و مقداری هم قرآن بخوان و کاری هم بکن که رابطه عاطفی با خدا داشته باشی، مخصوصاً منبر و قرآن روی سر گذاشتن.
علی کل حالٍ ما اگر بخواهیم ترجمه دعای ابوحمزه ثمالی را به جای دعای ابوحمزه بگذاریم، نمیشود. البته کار خوبیست و اینکه انسان در ترجمه دقت کند، کار خوبی است اما دعای ابوحمزه ثمالی یا دعای افتتاح نمیشود. اما راجع به قرآن این حرفها نیست و مسلّم باید قرآن بخوانیم، حال ترجمه بدانیم یا ندانیم و معنا را بدانیم یا ندانیم، با این نور سر و کار داشته باشیم و اینکه قرآن در زندگی انسان خیلی کار میکند. حال اگر کسی حرف مرا نپذیرد و راجع به خواندن قرآن و دعا بگوید ترجمه با خواندن قرآن و دعا فرق نمیکند، اما راجع به نماز اینطور نیست. الان هم در میان بعضی دانشجویان شهرتی پیدا شده که میگویند عربها به عربی نماز میخوانند و ما هم باید نماز بخوانیم اما به فارسی. این حرف غلطی است و از دشمن است برای اینکه نماز یک وحدت است. مثل وحدت ارتش و سپاه، که در همه دنیا یک صبحگاهی دارند و صبحگاهی آنها به یک زبان است. غربیها به زبان انگلیسی و در ایران به زبان فارسی است، حال اگر ترک باشد یا لر یا عجم یا عرب باشد، مسلّم صبحگاهی آنها به فارسی است.
نماز باید عربی باشد. آنچه به ما گفتند باید این صبحگاهی و این فریضه پنجگانه را به عربی بخوانیم. دیروز میگفتم روی بعضی چیزها اجماع هست و نشده از اجماع بگذرند، که فارسی خواندن یا غیر فارسی خواندن، مثل اینکه عقد نکاح را بخواند به فارسی یا انگلیسی بخواند. فارسی خواندن بهتر است و هم میفهمد و هم به دلش میچسبد اما آیا میتوان به جای «زوجتُ و قبلتُ» به فارسی بگوید تو زن من میشوی و او هم بگوید بله! مسلّم این نمیشود و اگر هم بشود اسمش معاطاتی میشود و صیغه معاطاتی نداریم. همچنین راجع به طلاق، سابقاً در بحث طلاق خواندیم که حتماً باید لفظ باشد. حتی گفتند در «انکحتُ» باید فعل ماضی باشد و مضارع نمیشود. یا در طلاق گفتند حتماً باید صیغه اسمی باشد و صیغه فعلی نمیشود و حتماً باید «هی طالق» یا «انت طالق» باشد و یک نحو اجماع مسلّمی است. یک نحو اجماع بین همه قدماء و متأخرین هست که گفتند بعضی چیزها یک تعبّد است که باید این تعبّد حفظ شود، از جمله نماز و صیغههایی که از برای عقود است. حتی مثلاً در بیع و شراء همینطور است. در بیع، معاطاة کفایت میکند اما گر کسی بخواهد صیغه بخواند، حتماً باید «بعتُ و قبلتُ» باشد. حتی فعل ماضی هم باشد تا بیع به صیغه شود و اما اگر این بگوید «ابیعُک» و او هم بگوید «قبلتُ»، آنگاه این بیع به صیغه نیست و معاطاة میشود.
در مثل باب نکاح و طلاق، معاطاة نمیشود و اصلاً باطل است. در باب بیع و اجاره و سایر معاملات، معاطاة میشود و وقتی معاطاة شد، میتواند بده و بگیر فعل یا بده و بگیر لفظ باشد و آن طوری نیست. یعنی نه احکام معاطاة را دارد و نه احکام بالصیغه را. لذا در باب معاطاة باید ببینید که چه الفاظی به کار برده شده، لذا در معاملات فعل ماضی به کار برده شده مثل «آجرتُکَ» یا «بعتُ» و امثال اینها. در باب نکاح و طلاق که مسلّم است و در مابقی نیز اگر بخواهیم بیع به صیغه باشد، باید ببینیم که صیغه را چگونه گفتند. ظاهراً همه صیغهها ماضی است و یک جا مضارع یا امر باشد و امثال اینها، ظاهراً نیست و حتی در «قبلتُ»، او میگوید من صیغه خواندم که تو زن من بشوی و او میگویم من زن تو میشوم. گفتند این فعل مضارع است و فعل مضارع نمیشود و باید فعل ماضی باشد. اما در باب غیر از نکاح و طلاق، اگر بخواهیم بیع به صیغه باشد، باید فعل ماضی باشد، هم از نظر ایجاب و هم از نظر قبول، و اگر نخواهیم بیع به صیغه باشد و معاطاة باشد، آنگاه معاطاة اعم میشود از اینکه با گفتار باشد یعنی گفتاری که نقل و انتقال را بفهماند، حال فعل ماضی باشد یا مضارع یا امر؛ چنانچه اگر فعل باشد، معاطاة است و احکام معاطاة دارد.
فتلخص مما ذکرناه اینکه آیا میشود تلبیه را به فارسی بگوییم یا نه؟!
انصافاً مشکل است که ما این همه عباراتی که آمده و طرز «لبیک اللهم لبیک» را در ده بیست روایت به گونههای مختلف گفته شده و اینکه مختصر و متوسط و مفصل آن چیست و در روایات اهل بیت اسمی از این برده نشده که به فارسیها به جای «اللهم لبیک» بگوید ای خدا آمدم. نه سوال شده و نه جواب داده شده و اگر به راستی میشد، عام البلوا بود و اگر میشد، یک سائلی سوال میکرد و آقا در روایتی میفهماند.
راجع به غلط خواندن آن روایت داریم که اگر غلط میخواند، چگونه است. راجع به اخرس هم روایت داریم که اگر نمیتواند بخواند، چگونه است. راجع به کسی که نمیتواند بخواند و غلط میخواند، روایت داریم اما راجع به اینکه بخواهیم ترکی بخوانیم و یا فارسی بخوانیم، که مثلاً اگر فارسی بخواند برایش لذتبخشتر است و با فارسی بیشتر حال پیدا میکند. میگوید ای خدا گناهکار آمد و ای خدا خودت وعده گرفتی و من آمدم، خدایا لیاقت ندارم اما تو باید قبول کنی. این حرفها خوب است و ترغیب و تحریص کنیم که از این رابطههای عاطفی پیدا کنند، مخصوصاً در احرام. اما اکتفاء به این، یعنی به جای «اللهم لبیک» بخواهد فارسی بگوید یا حتی عربی بگوید اما غیر لبیک، این نمیشود. نشدن آن نیز همین است که در این همه روایات راجع به تلبیه، روایتی راجع به فارسی گفتن نداریم. همینطور که الان فارسی زبانها خیلی به مکه میروند، آنوقتها هم همینطور بود و ترکها و فارسی زبانها و غیرعربها خیلی به مکه میرفتند اما در این باره سوال و جوابی نیست و از این بفهمیم که گفتن این «لبیک اللهم لبیک» واجب است و اگر نتوانست غلط بگوید و اگر نتوانست نائب بگیرد اما نداریم که اگر نتوانست به فارسی بگوید. لذا من قبلاً پیدا نکردم که مثل شیخ طوسی و مفید و محققین و شهیدین اصلاً مسئله را متعرض شده باشند و بگویند جایز است، اما الان در بعضی از مناسکها هست که به جای عربی میتواند فارسی بگوید. گفتند حتی اگر میتواند درست بگوید، اما میتواند به فارسی بگوید. گفتند مثل دعای فارسی در نماز است. و گفتن این هم مشکل است که در قنوت به جای «ربنا آتنا فی الدنیا حسنه....»، فارسی حرف بزند. معمولاً دررسالهها آمده که این جایز است. نماز باید عربی خوانده شود اما اگر مستحبات آن به فارسی باشد، طوری نیست. گفتن این چیزها مشکل است، من جمله اینکه بعضی از مناسکها دارند که به جای «اللهم لبیک» میتوان فارسی گفت و بگوییم مثل اخرس است، ظاهراً نمیشود.
حال روی این حرف آخر مقداری فکر کنید، شاید چیزی به نظرتان برسد و بتوانیم از شما استفاده کنیم.
بحث درباره این بود که آیا اگر کسی نتواند تلبیه بگوید، غلط بگوید یا اینکه نایب بگیرد. در مسئله اختلاف بود. یک دسته گفته بودند که هرطور میتواند بگوید، یک دسته هم گفته بودند که نائب بگیرد. آن کسانی که گفته بودند خودش بگوید تمسّک کرده بودند به روایات اخرس. یعنی آنکه گنگ وار صحبت میکند. درباره اخرس هست که خودش به همان گنگی و اشاره با دست و چشم و امثال اینها بگوید، کفایت میکند. تمسّک کرده بودند به این روایت و گفته بودند به طریق اولی اگر اخرس خودش باید بگوید، پس این آقا یا خانم هم که غلط میگوید، خودش بگوید.
اما یک دسته روایت هم فرموده بود که نائب بگیرد. معمولاً مثل کاشف اللثام یعنی فاضل هندی فرموده بودند جمع بین روایات تخییر است. میتواند خود بگوید و یا میتواند نائب بگیرد. بعد هم احتیاط کرده بودند که هر دو باشد یعنی هم خود بگوید و هم نائب بگیرد.
مرحوم صاحب جواهر نیز همین را پسندیده بودند و گفته بودند که مخیّر است بین اینکه خود بگوید یا نائب بگیر و اما احتیاط اقتضاء میکند هم خود بگوید و هم نائب بگیرد. آن روایتی که میفرماید نائب بگیرد:
روایت 2 از باب 39 از ابواب احرام:
صحیحه زراره: انّ رجلاً قدم حاجاً لا یحسن أن یلبی فاستفتی له ابوعبداللّه (ع) فامر له أن یلبّی عنه. [1]
در بعضی روایات هم دارد که مثل صبی و مغمی علیه همینطور که برای او نائب بگیرند، برای این نیز نائب بگیرند. لذا بعضی جازم شدند بر اینکه نائب بگیرد. اما آن روایات اخرس و این اولویت را نمیتوان از دست داد، که حضرت در باب اخرس نفرمودند نائب بگوید بلکه فرمودند خودش بگوید. درحالی که اگر خودش بگوید با اشاره و گنگ واری میگوید. حال اگر خودش بگوید آنگاه کسی که غلط میگوید به طور اولی خود بگوید.
در باب اخرس چند روایت داریم که صحیح السند و ظاهرالدلاله هم هست و مورد فتوا هم هست که نائب نگیرد و خود بگوید. این روایت زراره نیز صحیح السند است و هم ظاهرالدلاله است و فرموده است یلبّی عنه، یعنی نائب بگیرد.
جمع بین روایات اقتضاء میکند که هم میتواند نائب بگیرد و هم میتواند خود بگوید. اما معلوم است، همینطور که در مناسکها احتیاط شده که هم خود بگوید و هم نائب بگیرد و در جلسه قبل گفتم مثل حضرت امام «رضواناللهتعالیعلیه» اینکه خود بگوید قطعی است و در نماز نیز اگر نماز غلط میخواند اما باید خود بگوید، و اما اگر نائب بگیرد خوب است و خیلی از مناسکها میگویند واجب است و خیلی از مناسکها میگویند مستحب و احتیاط است و اما احتیاط مستحبی است و ظاهراً هم باید همینطور بگوییم، زیرا مبتلابه است. این غلط گفتن یک چیز متعارفی در میان عموم مردم است. نه تنها در تلبیه گفتن بلکه در همه اعمال حج من جمله نماز. و آنطور که ما میخواهیم، ولو رئیس کاروان یا روحانی کاروان هست اما مردم راجع به دنیا کندذهن هستند، مخصوصاً خانمها. اگر بخواهد قالی ببافد آن گلهای زیبا را میبافد و اما وقتی به حمد و سوره میرسد، هرچه سعی میکند، نمیتواند. معمولاً مردم اینچنین هستند، وقتی چنین باشد، نه میتوانیم بگوییم که نماز نخوانند و نه میتوان گفت برای آنها نماز بخوانند و چارهای نیست جز حرف حضرت امام که اینها باید نمازهایشان را بخوانند. در مکه هم همین است یعنی تلبیه بگوید و نمازش را بخواند و بالاخره اگر به راستی نتوانست پروردگار عالم این غلط را به جای صحیح میپذیرد. معلوم است وقتی ضرورتی در کار باشد و نشود، پروردگار عالم غلط را به جای صحیح میپذیرد. در مانحن فیه هم همین است، معمولاً مردم خوب نمیتوانند صحیح ادا کنند و آن حالاتی هم که اهل دل باید پیدا کنند، نیست و تا بخواهد به الفاظ ور برود، احرامش تمام میشود. و این نائب گرفتن نیز هیچگاه مشهور نبوده و بهترین حرفها همین است. اگر بخواهیم احتیاط مستحبی کنیم، خوب است و آن روحانی کاروان برایش لبیک بگوید و اما وادارد که این خانم یا آقا لبیک بگویند ولو اینکه غلط بگویند. اما مسئله مهمتر این بود که آیا این میتواند فارسی بگوید، درحالی که اگر فارسی بگوید حال و معنویتی پیدا میکند و معنایش را میفهمد و یک رابطه عاطفی خوب با خدا پیدا میکند یا اینکه باید عربی بخواند.
در میان ما رسم شده که میگویند عربی بخواند. مثلاً دعاهایی که در مفاتیح محدث قمی است، و این بخواهد به جای این دعاها رابطه عاطفی با خدا در شب قدر داشته باشد؛ معمولاً میگویند نه و این دعاها از امام «سلاماللهعلیه» است و این که محتوای دعای ابوحمزه را بلد نیست بالأقل لفظش را بخواند.
حضرت امام تشبیه میکردند و تشبیه خوبی بود. میفرمودند که یک مقاله را که خیلی پرمحتوا و عالیست، هم از نظر فصاحت و هم نظر بلاغت به کسی میدهند که نه فصاحت دارد و نه بلاغت دارد و نه سواد دارد اما خوب میخواند. به این میدهند و میگویند در مجلس یا در مقابل بزرگی که مقاله برای او نوشته شده، بخوان. مردم این را به عنوان صحیح و به جا و امثال اینها قبول میکنند درحالی که این کسی که نامه را میخواند، متوجه نیست که محتوای نامه چیست و این فصاحت و بلاغتها که به کار برده، چطور است، اما مردم این مقاله را میپذیرند به جای کسی که فصاحت و بلاغت سرش شود و محتوا را درک کند و این بی سواد را به جای باسواد میپذیرند، لذا میگویند دعاهای ما اینگونه است. این دعاهایی که مردم معنای آن را نمیفهمند و محتوایش بالاست، مانند بچهای است که مقاله بخواند. همینطور که از آن بچه پذیرفته میشود، پروردگار عالم نیز این دعای ابوحمزه ثمالی را از ما میپذیرد ولو اینکه معنای آن را ندانیم، ولو اینکه فصاحت و بلاغت و رموزات عجیب عرفانی که در دعای ابوحمزه هست، اصلاً متوجه نشویم. این هم حرف خوبیست اما بعضی اوقات این حرفها نمیآید. مثلاً خواندن قرآن، که این هم میتواند قرآن را بخواند و هم فارسی قرآن را بخواند، آیا میتوان گفت به جای خواندن قرآن، فارسی قرآن را بخواند. در اینجا گیر میکنیم و این نمیشود. یعنی بگوییم آیه شریفه که میفرماید ﴿فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ﴾ [2]، این (فَاقرَءُوا) اعم است از اینکه معنایش را بخواند یا فارسی آن را بخواند یا انگلیسی آن را بخواند و این (فَاقرَءا) در قرآن یا روایات، که در روایات داریم اگر گرفتار شدی، قرآن زیاد بخوان و این به جای قرآن خواندن فارسی آن را بخواند، آیا میشود یا نه؟!
اگر اینطور باشد قرآن نیست اما کار خوبی هم هست. اینکه بعضی از بزرگان را دیدم که از او استفتاء کرده بودند که من قرآن بخوانم یا ترجمه قرآن را بخوانم، لذت بیشتری میبرم. آن آقا جواب داده بود که هر دو خوب است و ترجمه بهتر است. ظاهراً درست جواب نداده است بلکه باید بگوید قرآن خواندن خوب است و باید باشد و اگر کسی در ترجمه قرآن هم کار کند و این مثل تفسیر قرآن است. برای اینکه قرآن مراتب دارد. یک مرتبه آن خواندن قرآن و یک مرتبه تفسیر قرآن و یک مرتبه برداشت از قرآن است که ما طلبهها این قسم سوم را باید حتما داشته باشیم. یک قسم دیگر هم عمل به قرآن است. انس با قرآن و (علیکم بالقُرآن) و (اِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرآنِ) [3] و این مراتب چهارگانه. خواندن قرآن و تفسیر قرآن یعنی کارکردن روی تفسیر و کم کم برداشت و همه اینها برای عمل کردن به قرآن است. حال اگر ما بخواهیم بگوییم به جای خواندن قرآن ترجمه کفایت میکند، ظاهراً نمیشود گفت قرآن میخواند. اگر ترجمه زیبایی هم باشد و این به جای اینکه صفحه قرآن را بخواند، صفحه ترجمه را میخواند و چیزی هم سرش میشود اما نمیشود گفت که این قرآن خوانده است.
قرآن یعنی کلام الله. خود آن کلام الله معلوم است که درّ گرانبهایی است. اگر معنای آن را بفهمیم یا نفهمیم، مسلماً قرآن نور است. حال ما نور را چه بفهمیم و چه نفهمیم. به قول آن آقا که مثال خوبی میزد و میگفت مثل سیب است که ویتامین دارد. حال کسی که دکتر و متخصص در ویتامینهاست، سیب را میخورد و میداند که سیب خورده و ویتامین دارد و جذب بدنش میشود اما مثل عموم مردم هم اصلاً نمیدانند ویتامین یعنی چه. و این سیب میخورد و در وقتی سیب خورد، ویتامین سیب جذب بدنش میشود، خواه بداند یا نداند. قرآن اینگونه است، قرآن نور است و اگر ما بخواهیم ترجمه را به جای قرآن بگذاریم، حتماً غلط است و درست نیست. چون یک شهرتی هم پیدا کرده که ما که نمیتوانیم قرآن بخوانیم، ترجمه آن را بخوانیم بهتر است یا ما که معنای قرآن را نمیفهمیم، ترجمه آن برای ما بهتر است. مسلّم باید جواب دهید که حساب قرآن جداست، اگر کسی در دعا بگوید که آن هم مشکل است. یعنی شخصی در شبهای احیا حالی پیدا کند و با خدا راز و نیاز کند اما به فارسی، این عالیست و اگر بتواند رابطه عاطفی پیدا کند و سیم را وصل کند و بتواند راز و نیاز با خدا کند، خیلی ثواب دارد و مسلّم میتواند در یک شب راه صدساله را بپیماید، اما حرف در اینست که آیا این دعای ابوحمزه ثمالی میشود یا نه. گفتن این مشکل است، آن گلی برای خودش است و این هم گلی برای خود و اگر معنای این را هم ندارد، مسلماً مثل مقاله بچه در مقابل بزرگ است. لذا خوب است که در این بارهها جواب قطعی ندهید و ترغیب و تحریص کنیم. اینکه کاری کن در شب بیست و یکم ماه رمضان که دعای افتتاح را میخوانی و دعای پرمحتوایی است، دعای ابوحمزه را نیز بخوان و مقداری هم قرآن بخوان و کاری هم بکن که رابطه عاطفی با خدا داشته باشی، مخصوصاً منبر و قرآن روی سر گذاشتن.
علی کل حالٍ ما اگر بخواهیم ترجمه دعای ابوحمزه ثمالی را به جای دعای ابوحمزه بگذاریم، نمیشود. البته کار خوبیست و اینکه انسان در ترجمه دقت کند، کار خوبی است اما دعای ابوحمزه ثمالی یا دعای افتتاح نمیشود. اما راجع به قرآن این حرفها نیست و مسلّم باید قرآن بخوانیم، حال ترجمه بدانیم یا ندانیم و معنا را بدانیم یا ندانیم، با این نور سر و کار داشته باشیم و اینکه قرآن در زندگی انسان خیلی کار میکند. حال اگر کسی حرف مرا نپذیرد و راجع به خواندن قرآن و دعا بگوید ترجمه با خواندن قرآن و دعا فرق نمیکند، اما راجع به نماز اینطور نیست. الان هم در میان بعضی دانشجویان شهرتی پیدا شده که میگویند عربها به عربی نماز میخوانند و ما هم باید نماز بخوانیم اما به فارسی. این حرف غلطی است و از دشمن است برای اینکه نماز یک وحدت است. مثل وحدت ارتش و سپاه، که در همه دنیا یک صبحگاهی دارند و صبحگاهی آنها به یک زبان است. غربیها به زبان انگلیسی و در ایران به زبان فارسی است، حال اگر ترک باشد یا لر یا عجم یا عرب باشد، مسلّم صبحگاهی آنها به فارسی است.
نماز باید عربی باشد. آنچه به ما گفتند باید این صبحگاهی و این فریضه پنجگانه را به عربی بخوانیم. دیروز میگفتم روی بعضی چیزها اجماع هست و نشده از اجماع بگذرند، که فارسی خواندن یا غیر فارسی خواندن، مثل اینکه عقد نکاح را بخواند به فارسی یا انگلیسی بخواند. فارسی خواندن بهتر است و هم میفهمد و هم به دلش میچسبد اما آیا میتوان به جای «زوجتُ و قبلتُ» به فارسی بگوید تو زن من میشوی و او هم بگوید بله! مسلّم این نمیشود و اگر هم بشود اسمش معاطاتی میشود و صیغه معاطاتی نداریم. همچنین راجع به طلاق، سابقاً در بحث طلاق خواندیم که حتماً باید لفظ باشد. حتی گفتند در «انکحتُ» باید فعل ماضی باشد و مضارع نمیشود. یا در طلاق گفتند حتماً باید صیغه اسمی باشد و صیغه فعلی نمیشود و حتماً باید «هی طالق» یا «انت طالق» باشد و یک نحو اجماع مسلّمی است. یک نحو اجماع بین همه قدماء و متأخرین هست که گفتند بعضی چیزها یک تعبّد است که باید این تعبّد حفظ شود، از جمله نماز و صیغههایی که از برای عقود است. حتی مثلاً در بیع و شراء همینطور است. در بیع، معاطاة کفایت میکند اما گر کسی بخواهد صیغه بخواند، حتماً باید «بعتُ و قبلتُ» باشد. حتی فعل ماضی هم باشد تا بیع به صیغه شود و اما اگر این بگوید «ابیعُک» و او هم بگوید «قبلتُ»، آنگاه این بیع به صیغه نیست و معاطاة میشود.
در مثل باب نکاح و طلاق، معاطاة نمیشود و اصلاً باطل است. در باب بیع و اجاره و سایر معاملات، معاطاة میشود و وقتی معاطاة شد، میتواند بده و بگیر فعل یا بده و بگیر لفظ باشد و آن طوری نیست. یعنی نه احکام معاطاة را دارد و نه احکام بالصیغه را. لذا در باب معاطاة باید ببینید که چه الفاظی به کار برده شده، لذا در معاملات فعل ماضی به کار برده شده مثل «آجرتُکَ» یا «بعتُ» و امثال اینها. در باب نکاح و طلاق که مسلّم است و در مابقی نیز اگر بخواهیم بیع به صیغه باشد، باید ببینیم که صیغه را چگونه گفتند. ظاهراً همه صیغهها ماضی است و یک جا مضارع یا امر باشد و امثال اینها، ظاهراً نیست و حتی در «قبلتُ»، او میگوید من صیغه خواندم که تو زن من بشوی و او میگویم من زن تو میشوم. گفتند این فعل مضارع است و فعل مضارع نمیشود و باید فعل ماضی باشد. اما در باب غیر از نکاح و طلاق، اگر بخواهیم بیع به صیغه باشد، باید فعل ماضی باشد، هم از نظر ایجاب و هم از نظر قبول، و اگر نخواهیم بیع به صیغه باشد و معاطاة باشد، آنگاه معاطاة اعم میشود از اینکه با گفتار باشد یعنی گفتاری که نقل و انتقال را بفهماند، حال فعل ماضی باشد یا مضارع یا امر؛ چنانچه اگر فعل باشد، معاطاة است و احکام معاطاة دارد.
فتلخص مما ذکرناه اینکه آیا میشود تلبیه را به فارسی بگوییم یا نه؟!
انصافاً مشکل است که ما این همه عباراتی که آمده و طرز «لبیک اللهم لبیک» را در ده بیست روایت به گونههای مختلف گفته شده و اینکه مختصر و متوسط و مفصل آن چیست و در روایات اهل بیت اسمی از این برده نشده که به فارسیها به جای «اللهم لبیک» بگوید ای خدا آمدم. نه سوال شده و نه جواب داده شده و اگر به راستی میشد، عام البلوا بود و اگر میشد، یک سائلی سوال میکرد و آقا در روایتی میفهماند.
راجع به غلط خواندن آن روایت داریم که اگر غلط میخواند، چگونه است. راجع به اخرس هم روایت داریم که اگر نمیتواند بخواند، چگونه است. راجع به کسی که نمیتواند بخواند و غلط میخواند، روایت داریم اما راجع به اینکه بخواهیم ترکی بخوانیم و یا فارسی بخوانیم، که مثلاً اگر فارسی بخواند برایش لذتبخشتر است و با فارسی بیشتر حال پیدا میکند. میگوید ای خدا گناهکار آمد و ای خدا خودت وعده گرفتی و من آمدم، خدایا لیاقت ندارم اما تو باید قبول کنی. این حرفها خوب است و ترغیب و تحریص کنیم که از این رابطههای عاطفی پیدا کنند، مخصوصاً در احرام. اما اکتفاء به این، یعنی به جای «اللهم لبیک» بخواهد فارسی بگوید یا حتی عربی بگوید اما غیر لبیک، این نمیشود. نشدن آن نیز همین است که در این همه روایات راجع به تلبیه، روایتی راجع به فارسی گفتن نداریم. همینطور که الان فارسی زبانها خیلی به مکه میروند، آنوقتها هم همینطور بود و ترکها و فارسی زبانها و غیرعربها خیلی به مکه میرفتند اما در این باره سوال و جوابی نیست و از این بفهمیم که گفتن این «لبیک اللهم لبیک» واجب است و اگر نتوانست غلط بگوید و اگر نتوانست نائب بگیرد اما نداریم که اگر نتوانست به فارسی بگوید. لذا من قبلاً پیدا نکردم که مثل شیخ طوسی و مفید و محققین و شهیدین اصلاً مسئله را متعرض شده باشند و بگویند جایز است، اما الان در بعضی از مناسکها هست که به جای عربی میتواند فارسی بگوید. گفتند حتی اگر میتواند درست بگوید، اما میتواند به فارسی بگوید. گفتند مثل دعای فارسی در نماز است. و گفتن این هم مشکل است که در قنوت به جای «ربنا آتنا فی الدنیا حسنه....»، فارسی حرف بزند. معمولاً دررسالهها آمده که این جایز است. نماز باید عربی خوانده شود اما اگر مستحبات آن به فارسی باشد، طوری نیست. گفتن این چیزها مشکل است، من جمله اینکه بعضی از مناسکها دارند که به جای «اللهم لبیک» میتوان فارسی گفت و بگوییم مثل اخرس است، ظاهراً نمیشود.
حال روی این حرف آخر مقداری فکر کنید، شاید چیزی به نظرتان برسد و بتوانیم از شما استفاده کنیم.