درس خارج فقه آیت الله مظاهری
کتاب الحج
93/02/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:
نیَت تابعی در احرام
در مسئله سوم در باب نیت فرمودند اگر کسی نیت تابعی کند و بگوید هرچه او نیت کرد، من هم همان نیت را میکنم. مثلاً زن و شوهر با هم به حج رفتند و در وقت احرام در میقات میگوید مُحرم میشوم به احرامی که شوهرم مُحرم شده است. آیا این احرام درست است یا نه؟!
مشهور در میان اصحاب فرمودند درست است، اما تمسک کردند به روایات، لذا اول باید این روایتها را بخوانیم و ببینیم دلالت دارد یا ندارد و بعد دربارهاش صحبت کنیم و ببینیم که وضعش چگونه است.
روایات چند تا روایت است اما یک مضمون است.
روایت 13 از باب 2 از ابواب اقسام حج:
صحیحه حلبی عن أبی عبدالله علیهالسلام فی : قال رسول الله صلی الله علیه و آله لعلی علیه السلام: یا علی! بأی شیء احللت؟ فقال: احللتُ بما احلَّ به النبی.
گفتند این نیت تابعی است. یعنی امیرالمؤمنین از خودشان چیزی مایه نگذاشته بودند و فرموده بودند که محرم میشوم به احرام رسول گرامی. به هرچه او محرم شد، من هم به همان محرم میشوم.
این استدلال است و دو سه روایت به همین مضمون داریم که پیغمبر اکرم از امیرالمؤمنین سوال کردند که به چه محرم شدی و او گفت به آنچه شما مُحرم شدید.
حال حرف اول اینست که آیا ما اصلاً میتوانیم این حرف را به امیرالمؤمنین نسبت دهیم که در وقتی میخواست مُحرم شود، اصلاً به فکر این نبود که عمره است و عمره مفرده یا عمره تمتع است و یا عمره برای حج اِفراد است و امثال اینها.
یا همین مثال زن و شوهر که یک زن عامی که چیزی سرش نمیشود و شوهرش میگوید هرکاری کردم تو هم بکن و او هم میگوید هرچه شوهرم کرد، من هم کردم. آیا میشود این را به امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» نسبت داد؟! خیال نمیکنم سنّیها هم بتوانند چنین نسبتی به امیرالمؤمنین علی «سلاماللهعلیه» دهند، لذا قضیه معلوم بود. اینکه پیغمبر اکرم میخواهند چه کار کنند و امت هم چه کار باید بکنند و امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» چه کار باید کنند و بالاخره قضیه معلوم بود. آیا حج اِفراد است یا حج تمتع است؟!
پیغمبر سوال کردند که چه حجی قصد کردی و او هم گفت همان حجی که شما قصد کردید. ما تابع شما هستیم. شما عمره تمتع و ما هم عمره تمتع و این زیاد اتفاق میافتد. مثلاً میخواهد به کسی اظهار ارادت کند و میگوید من در اعتقادات تابع تو هستم اما به این معنا که نتواند اثبات وجود خدا کند و بگوید من تابع تو هستم و یا نتواند اثبات معاد کند و بگوید من تاب تو هستم و به عبارت دیگر تقلید کورکورانه است. ما تقلید کورکورانه نداریم و اگر هم تقلید در جای تخصصی هست، برای مراجعه کردن عالم به جاهل است و معلوم است که جاهل باید به عالم مراجعه کند و آن عالم، حقیقت را درک کرده و آن حقیقت را در رساله نوشته و این هم به رساله عمل میکند. لذا به کسی که به رساله عمل میکند، میگوید خدا گفته است. اگر بپرسند خدا و پیغمبر کجا گفته، میگوید در رساله مرجع تقلیدم. و اما تقلید کورکورانه، یعنی در امور تخصصی نه و مثل اینکه قرآن نقل میکند از بت پرستان سوال میکردند که چرا بت میپرستید. آنها میگفتند ﴿... إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ﴾ [1]؛ یعنی پدرم چنین کرده و من هم میکنم. لذا اینطور نیست که ما درباره این روایتها به امیرالمؤمنین نسبت دهیم و این روایتها برای تعریف امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» نازل شده و کاری به مسئله نداشته بلکه برای تعریف امیرالمؤمنین که امیرالمؤمنین صد در صد تابع پیغمبر بوده برای اینکه هرچه پیغمبر میگفته از طرف خدا بوده. یا اینکه با هم تبانی کرده بودند و وقتی پیغمبر پرسیدند چه کردی؟ گفت محرم شدم به احرامی که شما شدید. یعنی معلوم است که شما محرم شدید به احرام تمتع و من هم محرم شدم به احرام تمتع. بالاخره امری معلوم بوده و روی آن معلومیت، تابعیت بوده است. معلوم است که امیرالمؤمنین باید تابع صد در صد پیغمبر باشد برای اینکه همه کارهای پیغمبر اکرم درست است.
اصل قضیه معلوم بوده و اظهار ارادت خدمت پیغمبر اکرم بوده و گفت آنچه شما کردید، من هم کردم. و اگر کسی شک و شبههای در عرض من داشته باشد، باز باید بگوییم این روایتها فعل است و فعل حجت نیست. میدانیم آنچه بوده درست بوده اما نمیدانیم که واقعاً چه بوده، آنگاه روایتها متشابه میشود. اگر حرف مرا بپذیرید که ظاهراً هم همینطور است و حرف سادهای است اما اینکه بخواهیم نسبت دهیم، نمیدانم آیا مرحوم شیخ طوسی اینطور گفته یا نگفته و بعضی اوقات انسان شک میکند که چطور میشود که شیخ طوسی اینطور حرف زده باشد. ما علی کل حالٍ این روایاتی که به یک مضمون راجع به حرف امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» هست، هیچکدام درست نیست. همینطور که گفتند پیغمبر اکرم اصلاً حج تمتع به جا نیاوردند بلکه حج قِران بوده و سابقاً صحبت کردیم و حج را به سه قسم منقسم کردیم و گفتیم حج قِران و حج اِفراد هیچ تفاوت ندارد مگر اینکه در حج اِفراد قربانی لازم نیست اما در حج قِران چون قربانی او همراهش هست، باید این قربانی را در محل خودش ذبح کند. معلوم است که پیغمبر اکرم چه کردند و امیرالمؤمنین هم چه نیتی کردند و چطور بوده و وقتی پیغمبر سوال کرد که چه کردی؟ او هم فرمود هرچه شما کردید.
حال ظاهراً روایتها باید کنار رود. یا حمل کنید بر این عرضی که من میکنم و یک امر خیلی واضح و سادهای و یا اینکه بگویید روایتها از متشابهات است و اصلاً کنار رود. حال باید طبق قاعده عمل شود. اگر زنی یا بچهای و یا عموم مردم که چیزی سرش نمیشود و در ذهنش میگوید هرکاری که این روحانی کاروان کرد، ما هم میکنیم. آنجا که مثلاً لبیک گفت، ما هم لبیک میگوییم و آنجا که طواف کرد، ما هم طواف میکنیم و آنجا که سعی کرد، ما هم سعی میکنیم، لذا از اول تا آخر تابع این روحانی است. آیا این درست است یا نه؟!
مشهور در میان اصحاب گفتند درست است. ظاهراً درست بودنش باز برمیگردد به تقلیدی که گفتم. یعنی این روحانی کاروان را عالم و موثق میداند و اینکه میداند آمده تا این کاروان را به سرحد منزل برساند و وقتی چنین باشد، در وقتی که به نیت احرام میرسد، میگوید نیت میکنم به نیت این آقا و هرکاری که این آقا میکند. در وقتی هم که طواف میکند، میگوید این آقا عملی را انجام میدهد و من هم این عمل را انجام میدهم. هم جدّ دارد و هم قصد قربت دارد و مراجعه جاهل به عالم است و بگوییم از اول تا آخر درست است و اینکه مشهور شده در میان أصحاب که اگر نیت، نیت تابعی شد، آنگاه درست است، از همین باب باشد و نه اینکه مبهم باشد. فرق است بین اینکه مبهم است و نمیداند که این چه کار میکند و یا اینکه میداند که این حج به جا میآورد. وقتی میداند که این حج به جا میآورد و میداند که از اول تا آخر درست به جا میآورد، این نیز از اول تا آخر متابعت میکند. الان مسئلهای درباب احرام صحبت میکنیم مختص به احرام نیست بلکه در باب وقوف عرفات هم همین است. مسئله، یک مسئله عام است و در اینجا که ذکر شده از باب مثال است وگرنه در وقوف به مشعر نیز همین است. مثلاً یک ساعت قبل از اذان صبح در آن بیابان میماند و اگر بپرسند چرا و برای چه ماندی؟ میگوید ما تابع روحانی هستیم و این روحانی میگوید باید یک ساعت در این بیابان ماند. در رمی جمره و حتی در ذبح و بالاخره از اول تا آخر همه مردم در حج الاّ علما و الاّ خواص و کسانی که قبلاً حج رفتند، تابع آن روحانی کاروان هستند و این روحانی کاروان کاری میکند و او هم به دنبالش کاری را انجام میدهد قربة الی الله.
یعنی روحانی کاروان به او یاد میدهد و مثلاً میگوید من میخواهم نیت کنم و تو به دنبال من نیت کن و میرسد به طواف و میگوید من میخواهم هفت دور طواف کنم و مواظب باش عقب و جلو نروی و مواظب باشد در آن زاویه حجر اسماعیل نروی تا آخر تا برسد به آنجا که میگوید مقداری از موی سرتان را بکنید به عنوان تقصیر و این عمره مفرده یا عمره تمتع میشود. دوباره در حج نیز همین است. اگر از هشتاد درصد عوام مردم بپرسند چطور شد؟ میگویند ما تابع آخوندمان بودیم و آخوند چنین کرد و ما هم کردیم. مسلّم اینها نیت دارد و نیتش هم تابعی است اما واقعاً برگشتش مراجعه جاهل به عالم است و تقلید کورکورانه نیست. فرق بین تقلید و غیرتقلید اینست که در تقلید یک دفعه میبیند چارهای ندارد و توجه به این دارد که با متابعت از او کار میکند. در مقابل منابحه و محاکات است و منابحه و محاکات آنجاست که کورکورانه باشد. یعنی میگویند اگر بخواهی چیزی را از کسی بگیری، منقسم میشود به چند قسم و یک قسمش علم است و مراجعه متعلم به معلم است. اینست که امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» فرمودند: «اما عالم أو متعلّم».
یک قسمت تقلید است. تقلید یعنی توجه به اینکه میخواهم در کارهایم از این متابعت کنم. قسم دوم منابحه و محاکات است و توجه به این مطلب هم ندارد و در فارسی اسم آن را تقلید کورکورانه میگذارند و مثال میزنند و میگویند این در حیوانات هم هست. و این در انسانها بیشتر است. میگویند یک گله گوسفند در کوچه میرود و شما یک چوب بزرگ جلوی کوچه بگذارید و جلوی گوسفند را بگیرید. گوسفند اول و دوم و سوم وقتی به چوب میرسند به آن طرف میپرند زیرا مانع میبینند. کم کم آن مانع را بکش و چوب را بردار آنگاه گوسفندهای بعدی هم میپرند. اولیها که پریدند به خاطر مانع بوده و بعدیها که پریدند به عنوان تقلید منابحه و محاکات بوده است و خیلی از کارهای ما منابحه و محاکاتی است. همین که میگویند صرفیین چنین کردند و ما هم میکنیم و اگر از شما پرسیدند چرا چنین شد؛ میگویند آنها رفتند و ما هم به دنبال آنها رفتیم. این منابحه و محاکات خیلی مذمت شده و تقلیدکورکورانه است ﴿... إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ﴾. اما تقلید مراجعه جاهل به عالم باید باشد. مثلاً آقای دکتر میگوید هر شش ساعت یک قرص و هر دوازده ساعت یک قاشق چایخوری و این مادر حسابی صد در صد به قول این دکتر عمل میکند و اگر کم و زیاد شود خودش را ملامت میکند و دیگران او را ملامت میکنند. بعضی اوقات اینطور میشود که سر از خود همه قرصها را در استکان میریزد و میخورد و میمیرد. میگوید ما همه را با هم میخوریم شاید خوب شویم. لذا مراجعه آن افراد به روحانی کاروان و یا مراجعه مردم به رساله ما، مراجعه جاهل به عالم است. فطرت انسان و عقل انسان هم میگوید مراجعه جاهل به عالم باید باشد و متابعتش نیز امر عقلی و فطری است. مثلاً میگوید آنچه دکتر گفت عمل کن و طبق دستور او عمل کن. مراجعه جاهل به عالم امر فطری و اینکه طبق دستور او عمل شود، امر فطریست. در مراجعه مردم به رساله ما همین است و در مراجعه مردم به دکتر همین است و بالاخره مراجعه جاهل به عالم و یا مراجعه کسانی که نمیدانند به کسانی که میدانند. آنگاه غیر از این دو همین است که امیرالمؤمنین میفرمایند همج است. میفرمایند: «اما عالم أو متعلمٌ أو همج». همج نه عالم است و نه مراجعه جاهل به عالم است بلکه تابع باد است و هرطور باد بیاید، این به دنبال آن باد است. امیرالمؤمنین به این همج میگویند و ما میگوییم تقلید کورکورانه و تابعیت غلط. ما میگوییم این کار خیلی خطرناک است و در میان عوام نیز زیاد است و روانشناسان خیلی در این باره صحبت کردند به عنوان منابحه و محاکات. حال این کار حاجیها یعنی تابعیت از روحانی کاروان درست است یعنی خصوصیات را نمیداند و این میگوید به دنبال من بیا و او هم چون این عالم است و او جاهل، به دنبالش راه میافتد و میگوید اینجا میقات است و میخواهیم محرم شویم و بعد میگوید طواف را چطور انجام بده و سعی و بین صفا و مروه و بعد هم تقصیر و در حج نیز آن دوازده عمل را یکی پس از دیگری به جا میآورد و توجه به تقلید هم دارد. گاهی این توجه نیست و به آن منابحه و محاکات میگوییم و یک امر مبهم و به قول امیرالمؤمنین امر همجی است اما مسئله ما اینگونه است که اگر به راستی همجی باشد، باید بگوییم باطل است برای اینکه اصلاً نیت نکرده و روی امر مبهم و مهمل که نمیشود نیت کرد و مثل فرد مردّد است. فرد مردّد از نظر مفهومی چیزی برای خودش است اما خارجیت ندارد. شما نمیتوانید در خارج چیزی به نام فرد مردّد پیدا کنید و اینکه بعضیها در اصول گفتند تکلیف روی فرد مردد آمده، میگوییم فرد مردّد خارجیت ندارد و یک مفهوم تخیلی است. اگر نیتها و کارهایش اینگونه باشد، میگوییم باطل است زیرا نیت نکرده و نیت روی امر مهمل و مبهم و فرد مردّد آمده و فرد مرددّ خارجیت ندارد و به این تقلید کورکورانه میگوییم. و اما اگر توجه به تقلید داشته باشد و اگر از او بپرسند چرا تقلید میکنی، آنگاه جواب میدهد و میگوید چون نمیدانم، پس مراجعه جاهل به عالم درست است. یک دفعه هم راجع به احکام نیست و خودش میتواند تشخیص دهد و انتخاب کند، آنگاه بدون توجه به این حرفها، چون جامعه چنین است، این هم تابع جامعه است. آنگاه میشود مهمل و تقلید کورکورانه.
مثنوی در این باره قضیه شیرینی دارد که خیلی از مردم اینگونه هستند. میگوید درویش به خانقاه آمد و خانقاهیها چیزی نداشتند و الاغ او را فروختند و بدون اینکه به او بگویند سوری درست کردند. آنگاه در هنگام دم گرفتن، ملاّی آنها میخواند و برگشتش این بود که: خر برفت و خر برفت و خر برفت.
و این هم داغتر از همه میگفت خر برفت و آنها که میگفتند، میدانستند که چه خبر است یعنی خری را فروختیم و خوردیم و اما این آقا هم تابع آنها میگفت. بعد قضیه تمام شد و خواست برود و وقتی خواست الاغش را بگیرد، مثنوی میگوید به او گفتند الاغت را فروختند و خوردند و تمام شد. گفت چرا به من نگفتی. گفت دیدم تو داغتر از آنها بود و آنها میگفتن خر برفت و خر برفت و تو هم داغتر میگفتی خر برفت.
بعد مثنوی شعری گفت:
مر مرا تقلیدش بر باد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
معلوم است که تقلید منابحه و محاکاتی که مردم دارند، غلط است و واقعیت هم ندارد و یک تخیل بیش نیست.
اگر این مسئله را بخواهیم اینگونه پیاده کنیم، خوب است اما لازمهاش اینست که بگوییم اصلاً سرتاپای حج این باطل است. و اما اگر توجه به تقلید دارد، یعنی میداند که باید مراجعه جاهل به عالم کند و یک امر امری و فطری است و میگوید معنایش اینست که هرچه این میگوید من هم بله بگویم. این مراجعه جاهل به عالم میشود و درست است و مثل مراجعه ما به رساله عملیه و یا مراجعه ما به نسخه دکتر است. همه این تقلید است اما تقلید کورکورانه نیست و توجه به تقلید است و به عبارت دیگر مراجعه جاهل به عالم است و همج نیست. هرکجا همج شد، بگویید باطل است و هرکجا همج نشد، بگویید یک امر فطری و یک امر عقلی است.
ظاهراً با این عرض من مطلب خوبی در میآید و اگر عرض مرا نپسندید، آنگاه این صحتی که آقایان گفتند، کار مشکلی میشود.
در مسئله سوم در باب نیت فرمودند اگر کسی نیت تابعی کند و بگوید هرچه او نیت کرد، من هم همان نیت را میکنم. مثلاً زن و شوهر با هم به حج رفتند و در وقت احرام در میقات میگوید مُحرم میشوم به احرامی که شوهرم مُحرم شده است. آیا این احرام درست است یا نه؟!
مشهور در میان اصحاب فرمودند درست است، اما تمسک کردند به روایات، لذا اول باید این روایتها را بخوانیم و ببینیم دلالت دارد یا ندارد و بعد دربارهاش صحبت کنیم و ببینیم که وضعش چگونه است.
روایات چند تا روایت است اما یک مضمون است.
روایت 13 از باب 2 از ابواب اقسام حج:
صحیحه حلبی عن أبی عبدالله علیهالسلام فی : قال رسول الله صلی الله علیه و آله لعلی علیه السلام: یا علی! بأی شیء احللت؟ فقال: احللتُ بما احلَّ به النبی.
گفتند این نیت تابعی است. یعنی امیرالمؤمنین از خودشان چیزی مایه نگذاشته بودند و فرموده بودند که محرم میشوم به احرام رسول گرامی. به هرچه او محرم شد، من هم به همان محرم میشوم.
این استدلال است و دو سه روایت به همین مضمون داریم که پیغمبر اکرم از امیرالمؤمنین سوال کردند که به چه محرم شدی و او گفت به آنچه شما مُحرم شدید.
حال حرف اول اینست که آیا ما اصلاً میتوانیم این حرف را به امیرالمؤمنین نسبت دهیم که در وقتی میخواست مُحرم شود، اصلاً به فکر این نبود که عمره است و عمره مفرده یا عمره تمتع است و یا عمره برای حج اِفراد است و امثال اینها.
یا همین مثال زن و شوهر که یک زن عامی که چیزی سرش نمیشود و شوهرش میگوید هرکاری کردم تو هم بکن و او هم میگوید هرچه شوهرم کرد، من هم کردم. آیا میشود این را به امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» نسبت داد؟! خیال نمیکنم سنّیها هم بتوانند چنین نسبتی به امیرالمؤمنین علی «سلاماللهعلیه» دهند، لذا قضیه معلوم بود. اینکه پیغمبر اکرم میخواهند چه کار کنند و امت هم چه کار باید بکنند و امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» چه کار باید کنند و بالاخره قضیه معلوم بود. آیا حج اِفراد است یا حج تمتع است؟!
پیغمبر سوال کردند که چه حجی قصد کردی و او هم گفت همان حجی که شما قصد کردید. ما تابع شما هستیم. شما عمره تمتع و ما هم عمره تمتع و این زیاد اتفاق میافتد. مثلاً میخواهد به کسی اظهار ارادت کند و میگوید من در اعتقادات تابع تو هستم اما به این معنا که نتواند اثبات وجود خدا کند و بگوید من تابع تو هستم و یا نتواند اثبات معاد کند و بگوید من تاب تو هستم و به عبارت دیگر تقلید کورکورانه است. ما تقلید کورکورانه نداریم و اگر هم تقلید در جای تخصصی هست، برای مراجعه کردن عالم به جاهل است و معلوم است که جاهل باید به عالم مراجعه کند و آن عالم، حقیقت را درک کرده و آن حقیقت را در رساله نوشته و این هم به رساله عمل میکند. لذا به کسی که به رساله عمل میکند، میگوید خدا گفته است. اگر بپرسند خدا و پیغمبر کجا گفته، میگوید در رساله مرجع تقلیدم. و اما تقلید کورکورانه، یعنی در امور تخصصی نه و مثل اینکه قرآن نقل میکند از بت پرستان سوال میکردند که چرا بت میپرستید. آنها میگفتند ﴿... إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ﴾ [1]؛ یعنی پدرم چنین کرده و من هم میکنم. لذا اینطور نیست که ما درباره این روایتها به امیرالمؤمنین نسبت دهیم و این روایتها برای تعریف امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» نازل شده و کاری به مسئله نداشته بلکه برای تعریف امیرالمؤمنین که امیرالمؤمنین صد در صد تابع پیغمبر بوده برای اینکه هرچه پیغمبر میگفته از طرف خدا بوده. یا اینکه با هم تبانی کرده بودند و وقتی پیغمبر پرسیدند چه کردی؟ گفت محرم شدم به احرامی که شما شدید. یعنی معلوم است که شما محرم شدید به احرام تمتع و من هم محرم شدم به احرام تمتع. بالاخره امری معلوم بوده و روی آن معلومیت، تابعیت بوده است. معلوم است که امیرالمؤمنین باید تابع صد در صد پیغمبر باشد برای اینکه همه کارهای پیغمبر اکرم درست است.
اصل قضیه معلوم بوده و اظهار ارادت خدمت پیغمبر اکرم بوده و گفت آنچه شما کردید، من هم کردم. و اگر کسی شک و شبههای در عرض من داشته باشد، باز باید بگوییم این روایتها فعل است و فعل حجت نیست. میدانیم آنچه بوده درست بوده اما نمیدانیم که واقعاً چه بوده، آنگاه روایتها متشابه میشود. اگر حرف مرا بپذیرید که ظاهراً هم همینطور است و حرف سادهای است اما اینکه بخواهیم نسبت دهیم، نمیدانم آیا مرحوم شیخ طوسی اینطور گفته یا نگفته و بعضی اوقات انسان شک میکند که چطور میشود که شیخ طوسی اینطور حرف زده باشد. ما علی کل حالٍ این روایاتی که به یک مضمون راجع به حرف امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» هست، هیچکدام درست نیست. همینطور که گفتند پیغمبر اکرم اصلاً حج تمتع به جا نیاوردند بلکه حج قِران بوده و سابقاً صحبت کردیم و حج را به سه قسم منقسم کردیم و گفتیم حج قِران و حج اِفراد هیچ تفاوت ندارد مگر اینکه در حج اِفراد قربانی لازم نیست اما در حج قِران چون قربانی او همراهش هست، باید این قربانی را در محل خودش ذبح کند. معلوم است که پیغمبر اکرم چه کردند و امیرالمؤمنین هم چه نیتی کردند و چطور بوده و وقتی پیغمبر سوال کرد که چه کردی؟ او هم فرمود هرچه شما کردید.
حال ظاهراً روایتها باید کنار رود. یا حمل کنید بر این عرضی که من میکنم و یک امر خیلی واضح و سادهای و یا اینکه بگویید روایتها از متشابهات است و اصلاً کنار رود. حال باید طبق قاعده عمل شود. اگر زنی یا بچهای و یا عموم مردم که چیزی سرش نمیشود و در ذهنش میگوید هرکاری که این روحانی کاروان کرد، ما هم میکنیم. آنجا که مثلاً لبیک گفت، ما هم لبیک میگوییم و آنجا که طواف کرد، ما هم طواف میکنیم و آنجا که سعی کرد، ما هم سعی میکنیم، لذا از اول تا آخر تابع این روحانی است. آیا این درست است یا نه؟!
مشهور در میان اصحاب گفتند درست است. ظاهراً درست بودنش باز برمیگردد به تقلیدی که گفتم. یعنی این روحانی کاروان را عالم و موثق میداند و اینکه میداند آمده تا این کاروان را به سرحد منزل برساند و وقتی چنین باشد، در وقتی که به نیت احرام میرسد، میگوید نیت میکنم به نیت این آقا و هرکاری که این آقا میکند. در وقتی هم که طواف میکند، میگوید این آقا عملی را انجام میدهد و من هم این عمل را انجام میدهم. هم جدّ دارد و هم قصد قربت دارد و مراجعه جاهل به عالم است و بگوییم از اول تا آخر درست است و اینکه مشهور شده در میان أصحاب که اگر نیت، نیت تابعی شد، آنگاه درست است، از همین باب باشد و نه اینکه مبهم باشد. فرق است بین اینکه مبهم است و نمیداند که این چه کار میکند و یا اینکه میداند که این حج به جا میآورد. وقتی میداند که این حج به جا میآورد و میداند که از اول تا آخر درست به جا میآورد، این نیز از اول تا آخر متابعت میکند. الان مسئلهای درباب احرام صحبت میکنیم مختص به احرام نیست بلکه در باب وقوف عرفات هم همین است. مسئله، یک مسئله عام است و در اینجا که ذکر شده از باب مثال است وگرنه در وقوف به مشعر نیز همین است. مثلاً یک ساعت قبل از اذان صبح در آن بیابان میماند و اگر بپرسند چرا و برای چه ماندی؟ میگوید ما تابع روحانی هستیم و این روحانی میگوید باید یک ساعت در این بیابان ماند. در رمی جمره و حتی در ذبح و بالاخره از اول تا آخر همه مردم در حج الاّ علما و الاّ خواص و کسانی که قبلاً حج رفتند، تابع آن روحانی کاروان هستند و این روحانی کاروان کاری میکند و او هم به دنبالش کاری را انجام میدهد قربة الی الله.
یعنی روحانی کاروان به او یاد میدهد و مثلاً میگوید من میخواهم نیت کنم و تو به دنبال من نیت کن و میرسد به طواف و میگوید من میخواهم هفت دور طواف کنم و مواظب باش عقب و جلو نروی و مواظب باشد در آن زاویه حجر اسماعیل نروی تا آخر تا برسد به آنجا که میگوید مقداری از موی سرتان را بکنید به عنوان تقصیر و این عمره مفرده یا عمره تمتع میشود. دوباره در حج نیز همین است. اگر از هشتاد درصد عوام مردم بپرسند چطور شد؟ میگویند ما تابع آخوندمان بودیم و آخوند چنین کرد و ما هم کردیم. مسلّم اینها نیت دارد و نیتش هم تابعی است اما واقعاً برگشتش مراجعه جاهل به عالم است و تقلید کورکورانه نیست. فرق بین تقلید و غیرتقلید اینست که در تقلید یک دفعه میبیند چارهای ندارد و توجه به این دارد که با متابعت از او کار میکند. در مقابل منابحه و محاکات است و منابحه و محاکات آنجاست که کورکورانه باشد. یعنی میگویند اگر بخواهی چیزی را از کسی بگیری، منقسم میشود به چند قسم و یک قسمش علم است و مراجعه متعلم به معلم است. اینست که امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» فرمودند: «اما عالم أو متعلّم».
یک قسمت تقلید است. تقلید یعنی توجه به اینکه میخواهم در کارهایم از این متابعت کنم. قسم دوم منابحه و محاکات است و توجه به این مطلب هم ندارد و در فارسی اسم آن را تقلید کورکورانه میگذارند و مثال میزنند و میگویند این در حیوانات هم هست. و این در انسانها بیشتر است. میگویند یک گله گوسفند در کوچه میرود و شما یک چوب بزرگ جلوی کوچه بگذارید و جلوی گوسفند را بگیرید. گوسفند اول و دوم و سوم وقتی به چوب میرسند به آن طرف میپرند زیرا مانع میبینند. کم کم آن مانع را بکش و چوب را بردار آنگاه گوسفندهای بعدی هم میپرند. اولیها که پریدند به خاطر مانع بوده و بعدیها که پریدند به عنوان تقلید منابحه و محاکات بوده است و خیلی از کارهای ما منابحه و محاکاتی است. همین که میگویند صرفیین چنین کردند و ما هم میکنیم و اگر از شما پرسیدند چرا چنین شد؛ میگویند آنها رفتند و ما هم به دنبال آنها رفتیم. این منابحه و محاکات خیلی مذمت شده و تقلیدکورکورانه است ﴿... إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ﴾. اما تقلید مراجعه جاهل به عالم باید باشد. مثلاً آقای دکتر میگوید هر شش ساعت یک قرص و هر دوازده ساعت یک قاشق چایخوری و این مادر حسابی صد در صد به قول این دکتر عمل میکند و اگر کم و زیاد شود خودش را ملامت میکند و دیگران او را ملامت میکنند. بعضی اوقات اینطور میشود که سر از خود همه قرصها را در استکان میریزد و میخورد و میمیرد. میگوید ما همه را با هم میخوریم شاید خوب شویم. لذا مراجعه آن افراد به روحانی کاروان و یا مراجعه مردم به رساله ما، مراجعه جاهل به عالم است. فطرت انسان و عقل انسان هم میگوید مراجعه جاهل به عالم باید باشد و متابعتش نیز امر عقلی و فطری است. مثلاً میگوید آنچه دکتر گفت عمل کن و طبق دستور او عمل کن. مراجعه جاهل به عالم امر فطری و اینکه طبق دستور او عمل شود، امر فطریست. در مراجعه مردم به رساله ما همین است و در مراجعه مردم به دکتر همین است و بالاخره مراجعه جاهل به عالم و یا مراجعه کسانی که نمیدانند به کسانی که میدانند. آنگاه غیر از این دو همین است که امیرالمؤمنین میفرمایند همج است. میفرمایند: «اما عالم أو متعلمٌ أو همج». همج نه عالم است و نه مراجعه جاهل به عالم است بلکه تابع باد است و هرطور باد بیاید، این به دنبال آن باد است. امیرالمؤمنین به این همج میگویند و ما میگوییم تقلید کورکورانه و تابعیت غلط. ما میگوییم این کار خیلی خطرناک است و در میان عوام نیز زیاد است و روانشناسان خیلی در این باره صحبت کردند به عنوان منابحه و محاکات. حال این کار حاجیها یعنی تابعیت از روحانی کاروان درست است یعنی خصوصیات را نمیداند و این میگوید به دنبال من بیا و او هم چون این عالم است و او جاهل، به دنبالش راه میافتد و میگوید اینجا میقات است و میخواهیم محرم شویم و بعد میگوید طواف را چطور انجام بده و سعی و بین صفا و مروه و بعد هم تقصیر و در حج نیز آن دوازده عمل را یکی پس از دیگری به جا میآورد و توجه به تقلید هم دارد. گاهی این توجه نیست و به آن منابحه و محاکات میگوییم و یک امر مبهم و به قول امیرالمؤمنین امر همجی است اما مسئله ما اینگونه است که اگر به راستی همجی باشد، باید بگوییم باطل است برای اینکه اصلاً نیت نکرده و روی امر مبهم و مهمل که نمیشود نیت کرد و مثل فرد مردّد است. فرد مردّد از نظر مفهومی چیزی برای خودش است اما خارجیت ندارد. شما نمیتوانید در خارج چیزی به نام فرد مردّد پیدا کنید و اینکه بعضیها در اصول گفتند تکلیف روی فرد مردد آمده، میگوییم فرد مردّد خارجیت ندارد و یک مفهوم تخیلی است. اگر نیتها و کارهایش اینگونه باشد، میگوییم باطل است زیرا نیت نکرده و نیت روی امر مهمل و مبهم و فرد مردّد آمده و فرد مرددّ خارجیت ندارد و به این تقلید کورکورانه میگوییم. و اما اگر توجه به تقلید داشته باشد و اگر از او بپرسند چرا تقلید میکنی، آنگاه جواب میدهد و میگوید چون نمیدانم، پس مراجعه جاهل به عالم درست است. یک دفعه هم راجع به احکام نیست و خودش میتواند تشخیص دهد و انتخاب کند، آنگاه بدون توجه به این حرفها، چون جامعه چنین است، این هم تابع جامعه است. آنگاه میشود مهمل و تقلید کورکورانه.
مثنوی در این باره قضیه شیرینی دارد که خیلی از مردم اینگونه هستند. میگوید درویش به خانقاه آمد و خانقاهیها چیزی نداشتند و الاغ او را فروختند و بدون اینکه به او بگویند سوری درست کردند. آنگاه در هنگام دم گرفتن، ملاّی آنها میخواند و برگشتش این بود که: خر برفت و خر برفت و خر برفت.
و این هم داغتر از همه میگفت خر برفت و آنها که میگفتند، میدانستند که چه خبر است یعنی خری را فروختیم و خوردیم و اما این آقا هم تابع آنها میگفت. بعد قضیه تمام شد و خواست برود و وقتی خواست الاغش را بگیرد، مثنوی میگوید به او گفتند الاغت را فروختند و خوردند و تمام شد. گفت چرا به من نگفتی. گفت دیدم تو داغتر از آنها بود و آنها میگفتن خر برفت و خر برفت و تو هم داغتر میگفتی خر برفت.
بعد مثنوی شعری گفت:
مر مرا تقلیدش بر باد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
معلوم است که تقلید منابحه و محاکاتی که مردم دارند، غلط است و واقعیت هم ندارد و یک تخیل بیش نیست.
اگر این مسئله را بخواهیم اینگونه پیاده کنیم، خوب است اما لازمهاش اینست که بگوییم اصلاً سرتاپای حج این باطل است. و اما اگر توجه به تقلید دارد، یعنی میداند که باید مراجعه جاهل به عالم کند و یک امر امری و فطری است و میگوید معنایش اینست که هرچه این میگوید من هم بله بگویم. این مراجعه جاهل به عالم میشود و درست است و مثل مراجعه ما به رساله عملیه و یا مراجعه ما به نسخه دکتر است. همه این تقلید است اما تقلید کورکورانه نیست و توجه به تقلید است و به عبارت دیگر مراجعه جاهل به عالم است و همج نیست. هرکجا همج شد، بگویید باطل است و هرکجا همج نشد، بگویید یک امر فطری و یک امر عقلی است.
ظاهراً با این عرض من مطلب خوبی در میآید و اگر عرض مرا نپسندید، آنگاه این صحتی که آقایان گفتند، کار مشکلی میشود.