درس خارج فقه آیت الله مظاهری
کتاب الحج
92/12/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:
شرایظ حجّ تمتّع؛ نیّت
فرمودند در حج تمتّع 4 شرط هست. شرط اول نیّت است، یعنی باید به عنوان حج تمتّع به جا آورد.
این نیت را فقهاء در همه تعبدیات فرمودند در مقابل توصلّیات که نیت نمیخواهد و خود به خود واقع میشود. اگر مثلاً کسی دستش نجس است، به طور ناخودآگاه این دست را به آب بزند، دست پاک میشود، حال قصد طهارت داشته باشد یا نداشته باشد. اما در تعبّدی کسی بخواهد نماز بخواند، باید به عنوان نماز، نماز را بخواند تا متحقق شود. لذا در همهی عبادات من جمله حج تمتع در اینجا فرمودند که نیت میخواهد. یک استدامیه حکمی هم فقها در همه جا فرمودند و در اینجا هم هست و اینست که مثلاً در نماز در وقتی که میخواهد تکبیرة الاحرام بگوید باید توجه داشته باشد که این تکبیرة الاحرام نماز است. بعد ممکن است از رکن آن بیرون رود و توجه نداشته باشد و معمولاً هم چنین هستیم و معمولاً حضور قلب در نماز کم است و لاأقل حضور قلب به این معنا که نماز میخواند یا حمد و سوره میخواند اما اگر از او بپرسند که چه میکنی، آن ضمیر ناآگاه میآید و ضمیر آگاه میگوید نماز میخوانم و به این میگویند استدامیه حکمیه، یعنی آن نیت در ذکرش نیست اما در ضمیر ناآگاه او هست. در مقابل کسی که اگر بگویند چه میکنی، نتواند جواب دهد و یا با فکر جواب دهد، از ضمیر ناآگاهش بیرون رفته است. لذا گفتند در ادامه تعبّدیات ضمیر آگاه نمیخواهیم و اگر ضمیر ناآگاه باشد، کفایت میکند و به آن استدامیه حکمیه میگویند. این مربوط به حج تمتّع نیست و حج افراد نیز همین است و حج قران نیز همین است. کاری به حج هم ندارد، نماز و روزه هم همین است. این باید اول اذان صبح توجه داشته باشد که میخواهد روزه بگیرد، حال ممکن است این توجه از بین رفته باشد، اما آن ضمیر ناآگاه متوجه است. لذا در وسط روز هم از او بپرسند چه میکنی، میگوید روزه هستم و نباید غذا بخورم. لذا این نیّتی که در اینجا گفته شده، یعنی توجه به عمل. علت هم هست و اصلاً بدون نیت نمیتواند کار کند. این باید در هر عملی اول تصور کند که میخواهم نماز بخوانم یا میخواهم حج به جا بیاورم و تصدیق کند به فایده، اینکه حج من برای اینست که حج برایم واجب است و یا حج نیابی است و یا حج مستحب است و بعد از تصدیق برای کار شوق پیدا میکند و بعد از شوق، عزم پیدا میکند و بعد از عزم اراده میکند و بعد از اراده، فعل موجود میشود. آقایان در فلسفه گفتند اینها از اجزاء علت است و بر روی هم علت تامّه است و بعضی هم گفتند اراده علت تامّه است و کل واحد علت تامّه برای دیگری است. تصویر علت برای تصدیق است و تصدیق علت برای شوق است و شوق علت برای عزم و عزم علت برای اراده و اراده علت تامه است و اینکه در فلسفه گفته شده جزء اخیر علت تامه ظاهراً اشتباه است بلکه باید بگوییم اراده علت تامه برای فعل است. حال این بحث ما نیست اما علی کل حالٍ میخواهم بگویم این توجه به اینکه میخواهم برای حج تمتع محرم شود و نه حج اِفراد؛ این توجه علت تامه برای فعل است. همان اراده است. با اراده آن فعل موجود میشود. مثلاً لباسش را میپوشد و یا لباس را پوشیده و در آن حال میگوید «الله لبیک» و یا در نماز میگوید «الله أکبر». یعنی به توجه به عمل، نیت میگوییم. از همین جهت هم لازم نیست تلفظ کند و اینکه مشهور شده در میان عوام که میگوید دو رکعت نماز صبح به جا میآورم، واجباً قربة الی الله الله اکبر، حرف عوامانه است. نیت تلفظ نیست. البته اگر تلفظ کند طوری نیست و آن ضمیر آگاه را به زبان درمیآورد و خارجیت به او میدهد. حال اگر آن تلفظ را هم نکند، معلوم است که آن توجه به عمل وامیدارد که بگوید «اللهم لبیّک» و یا توجه به عمل در نماز وامیارد که این بگوید «الله کبر». توجه به عمل موجب میشود که وقتی مؤذن میگوید الله اکبر، این چیزی نخورد، لذا نیت امر لفظی نیست بلکه یک امر قلبی است و اراده است و اراده لفظ نیست و اراده از مقوله لفظ نیست بلکه از مقوله فعل است و آن هم نه فعلی که به جا بیاورد بلکه فعل توجهی، فعل قلبی. لذا فقهاء نگفته بودند نیز طوری نبود. لذا بعضی اوقات میبینیم که نمیگویند که شرط این نیت است برای اینکه میبینند که نیت علت است و اصلاً نباید اسم آن را شرط بگذاریم. نیت علت تامه است و آن اراده است و علت تامه برای فعل است. حال اگر علت تامه را به لفظ درآورید، آن لفظ کار نمیکند، اینکه میگویید دو رکعت نماز صبح به جا میآورم قربة الی الله، این نمیگوید الله اکبر و سبب الله اکبر گفتن این نیست بلکه اراده که از تصور و تصدیق و شوق و عزم و اراده پیدا میشود، وامیدارد که این بگوید الله اکبر و این علت تامه از برای فعل است. لذا گفتنها یک شعار است. مثلاً یک چیز عوامانه است برای اینکه توجه به الله اکبر پیدا کند و الاّ اینکه مشهور شده و متأسفانه اهل علم هم مرتب میگویند که بگویید 4 رکعت نماز به جا میآورم، قربة الی الله. همین روحانیون کاروان با کارهای خاصی وامیدارد که اینها به لفظ بیاورند و اللهم لبیک را بگویند و بالاخره محرم شوند. اینها مقدمات عوامانهای است که اگر نباشد، اشکال ندارد.
در خصوص حج، بعضیها گفتند لفظ دخالت دارد و گفتند باید بگید حج تمتّع به جا میآورم واجباً وجوباً قربة الی الله. و این حرف از کجا هم گرفته شده، شاید از همین روایاتی است که در روایات طرز حج را به مردم یاد میدهد و خیلی از شماها که به حج مشرف شدید، میدانید در وقتی که میخواهد محرم شود، دعاهایی را میخواند، دعاهای تضرع و زاری برای اینکه توفیق پیدا کند که این عمل را به جا بیاورد و برای اینکه پروردگار عالم به او توفیق دهد و این حج او را قبول کند. از این دعاها زیاد است و در روایات ما نیز مرحوم سید وسائل در جلد 8 معمولاً دعاهایش را نقل میکند. شاید آن دعاها موجب شده که بعضی از بزرگان گفتند در باب نماز و روزه و امثال اینها لفظ لازم نیست و توجه به عمل کفایت میکند اما در باب حج لفظ لازم است. باید بگوید حج تمتّع به جا میآورم، قربة الی الله. اما ظاهراً اشتباه از همین شده که آن دعاها هیچکدام احرام نیست. نه شرط احرام است و نه علت احرام است و نه خود احرام است بلکه دعاهایی است برای حال پیدا کردن کسی که میخواهد محرم شود و یا میخواهد در خانه خدا رود و میخواهد بگوید لبیّک، یا آن امری که من به جا میآورم، تو قبول کن. ظاهراً برای اینست و ما بخواهیم بگوییم این دعاها شرط در نیت است و اصلاً نیت، همین الفاظ است؛ علی الظاهر وجهی ندارد و نباید بگوییم. آنچه باید بگوییم، اینست که در تعبّدیات نیت میخواهیم به خلاف توصلیّات که گاهی اراده نیست و عمل به طور ناخودآگاه است. مثل اینکه صورتش خونی است و دهانش نجس بوده و الان صورتش را در آب زده است. نه به عنوان اینکه صورتش پاک شود بلکه به عنوان اینکه تمیز شود. یا خواسته دستهایش را تمیز کند و دستهایش را با اب تمیز کرده. نه به عنوان اینکه نجس است و میخواهم آب بکشم. در اینجا ولو نیت هم نباشد، اما دست پاک میشود. مطلق توصلیّات اینگونه است. اما در تعبّدیات قطعاً این نیت را میخواهیم. حال یا علت است که من عرض کردم و شاید از آقایان بپرسیم که این علت است یا شرط است، آنها بگویند علت است اما علی کل حالٍ میگویند شرط است. حال گاهی میگویند جزء است و گاهی میگویند شرط است. مثلاً در باب نماز میگویند مقارنات نماز 12 تا است و اول آن نیت است. یعنی نیت را جزء حساب میکنیم. در اینجا همه گفتند حج تمتّع 4 شرط دارد و اول آن نیت است. ظاهراً همه اینها تسامح در گفتن است و الاّ واقعاً نیت توجه عمل است و توجه به عمل نیز علت تامه و اراده است. توجه یعنی اراده و اراده علت تامه برای فعل است. با آن توجه به فعل حج تمتّع، آن لباسها را میپوشد و میگوید «لبیک اللهم لبیک».
بنابراین اینکه بعضی از فقها گفتند باید به لفظ باشد، ظاهراً اینطور نیست. استاد بزرگوار ما آقای داماد «رضواناللهتعالیعلیه» بعضی اوقات در اصول هم میفرمودند اینکه مرحوم آخوند فرموده است اگر چیزی را نگفتند بعام البلواست، دلیل بر اینست که واجب نیست؛ ایشان به مرحوم آخوند اشکال داشتند و میگفتند نه، بعضی اوقات قصد تمیز یا قصد وجه باید گفته شود و کسانی میگویند قصد وجه یا قصد تمیز باید گفته شود، از روایات استفاده میکنند و روایات به ما میگوید قصد تمیز میخواهد یا قصد وجه میخواهد و قصد وجه یعنی قربة الی الله و قصد تمیز یعنی حج تمتع در مقابل حج اِفراد.
اما من به اقای داماد میگفتم شما که میخواهید به مرحوم آخوند ایراد بگیرید، اول باید ملتزم به حرف بشوید و بعد ایراد بگیرید و خود شما ملتزم نیستید به اینکه احرام، لفظ میخواهد و وقتی ملتزم نیستید، چطور میتوانید با این الفاظ به مرحوم آخوند ایراد بگیرید. این الفاظ، دعاست و تهیأ است. تهیأ و دعا غیر اینست که ما بگوییم قصد تمیز شرط است و اگر نگفت حج تمتّع، پس تمتّع او باطل است ظاهراً حرف مرحوم آخوند در کفایه چیز خوبیست. میفرمایند اگر چیزی عام البلوا باشد و در روایات ما نیامده، سوالاً و جواباً، دلیل بر عدم وجوب است. ایشان به قصد وجه مثال میزند. لازم نیست بگوییم نماز صبح واجب به جا میآوریم، برای اینکه نماز را مردم 5 مرتبه میخوانند و سوالاً و جواباً از او سوال نشده، پس این لازم نیست که بگوییم نماز واجب به جا میآورم قربة الی الله.
حرف مرحوم آخوند درست است و یک قاعده کلی اینست که هرچه عام البلواست و سوالا و جواباً از شرایط و جزء او و از اجزاء آن گفته نشده، پس آن شرط یا آن جزء لازم نیست. بله دو چیز در نیت هست که در اینجاها اصلاً اسم آن را نیاوردند و باید آورده باشند.
یک ـ این توجه به عمل باید لله باشد. بعضی اوقات فقها میگویند. مثلاً در وقتی که نماز میخواهد، اگر قصدش غیر خدا باشد و یا قصدش هم خدا باشد و هم دیگران، آیا این نماز درست است یا درست نیست و یا معنای ریا چیست. بعضی اوقات خیلی مفصل درباره ریا صحبت میکنند. اگر کسی حج نیابی به جا میآورد، حج را برای پول به جا میآورد و این چطور با قصد قربت جور درمیآید و چطور میتواند بگوید حج به جا میآورم، قربة الی الله. در این باره یک مسئله ذکر کردند و بالاخره با داعی والداعی درست کردند و گفتند این پول میگیرد برای اینکه حج قربة الی الله به جا بیاورد. لذا در آن وقتی که حج به جا میآورد، جداً قربة الی الله است. مانند نماز استیجاری است. اشکال در نماز استیجاری کردند و گفتند نماز استیجاری ممکن نیست برای اینکه نماز باید لله باشد و اگر به این پول ندهند، نماز استیجاری نمیخواند. جوابش اینست که این پول میگیرد اما نماز را قربة الی الله میخواند. حتی سوال میکنند که نماز استیجاری به ذمه من است، آیا نماز شب بخوانم یا نخوانم و گاهی نیت نماز شب میکند و گاهی نیت نماز استیجاری میکند قربة الی الله. مثلاً اگر در نماز خودش تسامحی کند، خیلی اهمیت نمیدهد اما اگر نماز غیر باشد و این آدم مقیدی باشد، اگر کلمه ای را درست نگفت برمیگردد و تکرار میکند و به نماز استیجاری اهمیت بیشتری میدهد زیرا حق الناس است. همهی اینها دلیل بر قربة الی الله است. در حج تمتع نیز باید قربة الی الله باشد. حج تمتّع قربة الی الله، حال یا برای خودش و یا برای دیگری.
گمان نکنم مراد محقق یا دیگران که گفتند حج 4 شرط دارد و یکی از آن نیت است، معنایش اینست باشد که ریاءاً نباشد. حال اگر کسی اینطور معنا کند و بگوید مراد از نیت که شما گفتید علت است و نمیشود که متحقق نشود و ذکر نکردند. برای اینست که نیت را ذکر کردند که حج به جا آورد برای خدا. حال یا برای خودش و یا برای دیگری. لذا مراد از نیت یعنی قصد وجه، یعنی قربة الی الله. یا اینکه مثلاً مراد از نیتی که میگویند مرادشان قصد تمیز باشد. به این معنا که حج تمتّع با حج اِفراد 2 حج است و دیروز دربارهاش صحبت کردیم و گفتیم با نیت حج تمتّع میشود و با نیت حج افراد میشود و اینکه گفتند نیت شرط است، یعنی قصد تمیز است، که آیا این هم لازم هست یا لازم نیست!
اما توجه به عمل یعنی ارادهی حج تمتّع. این اراده، حج تمتّع را ایجاد میکند. اراده علت است و معلول خودش را ایجاد میکند و حال اینکه ما علاوه بر این بگوییم حج تمتع به جا میآورم، ظاهراً لازم نیست. اگر کسی بخواهد این را بگوید، باید بگوید مراد از نیت در اینجا قصد وجه یا قصد تمیز است و الاّ اگر بگوید مراد حج تمتّع است، معلوم است که تا نیت نباشد، حج متحقق نمیشود.
خلاصه حرف این شد که تقریباً همه فقها، قدماء و متأخرین گفتند یشترط در حج تمتع 4 شرط و مرحوم سید هم یک شرط اضافه میکنند و میگویند 5 شرط . ولی همه قدماء و متأخرین گفتند 4 شرط و اولین شرط را گفتند نیت است. مرادشان از نیت هم یعنی ارادهی به عمل.
حال این ایراد باقی میماند که مگر میشود اراده نباشد و عمل باشد. مسلّم وقتی بخواهد حج تمتع به جا بیاورد، باید اراده کند و نمیشود که اراده نباشد و اما عمل باشد. لذا اصلاً معقول نیست که کسی صد در صد از حج غفلت داشته باشد و اما اللهم لبیک بگوید. این گفتن اللهم لبیک، یعنی اراده، یعنی نیت و علت و به واسطه آن موجود میشود و این توجه به عمل، حج تمتع را ایجاد میکند. اصلاً ذاتش قصد تقرب است مگر اینکه مرادشان از نیت این باشد که قصد تقرب میخواهد و آن نیت نیست و باید بگویند یشترط در حج تمتع، چون عبادی است، قربة الی الله است. این مراد فقها نیست و مراد فقها این نیست که ریاکار نباشد و اگر هم بگویید باید روی قصد تمیز صحبت کنید و الاّ مسلم است که قصد وجه هست. حال اگر کسی بگوید مراد نیت در اینجا یعنی قصد وجه، مراد از نیت در اینجا یعنی قصد تمیز؛ آنگاه میتوان روی آن حرف زد که آیا واجب هست یا واجب نیست و آیا متحقق میشود یا متحقق نمیشود و اما اگر اراده کنید که مراد از نیت یعنی نیت حج تمتّع، آنگاه میگوییم این امر ضروری است. نمیشود که غفلت از حج داشته باشد و مُحرم شود. این اصلاً معقول نیست. باید تصور کند، تصدیق کند، شوق کند و عزم کند و اراده کند و سپس لباس بپوشد. حال اگر بدون اینکه اراده کند، لباس بپوشد، معقول نیست. بگویید مراد از نیت یعنی قصد توجه و فقها هم که در همه جا گفتند نیت میخواهیم، یعنی قصد توجه و همه فقها هم این را قبول دارند. الاّ اینکه در باب حج بعضیها گفتند لفظ میخواهیم اما اگر بگوییم این قصد مثل لباس پوشیدن است، آیا میشود با حال غفلت لباس بپوشد و یا با حال غفلت، تمیز از برای او پیدا شود. باز نمیشود بلکه ضمیر ناآگاه باید آگاه باشد و توجه به عمل باشد تا اینکه عمل متحقق شود و الاّ تا توجه به عمل نباشد، معقول نیست که اراده باشد و مراد نباشد و یا مراد باشد و اراده نباشد. لذا معمولاً در همه جا از فقها بپرسند اینکه شما میگویید مقارنات نماز 12 تاست و اول آن نیت است، آیا باید به لفظ بیاورد؟ میگویند نه . یا باید بگوید نماز ظهر و عصر، و قصد تمیز میخواهد؟ میگوید اگر بگویم، اینجا مرادم نیست. بگوییم پس مراد شما از نیت در نماز و روزه چیست، میگوید همین است که در رساله نوشتم یعنی توجه به عمل. لذا خیلی از آنها میگویند توجه به عمل و لازم نیست که این توجه به عمل را به لفظ بیاورد.
این شرط اول است که ما اسم آن را علت میگذاریم و آقایان در اینجا گفتند شرط و در نماز گفتند جزء است. روی این هم فکر کنید و ببینید که چرا در نماز نگفتند شرط است. اگر شرط باشد از مقدمات میشود، لذا در نماز میگویند 6 مقدمات داریم و 12 تا مقارنات داریم و مقارن یعنی اجزاء. در آنجا نیت را جزء حساب کردند و در اینجا نیت را شرط حساب کردند.
مرحوم محقق و دیگران میفرمایند «یشترط فی حج المتمتّع أربع. الأول: النیة». الاّ اینکه توجیه کنیم و بگوییم مرادشان از شرط، آن شرط اصطلاحی نیست که در منطق آمده، بلکه تسامح است و معنای تسامح اینست که باید توجه به عمل باشد تا عمل متحقق شود. بگوییم پس نیت علت است. حال شما اسم علت را شرط بگذارید، باز طوری نیست اما شرط اینست که مثلاً طهارت بدن شرط است و یک نفر الان طهارت بدن کند و شب نماز بخواند، این طوری نیست و علت و معلول نمیتوانند از هم انفکاک پیدا کنند. عمل و توجه به عمل، آن توجهی که او را وامیدارد بگوید الله اکبر و این با هم انفکاک ندارد.
نمیخواستم اینطور در این باره صحبت کنم چون هیچکدام از آقایان من جمله صاحب جواهر در این باره صحبت نکرده و مفروضٌعنه گرفتند و مثل مرحوم سید در عروه و محشین بر عروه فرمودند در حج تمتع 4 شرط است و شرط اول نیت است و تمام میشود و سراغ شرط دوم میروند.
حال بحث ما راجع به شرط دوم باشد، انشاءالله.
فرمودند در حج تمتّع 4 شرط هست. شرط اول نیّت است، یعنی باید به عنوان حج تمتّع به جا آورد.
این نیت را فقهاء در همه تعبدیات فرمودند در مقابل توصلّیات که نیت نمیخواهد و خود به خود واقع میشود. اگر مثلاً کسی دستش نجس است، به طور ناخودآگاه این دست را به آب بزند، دست پاک میشود، حال قصد طهارت داشته باشد یا نداشته باشد. اما در تعبّدی کسی بخواهد نماز بخواند، باید به عنوان نماز، نماز را بخواند تا متحقق شود. لذا در همهی عبادات من جمله حج تمتع در اینجا فرمودند که نیت میخواهد. یک استدامیه حکمی هم فقها در همه جا فرمودند و در اینجا هم هست و اینست که مثلاً در نماز در وقتی که میخواهد تکبیرة الاحرام بگوید باید توجه داشته باشد که این تکبیرة الاحرام نماز است. بعد ممکن است از رکن آن بیرون رود و توجه نداشته باشد و معمولاً هم چنین هستیم و معمولاً حضور قلب در نماز کم است و لاأقل حضور قلب به این معنا که نماز میخواند یا حمد و سوره میخواند اما اگر از او بپرسند که چه میکنی، آن ضمیر ناآگاه میآید و ضمیر آگاه میگوید نماز میخوانم و به این میگویند استدامیه حکمیه، یعنی آن نیت در ذکرش نیست اما در ضمیر ناآگاه او هست. در مقابل کسی که اگر بگویند چه میکنی، نتواند جواب دهد و یا با فکر جواب دهد، از ضمیر ناآگاهش بیرون رفته است. لذا گفتند در ادامه تعبّدیات ضمیر آگاه نمیخواهیم و اگر ضمیر ناآگاه باشد، کفایت میکند و به آن استدامیه حکمیه میگویند. این مربوط به حج تمتّع نیست و حج افراد نیز همین است و حج قران نیز همین است. کاری به حج هم ندارد، نماز و روزه هم همین است. این باید اول اذان صبح توجه داشته باشد که میخواهد روزه بگیرد، حال ممکن است این توجه از بین رفته باشد، اما آن ضمیر ناآگاه متوجه است. لذا در وسط روز هم از او بپرسند چه میکنی، میگوید روزه هستم و نباید غذا بخورم. لذا این نیّتی که در اینجا گفته شده، یعنی توجه به عمل. علت هم هست و اصلاً بدون نیت نمیتواند کار کند. این باید در هر عملی اول تصور کند که میخواهم نماز بخوانم یا میخواهم حج به جا بیاورم و تصدیق کند به فایده، اینکه حج من برای اینست که حج برایم واجب است و یا حج نیابی است و یا حج مستحب است و بعد از تصدیق برای کار شوق پیدا میکند و بعد از شوق، عزم پیدا میکند و بعد از عزم اراده میکند و بعد از اراده، فعل موجود میشود. آقایان در فلسفه گفتند اینها از اجزاء علت است و بر روی هم علت تامّه است و بعضی هم گفتند اراده علت تامّه است و کل واحد علت تامّه برای دیگری است. تصویر علت برای تصدیق است و تصدیق علت برای شوق است و شوق علت برای عزم و عزم علت برای اراده و اراده علت تامه است و اینکه در فلسفه گفته شده جزء اخیر علت تامه ظاهراً اشتباه است بلکه باید بگوییم اراده علت تامه برای فعل است. حال این بحث ما نیست اما علی کل حالٍ میخواهم بگویم این توجه به اینکه میخواهم برای حج تمتع محرم شود و نه حج اِفراد؛ این توجه علت تامه برای فعل است. همان اراده است. با اراده آن فعل موجود میشود. مثلاً لباسش را میپوشد و یا لباس را پوشیده و در آن حال میگوید «الله لبیک» و یا در نماز میگوید «الله أکبر». یعنی به توجه به عمل، نیت میگوییم. از همین جهت هم لازم نیست تلفظ کند و اینکه مشهور شده در میان عوام که میگوید دو رکعت نماز صبح به جا میآورم، واجباً قربة الی الله الله اکبر، حرف عوامانه است. نیت تلفظ نیست. البته اگر تلفظ کند طوری نیست و آن ضمیر آگاه را به زبان درمیآورد و خارجیت به او میدهد. حال اگر آن تلفظ را هم نکند، معلوم است که آن توجه به عمل وامیدارد که بگوید «اللهم لبیّک» و یا توجه به عمل در نماز وامیارد که این بگوید «الله کبر». توجه به عمل موجب میشود که وقتی مؤذن میگوید الله اکبر، این چیزی نخورد، لذا نیت امر لفظی نیست بلکه یک امر قلبی است و اراده است و اراده لفظ نیست و اراده از مقوله لفظ نیست بلکه از مقوله فعل است و آن هم نه فعلی که به جا بیاورد بلکه فعل توجهی، فعل قلبی. لذا فقهاء نگفته بودند نیز طوری نبود. لذا بعضی اوقات میبینیم که نمیگویند که شرط این نیت است برای اینکه میبینند که نیت علت است و اصلاً نباید اسم آن را شرط بگذاریم. نیت علت تامه است و آن اراده است و علت تامه برای فعل است. حال اگر علت تامه را به لفظ درآورید، آن لفظ کار نمیکند، اینکه میگویید دو رکعت نماز صبح به جا میآورم قربة الی الله، این نمیگوید الله اکبر و سبب الله اکبر گفتن این نیست بلکه اراده که از تصور و تصدیق و شوق و عزم و اراده پیدا میشود، وامیدارد که این بگوید الله اکبر و این علت تامه از برای فعل است. لذا گفتنها یک شعار است. مثلاً یک چیز عوامانه است برای اینکه توجه به الله اکبر پیدا کند و الاّ اینکه مشهور شده و متأسفانه اهل علم هم مرتب میگویند که بگویید 4 رکعت نماز به جا میآورم، قربة الی الله. همین روحانیون کاروان با کارهای خاصی وامیدارد که اینها به لفظ بیاورند و اللهم لبیک را بگویند و بالاخره محرم شوند. اینها مقدمات عوامانهای است که اگر نباشد، اشکال ندارد.
در خصوص حج، بعضیها گفتند لفظ دخالت دارد و گفتند باید بگید حج تمتّع به جا میآورم واجباً وجوباً قربة الی الله. و این حرف از کجا هم گرفته شده، شاید از همین روایاتی است که در روایات طرز حج را به مردم یاد میدهد و خیلی از شماها که به حج مشرف شدید، میدانید در وقتی که میخواهد محرم شود، دعاهایی را میخواند، دعاهای تضرع و زاری برای اینکه توفیق پیدا کند که این عمل را به جا بیاورد و برای اینکه پروردگار عالم به او توفیق دهد و این حج او را قبول کند. از این دعاها زیاد است و در روایات ما نیز مرحوم سید وسائل در جلد 8 معمولاً دعاهایش را نقل میکند. شاید آن دعاها موجب شده که بعضی از بزرگان گفتند در باب نماز و روزه و امثال اینها لفظ لازم نیست و توجه به عمل کفایت میکند اما در باب حج لفظ لازم است. باید بگوید حج تمتّع به جا میآورم، قربة الی الله. اما ظاهراً اشتباه از همین شده که آن دعاها هیچکدام احرام نیست. نه شرط احرام است و نه علت احرام است و نه خود احرام است بلکه دعاهایی است برای حال پیدا کردن کسی که میخواهد محرم شود و یا میخواهد در خانه خدا رود و میخواهد بگوید لبیّک، یا آن امری که من به جا میآورم، تو قبول کن. ظاهراً برای اینست و ما بخواهیم بگوییم این دعاها شرط در نیت است و اصلاً نیت، همین الفاظ است؛ علی الظاهر وجهی ندارد و نباید بگوییم. آنچه باید بگوییم، اینست که در تعبّدیات نیت میخواهیم به خلاف توصلیّات که گاهی اراده نیست و عمل به طور ناخودآگاه است. مثل اینکه صورتش خونی است و دهانش نجس بوده و الان صورتش را در آب زده است. نه به عنوان اینکه صورتش پاک شود بلکه به عنوان اینکه تمیز شود. یا خواسته دستهایش را تمیز کند و دستهایش را با اب تمیز کرده. نه به عنوان اینکه نجس است و میخواهم آب بکشم. در اینجا ولو نیت هم نباشد، اما دست پاک میشود. مطلق توصلیّات اینگونه است. اما در تعبّدیات قطعاً این نیت را میخواهیم. حال یا علت است که من عرض کردم و شاید از آقایان بپرسیم که این علت است یا شرط است، آنها بگویند علت است اما علی کل حالٍ میگویند شرط است. حال گاهی میگویند جزء است و گاهی میگویند شرط است. مثلاً در باب نماز میگویند مقارنات نماز 12 تا است و اول آن نیت است. یعنی نیت را جزء حساب میکنیم. در اینجا همه گفتند حج تمتّع 4 شرط دارد و اول آن نیت است. ظاهراً همه اینها تسامح در گفتن است و الاّ واقعاً نیت توجه عمل است و توجه به عمل نیز علت تامه و اراده است. توجه یعنی اراده و اراده علت تامه برای فعل است. با آن توجه به فعل حج تمتّع، آن لباسها را میپوشد و میگوید «لبیک اللهم لبیک».
بنابراین اینکه بعضی از فقها گفتند باید به لفظ باشد، ظاهراً اینطور نیست. استاد بزرگوار ما آقای داماد «رضواناللهتعالیعلیه» بعضی اوقات در اصول هم میفرمودند اینکه مرحوم آخوند فرموده است اگر چیزی را نگفتند بعام البلواست، دلیل بر اینست که واجب نیست؛ ایشان به مرحوم آخوند اشکال داشتند و میگفتند نه، بعضی اوقات قصد تمیز یا قصد وجه باید گفته شود و کسانی میگویند قصد وجه یا قصد تمیز باید گفته شود، از روایات استفاده میکنند و روایات به ما میگوید قصد تمیز میخواهد یا قصد وجه میخواهد و قصد وجه یعنی قربة الی الله و قصد تمیز یعنی حج تمتع در مقابل حج اِفراد.
اما من به اقای داماد میگفتم شما که میخواهید به مرحوم آخوند ایراد بگیرید، اول باید ملتزم به حرف بشوید و بعد ایراد بگیرید و خود شما ملتزم نیستید به اینکه احرام، لفظ میخواهد و وقتی ملتزم نیستید، چطور میتوانید با این الفاظ به مرحوم آخوند ایراد بگیرید. این الفاظ، دعاست و تهیأ است. تهیأ و دعا غیر اینست که ما بگوییم قصد تمیز شرط است و اگر نگفت حج تمتّع، پس تمتّع او باطل است ظاهراً حرف مرحوم آخوند در کفایه چیز خوبیست. میفرمایند اگر چیزی عام البلوا باشد و در روایات ما نیامده، سوالاً و جواباً، دلیل بر عدم وجوب است. ایشان به قصد وجه مثال میزند. لازم نیست بگوییم نماز صبح واجب به جا میآوریم، برای اینکه نماز را مردم 5 مرتبه میخوانند و سوالاً و جواباً از او سوال نشده، پس این لازم نیست که بگوییم نماز واجب به جا میآورم قربة الی الله.
حرف مرحوم آخوند درست است و یک قاعده کلی اینست که هرچه عام البلواست و سوالا و جواباً از شرایط و جزء او و از اجزاء آن گفته نشده، پس آن شرط یا آن جزء لازم نیست. بله دو چیز در نیت هست که در اینجاها اصلاً اسم آن را نیاوردند و باید آورده باشند.
یک ـ این توجه به عمل باید لله باشد. بعضی اوقات فقها میگویند. مثلاً در وقتی که نماز میخواهد، اگر قصدش غیر خدا باشد و یا قصدش هم خدا باشد و هم دیگران، آیا این نماز درست است یا درست نیست و یا معنای ریا چیست. بعضی اوقات خیلی مفصل درباره ریا صحبت میکنند. اگر کسی حج نیابی به جا میآورد، حج را برای پول به جا میآورد و این چطور با قصد قربت جور درمیآید و چطور میتواند بگوید حج به جا میآورم، قربة الی الله. در این باره یک مسئله ذکر کردند و بالاخره با داعی والداعی درست کردند و گفتند این پول میگیرد برای اینکه حج قربة الی الله به جا بیاورد. لذا در آن وقتی که حج به جا میآورد، جداً قربة الی الله است. مانند نماز استیجاری است. اشکال در نماز استیجاری کردند و گفتند نماز استیجاری ممکن نیست برای اینکه نماز باید لله باشد و اگر به این پول ندهند، نماز استیجاری نمیخواند. جوابش اینست که این پول میگیرد اما نماز را قربة الی الله میخواند. حتی سوال میکنند که نماز استیجاری به ذمه من است، آیا نماز شب بخوانم یا نخوانم و گاهی نیت نماز شب میکند و گاهی نیت نماز استیجاری میکند قربة الی الله. مثلاً اگر در نماز خودش تسامحی کند، خیلی اهمیت نمیدهد اما اگر نماز غیر باشد و این آدم مقیدی باشد، اگر کلمه ای را درست نگفت برمیگردد و تکرار میکند و به نماز استیجاری اهمیت بیشتری میدهد زیرا حق الناس است. همهی اینها دلیل بر قربة الی الله است. در حج تمتع نیز باید قربة الی الله باشد. حج تمتّع قربة الی الله، حال یا برای خودش و یا برای دیگری.
گمان نکنم مراد محقق یا دیگران که گفتند حج 4 شرط دارد و یکی از آن نیت است، معنایش اینست باشد که ریاءاً نباشد. حال اگر کسی اینطور معنا کند و بگوید مراد از نیت که شما گفتید علت است و نمیشود که متحقق نشود و ذکر نکردند. برای اینست که نیت را ذکر کردند که حج به جا آورد برای خدا. حال یا برای خودش و یا برای دیگری. لذا مراد از نیت یعنی قصد وجه، یعنی قربة الی الله. یا اینکه مثلاً مراد از نیتی که میگویند مرادشان قصد تمیز باشد. به این معنا که حج تمتّع با حج اِفراد 2 حج است و دیروز دربارهاش صحبت کردیم و گفتیم با نیت حج تمتّع میشود و با نیت حج افراد میشود و اینکه گفتند نیت شرط است، یعنی قصد تمیز است، که آیا این هم لازم هست یا لازم نیست!
اما توجه به عمل یعنی ارادهی حج تمتّع. این اراده، حج تمتّع را ایجاد میکند. اراده علت است و معلول خودش را ایجاد میکند و حال اینکه ما علاوه بر این بگوییم حج تمتع به جا میآورم، ظاهراً لازم نیست. اگر کسی بخواهد این را بگوید، باید بگوید مراد از نیت در اینجا قصد وجه یا قصد تمیز است و الاّ اگر بگوید مراد حج تمتّع است، معلوم است که تا نیت نباشد، حج متحقق نمیشود.
خلاصه حرف این شد که تقریباً همه فقها، قدماء و متأخرین گفتند یشترط در حج تمتع 4 شرط و مرحوم سید هم یک شرط اضافه میکنند و میگویند 5 شرط . ولی همه قدماء و متأخرین گفتند 4 شرط و اولین شرط را گفتند نیت است. مرادشان از نیت هم یعنی ارادهی به عمل.
حال این ایراد باقی میماند که مگر میشود اراده نباشد و عمل باشد. مسلّم وقتی بخواهد حج تمتع به جا بیاورد، باید اراده کند و نمیشود که اراده نباشد و اما عمل باشد. لذا اصلاً معقول نیست که کسی صد در صد از حج غفلت داشته باشد و اما اللهم لبیک بگوید. این گفتن اللهم لبیک، یعنی اراده، یعنی نیت و علت و به واسطه آن موجود میشود و این توجه به عمل، حج تمتع را ایجاد میکند. اصلاً ذاتش قصد تقرب است مگر اینکه مرادشان از نیت این باشد که قصد تقرب میخواهد و آن نیت نیست و باید بگویند یشترط در حج تمتع، چون عبادی است، قربة الی الله است. این مراد فقها نیست و مراد فقها این نیست که ریاکار نباشد و اگر هم بگویید باید روی قصد تمیز صحبت کنید و الاّ مسلم است که قصد وجه هست. حال اگر کسی بگوید مراد نیت در اینجا یعنی قصد وجه، مراد از نیت در اینجا یعنی قصد تمیز؛ آنگاه میتوان روی آن حرف زد که آیا واجب هست یا واجب نیست و آیا متحقق میشود یا متحقق نمیشود و اما اگر اراده کنید که مراد از نیت یعنی نیت حج تمتّع، آنگاه میگوییم این امر ضروری است. نمیشود که غفلت از حج داشته باشد و مُحرم شود. این اصلاً معقول نیست. باید تصور کند، تصدیق کند، شوق کند و عزم کند و اراده کند و سپس لباس بپوشد. حال اگر بدون اینکه اراده کند، لباس بپوشد، معقول نیست. بگویید مراد از نیت یعنی قصد توجه و فقها هم که در همه جا گفتند نیت میخواهیم، یعنی قصد توجه و همه فقها هم این را قبول دارند. الاّ اینکه در باب حج بعضیها گفتند لفظ میخواهیم اما اگر بگوییم این قصد مثل لباس پوشیدن است، آیا میشود با حال غفلت لباس بپوشد و یا با حال غفلت، تمیز از برای او پیدا شود. باز نمیشود بلکه ضمیر ناآگاه باید آگاه باشد و توجه به عمل باشد تا اینکه عمل متحقق شود و الاّ تا توجه به عمل نباشد، معقول نیست که اراده باشد و مراد نباشد و یا مراد باشد و اراده نباشد. لذا معمولاً در همه جا از فقها بپرسند اینکه شما میگویید مقارنات نماز 12 تاست و اول آن نیت است، آیا باید به لفظ بیاورد؟ میگویند نه . یا باید بگوید نماز ظهر و عصر، و قصد تمیز میخواهد؟ میگوید اگر بگویم، اینجا مرادم نیست. بگوییم پس مراد شما از نیت در نماز و روزه چیست، میگوید همین است که در رساله نوشتم یعنی توجه به عمل. لذا خیلی از آنها میگویند توجه به عمل و لازم نیست که این توجه به عمل را به لفظ بیاورد.
این شرط اول است که ما اسم آن را علت میگذاریم و آقایان در اینجا گفتند شرط و در نماز گفتند جزء است. روی این هم فکر کنید و ببینید که چرا در نماز نگفتند شرط است. اگر شرط باشد از مقدمات میشود، لذا در نماز میگویند 6 مقدمات داریم و 12 تا مقارنات داریم و مقارن یعنی اجزاء. در آنجا نیت را جزء حساب کردند و در اینجا نیت را شرط حساب کردند.
مرحوم محقق و دیگران میفرمایند «یشترط فی حج المتمتّع أربع. الأول: النیة». الاّ اینکه توجیه کنیم و بگوییم مرادشان از شرط، آن شرط اصطلاحی نیست که در منطق آمده، بلکه تسامح است و معنای تسامح اینست که باید توجه به عمل باشد تا عمل متحقق شود. بگوییم پس نیت علت است. حال شما اسم علت را شرط بگذارید، باز طوری نیست اما شرط اینست که مثلاً طهارت بدن شرط است و یک نفر الان طهارت بدن کند و شب نماز بخواند، این طوری نیست و علت و معلول نمیتوانند از هم انفکاک پیدا کنند. عمل و توجه به عمل، آن توجهی که او را وامیدارد بگوید الله اکبر و این با هم انفکاک ندارد.
نمیخواستم اینطور در این باره صحبت کنم چون هیچکدام از آقایان من جمله صاحب جواهر در این باره صحبت نکرده و مفروضٌعنه گرفتند و مثل مرحوم سید در عروه و محشین بر عروه فرمودند در حج تمتع 4 شرط است و شرط اول نیت است و تمام میشود و سراغ شرط دوم میروند.
حال بحث ما راجع به شرط دوم باشد، انشاءالله.