درس خارج فقه آیت الله مظاهری
کتاب الحج
92/09/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:
استطاعت بدنی(کسي که نميتواند به حج برود، آيا ميتواند نايب بگيرد؟)
فرمودند شرط ششم در باب وجوب حج اینست که باید استطاعت بدنی، استطاعت رفت و آمدن و بالاخره قدرت اینکه برود و حج را به جا آورد و برگردد، داشته باشد. که در روایات یا فقه ما آمده است «تخلیة».
در اصل مسئله اشکالی نیست و روایات فراوانی هم در مسئله هست و اگر روایت هم نبود، باز میگفتیم. مثلاً کسی زمینگیر است و نمیتواند به حج برود و الان واجب الحج است. آیا باید او را ببرند یا لازم نیست! یا اینکه مانعی در کار است. مثل الان که کسی واجب الحج است و اگر امسال بخواهد به مکه برود، نمیتواند یا نمیگذارند و نمیشود؛ لذا باید بگوییم اصل مسئله عقلی است. برای اینکه باید بتواند این کار را انجام دهد و اگر کسی بگوید از شرایط عامهی تکلیف، قدرت است و فقط مربوط به حج نیست بلکه در ماه مبارک رمضان نیز اگر کسی نتواند روزه بگیرد، روزه برایش واجب نیست. لذا اصلاً شرط چهارم حساب نکنید و نمیدانم چه شده که فقها در اینجا از اول شرایط عامهی تکلیف را ذکر نفرمودند و یا به وضوح باقی گذاشتند و یا یکی یکی فرمودند و در ضمن آن دیگری را فرمودند، اما بالاخره الان در مسئلهی ما از شرایط عامهی تکلیف، قدرت است و این اگر قدرت رفت و آمد را نداشته باشد، حج برایش واجب نیست.
مسئلهی مهمی که بحث امروزمان است، اینست که الان حج برایش واجب نیست، آیا استنابه برای او واجب هست یا نه؟! یعنی کسی زمینگیر است و نمیتواند به مکه برود، ایا لازم است که کسی را به عنوان نائب بگیرد و نائب برای او نیابتاً به مکه برود.
مسئله دو قسم است، یکی آنجا که استقرار حج در حال سلامتی برای او شده و نرفته، که در این حال هم اجماع و هم روایت داریم که باید برای مکهاش نائب بگیرد. اگر استقرار حج برای شده و او کوتاهی کرده و نرفته و الان میتواند نائب بفرستد، باید این نائب را بفرستد.
اما مسئلهی مشکل اینجاست که درحالی که قدرت رفتن به حج ندارد، واجب الحج شده است. مثلاً خانمی الان زمینگیر است و نمیتواند به مکه برود اما یک ارثی به او رسیده و اگر سالم بود، واجب الحج بود. حال آیا این باید نائب بگیرد یا نه؟!
روایات ما سه قسم است، از همین جهت هم موجب شده سه قول در مسئله پیدا کردیم.
یک دسته که زیاد هم هستند، فرمودند نه، برای اینکه این خانم الان که از نظر مالی استطاعت پیدا کرده، از نظر قدرت استطاعت ندارد، پس حج برایش واجب نیست و گرفتن نائب هم برایش واجب نیست. این یک قول است و روایت هم روی آن داریم.
قول دیگر اینکه حج برایش واجب است و آن استقرار حج برایش تفاوتی ندارد. یک دفعه حج برای او مستقر بوده و اهمال کاری کرده و نرفته و الان نمیتواند برود، پس باید نائب بگیرد و اگر هم حج برایش واجب نبوده و الان برایش واجب شده و نمیتواند به حج برود و اما میتواند نائب بگیرد، پس باید نائب بگیرد.
قول سوم که بالاخره صاحب جواهر در آخر کار جمع بین روایات میکنند در مقابل محقق که میفرماید واجب نیست، اما ایشان میفرمایند جمع بین روایات اینطور اقتضاء میکند در صورتی که حج برای او مستقر شده باشد، نائب گرفتن برای او واجب است و اما اگر حج برایش مستقر نشده باشد و الان واجب الحج شده ولی مانع دارد و نمیتواند برود، مثلاً الان تجارت کرده و واجب الحج شده و اگر بخواهد به حج برود، میگویند 20 سال دیگر میتوانی بروی. میگویند چون حج برایش مستقر نشده، پس واجب الحج نیست، تا وقتی که بتواند برود، اگر از نظر مالی واجب الحج شد، میتواند به حج برود و اگر از نظر مالی واجب الحج نباشد، نه.
حال این سه دسته روایت را بخوانیم و ببینیم که دربارهی این سه دسته روایت چه باید بگوییم و جمع بین روایات را چه باید گفت.
روایات را مرحوم صاحب وسائل در باب 24 از ابواب وجوب حج آوردند.
روایت 5 از باب 24:
صحیحه محمد بن مسلم عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(ع) قَالَ کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام یَقُولُ لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَرَادَ الْحَجَّ فَعَرَضَ لَهُ مَرَضٌ أَوْ خَالَطَهُ سَقَمٌ فَلَمْ یَسْتَطِعِ الْخُرُوجَ فَلْیُجَهِّزْ رَجُلًا مِنْ مَالِهِ ثُمَّ لْیَبْعَثْهُ مَکَانَهُ،[1]
اگر مردی بخواهد به مکه برود و مریض است و نمیتواند، امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» فرمودند کسی را به عنوان نائب بگیرد و او را مجهز کند تا برای او به مکه برود. گفتند ظاهر روایت اینست که واجب الحج نبوده و الان در حال مرض واجب الحج شده و حضرت فرمودند کسی را برای او بفرستند.
نظیر این روایت در همین باب 24 زیاد است. بعضی از این روایات میگویند حج مطلقا برایش واجب نیست.
روایت 8:
صحیحه قدّار عن أبی جعفر عن أبیه علیهمالسلام: إن عليا عليه السلام قال لرجل كبير لم يحج قط: إن شئت فجهز رجلا ثم ابعثه أن يحج عنك.[2]
یک پیرمردی که اصلاً به حج نرفته بود. حضرت فرمودند میتوانی نائب بگیری و اما نفرمودند نائب بگیر. بلکه فرمودند «ان شئت فجهز رجلا» این کار جایز است. برای اینکه مسئله خلاف قانون است که کسی بخواهد جای او نماز بخواند و روزه بگیرد، درحالی که زنده است. حال بخواهند برای او به مکه بروند، درحالی که زنده است، خلاف قانون است و خلاف قاعده است و اما حضرت فرمودند اگر میخواهی کسی را تجهیز کند، میشود. این روایت ندارد که استقرار حج بوده و یا استقرار حج نبوده است.
قال لشيخ كبير لم يحج قط: إن شئت فجهز رجلا ؛ الان نمیتواند به مکه برود و فرمودند نائب بگیر.
ظهور این دسته روایت هم چهار ـ پنج تا هست در مقابل آن روایتها که میگفت حتماً باید نائب بگیرد، خواه حج مستقر باشد یا نباشد و این روایتها میگوید حج برایش واجب نیست، خواه مستقر باشد و خواه مستقر نباشد.
دستهی سوم از روایات در همین باب 24 است.
روایت 2:
صحیحه عن الحلبي عن أبى عبدالله(عليه السلام) فى حديث قال: و إن كان موسراً و حال بينه و بين الحج مرض أو حصر أو أمر يعذّره الله فيه فإنّ عليه أن يُحجّ عنه من ماله[3] .
کسی که واجب الحج بوده و موسر بوده اما مریض شد و یا محصور شد. مثل الان که نمیتوان رفت و یا الان وضعش به گونهای است که نمیتواند به مکه برود و مانعی دارد. بالاخره یک قاعدهی کلی هست که حضرت فرمودند «فانّ علیه أن یُحجّ عنه من ماله»، یعنی باید از مال او به حج بروند و یا خودش برای خود نائب بگیرد.
این میگوید اگر حج مستقر باشد، باید این کار را بکند. مرحوم صاحب جواهر بعد از این طرف و آن طرف زدن بالاخره بحث را به این برمیگردانند که جمع بین روایات میگوید اگر مستقر باشد، حج برای او واجب است و اما اگر مستقر نشده باشد، اصلاً وجوب حج نمیآید و حج برایش واجب نیست. آنگاه اگر بمیرد، آیا حج برایش واجب هست یا نه، این مسئلهی دیگری است که بعد راجع به آن صحبت میکنیم. حال بفرمایید که باید به حج بروند و در این مورد هم روایت داریم و هم اجماع داریم و اما در زنده بودنش بخواهند کسی را به جای او به حج بفرستند و یا خودش کسی را نائب بگیرد، گفتند این نمیشود.
مرحوم صاحب جواهر میفرمایند این جمع عرفی و جمع دلالی است، «العرف وفّق عن یجمع بین الروایات» به این حرف.
اشکالی که به صاحب جواهر هست، اینست که این «ان استقر له یجب» را از کجا استفاده میکند. اگر بخواهند به عنوان شاهد جمع این روایت را بگیرد، این روایت قید ندارد. «ان کان موسراً و حال بینه و بین الحج مرضٌ»، یعنی مرض برای یک آدم مالداری مانع شد که به مکه برود. «أو حصر أو أمر یعذّره الله فیه فانّ علیه أن یُحجّ عنه من ماله» باید از مالش برای او حج به جا بیاورند. حال اگر یک روایت دیگر بگوید اگر موسر نبود و الان موسر شد، باز واجب است که برای او حج به جا بیاورند، آیا اینها با هم منافات دارد! اگر منافات داشته باشد، حرف صاحب جواهر درست میشود و حمل مطلق بر مقیّد را میگوییم آنجا که حج مستقر شده باشد و اما اگر قید نباشد و امام «سلاماللهعلیه» یک فردی از افراد حکم را فرموده باشند، این دلیل بر اینست که آن افراد حکم را ندارند. مخصوصاً اینکه در مطلق و مقید یکی باید مثبت باشد و یکی منفی باشد تا حمل مطلق بر مقید شود. «اکرم العلماء لا تکرم الفساق منهم»، حمل مطلق بر مقید است برای اینکه یکی مثبت است و آن «اکرم العلماء» است و یکی هم منفی و آن «لاتکرم الفساق منهم» است. و اما اگر هر دو مثبتین باشد، مثلاً «اکرم العلماء و أکرم الطلاب منهم» باشد. اینها با هم منافات ندارد تا بخواهیم حمل مطلق بر مقید کنیم. اگر کسی منافات ببیند، آنگاه میگوید معلوم است که اکرام عالم فاسق بکنم یا عالم عادل، که عالم عادل بهتر از عالم فاسق است و اسم این را تعددّ مطلوب میگذارند. در اینجا نیز همینطور است. اگر حج برایش مستقر شده باشد، باید نائب بفرستد و اگر حج هم برایش مستقر نشده باشد، اما الان واجب الحج است و باید نائب بفرستد. آن اولی برایش واجبتر است برای اینکه حق برایش مستقر است. لذا این الان نمیتواند به مکه برود و اما میتواند نائب بگیرد، پس به چه دلیلی نائب نگیرد! به عنوان مثال یک شخصی زمنگیر است و الان ارثی به او رسیده است و میتوانند برای او نائب بگیرند تا به مکه برود، حال چرا نرود و چرا واجب نباشد! کدام روایت جلویش را میگیرد؟ اگر بخواهید این روایت را بگویید، این روایت یک مصداق از آن کلی را میگیرد و آن اینست که هرکسی میتواند به مکه برود، باید برود و اگر خودش میتواند، خودش برود و اگر نمیتواند، نائب بگیرد. همهی روایات باب 24 این دلالت را دارد. در این روایات باب 24 یک روایت پیدا نمیکنیم که حج برای این واجب نیست.
این روایت میگوید این آقا واجب الحج است و اگر بگویید نمیتواند برود، میگویم نائب بگیرد و اگر بگویید نائب گرفتن خلاف است و مانند نماز و روزه است، آنگاه میگویم فرض اینست که در روایات 24 فرموده نائب جایز است. ما روی این فرض صحبت میکنیم، آنگاه وقتی چنین باشد، اگر حج برایش مستقر شده و الان پولدار شده، آنگاه میگویید به حج برود. اگر حج برایش مستقر شده و وقتی خواست برود، مریض شد، میگویید این هم به حج برود یعنی نائب بفرستد و اما اگر مریض شد و سپس واجب الحج شد، یعنی مستطیع شد؛ صاحب جواهر میفرمایند این نه. میگویند ولو روایت هم داریم اما روایات را حمل میکنیم بر آنجا که حج مستقر شده باشد. به صاحب جواهر عرض میکنیم که مگر با هم منافات دارد! اگر منافات داشته باشد، همین جمع عرفی شما خوب است و حمل کنید بر آنجا که مستقر است و اگر مستقر نشود، واجب نیست و اما اگر با هم منافات ندارد، هر سه دسته و همهی روایات را میگیریم و با هم منافاتی ندارد. وقتی همهی روایات را گرفتیم، تعدد مطلوب و حمل بر استحباب هم نمیخواهد و قائل میشویم به اینکه حج غیر از نماز و روزه است، و اینست که اگر کسی بتواند نائب بگیرد، باید نائب بگیرد؛ خواه حج برای او مستقر شده باشد و یا حج برایش مستقر نشده و الان پول دارد و واجب الحج است. بنابراین اگر مفهوم در کار باشد، خوب است اما مفهوم ندارد. مفهوم وصف و شرط و یا قید نیست و فقط اینست که میفرماید موسر که نمیتواند به مکه برود، نائب بگیرد.
«و إن كان موسراً و حال بينه و بين الحج مرض أو حصر أو أمر يعذّره الله فيه فإنّ عليه أن يُحجّ عنه من ماله».
روایت اولی میگفت: إن عليا عليه السلام قال لرجل كبير لم يحج قط: إن شئت فجهز رجلا ثم ابعثه أن يحج عنك
این روایت ولو شئت دارد اما شما حمل بر وجوب کنید. آنگاه بهتر از همهی اینها روایت 5 است:
کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام یَقُولُ لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَرَادَ الْحَجَّ فَعَرَضَ لَهُ مَرَضٌ أَوْ خَالَطَهُ سَقَمٌ فَلَمْ یَسْتَطِعِ الْخُرُوجَ فَلْیُجَهِّزْ رَجُلًا مِنْ مَالِهِ ثُمَّ لْیَبْعَثْهُ مَکَانَهُ[4]
فرق بین نماز و روزه و حج اینست که در نماز و روزه «لو ان رجلاً أراد الصلاة فعرض له مرض لم یستطع أن یصلی لایجب له أن یصلی و اما لو کان الحج فلیجهز رجلا لیحج عنه».
اصلاً همهی روایات باب 24 میخواهد یک قاعده در مقابل سایر عبادات درست کند. اینکه همهی عبادات در حال حیات، نیابت بردار نیست. سنّیها راجع به بعد از مرگ هم همین را میگویند. بعضی از شیعیان البته اخباریون بعد از مرگ را میگویند و اینکه بعد از مرگ هم نیابت نماز استیجاری نیست. این یک قاعدهی کلی در فقه ما در زمان زنده بودن است و اما استثناء خورده و آن هم اینست که در باب حج، نیابت بردار است. اگر میتواند خودش برود و اگر نمیتواند نائب بگیرد. جمع بین روایات اینطور اقتضاء میکند.
اگر همینطور که من عرض کردم، جمع بین روایات کنیم، خیلی خوب باشد. حال فکری روی این بکنید تا فردا. انشاءالله.
فرمودند شرط ششم در باب وجوب حج اینست که باید استطاعت بدنی، استطاعت رفت و آمدن و بالاخره قدرت اینکه برود و حج را به جا آورد و برگردد، داشته باشد. که در روایات یا فقه ما آمده است «تخلیة».
در اصل مسئله اشکالی نیست و روایات فراوانی هم در مسئله هست و اگر روایت هم نبود، باز میگفتیم. مثلاً کسی زمینگیر است و نمیتواند به حج برود و الان واجب الحج است. آیا باید او را ببرند یا لازم نیست! یا اینکه مانعی در کار است. مثل الان که کسی واجب الحج است و اگر امسال بخواهد به مکه برود، نمیتواند یا نمیگذارند و نمیشود؛ لذا باید بگوییم اصل مسئله عقلی است. برای اینکه باید بتواند این کار را انجام دهد و اگر کسی بگوید از شرایط عامهی تکلیف، قدرت است و فقط مربوط به حج نیست بلکه در ماه مبارک رمضان نیز اگر کسی نتواند روزه بگیرد، روزه برایش واجب نیست. لذا اصلاً شرط چهارم حساب نکنید و نمیدانم چه شده که فقها در اینجا از اول شرایط عامهی تکلیف را ذکر نفرمودند و یا به وضوح باقی گذاشتند و یا یکی یکی فرمودند و در ضمن آن دیگری را فرمودند، اما بالاخره الان در مسئلهی ما از شرایط عامهی تکلیف، قدرت است و این اگر قدرت رفت و آمد را نداشته باشد، حج برایش واجب نیست.
مسئلهی مهمی که بحث امروزمان است، اینست که الان حج برایش واجب نیست، آیا استنابه برای او واجب هست یا نه؟! یعنی کسی زمینگیر است و نمیتواند به مکه برود، ایا لازم است که کسی را به عنوان نائب بگیرد و نائب برای او نیابتاً به مکه برود.
مسئله دو قسم است، یکی آنجا که استقرار حج در حال سلامتی برای او شده و نرفته، که در این حال هم اجماع و هم روایت داریم که باید برای مکهاش نائب بگیرد. اگر استقرار حج برای شده و او کوتاهی کرده و نرفته و الان میتواند نائب بفرستد، باید این نائب را بفرستد.
اما مسئلهی مشکل اینجاست که درحالی که قدرت رفتن به حج ندارد، واجب الحج شده است. مثلاً خانمی الان زمینگیر است و نمیتواند به مکه برود اما یک ارثی به او رسیده و اگر سالم بود، واجب الحج بود. حال آیا این باید نائب بگیرد یا نه؟!
روایات ما سه قسم است، از همین جهت هم موجب شده سه قول در مسئله پیدا کردیم.
یک دسته که زیاد هم هستند، فرمودند نه، برای اینکه این خانم الان که از نظر مالی استطاعت پیدا کرده، از نظر قدرت استطاعت ندارد، پس حج برایش واجب نیست و گرفتن نائب هم برایش واجب نیست. این یک قول است و روایت هم روی آن داریم.
قول دیگر اینکه حج برایش واجب است و آن استقرار حج برایش تفاوتی ندارد. یک دفعه حج برای او مستقر بوده و اهمال کاری کرده و نرفته و الان نمیتواند برود، پس باید نائب بگیرد و اگر هم حج برایش واجب نبوده و الان برایش واجب شده و نمیتواند به حج برود و اما میتواند نائب بگیرد، پس باید نائب بگیرد.
قول سوم که بالاخره صاحب جواهر در آخر کار جمع بین روایات میکنند در مقابل محقق که میفرماید واجب نیست، اما ایشان میفرمایند جمع بین روایات اینطور اقتضاء میکند در صورتی که حج برای او مستقر شده باشد، نائب گرفتن برای او واجب است و اما اگر حج برایش مستقر نشده باشد و الان واجب الحج شده ولی مانع دارد و نمیتواند برود، مثلاً الان تجارت کرده و واجب الحج شده و اگر بخواهد به حج برود، میگویند 20 سال دیگر میتوانی بروی. میگویند چون حج برایش مستقر نشده، پس واجب الحج نیست، تا وقتی که بتواند برود، اگر از نظر مالی واجب الحج شد، میتواند به حج برود و اگر از نظر مالی واجب الحج نباشد، نه.
حال این سه دسته روایت را بخوانیم و ببینیم که دربارهی این سه دسته روایت چه باید بگوییم و جمع بین روایات را چه باید گفت.
روایات را مرحوم صاحب وسائل در باب 24 از ابواب وجوب حج آوردند.
روایت 5 از باب 24:
صحیحه محمد بن مسلم عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(ع) قَالَ کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام یَقُولُ لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَرَادَ الْحَجَّ فَعَرَضَ لَهُ مَرَضٌ أَوْ خَالَطَهُ سَقَمٌ فَلَمْ یَسْتَطِعِ الْخُرُوجَ فَلْیُجَهِّزْ رَجُلًا مِنْ مَالِهِ ثُمَّ لْیَبْعَثْهُ مَکَانَهُ،[1]
اگر مردی بخواهد به مکه برود و مریض است و نمیتواند، امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» فرمودند کسی را به عنوان نائب بگیرد و او را مجهز کند تا برای او به مکه برود. گفتند ظاهر روایت اینست که واجب الحج نبوده و الان در حال مرض واجب الحج شده و حضرت فرمودند کسی را برای او بفرستند.
نظیر این روایت در همین باب 24 زیاد است. بعضی از این روایات میگویند حج مطلقا برایش واجب نیست.
روایت 8:
صحیحه قدّار عن أبی جعفر عن أبیه علیهمالسلام: إن عليا عليه السلام قال لرجل كبير لم يحج قط: إن شئت فجهز رجلا ثم ابعثه أن يحج عنك.[2]
یک پیرمردی که اصلاً به حج نرفته بود. حضرت فرمودند میتوانی نائب بگیری و اما نفرمودند نائب بگیر. بلکه فرمودند «ان شئت فجهز رجلا» این کار جایز است. برای اینکه مسئله خلاف قانون است که کسی بخواهد جای او نماز بخواند و روزه بگیرد، درحالی که زنده است. حال بخواهند برای او به مکه بروند، درحالی که زنده است، خلاف قانون است و خلاف قاعده است و اما حضرت فرمودند اگر میخواهی کسی را تجهیز کند، میشود. این روایت ندارد که استقرار حج بوده و یا استقرار حج نبوده است.
قال لشيخ كبير لم يحج قط: إن شئت فجهز رجلا ؛ الان نمیتواند به مکه برود و فرمودند نائب بگیر.
ظهور این دسته روایت هم چهار ـ پنج تا هست در مقابل آن روایتها که میگفت حتماً باید نائب بگیرد، خواه حج مستقر باشد یا نباشد و این روایتها میگوید حج برایش واجب نیست، خواه مستقر باشد و خواه مستقر نباشد.
دستهی سوم از روایات در همین باب 24 است.
روایت 2:
صحیحه عن الحلبي عن أبى عبدالله(عليه السلام) فى حديث قال: و إن كان موسراً و حال بينه و بين الحج مرض أو حصر أو أمر يعذّره الله فيه فإنّ عليه أن يُحجّ عنه من ماله[3] .
کسی که واجب الحج بوده و موسر بوده اما مریض شد و یا محصور شد. مثل الان که نمیتوان رفت و یا الان وضعش به گونهای است که نمیتواند به مکه برود و مانعی دارد. بالاخره یک قاعدهی کلی هست که حضرت فرمودند «فانّ علیه أن یُحجّ عنه من ماله»، یعنی باید از مال او به حج بروند و یا خودش برای خود نائب بگیرد.
این میگوید اگر حج مستقر باشد، باید این کار را بکند. مرحوم صاحب جواهر بعد از این طرف و آن طرف زدن بالاخره بحث را به این برمیگردانند که جمع بین روایات میگوید اگر مستقر باشد، حج برای او واجب است و اما اگر مستقر نشده باشد، اصلاً وجوب حج نمیآید و حج برایش واجب نیست. آنگاه اگر بمیرد، آیا حج برایش واجب هست یا نه، این مسئلهی دیگری است که بعد راجع به آن صحبت میکنیم. حال بفرمایید که باید به حج بروند و در این مورد هم روایت داریم و هم اجماع داریم و اما در زنده بودنش بخواهند کسی را به جای او به حج بفرستند و یا خودش کسی را نائب بگیرد، گفتند این نمیشود.
مرحوم صاحب جواهر میفرمایند این جمع عرفی و جمع دلالی است، «العرف وفّق عن یجمع بین الروایات» به این حرف.
اشکالی که به صاحب جواهر هست، اینست که این «ان استقر له یجب» را از کجا استفاده میکند. اگر بخواهند به عنوان شاهد جمع این روایت را بگیرد، این روایت قید ندارد. «ان کان موسراً و حال بینه و بین الحج مرضٌ»، یعنی مرض برای یک آدم مالداری مانع شد که به مکه برود. «أو حصر أو أمر یعذّره الله فیه فانّ علیه أن یُحجّ عنه من ماله» باید از مالش برای او حج به جا بیاورند. حال اگر یک روایت دیگر بگوید اگر موسر نبود و الان موسر شد، باز واجب است که برای او حج به جا بیاورند، آیا اینها با هم منافات دارد! اگر منافات داشته باشد، حرف صاحب جواهر درست میشود و حمل مطلق بر مقیّد را میگوییم آنجا که حج مستقر شده باشد و اما اگر قید نباشد و امام «سلاماللهعلیه» یک فردی از افراد حکم را فرموده باشند، این دلیل بر اینست که آن افراد حکم را ندارند. مخصوصاً اینکه در مطلق و مقید یکی باید مثبت باشد و یکی منفی باشد تا حمل مطلق بر مقید شود. «اکرم العلماء لا تکرم الفساق منهم»، حمل مطلق بر مقید است برای اینکه یکی مثبت است و آن «اکرم العلماء» است و یکی هم منفی و آن «لاتکرم الفساق منهم» است. و اما اگر هر دو مثبتین باشد، مثلاً «اکرم العلماء و أکرم الطلاب منهم» باشد. اینها با هم منافات ندارد تا بخواهیم حمل مطلق بر مقید کنیم. اگر کسی منافات ببیند، آنگاه میگوید معلوم است که اکرام عالم فاسق بکنم یا عالم عادل، که عالم عادل بهتر از عالم فاسق است و اسم این را تعددّ مطلوب میگذارند. در اینجا نیز همینطور است. اگر حج برایش مستقر شده باشد، باید نائب بفرستد و اگر حج هم برایش مستقر نشده باشد، اما الان واجب الحج است و باید نائب بفرستد. آن اولی برایش واجبتر است برای اینکه حق برایش مستقر است. لذا این الان نمیتواند به مکه برود و اما میتواند نائب بگیرد، پس به چه دلیلی نائب نگیرد! به عنوان مثال یک شخصی زمنگیر است و الان ارثی به او رسیده است و میتوانند برای او نائب بگیرند تا به مکه برود، حال چرا نرود و چرا واجب نباشد! کدام روایت جلویش را میگیرد؟ اگر بخواهید این روایت را بگویید، این روایت یک مصداق از آن کلی را میگیرد و آن اینست که هرکسی میتواند به مکه برود، باید برود و اگر خودش میتواند، خودش برود و اگر نمیتواند، نائب بگیرد. همهی روایات باب 24 این دلالت را دارد. در این روایات باب 24 یک روایت پیدا نمیکنیم که حج برای این واجب نیست.
این روایت میگوید این آقا واجب الحج است و اگر بگویید نمیتواند برود، میگویم نائب بگیرد و اگر بگویید نائب گرفتن خلاف است و مانند نماز و روزه است، آنگاه میگویم فرض اینست که در روایات 24 فرموده نائب جایز است. ما روی این فرض صحبت میکنیم، آنگاه وقتی چنین باشد، اگر حج برایش مستقر شده و الان پولدار شده، آنگاه میگویید به حج برود. اگر حج برایش مستقر شده و وقتی خواست برود، مریض شد، میگویید این هم به حج برود یعنی نائب بفرستد و اما اگر مریض شد و سپس واجب الحج شد، یعنی مستطیع شد؛ صاحب جواهر میفرمایند این نه. میگویند ولو روایت هم داریم اما روایات را حمل میکنیم بر آنجا که حج مستقر شده باشد. به صاحب جواهر عرض میکنیم که مگر با هم منافات دارد! اگر منافات داشته باشد، همین جمع عرفی شما خوب است و حمل کنید بر آنجا که مستقر است و اگر مستقر نشود، واجب نیست و اما اگر با هم منافات ندارد، هر سه دسته و همهی روایات را میگیریم و با هم منافاتی ندارد. وقتی همهی روایات را گرفتیم، تعدد مطلوب و حمل بر استحباب هم نمیخواهد و قائل میشویم به اینکه حج غیر از نماز و روزه است، و اینست که اگر کسی بتواند نائب بگیرد، باید نائب بگیرد؛ خواه حج برای او مستقر شده باشد و یا حج برایش مستقر نشده و الان پول دارد و واجب الحج است. بنابراین اگر مفهوم در کار باشد، خوب است اما مفهوم ندارد. مفهوم وصف و شرط و یا قید نیست و فقط اینست که میفرماید موسر که نمیتواند به مکه برود، نائب بگیرد.
«و إن كان موسراً و حال بينه و بين الحج مرض أو حصر أو أمر يعذّره الله فيه فإنّ عليه أن يُحجّ عنه من ماله».
روایت اولی میگفت: إن عليا عليه السلام قال لرجل كبير لم يحج قط: إن شئت فجهز رجلا ثم ابعثه أن يحج عنك
این روایت ولو شئت دارد اما شما حمل بر وجوب کنید. آنگاه بهتر از همهی اینها روایت 5 است:
کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام یَقُولُ لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَرَادَ الْحَجَّ فَعَرَضَ لَهُ مَرَضٌ أَوْ خَالَطَهُ سَقَمٌ فَلَمْ یَسْتَطِعِ الْخُرُوجَ فَلْیُجَهِّزْ رَجُلًا مِنْ مَالِهِ ثُمَّ لْیَبْعَثْهُ مَکَانَهُ[4]
فرق بین نماز و روزه و حج اینست که در نماز و روزه «لو ان رجلاً أراد الصلاة فعرض له مرض لم یستطع أن یصلی لایجب له أن یصلی و اما لو کان الحج فلیجهز رجلا لیحج عنه».
اصلاً همهی روایات باب 24 میخواهد یک قاعده در مقابل سایر عبادات درست کند. اینکه همهی عبادات در حال حیات، نیابت بردار نیست. سنّیها راجع به بعد از مرگ هم همین را میگویند. بعضی از شیعیان البته اخباریون بعد از مرگ را میگویند و اینکه بعد از مرگ هم نیابت نماز استیجاری نیست. این یک قاعدهی کلی در فقه ما در زمان زنده بودن است و اما استثناء خورده و آن هم اینست که در باب حج، نیابت بردار است. اگر میتواند خودش برود و اگر نمیتواند نائب بگیرد. جمع بین روایات اینطور اقتضاء میکند.
اگر همینطور که من عرض کردم، جمع بین روایات کنیم، خیلی خوب باشد. حال فکری روی این بکنید تا فردا. انشاءالله.