< فهرست دروس
موضوع: آیا بر آجر و سیمان و... تیمم جایز است؟ مسئله امروز ما این است که آیا به گچ پخته به آجر، خاک پخته به کوزه گلی به موزائیک به سمند آیا میشود تیمم کرد یا نه؟ مرحوم سید فرمودهاند نه، در محشین بر عروه بعضی فرمودهاند میشود بعضی فرمودهاند نه و این مسئله همیشه اختلاف بوده است که بعضی میگفتند اشکال ندارد بعضی میگفتند اشکال دارد آنها که میگویند اشکال ندارد میگویند که خب زمین است به واسطه پخته شدن از زمین که بیرون نمیآورد و روایات به ما میگفت که تیمم کن بر زمین علی وجه الارض، آن کسانی که میگویند نه، میگویند صدق زمین بر آن نمیکند، لذا یک مسئله اختلافی است یک مسئله این طور که در میان فقهاء دیده میشود یک مسئله استظهاری است آن میگوید که به آجر به کوزه نمیشود تیمم کرد برای اینکه صدق زمین بر آن نمیکند آن که میگوید میشود میگوید چه فرقی است بین سنگ و بین این آجر، چه فرقی است بین گچ، بین دیوار گچی یا دیوار گلی؟ همینطور که آن از خاک است یا آن از زمین است آن هم از زمین است و روی استظهار هم باید این حرف این آقایان را قبول بکنیم و بگوییم که تیمم به گچ، به دیوار گچی مثل تیمم به دیوار گلی حتی مثلا گاهگلی اگر کاهش کم باشد خب آن دیوار گلی است یا گچ و خاک است آن هم گچ فقط است گاهی هم مثلا دیوار خشتی است و همه صدق میکند اینکه تیمم کرده است به زمین لم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا ای ارضا و همه اینها از زمین است اگر استحالهای بشود حرفی ولی تا استحاله نشده و ماهیت زمین را دارد خب ما میگوییم که تیمم علی وجه الارض این هم زمین است حالا گاهی خاک است وگاهی سنگ است وگاهی گچ نپخته و گاهی گچ پخته، ظاهراً حق با اینهاست، الا اینکه این روایت سکونی که معمولا تمسک به آن نشده تمسک شدن به این روایت سکونی که دیروز خواندیم برای اینکه بگوییم به گچ جایز است دلالتش خیلی خوب است روایت سکونی را آقایان میگویند که اینکه سؤال کرد میشود به گچ تیمم کرد یا نه؟ این گچ نپخته، اما آن بعد روایت که میگوید به خاکستر میشود یا نه؟ معلوم میشود مراد گچ پخته است سؤال کرد که به گچ میشود؟ فرمودند آری، به نوره میشود؟ آری سؤال کرد به خاکستر میشود؟ فرمودند نه، چرا نه؟ برای اینکه از زمین نیست از درخت است و این اولا آن راوی که خاکستر را در مقابل گچ گذاشته یعنی پخته، امام علیه السلام هم که جواب دادند به خاکستر نمیشود برای اینکه از زمین نیست به خوبی دلالت دارد این خاکستر اگر از زمین بود سجده کردن به آن مانعی نداشت و روایت باید بگوییم که تقریبا کالنص است مخصوصا به عموم علت کالنص در این است که به زمین پخته و نپخته لذا به سمند تیمم کردن طوری نیست مثلا این راه ولو قیر دارد اما معمولاً قیرش میرود وقتی قیرش رفت ولو قیرها زیر است اما رو دیگر سمند است و تیمم کردن روی آن طوری نیست سابقا هم گفتیم راه رفتن روی این جادههایی که آسفالت است کفش را پاک میکند برای اینکه زمین است روایت سکونی را بخوانم ببینید که چقدر دلالتش خوب است باید تمسک کرده باشند نکردهاند. روایت 1 از باب 8 از ابواب تیمم سکونی عن جعفر عن ابیه عن علی علیه السلام انه سئل عن التیمم بالجص فقال نعم فقیل بالنوره فقال نعم فقیل بالرماد فقال لا بعد خود حضرت دلیل آوردند گفتند لانه لیس یخرج من الارض اگر خارج از زمین میشد میگفتم میشود اما لانه لیس یخرج من الارض انما یخرج من الشجر تیمم جایز نیست تقریبا نص در این است که مراد از آن جص و مراد از آن نوره یعنی پخته، برای اینکه حضرت اگر میخواستند نباید بگویند لانه لیس یخرج من الارض باید بگویند که لیس بجایز لانه مطبوخ و نگفتند دیگر و اینکه لانه مطبوخ نگفتند فرمودند که لیس یخرج من الارض یعنی اگر از زمین بود جایز بود لذا هرچه از زمین است ولو پخته مثل همین گچ و حتی زغال مثلا ولو آنکه فرض کنید آن زغال سنگ که از زمین نباشد هرچه از زمین است تیمم بر آن جایز است پخته باشد یا نپخته باشد، سفت شده باشد مثل خشت شده باشد یا نشده باشد آن خشت آجر شده باشد یا نشده باشد علاوه بر آن اطلاق که آن سؤال کرد از گچ میشود سجده کرد یا نه؟ حضرت فرمودند آری اصلا گچ نپخته که خیلی کم پیدا میشود معمولا اقایان میگویند که این فرد نادر است و از فرد نادر اگر سؤال کرده باشد باید معلوم بکند راوی، خود امام علیه السلام و غالبا این است که گچی که در دسترس است گچ پخته است، نورهای که در دسترس است نوره پخته است و همچنین مثل سمندها که از سنگ است خب به سنگ میشود تیمم کرد به پختهاش هم میشود برای اینکه سمند است ولی عمده این علت است که امیرالمؤمنین سلام الله علیه آوردند فرمودند اینکه میگوید به خاکستر نمیشود برای خاطر اینکه از زمین نیست و الا اگر از زمین بود مثل جص و نوره میگفتم آن هم جایز است. بنابراین تیمم کردن به زمین و آنچه مربوط به زمین است حالا پخته باشد یا نپخته، سفت شده باشد مثل کلوخ و خشت و امثال اینها یا سفت شده باشد آن زمین شده باشد سنگ همه اینها را باید بگوییم جایز است، بله بعد میاییم میگوییم که به معدن نمیشود چرا؟ برای اینکه آن اصلا زمین نیست و اما مثلا سنگ مرمر خب از زمین است میشود و اما مثل طلا و نقره و امثال اینها اینها را بعد میاییم در بارهاش صحبت میکنیم میگوییم این اصلا زمین نیست، تقریبا باید بگوییم انقلاب باید بگوییم تغییر ماهیت، هر کجا تغییر ماهیت کرده باشد نمیشود هر کجا تغییر ماهیت نکرده باشد مثل گچ پخته و نپخته زمین سفت و شل شن و ماسه و امثال اینها همه اینها جایز است منجمله به آجر و کوزه و سمند و اسفالتی که روی آن قیر نباشد و موزائیک و امثال اینها، در موزائیک که اصلا ظاهرا این طور که میگویند موزائیک اصلا روی ان سمند نیست و سمند در زیر است در رواصلا نیست حالا علی کل حال به موزائیک همین جور که میشود سجده کرد میشود تیمم کرد، همین طور که اگر روی ان راه بروی پا را طاهر میکند تیمم بر آن اشکال ندارد، لذا زمین اگر دیگر زمین نباشد تغییر ماهیت بدهد حرفی است ولی تا تغییر ماهیت نداده باید بگوییم دیگر هرچه ولو سنگ مرمر، دیگر هرچه ولو پخته، اگر تغییر ماهیت بدهد مثل اینکه زمین طلا بشود خب آن هیچ، جایز نیست مسلم هم جایز نیست کسی هم نگفته حتی مثلا دیروز این آقا میگفتند که این روایاتی که میگوید علی وجه الارض میخواهد معدنها را بیرون بکند حرف بدی هم نیست ولی علی کل حال حالا آن درست باشد یا نه؟ گاهی زمین تغییر ماهیت میدهد خب ما صعید میخواهیم زمین میخواهیم و مثل طلا و نقره و مس و امثال اینها زمین نیست آن را بگوییم نه ولی هرکجا که تغییر ماهیت نداده میگوییم که جایز است چرا؟ یک) برای اینکه یصدق انه ارض، دو) این روایت سکونی که حضرت میگویند که به گچ میشود به نوره میشود به خاکستر نمیشود چرا نمیشود؟ برای اینکه خاکستر از زمین نیست یعنی معنایش این است خاکستر اگر از زمین بود میگفتیم میشود لذا سمند از زمین است میگوییم میشود خاکستر از زمین نیست میگوییم نمیشود من خیال میکنم دلالت روایت خیلی خوب باشد یعنی علاوه بر این صدق عرفی که اختلاف توی صدق عرفی است دیگر علی الظاهر به دلالت روایت اشکال نباشد. مسئله بعدی که فرمودهاند که باید تیمم به یکی از سه چیز طولی باشد اگر زمین است زمین اگر نه، غبار، اگرنه، گل که مرحوم صاحب جواهر و دیگران این را طولی فرمودهاند و مرحوم سید هم این جا خیلی مفصل و در آخر کار مرحوم سید دو دفعه ترخیص میکنند اینکه فتلخص اینکه طولا یا به زمین یا به غبار یا به گل، حالا الان مسئله غبار، غبار را یک دفعه میتکانند خب این میشود خاک این از بحث ما بیرون است لذا مثلا بعضی از بزرگان هم گفتهاند اگر بشود بتکانند خاکش بکنند خب تحصیل کرده باشد تراب را این خیلی خوب است اما فعلا بحث ما در غبار یعنی مغبر یعنی آن چیزی که غبار دارد اگر دست روی آن بزنند گردش پیدا میشود حالا خیلی هم نه همین مقدار که گرد داشته باشد گفته اند که اگر زمین نباشد زمین به این معنا که خاک و سنگ و شن و امثال اینها نباشد حتی گچ و امثال اینها نباشد نوبت میرسد به غبار، یک اشکالی که به مرحوم سید و اینها وارد است این است که مثلا اگر اینها بگویند مرحوم سید میگویند به موزائیک نمیشود به آجر نمیشود نوبت میرسد به غبار این خیلی مسئله مشکل میشود اما مرحوم سید گفتهاند دیگر گفتند به آجر نه، به غبار آری یعنی آن آجر و گچ و سمند و موزائیک را گذاشتهاند کنار گفتهاند زمین نیست غبار هم نیست پس اصلا نمیشود بر آن تیمم کرد و این خیلی جرأت میخواهد انسان بگوید به غبار تیمم کن به لباس مغبر اما به آجرتیمم نکن حالا علی کل حال آن مسئله گذشت دیگر، زمین و آنچه صدق زمین بر آن میکند اگر باشد باشد اگر نباشد مغبر، یعنی لباسی یا چیزی که در آن غبار هست، روایتش را بخوانم یک قدری تمسک به روایاتش مشکل است اذا لم یکن له الارض یتیمم بغبار الثوب او اللبد او عرف الدابه و نحوها مما فیه غبار این فرمایش مرحوم سید از روایات گرفته شده، اگر بتواند به خاک اگر خاک نداشته باشد به غبار، غبار چه؟ غبار لباس مثل اینکه آدم کثیفی است لباسش یا مثلا عبایش غبار دارد، او اللبد یعنی جل شتر یا جل اسب، او عرف الدابه یعنی یال اسب کوهان شتر اگر این چنین چیزها بشود حالا روایات را بخوانیم روایت 1 و2 و4و 5 و 7 و 10 از باب 9 از ابواب تیمم روایت 1 صحیحه زراره قال قلت لابی جعفر علیه السلام ارایت المواقف که این بحث ما نیست یعنی توی جنگ، ان لم یکن علی وضو یعنی یک جایی است که نمیتواند به خاک دست پیدا کند اذا لم یکن علی وضو کیف یصنع ولا یقدر علی النزول قال یتیمم من لبده او سرجه او معرفه دابته فان فیها غبار این یعنی چه؟ توی جنگ است نمیتواند پیاده شود حضرت فرمودند حالاکه نمیتوانی پیاده بشوی تیمم بکن به لبده بگوییم که مراد به آن لباس خودت یا لبده یعنی جل اسبت او سرجه او معرفه دابته فان فیها غبار در اینها غبار است چون که در اینها غبار است اگر خاک نداری به غبار ، اینها مثلا یال اسب این غبار دارد؟ غبارش چیست؟ یا زین اسب این غبارش چه جوری است اگر مثلا فرموده بودند من لبده او سرجه او معرفه دابته ان کان له غبار این خیلی خوب بود اما حضرت فرض کردند این غباردار است حالا که غباردار است فان فیها غبار تیمم کن به اینها مثلا یال اسب یا زین اسب همچنین جل اسب اینها معمولا غبار ندارد همین مقداری که بتکانند جدا یک غباری پیدا بشود همین مقدار کفایت میکند، مشکل است روایت را معنا کردن. روایت 2 صحیحه زراره عن ابی عبدالله علیه السلام فان کان فی ثلج فلینظر لبد سرجه فلیتیمم من غباره او شیئ مغبر اگر برف است و زمین پیدا نمیشود توی جاده، جاده برفی مثل همان که توی خط مقدم جبهه نمیتواند پیاده بشود این جا هم زمین است و روی زمین پوشانده شده از برف است فرمودند که فلینظر لبد سرجه فلیتیمم من غباره او شیئ مغبر اگر آن من لبد سرجه و اینها نبود مشکلمان نبود برای اینکه حضرت فرمودند فلیتیمم من شیئ مغبر خب خوب میشد معنا بکنیم و آن این است که هرچه غبار دارد اگر زمین نباشد به آن تیمم بکن. بنابراین مسئله در حالی که خیلی روایت دارد اما توی این روایتها این حرفها هم توی آن هست به یال اسب به زین اسب به جل شتر یا اسب و امثال اینها، اینها را بگذاریم کنار بگوییم امام علیه السلام مصادیق فرموده یک کلی اینکه اگر خاک نیست غبار هست غبار هم به این معنا لباس مغبر هست نوبت می رسد به آن لباس مغبر شاید این عرض من را بتوانیم گردن روایات و گردن کلمات فقهاء بگذاریم درست هم در میآید اگر لباس مغبر داریم لباسی که اگر دست روی آن بزنند غبارش ظاهر میشود یک چنین لباسی حالا از خودش باشد یا از شترش، از خودش باشد یا از اسبش اگر این لباس یا فرش مثلا در اتاق نشسته هیچ چیز ندارد در خیمه هیچ چیز ندارد اما رختخوابش مثلا فرشش اگر دست روی آن بزند گردش بالا میاید یگوییم که مراد امام علیه السلام از لباس مغبر از فرش مغبر همین است اما دیگر آن مثالهایی که زدند آن مثالها را خوب نمیتوانیم معنا بکنیم و ضرر به اصل مطلب نمیزند و اینکه اگر زمین است زمین اگر نه نوبت میرسد به مغبر به چیزی که غبار دارد مثالها را نمیدانیم چه جوری معنا بکنیم مثلا یک فرد نادر توی خط مقدم جبهه و حسابی گرد وغبار و این گرد و غبار به یال اسب و به روی زین و به لباسهایش و امثال اینهاست حضرت فرمودند به یکی از اینها تیمم بکن مخصوصا اینکه در آن روایت اول سؤال از جبهه هم شده برای اینکه روایت این است که قلت لابی جعفر ارایت المواقف، مواقف یعنی محارب یعنی خط مقدم جبهه سؤال از خط مقدم جبهه شد حضرت فرمودند حالا که خاک نداری به آن غبار تیمم کن ان وقت ان شیئ مغبر که الان خواندم در روایت این را اسب بگیریم بگوییم اگر خاک هست خاک، اگر خاک نیست غبار، مراد از غبار هم این نباشد که مثلا بتواند روی زین اسب خیلی غبار است میتواند به خاک تیمم بکند دیگر، یعنی دستش را بزند روی زین اسب، روی زین اسب پر از غبار است یعنی غبار پوشانده روی زین را، این خارج از بحث ماست روی اینکه معلوم است میشود، میشود خاک، اما یک دفعه توی لباس فرو رفته توی فرش فرو رفته اگر این فرش را یک تکان بدهد معمولا دیده شده دست بزند روی فرش یک غباری از آن پیدا میشود این لباس مغبر است فرش مغبر است به این تیمم بکند دیگر این روایتها خیلی هم هست اما این روایتها این جوری است این اشکال را دارد یعنی نفهمیدگی ما را دارد و آنچه میتوانیم روایتها معنا کنیم همین لفظی است که در صحیحه زراره آمده که حضرت فرمودند که فلینطر بشیئ مغبر فلیتیمم به، دیگر حالا مصادیقش را کار نداریم مصادیقش هرچه میخواهد باشد خب این هم مسئله 2 که دردناعلاجی تیمم کند بر شیئ مغبر حالا اگر شیئ مغبر نباشد فرمودهاند نوبت میرسد به گل، مرحوم سید میفرماید ان لم یکن له الغبار که ای کاش مرحوم سید فرموده بودند ان لم یکن له شیئ مغبر، ان لم یکن له غبار اگر غبار داشته باشد که همان خاک را دارد دیگر، مثل همین مثالی که زدم مثلا حسابی توی جبهه خط مقدم جبهه غبارآلود است زین اسب حسابی، لباسش را غبارآلود کرده نگاه هم میکند به لباسهایش میبیند پر از غبار است خب تیمم کردن به این همان خاک است، اما یک دفعه نه، غبار فرو رفته کمکم غبار، اما لباس را آلوده کرده به ظاهرش که نگاه بکنی به فرش به ظاهرش نگاه بکنی میبینی فرش است اما یک دست روی آن بزنیم غبارش میرود بالا میشود لباس مغبر لذا اگر مرحوم سید فرموده بودند ان لم یکن له المغبر فلیتیمم بالطین ظاهراً خیلی بهتر بود، اما نمیدانم چه جور است صاحب جواهر و دیگران و امثال اینها نفرمودهاند و این فرمایش مرحوم سید گرفته شده هم از روایات است هم از کلمات اصحاب است که ان لم یکن له الغبار فلیتیمم بالطین اما اگر ما بگوییم ان لم یکن له المغبر فلیتییم بالطین ظاهراً خیلی بهتر است حالا روایات طین را روایات گل را که آن هم خیلی است فردا می خوانیم انشاءالله.
|
|