درس خارج فقه آیت الله مظاهری
کتاب الطهارة
1389/04/01
موضوع : مراجعه به صفات
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
مرحوم سید فرمودهاند که لابد فی التمییز ان یکون بعضها بصفه الاستحاضه و بعضها بصفه الحیض فاذا کانت مختلفه فی صفات الحیض بلا تمییز بالشده و الضعف کما اذا کان فی احدهما وصفان و بالاخر وصف واحدولایعتبر اجتماع الصفات بل یکفی واحد منها.
سه تا مسئله را در اینجا با هم آورده اند در حالیکه هر کدامش باید جداگانه باشد، چند روز قبل هم اگر یادتان باشد 7 تا مسئله را در یک مسئله آورده بودند در حالیکه آن 7 تا مسئله ربطی به هم نداشت اینجا هم همینطور است سه تا مسئله باید فرموده باشند اما سه تا مسئله را در یک مسئله آوردهاند .
مسئله اول سابقا دربارهاش صحبت کردیم اینکه اگر یک خانمی خون میبیند که بعضی علامت حیض دارد بعضی علامت استحاضه مرحوم سید در بست فرمودند آنجا که علامت حیض دارد حیض قرار میدهد آن جا که علامت استحاضه دارد استحاضه قرار میدهد و اما سابقاً گفتیم که این مسئله فیالجمله خوب است، بالجمله خوب نیست برای اینکه نقض خیلی جاها دارد اما به طور قضیه طبیعیه و برای اینکه مسائل دیگر را بگوییم مسئله را اینجور بگوییم خون حیض آن است که علامت دارد خون استحاضه آن است که علامت دارد اگر یک خانمی خون ببیند که علامت حیض دارد حیض، علامت استحاضه دارد استحاضه اگر هم مثلاً دائم الحدث است آنها که علامت حیض دارد علامت حیض آنهاکه علامت استحاضه دارد علامت استحاضه و اما دربست بگوییم لابد فی التمییز ان یکون بعضها بصفه الاستحاضه و بعضها بصفه الحیض این را به طور کلی نمیشود پذیرفت و سابقاً در بارهاش صحبت کردیم و دیگر این جا تکرارش معنا ندارد، مرحوم سید هم که این مسئله را این جا گفتهاند برای خاطر آن دوتا مسئلهای است که بعد میآید و آن اینکه یک خانمی خون حیض میبیند اما بعضی شدید است بعضی ضعیف است در خون حیض فرمودهاند که باید سیاه رنگ باشد اما در روایات آمده بود که بعضی اوقات هم سیاه رنگ نیست سرخ است حمره است لذا آن سیاه رنگی میگفتیم که روزهای اول ممکن است همین باشد اما معمولاً روزهای بعدی این دیگر سرخ است بعضی اوقات هم اصلاً آلودگی و صفره است به قول روایات شریف زرد است رنگ زردی اما البته رنگ زردی که معلوم است در آن خون است بعضی اوقات هم سرخ است بعضی اوقات هم سیاه است مخصوصاً روزهای اول از همین جا هم سابقاً اگر یادتان باشد میگفتیم که این علامات غالبی است نه کلی برای اینکه بسیاری از خانمها در آخر حیضشان نه سوزندگی دارند نه با فشار بیرون آمدن دارند نه سیاه رنگ است نه کثرت دارد اما مسلم است باید حیض قرار بدهد تا پاک بشود یا حیض قرار بدهد تا وقتی که عادتش تمام بشود و وقتی هم عادتش تمام شد دیگر ما میگوییم استحاضه مرحوم سید فرمودند استظهار، این آلودگی را صبر بکند تا روز دهم که تمام شد اگر باز هم آلودگی است معلوم میشود آن دو سه روز هم استحاضه بوده اگر قطع شد معلوم است حیض بوده همینکه میفرماید معلوم است حیض است یعنی آن دو سه روز آخر ممکن است سیاه رنگ نباشد، همچنین آن سوزشش روزهای اول اما این سوزش کمکم کم میشود دیگر فشار معمولاً که با فشار بیرون بیاید در آن موقعی که آلوده است با فشار بیرون نمیآید لذا سابقاً بحثش را کردیم و اینکه این 6 تا علامت همه غالبی است نه دائمی به عبارت دیگر این علاماتی که ائمه طاهرین علیهم السلام فرمودهاند که گفتیم اصلاً ارشاد هم هست تعبدی هم نیست اینها یک علامات فی الجمله است نه بالجمله.
حالا بحثی که این جا هست این است که اگر خانمی خونی که میبیند مختلف است بعضی سیاه رنگ است بعضی سرخ است و این نمیداند اولی حیض است یا دومی که مرحوم سید در این جا میفرماید که دیگر تمییز نمیشود بگوییم، بگوییم آنکه سیاه است حیض است آنکه سرخ است حیض نیست، نه، آنکه میشود گفت که بحث بعدی ماست این است که اگر یک کدام سیاه رنگ است یک کدام سوزش دارد در این جا چه باید گفت؟ در این جا چه باید کرد؟ یعنی آن 6 تا علامت بعضی در دو سه روز است بعضی در دو سه روز دیگر است و اما اینکه دو سه روز سیاه رنگ باشد دو سه روز سرخ رنگ باشد یا به عکس این را نمیتوانیم ما ترجیح بدهیم احدهما را بر آخر، و اصلاً همین الان عرض کردم که معمولاً زنها این جوری هستند که این عادت هم دارد توی عادتشان بعضی اوقات سیاه رنگ است و بعضی اوقات سرخ رنگ است اصلاً نه، اینکه سید این جا نفرمودهاند، سابقاً فرمودهاند بعضی اوقات هم زرد رنگ است اما اگر عادت دارد هر سه باید حیض باشد و اگر هم عادت ندارد دیگر همان اولی که خون دید که در روایات خواندیم به مجردی که خون میبیند باید حیض قرار بدهد میخواهد زرد رنگ باشد میخواهد سرخ باشد میخواهد سیاه و این همین طور هست تا 10 روز و از نظر رنگ و از نظر آن علامات خیلی مختلف است گاهی هر 6 تا علامت را دارد گاهی اول یک علامت دارد ودیگر علامت ندارد بعضی اوقات اصلاً آن 6تا علامت را هم ندارد اما به مجردی که خون میبیند باید حیض قرار بدهد لذا اینکه سیاه رنگی و سرخ رنگی و زرد رنگی که زرد رنگی را مرحوم سید نفرمودهاند باید بگویند اینها هیچ کدام نمیتواند ترجیح بر دیگری پیدا بکند و این که ما بخواهیم ترجیح بدهیم به واسطه رنگ یک کدام را حیض قرار بدهد یک کدام را استحاضه این نمیشود خب خودشان هم حالا تا این اندازه در مسئله دوم میفرمایند فاذا کانت مختلفه فی صفات الحیض فلا تمییز بالشده و الصعف و امثال اینها، دیگر حتی اگر شدت در رنگ هم نیست البته آن هم میشود ضعف و رسیده به آخر ضعف در خون که در روایات آمده بود صفره، یک حرف عوامانه هم هست مسلم دیگر وقتی که رگهای خون در آن باشد اما زرد باشد میگویند زرد رنگ، پس تا این جا خوب است.
حرفی که هست این است که اگر آن 6 تا وصف در یک خون باشد دو سه روز و تغییر بکند وصفها برود در خون دیگر مثلاً 10 روز خون میبیند این سه روزش سیاه رنگ است سوزش هم دارد اما روز چهارم به آن طرف دیگر سیاه رنگ نیست اما بسیار است و علاوه براینکه بسیار است با فشار هم میآید در این جا چه باید بگوییم؟ آیا میشود اگر در آن دو تا وصف باشد و در آن یکی بگوییم ترجیح؟ بگوییم آن دوتا وصف دارد آن مقدم باشد بر آن که یک وصف دارد که مرحوم سید در این جا میفرماید که کما اذا کان فی احد هما و صفان و بالاخره وصف واحد میفرماید این فاقد تمییز است یعنی ولو اینکه دو تا وصف در آن است و دوتا وصف در آن است این فاقد تمییز است یعنی نمیتواند این خانم مراجعه کند و بگوید که 6 تا علامت داریم یا علامت حیض دارد پس بنابراین من حیض هستم چرا؟ برای اینکه این دوتا خون باید یکی علامت استحاضه داشته باشد ندارد، علامت حیض دارد، آن هم که علامت حیض دارد بنابراین دوتا علامت تعارض میکند تساقط میکند دیگر این حال تمیز را که در روایات داشتیم مراجعه بکند به صفات، نمیتواند مراجعه به صفات بکند، بخواهد مراجعه کند به مثلا، بافشار آمدن آن یکی سیاه رنگ است این نیست، بخواهدمثلا مراجعه کند به سیاه رنگی، آن سیاه رنگ است اما آن یکی بسیار است کثرت دارد و همچنین تا آخر و حتی مثلا اگر یک کدام بیشتر و کمتر باشد آن دوتا وصف دارد این یک وصف دارد هیچ کدام اینها نمیتواند علامت باشد وقتی نشد علامت باشد دیگر باید طبق قواعد عمل کنیم، طبق قواعد هم سابق این جور گفتیم اگر زن متعارف است که دائم الدم نیست زن متعارف به مجردی که خون دید باید این خون را حیض قرار بدهد دیگر میرود تا سه روز اگر قطع شد معلوم میشود استحاضه است اگر ادامه پیدا کرد معلوم میشود حیض است این همینطور حیض هست هست تا عادتش تمام بشود یا اگر عادت ندارد 10 روز تمام بشود وقتی 10 روز تمام شد ولو خون میبیند آن خون دیگر 10 روز ش میشود حیض، بعدش میشود استحاضه، یا اگر عادت دارد مثلا عادتش 7 روز است 7 روز میشود حیض دیگر روز هشتم و نهم به عقیده ما میشود استحاضه به فرمایش مرحوم سید و مشهور باید استظهار بکند تا روز دهم آن روز دهم تکلیفش را معلوم میکند، هذا کله اگر این متعارف باشد و اما اگر متعارف نباشد و آن دائم الدم شد دیگر آن دائم الدم این جا مراجعه به صفات که نمیتواند بکند چرا نمیتواند؟ برای اینکه معارض است مخالف است، آن هیچ، دیگر برمیگردد باید مراجعه کند به اقرباء اگر اقربا ندارد یا اقرباء مختلفند مراجعه کند به روایات، دیگر تخییر، 3 روز یا 6 روز یا 7 روز حیض قرار بدهد دیگر مابقی همه استحاضه لذا اینکه مرحوم سید در این جا بهطور دربست فرمودهاند این برای خاطر این است که قبلاً احکامش را فرمودند دیگر در این جا با یک کلمه مطلب را تمام کردهاند گفتهاند که این تمیز نیست کما اذا کان فی احدهما و صفان و فی الآخر وصف واحد طول و تفصیلش را گذاشتهاند برای خود شما که دیگر معلوم است خود شما طول و تفصیلش را میدهید،
مسئله آخر میفرمایند ولا یعتبر اجتماع الصفات بل یکفی واحده منها اینکه این 6 تا علامت که گفتیم لازم نیست در خون همهاش موجود باشد بلکه اگر یکی از اینها موجود باشد کفایت میکند لذا مثلا روی فرمایش مرحوم سید این خون میبیند و سیاه رنگ است اما خون میبیند زرد رنگ است و علاوه براین که آن سیاه رنگ نیست آن سوزش دارد این سوزش ندارد بلکه آن گرم است آن سرد است اما همه علامات حیض آن طرف نیست مرحوم سید میفرماید یکی از آن 6 تا کفایت میکند بنابراین همین که یکی از خونها سیاه است یکی از خونها زرد رنگ است آن سیاه را حیض قرار میدهد آن زرد را استحاضه قرار میدهد.
اما حالا آنکه الان بحثش را میکنند این است که این علاماتی که در روایات آمده این علامات لازم نیست همه باشد.
ادعای اجماع هم روی مسئله شده که مثل مرحوم صاحب جواهر بعد هم دیگران منجمله مرحوم آقای خویی در این جا خوب بحث کردهاند و میفرمایند که مراد از این علامت طبیعت است، عام مجموعی نیست عام بدلی است، ندیدم که اختلافی در مسئله باشد در اینکه این 6 تا علامت عام بدلی است نه عام مجموعی یعنی در خون اگر یکی از آن 6 تا علامت باشد این خون خون حیض است اما به شرطی که معارض توی آن نباشد به شرطی که آن طرف آن خون علامت دیگری نداشته باشد همین مقدار که خونی میبیند سیاه رنگ است این را باید حیض قرار بدهد و این تمییز است لازم نیست 6 تا باشد تا تمیز باشد همین مقدار که یک علامت باشد تمیز است چرا؟ برای اینکه روایات ما که در یک روایت دارد یکی در یک روایت دارد دوتا در یک روایت دارد سه تا اینها نمیخواهند عام مجموعی درست بکنند میخواهد عام بدلی درست بکند یکی از این 6 تا.
یک استدلال دیگر هم صاحب جواهر کردهاند آن هم خوب است که در کتابهای بعد صاحب جواهر هم آمده میفرمایند همینکه در یک روایت آمده یکی، در روایت دیگر فرموده دو تا از آن 6 تا، در یک روایت آمده سه تا از آن 6 تا، همین دلیل براین است که این علائم طبیعت مراد است نه استغراق، عام بدلی مراد است نه عام مجموعی.
اگر اجماع در کار نبود خب جمع بین روایات را شما میگویید که حمل عام بر خاص مثل اینکه یک دلیل به شما بگوید زید را اکرام کن یک دلیل دیگر به شما بگوید عمرو را اکرام کن یک دلیل دیگر به شما بگوید بکر را اکرام کن شما جمع بین سه تا دلیل میکنید مفهومهایش را میزنید ومیگویید زید و عمرو و بکر را اکرام کن قاعده این است خب مانحن فیه همین است یک روایت میگوید یکی، یک روایت میگوید دوتا، یک روایت میگوید سه تا و بالاخره مختلف روایتها میگوید 6 تا، اگر ما باشیم و جمع عرفی، جمع در هیئت نمیکنیم، جمع در ماده میکنیم میگوییم همه اینها میشود عام مجموعی، همه اینها واجب است اکرام بکنیم این جا هم باید بگوییم همه اینها باید باشد تا این خون حیض بشود و اما اگر احدهما باشد همینطور که صورت تعارضش را میگوییم یکی دوتا فایدهای ندارد در این جا هم میگوییم یکی دوتا فایدهای ندارد باید 6تا علامت باشد تا تمیز باشد و الا در مسئله مشکل ما اگر آن 6تا تمیز نباشد آن 6 تا علامت نباشد نوبت دوم میرسد باید مراجعه کند به اقرباء، اما نگفتهاند چهار پنج تا حکم داریم، به من 5، 6 تا کاغذ رسیده که زید نایب من است، یک نامه دیگر آمد عمرو نایب من است، اینها علامت است دیگر، علامت نیابت است، یک نامه آمد بکر نایب من است خب شما نمیگویید تعارض در کار است، نمیگویید احدهما، بلکه میگویید هرسه نیابت دارند اگر از تو بپرسند آقا توی این نامهها یک نفر بودمیگوید جمع دلالتش این است که هر سه، ما نحن فیه هم همین است یک روایت داریم علامت حیض این است که سیاه رنگ باشد، یک روایت داریم علامت حیض این است که کثرت داشته باشد یک روایت داریم علامت حیض آن است که با فشار بیاید سوزش داشته باشد خب حالا این روایتها به ما چه میگوید؟ میگوید من همه در مقابل تو سینه میزنم من همه حجتم برای تو، چکار باید بکنی؟ بگویی علامت حیض 6 تاست نه یکی، و اینکه ما بخواهیم علی البدل درستش بکنیم و بگوییم عام بدلی است نه عام مجموعی، با آن جمع عرفی با آن جمعی که وفق العرف بر اینکه جمع بین روایات بکند این جوری است حالا این جاها مفهوم هم ندارد، حتی آن جاها که مفهوم هم دارد جدی، این سابقاً صحبت کردیم اذا خفی الجدران فقصر، اذا خفی الاذان فقصر خب هر دو اینها میگوید اذان موجب تقصیر است و هیچ چیز جای آن نمیتواند بنشیند برای اینکه مفهوم دارد، آن یکی هم میگوید که خفای جدران موجب قصر است و هیچ چیز جای آن نمیتواند بنشیند شما جمع بین دلیلین میکنید میگویید آقا این هیچ چیز نمیتواند جای آن بنشیند این مفهوم است به منطوق احدهما آن را بزن دیگر هیچ کدام مفهوم ندارد هر دو منطوق دارد هر دو منطوق هم با هم منافات ندارد میشود اگر خفای جدران شد موجب قصر است اگر خفای اذان شد باز هم موجب قصر است، آن جاها که مفهوم دارد شما جمع دلالی این جور درست میکنید دیگر ما نحن فیه که مفهوم هم ندارد، در روایت دارد علامت حیض این است که سیاه رنگ باشد، نه غیر، آن نه غیر را هم ندارد یک روایت دیگر دارد علامت حیض آن است که سوزش دارد یک روایت دیگر میگوید علامت حیض آن است که با فشار میآید یک روایت دیگر میگوید علامت حیض ان است که کثرت دارد خب جمع بین این روایات چه؟ یعنی همه آنها با هم آنکه میگوید عام بدلی معنایش این است اگر سیاه رنگ فقط باشد دیگر مابقی میخواهد باشد میخواهد نباشد، اینکه مرحوم صاحب جواهر میگویند بعد هم مرحوم آقای خویی خوب تشریح حرف صاحب جواهر کردهاند خب دیگر همین است آن میگوید که هر کدامشان برای خودشان حرف می زنند آن میگوید سیاه رنگ است کفایت میکند دیگر مابقی میخواهد باشد میخواهد نباشد آنکه میگوید سوزش میگوید که اگر سوزش باشد حیض است مابقی میخواهد باشد میخواهد نباشد این میشود عام بدلی،
اما جمع دلالی اگر بخواهیم بکنیم آن میگوید سیاه رنگ، میگوید من سیاه رنگم علامت حیضم آن میگوید که کثرت دارد روایت میگوید کثرت، آن هم میگوید من هم هستم با تو منافات ندارم، هر دو، آن یکی میگوید که سوزش باید داشته باشد آن روایت میگوید من با تو منافات ندارم من هم هستم چرا میخواهی من را طرد کنی؟ بگویی وقتی من باشم تو نه این دیگر چرا، همه ما با هم مثل همان اکرم زیداً اکرم بکراً اکرم خالداً ما هی مرتب بگوییم اکرم زیداً دیگر آنها نه، مولا هم همینطور از آن میفهمیم مولا در مقام بیان مراد نیست، خب هیچ چی دیگر نیست وقتی که نیست میشود همه آنها مولا در مقام بیان تشریع است مولا در مقام بیان خصوصیات نیست این جا که عرض کردم اطلاق گیری و اینها هم نمیخواهیم بکنیم آن جا که مفهوم جدی هست یعنی مفهوم شرط هست اذا خفی الجدران فقصر اذا خفی الاذان فقصر راستی آن مفهوم شرط دوش به دوش منطوق دارد کار میکند، اما وقتی بدهند آن را دست عرف به منطوق احدهما مفهوم دیگری را میزند میگوید من بله تو نه، آن وقت خواه ناخواه میشود دو تا منطوقها با هم، دیگر جنگ هم ندارد، ما نحن فیه هم همینطور است همه با هم دیگر با هم جنگ هم ندارند، آن میگوید من، آن میگوید من هم هستم، آن میگوید من هم هستم میشود 6تا، لذا فرمایش آقایان را دیگر باید با اجماع درست بکنیم اجماع است که عام بدلی است تمیز اگر میخواهد باشد عام بدلی است نه عام مجموعی ولی قاعده اقتضا میکند عام مجموعی است نه عام بدلی مسئله ناتمام است فردا باید در بارهاش صحبت کنم انشاءالله.
و صلی الله علی محمد و آل محمد