درس خارج فقه الطهارت آیت الله مظاهری
88/02/16
بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب الطهارت
جلسه:91
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی .
مشهور در میان اصحاب این است که اگر کسی جاهل باشد به نجاست جهل حکمی مثل این که مثلاً نمیداند مرجع تقلیدش عرق جنب از حرام را نجس میداند و با این عرق نماز بخواندیا نمیداند مرجع تقلیدش تسبیحات اربعه را میگوید سه مرتبه باید خواند و این یکمرتبه بخواند فرمودهاند که نمازش را باید در وقت اعاده کند و در خارج وقت قضا کند و اما اگر جهل به موضوع باشد اعاده و قضا ندارد گرچه اعاده و قضا هم خوب است ، میدانسته که با لباس نجس نمیشود نماز خواند اما نمیدانسته لباسش نجس است بعد دید که لباسش نجس است فرمودهاند این جهل به موضوع ضرر به نماز نمیزند و نماز اعاده ندارد قضا هم ندارد این مشهور در میان اصحاب شده هم قدماء هم متأخرین که جهل به موضوع در اجزاء و شرایط نماز ضرر به نماز نمیزند و اما جهل به حکم در اجزاء و شرایط ضرر به نماز میزند و به قول مرحوم سید بطلت صلوته باید اعاده کند ، باید قضا کند.
این مسئله را در اصول معمولاً ملتزم به آن نشده اند یعنی معمولاً همین مثالها که زدم در باب اجتهاد و تقلید همه گفتهاند اجزاء گفتهاند نمازش اعاده ندارد نمازش قضا ندارد آن جا شهرت هست که جهل به حکم با جهل به موضوع مثل هم میبیند در فقه اختلاف است مشهور گفتهاند جهل به حکم این ضرر میزند اگر جزئی اگر شرطی در نماز نیامده برای خاطر این که این جاهل است عوام است مسئله یاد نگرفته گفتهاند نمازش اعاده دارد قضا دارد و اما اگر مسئله میداند اما نجاست را نمیدانسته توی نماز است یا مثلاً حمد و سوره را نیاورد و امثال اینها گفتهاند که نمازش اعاده ندارد و قضا ندارد . لذا این مسئله بغرنجی است انصافاً که آیا جاهل مقصرمعذور است یا نه؟ در فقه به اندازهای طمطراق دارد که همین جا مرحوم جواهر و دیگران من جمله مرحوم آقای حکیم آقای خویی حضرت امام و اینها میفرمایند که جاهل مقصر معذور نیست اجماعاً یک قاعده هم توی فقه درست کردهاند الجاهل المقصر کالعامد الا فی موضعین را هم گفتهاند که جهر و اخفات به جای یک دیگر قصر و تمام ، تمام به جای قصر این استثنا هم دیگر آن اجماع را خیلی محکم میکند که اگر کسی توی نماز ، نماز صبح را نمیدانست بلند بخواند و آهسته بخواند یا نماز ظهر را نمیدانست باید حمد و سورهاش را آهسته بخواند و بلند بخواند گفتهاند این جا اعاده ندارد قضا ندارد یا مثلاً در مسافرت نمیدانست که مسافر باید نماز شکسته بخواند و تمام بخواند گفتهاند این جا معذور است اما غیر از این دو جا الجاهل المقصر کالعامد لذا هرکجا که روی مسئله ندانستن نماز را بخواند و ناقص بخواند نمازش باطل است در وقت اعاده در خارج وقت قضا ، و این اجماع عمده دلیل مسئله ماست این جا یعنی وقتی که برویم توی فقه میبینیم که مرحوم صاحب جواهر تمسک کرده است به دو دلیل یکی اطلاقات یکی هم این اجماع یعنی اطلاقاتی که میگوید اجتنب عن النجس فی الصلوه این اجتنب عن النجس فی الصلواه اطلاق دارد هم جاهل مقصر را میگیرد هم عامد را، اطلاقات میگوید که طهارت شرط نماز است این شرط را نیاورده اذا انتفی الشرط انتفی المشروط پس نماز باطل است در وقت اعاده در خارج وقت قضا، این هم دو تا دلیل اینهاست .
در حالی که همین فقهاء در باب اجزاء خب میگویند اجماع داریم بر اجزاء ، حالا قدماء میگویند اجزاء و نقل میکنند از قدماء اجزاء مطلقا و مرحوم شیخ انصاری هم در باب اجتهاد و تقلید میفرماید ضرورت در اجماع یعنی جاهل مقصر در احکام معذور است الا ما اخرجه الدلیل آن وقت آن جا گفتهاند هرکجا دلیل داری بگو معذور نیست هرکجا دلیل نداری بگو معذور است ، مرد میخواهم در این جلسه بتواند این مشکلها را حل بکند تا ما از او استفاده بکنیم همین شیخ انصاری همین جا در کتاب طهارت میفرماید جاهل مقصر کالعامد و اگر نجاست که الان شرط است اگر نیاورد برای اینکه مسئله را نمیدانسته میگویند که نمازش باطل است بطلت صلوته ، و اما توی اصول توی اجزاء میگویند جاهل مقصر معذور است مطلقا الا ما اخرجه الدلیل ، مرحوم شیخ انصاری جاهل قاصر را هم مثل بعضی محشین بر عروه میگویند معذور نیست ، آن فرق نمیکند خیلی،
مرادم این اجماع است این اجماعی که اینها مدعی شدهاند جاهل مقصر کالعامد الا فی موضعین این در فقه ما شکسته شده همین شیخ انصاری در همین مکاسب بیش از 50 مورد میگویند جاهل مقصر کالعامد نیست و معذور است همین مرحوم سید که اینها تمسک به همین اجماع میکند و میگوید بطلت صلوته اگر از اول عروه تا آخر عروه ورق بزنید بیش از 100 جا همین مرحوم سید میفرماید جاهل مقصر معذور است در موارد خاص اما یک قاعده کلی دادهاند به ما طلبهها الجاهل المقصر کالعامدا لا فی موضعین جاهل مقصر در احکام معذور نیست، دلیل چه؟
دو دلیل :
1ـ اطلاقات، اجتنب عن النجس این یک اطلاقی است هم عامد را میگیرد هم جاهل را میگیرد بلکه آقای حکیم در اینجا میفرمایند که اصلاً عالم را نمیگیرد برای این که عالم خب معلوم است نماز را با نجاست نمیخواند آن اطلاقات اصلاً مختص به جاهل مقصر است، آن وقت اگر کسی اجماع بگوید آن وقت با آن قاعده اجزاء در اصول چه باید کرد؟ این تعارض بین این دو اجماعها را چه باید کرد؟ حالا اگر کسی اطلاق بگوید من نمیدانم این اطلاق هست؟ نیست؟ که آن اجتنب عن النجس یا یشترط فی الصلوه الطهاره این جاهل مقصر را میگیرد با طلاقه؟ اگر شما گفتید که این روایتها در مقام تشریع است نه در مقام خصوصیات دیگر نه عالم را میگیرد نه جاهل را میگیرد یک عنوان درست میکند که در نماز شرطش طهارت از خبث و حدث است اما برای کی؟ دیگر دلالت ندارد شما با چه میخواهید اطلاق درست بکنید/ حالا اگر کسی بگوید اطلاق داریم بگوید این یشترط که روایات به قول این اینها به حد تواتر هم هست بله روایت در موارد متعدد روایت داریم یشترط فی الصلوه الطهاره همینطور که یشترط فی الصلوه الحمد، السوره، الرکوع، السجده، یشترط طهاره یشترط قبله یشترط طهارت هم از حدث هم از خبث خب حالا بفرمایید این اطلاق هست که ما نمیفهمیم اطلاق هست یعنی چه؟ اگر در مقام بیان اجزاء و شرایط باشد دیگر اطلاق در کار نیست نمیتوانی بگویی مولا در مقام بیان مراد است جاهل و عالم را ذکر نکرده پس مطلق جاهل و عالم را یاد دارد اگر بتوانی مقدمات حکمت را جاری کنی، و اما اگر در مقام بیان اجزاء و شرایط باشد دیگر مهمله است این حکم آمده روی یک عنوانی که یشترط فی الصلوه الطهاره اما برای کی؟ برای چه؟ دیگر اطلاق نیست، مسلم است که این خطاب مثل اقیموا الصلوه است همین طور که اقیموا الصلوه ایها الناس یا یا ایها المسلمون اقیموا الصلوه، اقم الصلوه لدلوک الشمس ای مسلمانها نماز بخوانید اما حالا جاهل ها شما معذور نیستید عالمها شما معذورید این جزء این شرط برای همه است برای جاهل قاصر نیست ما بقی هست برای عامد است و برای جاهل مقصر نیست اصلا دلالت ندارد .
ما گفتیم که حکم روی عنوان است شما رفتید روی عالم من کی گفتم حکم برای عالم است؟ ولی حکم برای عالم است آن هیچ اشکال ندارد برای این که همین نماز شما همهاش برای عالم است شما میفرمایید که حمد و سوره شرط ذکری است یعنی برای عالم است شما میفرمایید که تشهد برای عالم است شما از اول نماز تا آخر نماز میگویید برای عالم است الا رکوع و سجده و الا آن ارکان، همهاش میگویید شرط ذکری است، شرط ذکری یعنی برای عالم است ولی من نگفتم قید عالم دارد تا ایراد بکنید که نمیشود، میشود ولی بحث را اینجا باب نکنید، ما میگوییم حکم روی عنوان است یعنی در مقام بیان اجزاء و شرایط است روی عنوان اما این اجزاء و شرایط را کی باید بیاورد؟ دیگر در مقام بیان نیست، حالا بفرمایید در مقام بیان است یعنی راستی عام است و هم جاهل را میگیرد و هم جاهل به موضوع را میگیرد و جاهل به حکم را میگیرد و هم عالم را میگیرد بفرمایید این را هم خب حدیث لاتعاد برای چیست؟ حدیث لاتعاد آمده به ما بگوید که این نماز شرط ذکری است الا ما اخرجه الدلیل و این حدیث لاتعاد حسابی حکومت دارد بر ادله اجزاء و شرایط بر همه ادله اجزاء و شرایط من جمله بر همین ما نحن فیه که روایات داریم یشترط در نماز طهارت، آن عنوان میگوید در نماز شرطش طهارت است لا تعاد الصلوه الا فی الخمس میگوید برای عالم است، برای جاهل نه این لاتعاد الصلوه الا من خمس این را چکار باید کرد؟ این لاتعاد الصلوه الا من خمس این کجاست که جاهل مقصر و جاهل قاصر و ناسی همه اینها را میگیرد الا ما اخرجه الدلیل و این که دیگر در مقام بیان اجزاء و شرایط نیست که بگویید حکم روی عنوان است آمده آن عنوان را تخصیص میدهد به عالم میگوید لا تعاد الصلوه الا من خمس یعنی لاتعاد الصلوه در حمد و سوره الا برای عالم لا تعاد الصلوه در تشهد الا برای عالم لا تعاد الصلوه در طهارت و نجاست الا برای عالم ، حکومت هم دارد اینکه مرحوم آقای حکیم یک صفحه درست کردهاند برای اینکه بگویند بین حدیت لا تعاد و یک روایت عامین من وجه است میگوییم خیلی خوب عامین من وجه اما مگر توی اصول خود آقای حکیم یاد ما نداده که دیگر اگر روایتی حاکم باشد به عامین من وجهش نگاه نمیکنیم اصلاً به دلالتش نگاه نمیکنیم ولو آن محکوم اظهر باشد ولو بینشان عامین من وجه باشد العرف وفق حاکم را مقدم بیندازد بر محکوم اینها چیزی نیست که ما توی اصول نخوانده باشیم خب لاتعاد الصلوه ولو عامین من وجه آن لاتعاد الصلوه مقدم میشود برای این که ناظر است برای این که حکومت دارد برای این که عرف توفیق پیدا میکند این را مقدم بیندازد حتی بر اظهر اگر خودش ظاهر باشد و یک اظهری داشته باشیم باز این ظاهر مقدم بر اظهر است .
آقای بروجردی میگفتند عامد را هم میگیرد حالا شما بفرمایید نه عامد را نمیگیرد خیلی خوب لاتعاد الصلوه الا من خمس عامد را نمیگیرد طوری نیست حالا که عامد را نگرفت جاهل مقصر را میگیرد یا نه؟ خب قدر متیقنش است، دیگر بدتر میشود قدر متیقن لاتعاد الصلوه الا من خمس جاهل مقصر است جاهل قاصر را هم میگیرد اما قدر متیقن جاهل مقصر است برای این که میخواهد بگوید ای مردم که نماز میخوانید تسهیلاً للامر من اجزاء و شرایط را شرط ذکری قرار دادم نه شرط واقعی .
لذا از لاتعاد الصلوه الا من خمس بگذریم آن قاعده ایما رجل رکب امراً بجهاله فلا شیئ علیه عام است دیگر آن جهل هم دارد بخواهیم بگوییم جاهل قاصر، نمیشود که، ایما رجل رکب امراً بجهاله فلا شیئ علیه یک دلیل حسابی بیاید یا زمینش بزند یا بگوید مختص جاهل قاصر است حالا الان که ما داریم بحث میکنیم اینجا جاهل مقصر هم نمیگوید اصلاً مطلقا ایشان میگویند و خیلیها هم فرمودهاند که اصلاً جاهل به اجزاء و شرایط از نظر حکم قاصر باشد مقصر باشد بطلت صلوته نمازش را باید اعاده کند، قضا کند حالا اگر یک کسی هم بگوید ایما رجل رکب امراً بجهاله فلا شیئ علیه این در باب حج است و مختص به حج است یا مثلا جاهل قاصر است و جاهل مقصر را نمیگیرد خب رفع ما لایعلمون این همه بحث روی رفع لایعلمون مرحوم شیخ انصاری کردهاند لذا بعد از مرحوم شیخ همه حمله به مرحوم شیخ کردهاند که چرا مؤاخذه را در تقدیر میگیری؟ و مرحوم آخوند اول میگویند حقیقت ادعائیه بعد از حقیقت ادعائیه میگویند نه اصلاً این جوری رفع ما لا یعلمون یعنی رفع حکم هر چه در محیط شارع است حکم باشد یا موضوع باشد و این رفع ما لا یعلمون خیلی برای ما باید همه جا کار بکند کار هم میکند معمولاً خب ما نمیدانیم که آیا این جزء توی نماز هست یا نه؟ رفع ما لایعلمون میگوید که نیست شرط ذکری است حالا من جمله طهارت و نجاست و این رفع ما لایعلمون مرحوم شیخ اگر یادتان باشد مؤاخذه در تقدیر میگیرد دیگر وقتی مؤاخذه در تقدیر گرفت آن وقت مختص مثلا بگویید که حکم تکلیفی است و حکم وضعی را نمیگیرد، شیخ قبول دارد که عام است اما مؤاخذه در تقدیر میگیرد میگوید مربوط به احکام تکلیفیه است نه مربوط به احکام وضعیه و احکام تکلیفیهاش را کسی حرف ندارد که جاهل مقصر کتک میخورد شکی نیست حالا کتک خوردنش اما نه برای نماز کتک میخورد برای این که چرا جزء را نیاوردی؟ میگوید نمیدانستم میگویند چرا نرفتی یادبگیری؟ مگر همین تعلیم و تعلم که واجب نفسی تهیؤیی است مگر مقدس اردبیلی نگفتند و ماها قبول کردیم؟ یعنی کتک میخورد روی این که چرا نرفت چیز یاد بگیرد اما حالا چیزیاد نگرفت و نماز را بدون حمد و سوره خواند بخواهی بگویی نماز باطل است نه ممکن است به قول مرحوم حاج آقا رضا همدانی همین نماز ناقص را دیگر نشود تمام کنیم، آب را دادی به مولا خورد شکمش پر شد به قول آقای داماد و حالا بخواهی آب روی آب، آب توی دهانش هم بریزی ضرر دارد چه رسد خودش بخورد خب مانعی ندارد کتک را بخورد اما دیگر اعاده و قضا هم نکند همینطور که مرحوم آخوند در کفایه گفتند که خب اگر میگویی کتک بخورد بگذار نمازش را بخواند و شما میگویی کتک را بخور نماز هم نخوان حق نداری این نماز را اعاده کنی قضا کنی، کتک باید بخوری خب مرحوم آخوند جواب دادند دیگران جواب دادند که مانعی ندارد زمینه را از بین برده یعنی با این نماز با نجاست زمینه از بین رفت وقتی زمینه از بین رفت دیگر نمیشود نماز تام الاجزاء و الشرایط بیاورد اما کتکش باقی است چرا؟ برای آن تعلیم وتعلم و تعلم واجب نفسی تهیؤیی یعنیواجب نفسی است مثل غسل میبیند مثل وضو میبیند که اینها تعبدی است قربه الی الله میخواهد ولی مقدمه است این جا هم نفسی است اما مقدمه است میفرماید که دم مرگ ظاهراً آیه 33 در سوره نساء است میفرماید دم مرگ ملائکه میآیند با تازیانههای آتشین میآیند و با تازیانه جان این را بیرون میکشند و به او میگویند چرا مقصری ؟ بعد قرآن میفرماید اما قاصر این جور نیست الا المستضعفین من الرجال آن را دیگر نمیتوانند کتکش بزنند چرا؟ چون تقصیر ندارد لذا جاهل مقصر را ما نمیگوییم ، عمده دلیلی که اینها آودهاند برای این که جاهل مقصر معذور نیست میگویند لغویت در جعل است شما از یک جهت میگویید اجزاء و شرایط در نماز است از یک جهت میگویی میخواهی بیاور میخواهی نیاور این لغویت در جعل است اما جوابش را همین طور که عرض کردم بزرگان هم دادهاند گفتهاند اگر کتک توی کار باشد ولی دیگر زمینه برای اعاده وقضا نباشد مجزی است برای این که زمینه نیست، زمینه برای آوردن نیست ولی کوتاهی در این که این کوتاهی کرده و نیاورده زمینه را از بین برده وقتی زمینه را از بین ببرد بخواهد بیاورد امرش هم بکنند بیاور دیگر نمیتواند بیاورد چون زمینه ندارد مرحوم حاج آقا رضا رضوان الله تعالی علیه جای دیگر نه اینجا در اصول مثال میزنند مثل این که یک باغچه را آب داده آب شور داده اما حالا آب شیرین پیدا شده میشود دو دفعه آبش داد؟ نه، چرا؟ برای این که آبی خورده که ضرر داشته اما بالاخره این گلدان هم سیراب شده دیگر آب بعد از آب معنا ندارد و ما نحن فیه هم همین است .
ماییم و لاتعاد الصلوه ماییم و رفع ما لا یعلمون ما داریم جوابهای اشکالها را میدهیم ما رفع ما لایعلمون را میگوییم چکارش بکنیم اگر کسی اشکال به ما بکند جوابها را من دارم یکی پس از دیگری که در اصول خواندید دارم جواب میدهد و اشکال ندارد ما رفع ما لایعلمون بگوییم تسهیلاً للامه منتاً علی الامه میگویند نماز بخوان اما اگر عمداً اجزاء و شرایط را نیاوردی نمازت باطل است و اما اگر جهلا نیاوردی نمازت صحیح است اگر جهل قاصر باشد کتک هم نداری اگر جهل مقصر باشد کتک داری برای این که باید یاد بگیری یاد نگرفتی، کتک داری اما زمینه را بردی، اصلاً نماز برای تو همین است در حقیقت اینجور میشود شرط ذکری یعنی نماز برایت همین است و مانعی ندارد که آن آقا که عالم است نماز با سوره برایش واجب باشد آن آقا که جاهل است نماز بدون سوره برایش واجب باشد فروان است فراوان در تکالیف داریم که این تکالیف تقسیم میشود جزء جزء میشود آن تکلیف را آن دارد آن ندارد، آن تکلیف را آن دارد آن ندارد، آن تکلیف را آن دارد آن ندارد، حالا فعلا اجزاء و شرایط را میگوییم کتک را میخورند، برای همان که مقدس اردبیلی گفته برای آن که واجب نفسی تهیؤیی همان که در روایات داریم هلا عملت؟ نمی دانستم هلا تعلمت؟ گیر میکند توی سرش میزنند برای هلا تعلمت، لذا مقدمه واجب است، مقدمه واجب را کسی نیاورد خب کتک میخورد برای خاطر مقدمه واجب ولو این که کتک روی این است به او میگویند چرا نماز را نیاوردی؟ میگوید که آوردم میگویند مقدمه را نیاوردی اذا انتفی المقدمه انتفی ذی المقدمه دیگر یک چیز عرفی هم هست به او میگویند که برو روی این پشت بام، نرود، بعد به او بگویند چرا نرفتی روی پشت بام؟ بگوید نمیتوانستم میگویند خب چرا نردبان نگذاشتی؟ نمیتوانستم که حرف نیست خب باید نردبان بگذاری چرا نردبان تهیه نکردی؟ کتک میخورد روی چه؟ کتک میخورد روی نردبان نه که بعضیها هوچی بازی درست کردند گفتند که طلبهها مینشینند و میگویند که اگر روی پشت بام بخواهی بروی نردبان میخواهی یا نه؟ نه این جاها نتیجه میگیریم به او میگویند چرا روی پشت بام نرفتی؟ میگوید نمیتوانستم میگویند چرا مقدمهاش را فراهم نکردی؟ یعنی نردبان توی سرش میزنند نه برای نردبان برای آن ذی مقدمه که روی پشت بام نرفته ما نحن فیه هم همین طور است و کتک را میخورد اما این که اجزاء و شرایط را نیاورده نه نماز ناقص باشد و اعاده داشته باشد و قضا داشته باشد اعاده نیست قضا نیست الا ما اخرجه الدلیل مثل ارکان، روی هر قاعدهای که بیاییم جلو میشود اجزاء و معنای اجزاء هم همین است که اگر کسی نماز را عمداً بدون اجزاء و شرایط بیاورد این معلوم است نماز نیاورده بطلت صلوه و اما اگر نماز را بدون اجزاء و شرایط بیاورد یا برای این که اماره داشته یعنی مجتهد یا این که جهل بازی و عوام بازی در آورده در هر دو صورت رفع ما لایعلمون میگوید که تو دیگر اعاده نداری قضا هم نداری لذا حکم واقعی و نفس الامری که هست تنجیز نیست این تنجیز نیست همان است که خواه ناخواه اگر گفتیم شرط ذکری رفع ما لایعلمون حکومت پیدا میکند بر ادله اجزاء و شرایط و میگوید که حمد و سوره جزء است الا برای جاهل دیگر خواه ناخواه این نماز را که میآورد تام الاجزاء و الشرایط برای این که شرط ذکری است و برای این شرط نیست خب وقتی برایش شرط نیست گفتی ادله اجزاء و شرایط حکومت دارد این آقا مصداق رفع ما لایعلمون است رفع ما لایعلمون حکومت دارد بر ادله اجزاء و شرایط ادله اجزاء و شرایط به ما میگوید شرط را بیاور رفع ما لایعلمون میگوید الا آنجا که ندانی،
بنابر این باید ما آن چه در اصول گفتیم واببافیم بیاییم توی فقه بگوییم جاهل مقصر کالعامد است الا فی موضعین همین که مرحوم علامه مجلسی میگویند که این فقهاء توی اصول یک چیزی میگویند بعد که میآیند توی فقه یک چیز دیگر میگویند اجماعات را درست میکنند با آن اجماعات میروند جلو حالا علی کل حال نه این جور که علامه مجلسی رحمه الله علیه میگویند، نه، اما ما با رفع ما یعلمون گفتیم در اصول این که این رفع ما لایعلمون هم برای احکام است هم برای موضوعات است ما لایعلمون من الحکم و الموضوع مرفوع است الا این که این را کسی نگوید بگوید رفع ما لایعلمون مختص تکلیف است همان که قرآن میگوید رفع ما لایعلمون میخواهد بگوید یعنی رفع مؤخذه ما لایعلمون اگر این را کسی بگوید نمیشود تمسک به رفع ما لایعلمون کرد اما بعد از مرحوم شیخ انصاری دیگر همه همه گفتهاند مؤاخذه برای چه؟ چرا مؤاخذه را در تقدیر بگیریم خب حقیقت ادعائیه بگیر به قول مرحوم نائینی این جور بگو، بگو در تشریع در چهار چوب تشریع من حکمی روی مجهول ندارم یا به قول مرحوم آخوند بگو رفع حکم هر چه هست حکماً او موضوعاً . خب این را توی اصول یاد دادیم دیگر حقیقت ادعائیه این است اول ادعا میکند مالایعلم حکم ندارد بعد میگوید مرفوع است و اصلاً نیست حقیقت ادعائیه این است که اصلا نیست و در اسلام مجهول حکم ندارد یعنی نه اعاده هست نه قضا ، لذا رفع ما لایعلمون به جای لاتعاد است یعنی یک قاعده کلی داشته باشید ما این قاعده کلی را گفتهایم
گفتیم هر کجا که اطلاق نیست دیگر باید اصل جای آن بنشیند .
ما نحن فیه حدیث لاتعاد داریم اما مختض صلوه است رفع ما لایعلمون آن جا که حدیث لاتعاد نداشته باشیم آنجا که حدیث لاتعاد داریم رفع ما لاتعلمون هم تاییدش میکند البته بحث خیلی مشکل است و باید دیگر روی این بیشتر مطالعه کنید هفته آینده هم که برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تعطیل است یک هفته وقت داریم روی بحث امروز مطالعه کنید امیدوارم هفته آیند از شما استفاده کنم انشاء الله .
وصلی الله علی محمد و آل محمد