درس خارج فقه الدیات آیت الله مظاهری
87/07/16
بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب الدیات
جلسه: 79
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
بحث در باب جراحات بود اگر کسی جراحتی به بدن کسی وارد کند اسماء مختلفهای برای آن گذاشته بودند وحالا قطع نظر ازاسما بحث رسید به اینجا که مشهور در میان اصحاب این است که اگر خراشی به بدن وارد کند چه صورت باشد چه بدن یک شتر باید بدهد دیه بدهد یا قیمتش را، و اگر آن خراش خوندار بشود خون جاری بشود دوتا شتر باید بدهد واگر مثلاً چاقو زده و فرو رفته در گوشت سه تا شتر باید بدهد و اگر به استخوان رسیده چهار تا شتر باید بدهد واگر استخوان مو دار شده باشد شکسته شده باشد 10 شتر باید بدهد و اما اگر استخوان جابجا شده باشد 15 شتر باید بدهد بحث رسید به اینجا که ظاهراً هم اختلافی در مسئله کم هست و فقها، طبقاً للروایات هد کدام این مرتبه را اسمی برایش گذاشته بود لذا این جراحات که وارد میشود دیگر فرق نمیکند به صورت باشد که اسمش را شجاج میگویند یعنی به معنا جریحه است آن هم به معنا جریحه است یا اسمش راجریحه میگویند که شجاج جمع شجه است جراح جمع جریحه است لذا اصطلاح این جود شده که اگر به سر و صورت باشد شجه میگویند واگر سایر بدن باشد جراحت میگویند جریحه وجراحت میگویند و اما اگر این به مغز باشد که معمولاًبه همه بدن جراحت وارد بشود فرمودند واما حالا رسیده به این که یک دفعه مثلاً با یک تیری یک عصایی میزند روی سرش و به مغزش میرسد گاهی هم مغز را داغان میکند حالا در این دو صورت به قول مرحوم محقق این که اصلاً این باقی میماند؟ میشود به مغز برسد و کشته نشود؟ مخصوصاً اینکه مغز داغون بشود له بشود واین کشته نشود لذا مرحوم محقق اول میفرمایند این معمولاً کشته میشود وقتی کشته میشود باید دیه بدهد دیه کامل و اما اگر کشته نشود فرمودهاند که ثلث دیه که به قول مرحوم محقق معمولاً هم کم پیدا میشود که مغزش داغون بشود و او کشته نشود یا اینکه شمشیر را زده توی فرقش رسیده به مغز و مغز جراحت دار شده و این کشته نشود حالا علیکلحال اگر کشته نشود ثلث دیه اگر کشته شد دیگر معلوم است دیه و اما مرحوم محقق میفرمایند که قصاص نه برای اینکه این نمیتواند قصاص بکند اگر کشته بشود میتواند ورثه به جای این که او را کشته او را بکشند و اما اگر کشته نشود بخواهد قصاص بکند ممکن نیست و چون ممکن نیست باید دیه بگیرد دیهاش همان ثلث دیه است یعنی مثلاً اگر آن هم با شمشیر بخواهد بزند توی فرقش تا به مغزش برسد یا مغز راداغون بکند نمیشود چونکه شمشیر که دست این نیست که به کجا برسد و چه جوری بشود بر میگردد بحث به اینجا که هر کجا که نشد قصاص بکند نوبت دیه است و چونکه این بحث دیروز وبحث امروز نمیشودقصاص کرد معمولاً نوبت دیه است الا اینکه مسئله را سابقاً متعرض شدهاند راجع به قصاص و اینجا بحث بحث دیه است و ما در آن جا میگفتیم که راجع به همه این مراتب قصاص نمیشود کرد برای این که مثلاً چنگ زده توی صورتش حالا این هم چنگ بزند به همان اندازه نمیشود یا بیشتر میشود یا کمتر میشود یا مثلاً چنگ زده به صورتش و خون پیدا شده حالا به همان اندازه چنگ بزند خب معمولاً نمیشود یا کمتر میشود یا زیادتر میشود به همان اندازه نمیشود لذا چون قصاص نمیشود نوبت میرسد به دیه.
حالا مرحوم محقق راجع به بحث امروز ما میگویند قصاص نمیشود و چون قصاص نمیشود پس دیه ولی سابقاً ما میگفتیم که قصاص هیچ جا نمیشود مثلاً چاقو زده و پوست را بریده رفته توی گوشت حالا این بخواهد قصاص بکند به همان اندازه حتی راجع به عرض وطولش هم کار مشکلی است که انسان بتواند بگوید به همان اندازه طولاً عرضاً عمقاً که ان زده این هم بزند به جای قصاص خب نمی شود دیگر معمولاً نمیشود حالا گاهی شاذاً واقع بشود ما نمیتوانیم حکم کلی را برایش بار بکنیم لذا اینجا مرحوم محقق راجع به این دو قسمی که حالا میخوانیم فرمودهاند وآنجا مسئله را متعرض نشدهاند و ما آنجا میگفتیم که در باب جراحات قصاص نه دیه آری آن وقت یک مسئله دیگر هم پیدا می شود که مسئله بعد ماست انشاءالله این است که در روایات یک روایتی هست که مرتب درآن روایات راجع به این جراحاتفرموده حکومت،یک روایت چهار پنج مرتبه فرموده حکومت و انسان اگر راستی در این بحثها بدهد دست حکومت و حکومت هرچه سزاوار بداند هرچه صلاح باشد قصاص بکند دیه بگیرد نحوه دیه را هم هرچه صلاح بداند ظاهراً مسئله هم موافق با احتیاط می شود هم مسئله آسان میشود و اما این حکومت نباشد که مرحوم محقق هم اینجا الان میرسیم دربعضی از مراتبی که زده توی فرقش میفرمایند حکومت علتش هم همین است میفرمایند چونکه این نمیتواند به آن اندازهای که زده بزند بنابراین نوبت میرسد به حکومت دیگر آن است که تعیین میکند گاهی قصاص را گاهی دیه را گاهی نه اصلاً کاری به قصاص و دیه ندارد و یک جریمهای مافوق قصاص مافوق دیه از این میگیرد یا مادون قصاص مادون دیه میگیرد مرحوم محقق در بحث امروز فرمودهاند اما در بحث دیروز که آن 5 مرتبه بود این جوری نفرمودهاند. حالا عبارت مدحوم محقق را بخوانم که 6 تا را دیروز فرمودند دوتا الان باقی است که میخواهیم بخوانیم.
واما المأمومه، مأمومه چیست؟ از اموه است علی معنا ذات امالرأس فرق سر را به آن امه میگویند حالا اگر کسی توی سر کسی بزند این را مأمومه میگویند دیگر خواه ناخواه آن فاعلش را دیروز در آن چهار پنج تا همه اسم فاعل آوردند در اینجا طبقاً لروایات اسم مفعول آورده شده اگر هم شما اسم فاعلش را بخواهید بیاورید همان که ممکن هم هست این عبارت مرحوم صاحب جواهر بخوانیم والامه علی معنا ذلک امالرأس که زده توی فرقش آنجا که شمشیر زده شده مأمومه میگویند آنکه زده آمه میگویند خود مرحوم محقق معنا میکنند مأمومه چیست فهی التی تبلغ امالرأس وهی الخریطه التی تجمع الدماغ آنکه اسمش را میگذاریم مخ. رسیده به مخ میفرماید فیها ثلث الدیه اما مرحوم محقق نمی گویند که فیها ثلث الدیه حالا بعد عبارت مرحوم محقق را معنا میکنیم صاحب جواهر میفرمایند فیها ثلث الدیه کما فی اخبار ابی بصیر و معاویه بن وهب ومسمع و شحام و ابی سباع و علاءبن فضیل عن الصادق علیه السلام که روایتها معمولاً دیروز گفتم در باب 2 از ابواب جراحات است واین روایات را همین جا آدرس دادهاند گفتهاند روایت 9 و10 و12 ، روایت 6و5 و16 بالاخره همه روایتها روایت دیروز و روایت امروز همه در باب 2 از ابواب دیات المنافع ، خب صاحب جواهر میفرمایند این ثلث الدیه در همه این روایت ها آمده حالا ثلث دیه چقدر است؟ ثلاث مأه و ثلاثه و ثلاثون دیناراً و ثلث دینار یعنی 1000 دینار را سه قسمت بکن دیگر سه قسمت همین است که فرمودند 333 دینار و سه درهم تقریباً الا این که در بعضی از این روایتها به جای ثلث الدیه فرمودهاند که ثلاثه و ثلاثون بعیراً واین لفظ کسری از آن افتاده که یک اختلاف شده در میان فقهاء که آیا 33 تا شتر برای این که دیه 100 تا شتر است ثلثش میشود 33 شتر ویک مقدار زیادتر این مقدار زیادتر در روایتها نیامده در آن روایاتی که خواندیم آن کسری آمده اگر بخواهد پول بدهد، اما در آن روایت ها کسری نیامده اگر بخواهد شتر بدهد ،لذا مرحوم محقق انتخاب کرده آن روایتها که کسری ندارد میفرمایند که فیها ثلث الدیه ثلاثه و ثلاثون بعیراً حالا در حالی که روایت داریم روایتش را الان خواندیم در بعضی از این روایتها این کسری آمده اماذ مرحوم محقق کسری را انداخته و فرموده ثلث الدیه الا که تفسیر کرده ثلاثه و ثلاثون بعیراً مثل این که جمع بین روایت کرده مرحوم محقق فرموده اگر بخواهد پول بدهد آن کسری را حساب کند اگر بخواهد شتر بدهد آن کسری را حساب نکندخیلی بید است انصافاً آدم این جور بگوید اما به طور کلی ایشان میفرمایند که و اما المأمومه فهی التی تبلغ ام الرأس و هی الخریطه التی تجمع الدماغ این فیها ثلث الدیه اگر تا اینجا بود خیلی حرف خوب بود دیگر ثلث دیه اگر شتر بخواهد بدهد آن کسری را حساب میکند اگر هم پول بخواهد بدهد آن کسری را حساب میکند اما مرحوم محقق ثلث الدیه را معنا میکرده فرموده است که ثلاثه و ثلاثون بعیراً و حالا چه جور میشود این حرف مرحوم محقق را درست کرد؟ ظاهراً نمیشود اگر هم بخواهیم مثلا جمع بین روایات بکنند بگویند اگر پول بخواهد بدهد کسری را حساب کند اگر شتر میخواهد بدهد کسری را حساب نکند و اما به خصوص بگویند که ثلث آن هم مربوط به شتر آن هم کسری را حساب نکند این وجهی برایش دیده نمیشود لذا ظاهراً بهترین راه این است که بگوییم روایتها بعضی کسری را حساب کرده بعضی کسری را حساب نکرده به وضوح باقی گذاشته یعنی فرموده ثلث الدیه 33 تا شتر الا این که آن کسری را دیگر نیاورده به وضوح باقی گذاشته این ظاهراً بهتر از اقوال دیگر میشود که اسمش را میگذارند مجاز در حذف یا مجاز در کلمه و مجاز در حذف خب ما زیاد داریم اصلاً در همین کلمات فارسی، اول یک قاعده کلی میگوید آن جزئیاتش را میاندازد مثل همینجا که اول فرمودند الدیه بعد ثلث الدیه را ثلاثه و ثلاثون بعیراً معنا کردند یک مجازی آمده در کار به آن میگویند مجاز در کلمه یا مجاز در حذف آن وقت دلیلش هم چیست؟ دلیلش این که ن روایاتی که شتر نیاورده کسری را آورده به قرینه آن روایتها بگوییم کسری در اینجا به وضوح باقی گذاشته و مجاز در کلمه مجاز در حذف در کلمات زیاد است مخصوصاً کلمات عرب اگر حرف من را بپسندید دیگر خواه ناخواه کسری را هم باید بگوییم اگر نه حرف مرحوم محقق را به خصوص بخواهیم درستش بکنیم ظاهراً وجهی ندارد برای این که ثلث الدیه ثلاثه و ثلاثون نیست ثلث الدیه اگر 100 تا شتر کل دیه است دیگر ثلث 100 تاشتر 33 تا و یک سوم یک شتر، حالا یک سوم شتر طوری هم نیست شتر را میکشند یک ثلث را میدهند به آن دو ثلث را هم دیگران بر میدارند اگر هم قیمت باشد قیمت هم که در روایات آمده، البته قیمت شتر نیامده آنجا که قیمت آمده به جای شتر که همین الان خواندیم که در روایات آمده ثلاث مأه و ثلاثه و ثلاثون دیناراً ثلث دینار تصریح دارد آن کسری آمده که فرمودهاند قیمت بخواهد بدهد 1000 دینار است 1000 دینار را ثلث بکنید ثلث آن در اینجا آمده ثلاث مأه و ثلاثه و ثلاثون دیناراً و ثلث دینار خب به همین قرینه آن ثلث الدیه در آن روایت را هم همین جور معنا میکنیم یک مقدار باقی میماند چرا نگفته؟ به وضوح باقی گذاشته چرا به وضوح باقی گذاشته؟ برای این که مجاز در کلمه مجاز در حذف نه در روایات در کلمات عرب زیاد است و در کلمات فارسی هم زیاد حالا علی کل حال هرچه بگویید اما این حکم حرفی در آن نیست و آن این است که اگر مثلاً کسی شمشیر زد به فرق کسی و رسید به مخ این باید ثلث دیه بدهد الا اینکه باقی بماند خیلی بعید است باقی بماند اگر باقی ماند و نمرد ثلث دیه باید بدهد اگر مرد که معلوم است دیه میشود دیه کامل. مرحوم محقق هشت تا نقل کردهاند که دیروز عرض کردم یک اختلاف هست که مثل مرحوم کلینی درکافی روایت اول است که مرحوم صاحب وسائل نقل میکند به عنوان روایت درحالی که روایت نیست اما نمیدانم چه جور شده مرحوم صاحب وسائل ابواب جراحات را که میگوید باب اول آن وقت میفرماید محمدبن یعقوب یقول کذا وآنجا 10 تا می شمارد که مرحوم صاحب وسائل این را اصلاً یک روایت حساب کرده البته اشتباه کرده ولی علیکلحال مرحوم کلینی 10 تامیشمارد، مرحوم محقق این هشتم را میخواهیم بگوییم اما یکی دیگر هم بعد میشمارد که آن یکی را عرض میکنم.
هشتم والدامنه آن چیست؟ وهی التی تفتق الخربطو اصلاً همه مغز را به هم بریزد گاهی شمشیر به مغز می رسد اما دماغ و چشم و گوش و امثال اینها به جاست اما یک دفعه نه وقتی که نرسد به آن خریطه که چشم و گوش ودماغ وامثال اینها از او سرچشمه می گیرد رسیده باشد به اینجا وهی التی تفتق الخریطه مرحوم صاصب جواهر میگوید التی هی الدماغ وهی حنیئذ بعدالمأمونه، مأمونهاش راگفتند بعد المأمونه یعنی مرتبه بعدی،مرتبه بعدی همین است که میگویند مغزش را داغون کرد. آنوقت مرحوم محقق این جا را می فرمایند که والسلامه معها بعیده این مخش داغون شده باشد و سالم بماند خب این بعید است خب حالا که این بعید است چه؟پس دیه چه میفرمایند فهی حینئذ توجب القصاص دیگر آن کشته این را دیکر باید بکشند برای اینکه سلامت مسلم باقی نماند بعد میفرمایند ولاقصاص یک قاعده کلی که حالا ایشان در دوقسمش میفرمایند ولاقصاص این آقا بخواهد ورثه نودش زنده است بخواهد قصاص بکند نمی شود چرا نمیشود؟ برای اینکه لتهذر الاستیفاء وللتعذیر این هم یک شمشیر بزند به همان اندازه این نمیشود وچون نمی شود پس باید دیه باشد از آن طرف هم اصلاًسلامت معلوم نیست باقی باشد آنوقت نوبت به قصاص می رسد یا قصاص یا دیه ، بعد میفرمایند که این اگر بخواهد قصاص بکندباز در اینجا هم میفرمایند اگر سلامت باقی باشد ثلث الدیه که مأمومه ودامنه رایک حکم بار کردهاند در حالی که معمولاً باید دوتا حکم باشد اما یک حکم برایش بارکردند آنوقت یک مسئلهای دارند که این مسئله را بعد باید دربارهاش صحبت کنیم وآن این است اگر کسی در این بحثهایی که کردیم بخواهد کمتر قصاص بکند وآن زیادتری را بخواهد دیه بکیرد میتواند یا نه؟ یعنی مثلاًیک کسی چنگ زده در صورت کسی واین خون پیدا شده حالا آن میگوید من چنگ میزنم در صورت تو اما خون جاری نمیکنم وآنکه خون جاری نشده یک شتر از تو میگیرم آیا میشود این کار را کرد یا نه؟ مرحوم محقق میگویند می شود اما آن جاها نفرمودند این جا میفرمایند، لوارار المجنی علیه ان یقتص فی الموضحه آن مرتبه پایینتر را می گوید من قصاص میکنم مرتبه بالاتر را میگوید من دیه میگیرم آنوقت ان یقتص فی الموضحه ویطالب دیه الزائد میفرمایند جاز حالا که جاز آنوقت مثال تعیین میکنند میفرمایند میفرمایند که والزیاده ثمانیه وعشرون بعیراً میگوید 7 تاشتر مال آن قبلی که گفت من جراحت وارد میکنم 28 تا شتر هم از تو میگیرم آیا این میشود یا نه؟ ایشان میگویند جاز، نمیدانم میشود یا نه؟ سابقاً میگفتیم نمیشود و خود مرحوم محقق هم سابقاً میفرمودند که نمیشود مثلاً مثل این که دست را بریده میگوید من انگشتهایت را میبرم 5 تا انگشت از تو میبرم و 5 تا هم دیه میگیرم آیا میشود یا نه؟ گفتند نه اما در اینجا میفرماید میشود اصلاً این کار میشود یا نه؟ که این بگوید که این دیه شدت وضعف دارد میگوید که آن جانی شدیدش را وارد کرده این میگوید من ضعفش را وارد میکنم تشفی خاطر بکنم و برای تشفی خاطرم مثلاً چاقو را میزنم به گوشت برسد اما این چاقورا بزنم به گوشت برسد سه تا شتر است تو چاقو زدی به استخوان رسیده پنج تا شتر است بنابراین هم چاقو را میزنم هم دو تا شتر میگیرم آیا میشود یا نه؟ مرحوم محقق میفرمایند که میشود زیادهاش در ما نحن فیه درمأموم می فرمایند زائدش 28 تا شتر است 7 تا شتر کم میشود 28 تا باقی میماند میتواند هم تشفی خاطر بکند هم 28 تا شتر بگیرد بعید است انصافاًبله اگر بدهند دست حکومت. حکومت این جور بگوید،بگوید من نمیتوانم آن کاری که این کرده به سرش بیاورم آن رسانده مخ را خراب کرده من بخواهم این کار را بکنم نمیتوانم اما بالاخره صلاح میدانم در این که مادون را قصاص بکنم مافوق را دیه بگیرم آن حرفی است آن دیگر مسئله نمیشود برمیگردد به حکومت.
مسائل فراوانی سابقاً داشتیم که ولو جانی و مجنی علیه هر دو راضی باشند گفتند تبدیل وجه ندارد و چون تبدیل وجه ندارد رضایت جانی رضایت مجنی علیه نمیتواند برای ما کار بکند وچون نمیتواند کار بکند همان باید باشد یا رضایت یا دیه یا قصاص و اما قسم چهارم بخواهیم درست بکنیم میگفتند نه، خود مرحوم محقق هم سه چهار پنج جا گفتهاند نه اما در این جا میفرمایند که میبینید اگر بخواهد آن هم شمشیر را بزند تا مخ این را میکشد و دردسر درست میشود میگوید که من تا مخ نمیزنم، میزنم تا گوشت و به استخوان نرسیده یا میزنم تا مخ اما مخ را کاری به آن ندارم لذا خیلی خب این کار را بکند حالا که این کار را کرد بگوید مابقی را که باز هم من طلب کار هستم دیه از تو میگیرم اصلاً بتواند این کار را بکند نمیشود بگوییم دلیل نداریم بخواهیم هم زائد بگیرد نمیشود دلیل ندارد بخواهد آن راضی باشد بخواهد راضی نباشد. لذا میتواند بگوید که قصاص نه ودیه آری، آن طوری نیست اما بخواهد بگوید هم قصاص هم دیه، دیگر دلیل نداریم لذا باید دلیل درست بکنیم که هم دیه هم قصاص جایز است، با رضایت هر دو هم باشد، دلیل نیست و نمیشود، یک صورتش میشود که عرض کردم و آن صورت برود پیش حکومت آن صلاح بداند آن دیگر دوران امر بین کم و زیاد و امثال اینها نیست تا بگوییم روایت ندارد، میرود دست حکومت حکومت جایز می داند میبیند اگر شمشیر را بزند توی فرقش تا مخ این را میکشد ونکشته باید آن وقت آن آقای مجنی علیه دیه بدهد مشکل می شود قصاص بشود مشکل میشود لذا برای اینکه دردسر درست نشود هر دو را راضی میکند لمصلحه میشود عنوان ثانوی آن حوب است و اما این که مرحوم محقق میفرمایند این خوب نیست مخصوصاً این که مرحوم محقق که حالا عبارت را میخوانیم چهار پنج جا در این موارد فرمودهاند باید برود پیش حکومت، همین فقط برای خاطر همین است که نصی در مسئله نیست وقتی نصی در مسئله نیست مرحوم محقق میفرمایندحکومت، همان که در این بحثها زیاد داشتیم از همه فقهاء منجمله مرحوم محقق که غالباً این بحثها را ارجاع میدادند به حکومت و ارش که ارشبه معنای حکومت بود یعنی حکومت هرچه صلاح میداند درست میکند اگر غیر از این که من گفتم روایت داشته باشید روایت را بیاورید آن وقت حرف مرحوم محقق را میشود درست کرد اگر نصی باشد چشم اگر نصی نباشد دلیل ندارد. هم به عنوان فرع میاورد، باید اینها را شما مطالعه کرده باشید از شما استفاده بکنیم نمیدانم چه جور است مرحوم محقق اول فرمودند وهی ثمان 8 تا را شمردند حالا بعد میفرمایند ومن لوا حق هذا الباب مسائل الاولی، الثانیه، الثالثه اول و دومش را سابقاً صحبت کردیم در باب دیات بحث ندارد، سوم میفرمایند که المسئله الثالثه به جای این که بگویند المسئله التاسعه راجع به آن مراتب دیات، به جای این این جور نمیگویند، المسئله الثالثه الجائفه در مقابل مأمومه در مقابل حرصه درمقابل دامیه یکی هم جائفه را ایشان به عنوان مسئله سوم نقل کردهاند در حالی که غلط است باید همان جا فرموده باشند 9 تاست ونهم این است جائفه چیست؟ خودش معنا میکند همان طور که آن 8 را یکیک مرحوم محقق معنا کردند نهم را هم مرحوم محقق معنا میکند میفرمایند که وهی التی تصل الی الجوف من ای الجهات کان، مثلاً سوزن را میزند در شکمش و فرو میرود،می رود درجوف و اما چیزی را حالا خدشهدار و مخدوش و امثال اینها بکند نیست یا حتی مثلاً مثال میزند،توی گودی گلو سوزن را فرو میکند میفرماید وهی التی تصل الی الجوف من ای الجهات کان جهات کان را معنا میکند بطن او ظهر او صدر او جنب او غیر ذلک ولو من صعقه النحر ولو از آن گودی گلو ازآن جا سوزن را بزندبأبره ولذا کانت من الجراح لا الشجاج اگر فرو بکند از گودی گلو این را ماجراح میگوییم شجاج نمیگوییم برای این که شجاج آنجاست که ظاهر را مجروح بکند و این ظاهر مجروح نشده سوزن فرو رفته توی مثلاً گلویش، میفرمایند که در این جا نصم لو فرض حصولها فی الرأس کان دامغه اکر کسی فرض بکند که توی گودی گلو مربوط به سر است آن وقت آن دامغه میشود که سابقاً گفتیم حالا برای جائفه چیست؟ میفرماید که فیها ثلث الدیه خیلی مسئله مشکل است که مثلاً اگر کسی آن گودی گلو را خراش بدهد یک شتر و اما اگر سوزن را فرو کند تو و برود توی مثلاً سینه ثلث الدیه در حالی که آن جراحت هم واقع نشده سوزن را هم بیرون کشیده آن گلو هم هیچ طور نشده اما برای آن گلو که خراش برداشته یک شتر، برای آن که رفته مثلاً در بدنش ثلث الدیه مشکل است انصافاً حالا این را مطالعه کنید تا فردا از شما استفاده کنیم انشاءالله
وصل الله علی محمد و آل محمد