درس خارج فقه شهادات حضرت آیت الله مظاهری
85/08/23
كتاب الشهادات
جلسه:47
اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم. بسم اللَّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
فرمودهاند شرط ششم در شاهد اين است كه بايد طهارت مولد داشته باشدولد الزنا نباشد البته مىفرمايند ولد الزنا )نه پيش خودش( مشهور در ميان مردم باشد شايعه هم نباشد حتمى باشد پيش مردم اين نمىتواند شاهد باشد در جماعت هم گفتهاند نمىتواند امام جماعت باشد در قضاوت هم گفتهاند نمىتواند قاضى باشد، در مرجعيت هم گفتهاند نمىتواند مرجع باشد حالا ولو اين كه شرايط ديگر هست مثل اينجا شاهد آن شرايط پنجگانه را دارد عادل است عاقل است و بالغ است شرايط ديگر را دارد مورد اتهام هم نيست اما پيش مردم شهرت پايهدار )نه شايعه( شهرت پايهدار اين است كه ولد الزناست. در مسئله ادعاى اجماع شده است و در ميان قدماء و در ميان متأخرين مسئله يك اتفاقى در آن هست. مرحوم شهيد در مسالك مىخواهند بفرمايند اين روايتها از نظر سند ضعيف است اجماع را هم مىخواهند بگويند كه براى خاطر اين كه ولد الزنا را كافر مىدانند ولد الزنا را عادل نمىدانند از اين جهت و الا ولد الزنا من حيث هو هو اشكال ندارد اين كه شاهد باشد بعدمرحوم شهيد تمسك مىكنند به اطلاقات تمسك مىكنند به عمومات و مىگويند كه عمومات ما اطلاقات ما مىگويد كه هر كسى كه عادل باشد مىتواند شاهد باشد اين هم عادل است مىتواند شاهد باشد شما بايد استثناء دليل داشته باشيد تخصيص عمومات، اين اطلاقات دليل داشته باشيد دليل نداريد براى اين كه روايات ضعيف السند است در ميان روايات به قول شهيد روايت ضعيف السندن هم داريم اما آن مىگويدكه ولد الزنا نمىتواند عبد هم نمىتواند اما چون عبد مىتواند پس بنابراين آن روايت حلبى نمىتواند براى ما كار بكند يك روايت مال على بن جعفراست كه اين روايت هم در يك قولى مىگويد لا يجوز، يك قولى مىگويد يجوز پس آن هم نمىتواند كار بكند بنابراين فتوى هم مىدهند مىگويند كه شاهد شدنش اقوى است و هو القوى بله يك حرف ديگر است در اين كه مثل همانجا كه گفتيم اگركسى مورد تهمت باشد خب اين خوب است شاهدش نگيرند شهادت نرود بدهد براى اين كه ديگران هستند مىروند شهادت مىدهند مىفرمايند كه خب حالا يك دفعه از اين بابها مىآييد جلو حرفى است اما بخواهيد بگوييد كه نه واجب كفايى هم برايش نيست حتى آنجاهايى كه شاهدى نيست غير از اين باز هم نمىتواند شهادت بدهد اين رانمى توانيم بپذيريم اين خلاصه حرف مرحوم شهيد دوم است اما صاحب جواهر ديگران حرف شهيد را نمىپذيرند چنانچه قدماء و بعد از قدماء همه همه حرف شهيد را نپذيرفتند و گفتند كه روايات صحيح السند داريم بر اين كه نمىتواند شاهد باشد اين هم حرف قدماء و حرف صاحب جواهر.
روايتها آن هم همين جور كه ايشان مىفرمايند اختلاف مبناست بر اين كه ولد الزنا را چون كه كافر مىدانند لذا شهادتش را قبول نمىكنند اما ما كه كافرش نمىدانيم پس شهادتش قبول است اين روايات هم كه ايشان مىفرمايند كه ضعيف السند است اين هم همين است اختلاف مبناست مرحوم شهيد دوم و پسرشان صاحب معالم اينها مىگويند كه روايتى حجت است كه عدل امامى باشد هم امامى باشد هم عادل كه به اصطلاح روايت صحيحه و امااين كه علامه تقسيم كرده است روايات را به ضعيف و حسن و موثق و صحيح اين را ما قبول نداريم كه روايت گرچه موثق هم باشد حسن باشد مثل ضعيف است و روايتى درست است كه صحيح السند باشد روى آن مبنا مىخواهند اين روايات را در اين جا بگويند كه معتبر نيست مورد تمسك نيست امااگركسى مبنا را قبول نداشته باشد كما هو المشهور روايت حسن را حالا روايت حسن يعنى امامى فقط يا روايت موثق را يعنى عادل فقط عادل در گفتار حجت بداند كه در روايات ما هم آمده اذا كان ثقه يا عمروى ثقه خب مىگويد روايت موثق است و روايت موثق اينجا حجت است پس روايتها مىگويد ولد الزنا نمىتواند شاهد باشد اختلاف مبناست. چيزى كه در مسئله هست كه اين مربوط به بحث ما نيست يك بحث فوق العاده مفصل رجالى دارد و آن اين است كه در روات مايك عدهاى هستند اينها از نظر جلالت اينها خيلى بالا هستند مثلاً اصحاب اجماع كه مثلاً 18 نفر هستند اينها مرحوم شيخ طوسى در عده مىفرمايد كه اجتمعت الاصحاب براين كه رواياتشان حجت است يا اجتمعت الاصحاب بر اين كه ديگر به بعد نگاه نمىكنيم و روايتشان كالمسند است اين جور افراد هستند اينها را ما بخواهيم بگوييم اينها فطحى هستند! واقفى هستند! اصحاب اجماع است جلالت قدر دارد كتاب دارد دو سه هزار روايت بزرگان مثل شيخ و صدوق و مثل كلينى ازاينها اين جورى دو سه هزار روايت نقل كردهاند و ما بگوييم ضعيف است براى اين كه اينها مىگويند واقفى هستند مىگويند فطحى هستند من خيلى مشكلم است كه اين جورچيزها را قبول بكنم يعنى مثلاً مثل سهل بن زياد خب مىگويند كه مشايخ از او روايت نقل مىكنند حتى براى ديگران صاحب اجازه است سه هزار روايت تقريباً صدوق و شيخ و مخصوصاً كلينى بيش از 1000 روايت از او نقل كرده حالا ما بگوييم اين ضعيف است چرا ضعيف است؟ غالى است يا اين روايتى كه الان مىخوانيم دو سه نفر از اصحاب اجماع در آن هست حماد بن عثمان از مشايخ است اجازه به ديگران مىدهد اصول پيش او بود معلم بوده يعنى مدرس طلبهها بوده درس فقه مىگفته و اين دو سه هزار روايت نقل كرده حالا ما بگوييم اين واقفى است فطحى است مخصوصاً اين كه راجع به ائمه طاهرين ما بيش از 10000 روايت داريم و تقريباً 6000 از اين روايتها را من ديدهام كه دو سه هزار، سه چهار هزارش مال پيامبر اكرم است از سنى و شيعه و مابقى هم مال شيعه راجع به 12 امام كه پيامبر اكرم 12 تا وصى دارند آخرشان مهدى روحى فداه است خصوصيات مهدى روحى فداه هم در اين 10000 روايت آمده حالا يك كسى معلم طلبهها باشد نداند كه پيامبر اكرم 12 تا وصى دارد و واقفى باشد و اينها هم پاى درسش بنشينند و بعد هم بگويند اين موثق است اما در حالى كه روايتش مثلاً خوب است اما چون واقفى است لذا نمىدانم اصلاً چه جورى مىشود حذف كرد يعنى چه جورى مثلاً اينها كه از اصحاب ائمه طاهرينعليهم السلام هستند سرو كار با ائمه طاهرين دارند چندين هزار روايت از ائمه طاهرين نقل كردهاند اين بشود واقفى، اين بشود فطحى عبداللَّه بن افطح يك آدم احمقى است اين را به امامت قبولش بكنند اينها همه تهمت است و اين تهمتها هميشه بوده يك كسى را مىخواستهاند از صحنه بيرون كنند دشمن مىگفته اين واقفى است اين فطحى است اين كم كم مشهور شده اين هميشه بوده الان هم هست الان هم در ميان شما طلبهها تهمت زدن مثل آب خوردن است براى شما زياد است همينجور كه حالا در ميان شما تهمت زدن مثل خوردن آب است آن وقتها به اين جورى نه، بوده، غيبت مىكردند تهمت مىزدند دشمن همين رامىگرفته حمادّ بن عثمان ردّ مىكرد و مىگفته حمادّ بن عثمان فطحى است لذا يقين داشته باشيد و پيش من كه دو دو تا چهار تا است حالا شهيد نمىگويد و اهل رجال نگفتهاند
و اهل درايه نگفتهاند و در كلمات مثلاًمرحوم آقاى خويى نيامده است و مرحوم مامقانى نگفته و نجاشى و شيخ در فهرست نگفتهاند همين شيخ در فهرست اينها را تضعيفشان مىكند آن وقت كه مىآيد در عده مىگويد اجتمعت الاصحاب بر اين كه اينها خيلى خوب هستند رواياتشان درست است صحيح است اجتمعت الاصحاب على تصحيح ما يصح به بعدش ديگر نگاه نكن اين قدر جلالت قدر دارد به بعدش ديگر نگاه نكن اين كه روايت نقل مىكند ديگر تصحيح بعد هم هست اما در فهرست وقتى مىايد كه كتاب رجال است مىفرمايد ضعيف فى الغاية چرا؟ لانه واقفى اصلاً يك جمله به شما بگويم ببينيد چه جور اين حرفها درست نيست اين على بن حمزه بطائنى اين از شاگردهاى امام صادقعليه السلام است از شاگردهاى موسى بن جعفرعليه السلاماست كارش هم به اندازهاى است كه امام موسى كاظم عليه السلاماو را وكيل خودش كرده اما بعد از موسى بن جعفر اين براى اين كه پولها را بخورد پول پيش او بود 11000 درهم يا دينار، درهم ظاهراً اين منكر امامت حضرت رضاعليه السلام شد وقتى اين بى ادبى از اين سر زد اصلاً رفقايش، اصحاب طلبهها اسمش را گذاشتند سگ ممطوره سگ باران ديده چه جورى از اين سگ اجتناب مىكنيد از اين هم بايد اجتناب بكنيد اصلاً طردش كردند حسابى براياين كه واقفى شد حتى نه تنها طردش كردند اسمش را گذاشتند الكلب الممطوره اين جورى بود حالا ماهى مرتب بگوييم در زمان همان طلبهها در زمان همان كسانى كه على بن حمزه را طرد كردند بگوييم كه حماد بن عثمان در حالى كه مثل همان است اما قبولش كردهاند، نمىشود آدم اينها را بپذيرد مخصوصاً با ان 10 هزار روايت كه مربوط به ائمه طاهرينعليهم السلام است گفتم ظاهراً 625 روايت من خودم بررسى كردم ديگر ولى بيش از اينهاست 10 هزار روايت راجع به ائمه طاهرينعليهم السلام اين روايتها به حمادّ بن عثمان نرسيده نمىشود كه اين روايتها به او نرسيده در حالى كه معلم طلبه هاست در حالى كه اصحاب اجماع است اما اين روايتها را نديده! و چون نديده واقفى شده! نمىشود گفت عادل است موثق است اما اين روايتها را نديده اصلاً آدم استيحاش مىكند از اين حرفها روايتها كه يكى ده تا و بيست تا و صد تا و روايات عامى و اينها كه نيست مثلاًاين ابن عربى خب يك عارفى است انصافاً از نظر عرفان خيلى بالاست اين كتابهايش خيلى بالاست اين آقا در حالى كه سنى است مسلم است سنى است بعضىها مىخواهند بگويند سنى نيست انشاءاللَّه سنى نيست اما همين آقا در فتوحات مكيه يك فصلى كه تازه كتاب هم شده كتاب هم پخش شده يك فصلى راجع به 12 امام دارد ابن صباغ مالكى خب سنى است يك كتابى راجع به 12 امام دارد سنىها آن جورى مخصوصاً من فكر مىكنم اين ابن عربى حتى ادعاى ملاقات هم مىكند كه من خدمت حضرت ولى عصر«عج اللَّه تعالى فرجه الشريف» هم رسيدهام در كشف و شهودهايش ادعاى رسيدن به بهشت و ادعاى خدمت پيامبر و من جمله ادعاى حضرت مهدى عليه السلام تمام خصوصياتى كه در روايات ما آمده اين آقا آورده و يك كتاب كرده و اين روايتها الان هم صحاح ستة هم در سنن ستة موجود است بيش از سه چهار هزار روايت كه پيامبر اكرم در هر فرصتى معرفى مىكرد كه بعد از من 12 نفر هستند، اسم 12 نفر را هم مىبرد حالا بگوييم اينها به دست اينها نرسيده يكى شد واقفى يكى شد فطحى! اينها معلوم است اشتباه است ديگر. روايتها را كه اينها مىگويند موثقه، من مىگويم همه اين روايتها صحيح السند است و حالا اشتباه كردهاند خب ديگر شما بايد يك مقدار رويش فكر بكنيد ببنيم كه چه بايد بگوييم. حالا روايتها را بخوانيم ببينيم شهيد چه مىگويد.
حالا يك چيزى كه به شما عرض بكنم و اين هم موجب مىشود كه همه چيز به هم بخورد همين مرحوم شهيد با پسرش كه مىگويند روايات صحيح السند حجت است منتقى را مرحوم صاحب معالم نوشت براى اين كه همه روايتها را صحيح السند بياورد 60 درصد اين روايتها كه در منتقى است اينها صحيح السند نيست اصلاً نتوانستند آن كار را بكنند مرحوم شهيد در مسالك بارها و بارها تمسك كرده به روايت موثق در حالى كه فتوايش اين است كه روايت صحيح السنند حجت است اين جا كه حالا مىرسد روايت صحيح السند مىخواهد اما در جاهاى ديگر خود ايشان تمسك مىكنند به رواياتى كه موثق است به رواياتى كه حسن است عملاً مرحوم شهيد و پسرشان صاحب معالم نتوانستند اين فتوى را درست بكنند اصلاً اين تقسيم كردن اين روايات به ضعيف و حسن و موثق و صحيح اين از زمان علامه پيدا شده اصلاً قدماء اين چنين چيزى ندارند قدماء روايت معتبر و غير معتبر دارندو اصلاً نداريم در ميان قدماء تا زمان علامه تقسيم اين از عامه گرفته شده كه مرحوم علامه ديدند كه عامه اين جور كردهاند خود ايشان هم اين جور كردند كتاب رجال هم نوشتهاند مرحوم علامه )خلاصه( و اين روايتها كه منقسم مىشود به چهار قسم از زمان علامه پيدا شده و الا در زمان قدماء من جمله شيخ در عده مىگويند روايت دو قسم است معتبر و غير معتبر حتى اين كسانى كه خبر واحد نمىدانند مثل سيد مرتضى مثل ابن ادريس به گردنشان مىگذارند مىگويند آقا اينها كسانى نيستند كه خبر صحيح و موثق را حجت ندانند اينها اسم روايت غير معتبر را گفتهاند روايت ضعيف و حجت نيست اصلاً توجيه كردهاند كلام سيد مرتضى را كلام ابن ادريس را مثلاً ببينيد اين مرحوم طبرسى روايت صحيح السند را حجت مىداند حتى در روايت واحد هم شك دارد اماوقتى كه آيه شريفه را نقل مىكند هفت هشت ده تا روايت مرسل زيرش نقل مىكند تفسير قرآن، خب اگرتو روايت صحيح السند مىگويى پس اين روايت مرسل كه غالب روايات مرسل است اين روايات مرسل ضعيفه را چرا آوردى براى تفسيرقرآن؟ در عمل وقتى مىآيند آقايان مىبينيم روايت حسن را روايت موثق را روايت صحيح را به قول خودشان روايت معتبر را معتبر مىدانند و اصلاً نداشتيم ما اين اصطلاح را در ميان قدماء حالا اين روايتها را بخوانيم.
مرحوم صاحب وسايل اين جور باب زدهاند باب عدم قبول الشهاده ولد الزنا كه مرحوم محقق اينجا فرمودهاند و صاحب جواهر هم ادعاى اجماع كردهاند كه ولد الزنا شهادت نمىتواند بدهد. باب 33 از ابواب شهادات جلد 18 وسائل:
روايت 1: محمد بن يعقوب عن عدة من اصحابنا عن سهل بن زياد عن احمد بن محمد بن ابى نصر عن ابان عن ابى بصير خب روايت سندش خيلى بالاست اشكال كردهاند مثلاً مرحوم شهيد و امثال اينها در سهل بن زياد كه ميگويند اين موثق نيست يا مرحوم نجاشى تضعيفش كرده در حالى كه كلينى و عده من اصحابنا كه اينها چهار پنج نفر هستند از اساتيد كلينى اينها بيش از 1000 روايت از اين سهل بن زياد نقل مىكنند بعد مثلاً به مرحوم نجاشى مىگوييم كه آقاى نجاشى چرا اين موثق نيست؟ مىگويد غالى است چرا غلو؟ همين حرفهايى كه ما حالا ما مىزنيم آن وقتها مىزدند مىگفتند اين آقا غالى است.
روايت صحيح السند است اما از نظر مرحوم شهيد مىگويند اين روايت ضعيف است قال سئلت اباجعفرعليه السلام عن ولد الزنا اتجوز شهادته؟ فقال لا فقلت ان الحكم ابن عتيبة يزعم انها تجوز يكى از علماى اهل تسنن است فقال اللهم لا تغفر ذنبه ما قال اللَّه للحكم انه لذكر لك و لقومك لذا فرمودند كه نمىشود حكم هم كه گفته مىشود لا تفغر ذنبه اما حالا سهل اشكال داشته باشد و رواه الصفار فى بصائر الدرجات عن السندى بن محمد عن جعفر بن بشير عن ابان ابن عثمان خب آن ديگر سهل در آن نيست ابان بن عثمان را مىگويند واقفى است در اصحاب اجماع هم هست حالا شهيد گفتهاند چون اصحاب اجماع است و قبول دارد كه از اصحاب اجماع است اما چون كه واقفى است روايتش ضعيف السند است و معناى اصحاب اجماع اين است كه بزرگان مثل مثلاً شيخ طوسى در عدة مىفرمايند اجتعمت الاصحاب على تصحيح ما يصح روايات غير هم اگراينها نقل كردند حجت است چه رسد خودشان روايت نقل بكنند دو دفعه ورواه الكشى فى كتاب الرجال عن محمد بن مسعود عن على بن الحسن بن فضال عن العباس بن عامر خب روايت خيلى سندش بالاست يك رجالى هم )كشى رجالى است( روايت را نقل كرده اما مىگويند كه ابن فضال است و ابن فضال اين فطحى است، اصحاب اجماع است ولى مىگويند فطحى است اين روايت از نظر ما صحيح السند است و اينها تهمت است به اينها مىزند حالا اگر كسى حرف ما را نپذيرد لااقل موثق است ديگر همه توثيقشان را قبول دارند كه اين روايت روايت موثق است مورد اعتماد است روايت 2 هم همان است.
روايت 3: و عن على بن ابراهيم عن محمد بن عيسى عن يونس عن ابى ايوب الخزاز عن محمد بن مسلم خب روايت خيلى سندش خوب است الا اين كه مرحوم شهيد مىگويند محمد بن عيسى است و دو تا محمد بن عيسى داريم مشترك است و چون مشترك است وضع او درست نيست در حالى كه آنها علامت دادهاند اگر يونس بن عبدالرحمن كه از اصحاب اجماع است از او نقل بكند ديگر همان كسى است كه موثق است، مىگويند دو تا محمد بن عيسى داريم يكى ضعيف ،يكى موثق اين اشتراك را از كجا بفهميم؟ مرحوم آقاى خويى مىفرمايند كه اگريونس از محمد بن عيسى نقل كند آن محمد بن عيسى ثقه است و همچنين ديگران اما مرحوم شهيد صرف نظر از اين كردهاند گفتهاند محمد بن عيسى چون مشترك است ضعيف است قال قال ابوعبداللَّهعليه السلام لا تجوز شهادة ولد الزنا و رواه الشيخ باسناده عن على بن ابراهيم و الذى قبله باسناده عن الحسين بن سعيد عن احمد بن حمزه عن ابان مثله.
خب اين هم روايت 3 كه دلالتش خوب است سندش هم عالى است ديگر. مرحوم شهيد مىگويند نه.
و عن محمد بن يحيى عن محمد بن الحسين عن ابن فضال عن ابراهيم بن محمد الاشعرى عن عبيد بن زراره عن ابيه از نظر ما روايت خيلى بالاست كه اين محمد بن يحيى يك نوادر هم دارد اين نوادر را مرحوم ابن وليد صدوق و ابى داود هر سه اين نوادر الحكمه راتوثيق كردهاند 25 تا را بيرون كردهاند و ما بقى گفتهاند نوادر الحكم همه رواياتش صحيح السند است ولى مرحوم شهيد براى خاطر ابن فضال گفته روايت ضعيف است قال سمعت اباجعفرعليه السلام يقول لو ان اربعة شهدوا عندى بالزنا على رجل و فيهم ولد الزنا لحددتهم جميعاً لانه لا تجوز شهادته و لا يؤم الناس كه خيلى طمطراقاست اميرالمؤمنينعليه السلام فرمودند اگر چهار تا شاهد شهادت بدهد براين كه مثلاً زنى زنا كرده اما در آنها يك ولد الزنا باشد من هر چهار تا را قذف مىزنم يكى 80 تا تازيانه به آنها مىزنم چرا؟ براى اين كه سه تا هستند و چهار تا نيستند.
و باسناده عن الحسين بن سعيد عن فضاله عن ابان عن عيسى بن عبداللَّهباز روايت از نظر ما صحيح السند است اين ابان هم از اصحاب اجماع است و مرحوم شهيد درابان اشكال كردهاند خودشان هم قبول دارند كه از اصحاب اجماع است شهيد در ابان اشكال كردهاند خودشان هم قبول دارند كه از اصحاب اجماع است امامى گويند اين ابان بن عثمان واقفى است بنابراين رواياتش حجت نيست عن شهادة ولد الزنا فقال لاتجوز الا فى الشىء اليسير اذا رايت منه صلاحاً اگر عادل باشد در يك چيزهاى مختصرى طورى نيست. اين روايت 6 را مرحوم شهيد گفته سندش خوب است و عنه عن ابن ابى عمير عن حماد عن الحلبى عن ابى عبداللَّهعليه السلام قال سئلته عن شهادة ولد الزنا فقال لا و لا عبد، مرحوم شهيد اشكال كرده گفته و لا عبد مسلم است كه عبد روايات داريم مىتواند شهادت بدهد سابقاً هم خوانديم بنابراين چون كه و لا عبد دارد همسايه بد آن را هم خرابش مىكند پس نمىتوانيم بگوييم دلالت دارد.
روايت 7: عبداللَّه بن جعفر فى قرب الاسناد عن عبداللَّه بن الحسن عن على بن جعفر عن اخيه قال سئلته عن ولد الزنا هل تجوز شهادته؟ قال نعم يجوز شهادته و لا يؤمّ شهادتش پذيرفته مىشود اما امام جماعت نمىتواند بشود مرحوم شهيد گفتهاند خود على بن جعفر عكسش را نقل مىكند كه آن روايت 8 است.
و رواه على بن جعفر فى كتابه عن اخيه الا انه قال لا تجوز شهادته و لا يؤمّ گفته كه خود على بن جعفر در آن روايت آن جور، در اين روايت اين جور، پس بنابراين معارض است و هيچ در حالى كه خود على بن ابى جعفر اگر دو تا روايت داشته باشيم معارض است و هيچ نمىفهميم يعنى چه خب دو جور نقل كرده در قرب الاسناد آن جور نقل كرده در مسائل كه يك كتابى است البته مثل قرب الاسناد نيست قرب الاسناد در ميان علماء مشهور است مسائل على بن جعفر مشهور نيست لذا مرحوم علامه مجلسى در كتابخانهاى پيدا كرده و از آن روايت نقل مىكند آن اصلاً مشهور در ميان اصحاب نيست اما على كل حال ما قبولش مىكنيم. يكى مىگويد يجوز يكى مىگويد لا يجوز.
آن روايات 8 و 9 را چون معنايش را نمىفهميم نخوانيم اما خب حالا بخوانيم ببينيم چه مىگويد.
روايت 9: محمد بن منصور العياشى فى تفسيره مرسله است اما مىگويند كه عياشى قول داده اين كه همه رواياتش صحبح السند باشد صحيح السند هم بوده يك آدم بى سوادى آمده براى اين كه مختصر شود رجالش را انداخته حالا مرسله است عن عبيداللَّه الحلبى عن ابى عبداللَّهعليه السلام قال ينبغى لولد الزنا ان لا تجوز له شهادتة و لا يؤم بالناس خب حالا اين كلمه ينبغى حمل بر استحباب مىشودديگر بعد يك جمله دارد لم يحمله نوح فى السفينة و قد حمل فيها الكلب و الخنازير اين بدبخت چكار كرده بود كه حضرت نوح در كشتى ننشاند نمىدانيم، كلب و خنزير را نشاند اما ولد الزنا راگذاشت غرق شود چون ولد الزناست مىشود قبول كرد؟
و عن ابراهيم عن ابى عبداللَّه قال اين همان باز تفسير عياشى است جور ديگر نقل مىكند از كسى ديگر ان نوحاً حمل الكلب فى السفينة و لم يحمل ولد الزنا. بنابراين اين دو تا روايت با كلمه ينبغى هم كه دارد اما بعدش طمطراق دارد بگوييم ينبغى را حمل بر حرمت بكنيم حالا آن دو تا روايت ضعيف السند است هيچ. اما مابقى روايتها خب اگر ما باشيم و جمع حرف شهيد درست مىشود نه آن جور كه شهيد گفتهاند و روايتها را خراب كردهاند روايتها را خراب نكنند يجوز داريم آن وقت آن لا يجوزها را به قرينه، يجوز حمل ظاهر بر نص بكنيم و بگوييم كه كراهت دارد يعنى معلوم است تا غير ولد الزنا باشدداعى ندارند ولد الزنا بيايد شهادت بدهداگر ما باشيم و اينها كه اسمش را مىگذارند حمل ظاهر بر نص تصرف در هيئت آن لا يجوز را به قرينه يجوز حمل مىكنيم بر كراهت برمى گردد به اين كه شهادت ولد الزنا روايتها صحيح السند است نه آن جور كه شهيد گفته اما از نظر دلالت جمع عرفى دارد خوب است شهادت ندهد بله يك حرف ديگر پيدا مىشود كه سابقاًگفتيم اگرمنحصر باشد واجب عينى باشد ديگر مسلم بايد برود شهادت بدهد ولى تا واجب كفايى باشد لازم نيست.
لذا اگرما باشيم و روايات اين ولد الزنا هم مىتواندامام جماعت باشد هم مىتواند شاهد باشد و اشكال ندارد اين حرفها كه مرحوم شهيد دوم هم اين جور فرموده اما در مسئله اجماع هست كه اگركسى از اجماع بترسد كه مرحوم شهيد نترسيده وتاويل كرده اجماع را و گفته آنها چون ولد الزنا را كافر مىدانند گفتهاند و الا كافر كه نيست پس بنابراين مىتواند، اگركسى از اجماع مىترسد خب هيچ بايد بگوييم همه اين روايتها معرض عنها عند الاصحاب است اگرهم نمىترسد ديگر خواه ناخواه بايد بگوييم جايز است اما مكروه است .
وصلى اللَّه على محمد و آل محمد