< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

84/12/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / ادامه مسأله 1 /

بحث در مسئله اوّل از مسائل نفقات اقارب در مورد نفقه پدر، مادر، فرزند، اجداد، جدّات و نوه ها بود. قسمت اوّل (نفقه فرزند و پدر و مادر) مسلّم و اجماعى است ولى در مورد آباءِ آباء و نوه ها محلّ بحث است. به عنوان دليل شش روايت از خاصّه نقل كرديم. رواياتى هم اهل سنّت دارند كه متعدّد است ولى روايات دل گرم كننده، محدود است. بيهقى[1] در كتاب سنن كه وسيعترين كتاب فقهى اهل سنّت است اين روايات را نقل كرده است.

بعضى از اين روايات در مورد ولد است و زائد بر آن ندارد، مثل روايت معروفى كه عايشه نقل مى كند كه هند زوجه ابوسفيان خدمت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آمد و عرض كرد كه ابوسفيان انسان بخيلى است و نفقه كافى نمى دهد، آيا مى توانم از اموال او بردارم؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود:

«خذى ما يكفيكِ ولولدكِ بالمعروف» در روايت أب و جد و ام و نوه نيامده است.

در بخش ديگرى از روايات فقط اب ذكر شده است مثل روايتى كه ابوهريره از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند. قسمت ديگرى از اين روايات مضمون همان رواياتى است كه از شيعه هم نقل شده و مى فرمايد:

أنت و مالك لأبيك. در اين روايات صحبت از حاجت اب نيست بلكه در مورد تصرّف اب است و تصرّف اب فقط در جايى نيست كه نيازمند باشد و ممكن است نيازمند هم نباشد.

اين روايات براى بحث ما كافى نيست و در واقع يك حكم اخلاقى است و ادب ايجاب مى كند كه اولاد چيزى نگويند و اين طور نيست كه بچّه ها ملك پدر باشند و اموالشان هم ملك پدر باشد.

اين روايات نوعاً ولد را مى گويد و كمتر ديگران را ذكر مى كند و از ضميمه روايات عامّه به خاصّه تواترى بدست نمى آيد.

بحث در اين بود كه نفقه اب و ام و ولد واضح و اجماعى است و جاى بحث ندارد و بحث در اولاد ولد و آباءِ آباء است. كسانى كه قائل به تعدّى نفقه به نوه ها و اجداد شده اند به چند دليل تمسّك كرده اند:

1 ـ اجماع:

اجماعى است كه به عالى و سافل (اجداد و نوه ها) تعدّى مى شود.

2 ـ عموميّت اب و ام و ولد در لغت:

اب و ام و ولد در لغت عام و ظهور در اعم دارد و شاهد آن موارد استعمالات كثيره است، كه نمونه هايى از استعمالات كثيره عبارتند از:

1 ـ اطلاق «بنى آدم» در آيات قرآن به همه فرزندان آدم (شش مورد در قرآن آمده است كه چهار مورد در سوره اعراف و دو مورد در سوره هاى ديگر است).

2 ـ اطلاق «يابن آدم» كه در احاديث قدسى آمده و به همه فرزندان آدم اطلاق مى شود.

3 ـ تعبير «ابن رسول الله» در مورد ائمّه هدى با اين كه هيچ كدام از ائمّه فرزند بلافصل پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)نيستند و يا در مورد حضرت معصومه(عليها السلام)، تعبير «بنت رسول الله(صلى الله عليه وآله) و بنت اميرالمؤمنين(عليه السلام)» گفته مى شود.

4 ـ آيه ﴿ولا تقتلوا أولادكم خشية إملاق﴾[2] نوه ها و نتيجه ها را هم شامل است ولى ما بعيد مى دانيم كه استدلال به اين آيه صحيح باشد، چون آنچه كه محلّ ابتلا بود كشتن فرزندان بود و در مورد نوه ها نبود و آيه در مورد نوه ها ساكت است، پس مورد كلام فرزندان بلافصل بوده نه نوه ها.

كشتن فرزندان در زمان جاهليّت سه انگيزه داشت:

الف) ترس فقر

ب) غيرت

ج) قربانى براى بتها ﴿قد خسرالذين قتلوا أولادهم سفهاً ...﴾[3]

5 ـ در آيه مباهله ﴿ابناءنا﴾[4] آمده كه همه قبول دارند منظور از آن، امام حسن و امام حسين(عليهما السلام)است. در حالى كه امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) نوه حضرت رسول(صلى الله عليه وآله)هستند.

6 ـ آيه اى كه در مورد زنان حرام صحبت كرده و مى فرمايد: ﴿حرّمت عليكم امّهاتكم﴾[5] كه شامل جدّه هم مى شود ﴿و بناتكم﴾كه شامل نوه ها هم مى شود و ﴿بنات الأخ و بنات الأخت﴾ كه شامل دختران فرزند برادر و خواهر هم مى شود، پس نوه را شامل است.

7 ـ آيه ﴿أم كنتم شهداء إذ حضر يعقوب الموت إذ قال لبنيه ما تعبدون من بعدى قالوا نعبد إلهك و إله آباءك ابراهيم و اسماعيل و إسحاق إلهاً واحداً﴾[6]

اسحاق فرزند ابراهيم و يعقوب فرزند اسحاق است و جد به عنوان اب در اين آيه استعمال شده است.

8 ـ روايتى است كه در عيون اخبار الرضا[7] آمده است. داستان مفصّلى بين حضرت موسى بن جعفر(عليه السلام) و هارون واقع شد كه صاحب جواهر[8] در بحث خمس آورده است. هارون به امام عرض كرد شما چرا خود را ابن رسول الله خطاب مى كنى و اجازه مى دهى كه تو را به اين نام بخوانند در حالى كه تو از مادر به رسول الله(صلى الله عليه وآله)مى رسى «و الامّ وعاء» (و مادر همانند ظرفى است كه بچّه در آن پرورش مى يابد). اين اشتباهى بود كه اعراب جاهلى داشتند و فكر مى كردند كه بچّه فقط از نطفه مرد است و مادر مثل يك ظرف است و لذا مادر را به حساب نمى آورند.

همانطور كه در شعر آمده است:

بنونا بنو ابناءنا و بناتنا ***** بنوهن ابناء الرجال الاباعد

حضرت از هارون پرسيد اگر پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) زنده شود و از دخترت خواستگارى كند، آيا دخترت را به پيامبر مى دهى؟ هارون در جواب گفت: افتخار مى كنم، حضرت فرمود: ولى دختر من بر او حرام است و پيامبر او را تزويج نمى كند، در اينجا هارون گفت: خوب جواب دادى.

اين روايت شاهد بر اين است كه به نوه ها هم ابن رسول الله(صلى الله عليه وآله)اطلاق مى شود.

«بحث اصولى»

آيا موارد استعمال دليل بر حقيقت مى شود؟

در علائم حقيقت و مجاز در اصول گفته شد كه تبادر و صحّت سلب و تنصيص اهل لغت و اطّراد (كثرت استعمال كه در حدّ يقين است) از علائم حقيقت است. بسيارى اطرّاد را دليل بر حقيقت نمى دانند، ولى ما معتقديم كه كثرت استعمال اگر شايع باشد دليل بر حقيقت است.

چندين باب در فقه داريم كه در مورد اين مسئله بحث شده است:

1 ـ باب خمس:

خمس را به چه كسى بايد داد؟ بنى هاشم. آيا خمس به فرزندِ فرزند هم مى شود داد؟ بله، ولى شامل كسانى مى شود كه از دختر به هاشم رسيده باشند نمى شود، چون دليل خاص دارد.

2 ـ باب نكاح:

محرّمات نكاح، نوه هاى دخترى و پسرى و نتيجه ها را شامل است.

3 ـ باب ارث:

آيا ارث اولاد شامل نوه ها و نتيجه ها هم مى شود، در قرآن آمده «يوصيكم الله فى أولادكم» و نوه ها را ندارد ولى اگر اولاد نباشد، نوه جاى آن است.

4 ـ باب نفقات:

محل بحث است (ما نحن فيه).

آيا مى توان همه اين ابواب را به هم قياس كرد؟ در همه بحث از نوه و جد و جدّه هست ولى هر كدام حال و هواى خاصّ خودش را دارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo