< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

82/03/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / ادامه مسئله 8 /

بحث در مسئله هشتم از مسائل مانعيت كفر در نكاح مخالفين بود كه آيا نكاح آنها جايز است يا نه؟ مشهور اين بود كه مرد شيعه مسلّماً مى تواند زن مخالف را تزويج كند و مسئله مخالف روشنى ندارد ولى در مورد ازدواج مؤمنه با مخالف اختلاف است و مشهور اين است كه نمى تواند، ولى جمعى از بزرگان مثل محقق قائل به جواز مع الكراهة شده اند.

ادلّه قائلين به عدم جواز:

از دو راه مسئله را تقرير مى كنيم:

روايات خاصه:

رواياتى كه در اين مورد وارد شده و مى فرمايد نكاح عارفه به غير عارف جايز نيست (كه بعداً خواهد آمد).

عمومات:

به اين بيان كه بگوييم المخالف مصداق الكافر (صغرى) و لاتمسكوا بعصم الكوافر (كبرى). پس در نتيجه ازدواج با مخالف جايز نيست.

صغرى محل بحث است كه آيا مخالف كافر است يا نه؟

شش دليل براى كفر مخالف اقامه شده است:

دليل اوّل: روايات

از سيد مرتضى و ابن ادريس نجاست مخالف نقل شده است. صاحب حدائق از يكى از قدماى اصحاب به نام «ابن نوبخت» صاحب كتاب «فص الياقوت» نقل مى كند كه جمهور اصحاب ما مخالفين را نجس مى دانند در حالى كه مشهور، قائل به عدم نجاست هستند.

كلام حدائق را از جواهر نقل مى كنيم:

ففى الحدائق انّ الحكم بكفر المخالفين و نصبهم و نجاستهم هو المشهور فى كلام اصحابنا المتقدّمين مستشهداً بما حكاه عن الشيخ ابن نوبخت و هو من متقدّمى اصحابنا فى كتابه فصّ الياقوت دافعوا النص (ولايت بلافصل را نفى مى كنند) كفرة عند جمهور اصحابنا و من اصحابنا من يفسقهم.[1]

آنچه كه ما در قدماى اصحاب مى بينيم شهرت بر نجاست نيست.

ابن نوبخت كيست؟

در كتب رجال اسمى از او نيست. در كتب دائرة المعارف و تاريخ، نوبخت ايرانى هايى بودند كه در قرن دوّم و سوّم هجرى زندگى مى كردند، به گفته صاحب الذريعه يكى از نواده هاى اينها كسى است به نام ابن نوبخت كه در قرن چهارم بعد از زمان غيبت زندگى مى كرده و از علماى كلام بوده و كتابى در بحث هاى كلامى به نام الياقوت نوشته است و مرحوم علاّمه حلّى هم شرحى بر اين كتاب دارد. از اين كه علاّمه اين كتاب را شرح كرده معلوم مى شود كه او داراى شأن و مقامى بوده ولى شخصيّت او براى ما ناشناخته است و اين كه در كتب رجالى اسم او نيامده دليلش اين است كه بعد از عصر محدّثين بوده است.

آيا با نقل كلام او مى توانيم قبول كنيم كه جمهور اصحاب قائل به نجاست مخالف بوده اند؟

مشكل است قبول كنيم در حالى كه مى بينيم عملا اين چنين نيست، بنابراين آنچه مى توانيم بگوييم اين است كه شهرت بر طهارت مخالف و قول به نجاست در اقلّيت است كما اين كه قول به كفر در اقليّت است.

ولى روايات زيادى داريم كه اين روايات سخن از كفرشان مى گويد، تنها در باب 10 از ابواب حدّ مرتدّ كه باب مهمّى است 19 روايت داريم و در اين باب اصناف مختلف كفّار بيان شده كه حدود ده طائفه است:

1- مجبّره يا قائلين به جبر

2- مفوّضه كه معتقدند خداوند بندگان را خلق نموده و امور آنها را به ائمه(عليهم السلام) واگذار نموده است.

3- مشبّهه كه خدا را تشبيه به جسم مى كنند و براى او اعضا و جوارح قائلند.

4- قائلين به تناسخ كه مى گويند انسان وقتى كه از دنيا رفت روح او در جنين ديگرى حلول مى كند، اگر انسان نيكوكارى بوده در جنينى متولد مى شود كه زندگى خوش و خرّمى دارد و اگر انسان گناهكارى بوده در جنينى حلول مى كند كه زندگى بدى دارد. تناسخ در ميان علماى غربى اين روزها طرفدار زيادى پيدا كرده و در بين علماى ما هم بعضى چشم و گوش بسته آن را قبول كرده و قائل به عود ارواح هستند، در حالى كه نتيجه آن، تناسخ و انكار معاد است، يعنى در همين دنيا جزاء، ثواب و عذابش را مى بيند و نيازى به معاد نيست.

عدّه اى چون نتوانسته اند فلسفه بيمارى هاى مادرزادى بعضى از افراد را پيدا كنند لذا به تناسخ پناه برده اند و مى گويند اين بچّه در زندگانى اوّل گناهكار بوده و الان جزاى آن را مى بيند، كه اين مخالف صريح آيه قرآن است، چون قرآن صريحاً حيات و ممات را تكرارى نمى داند.

5- غلات كه ائمه را در حد خدا و يا خدا مى دانند.

6- مشركون كه در لباس مسلمين هستند.

7- كسانى كه در وجود خدا شك دارند.

8- ناصبى ها.

9- منكرين ضروريات.

10- كسانى كه با ناحق ادّعاى امامت مى كنند.

11- منكر نص يعنى مخالفين.

نوزده روايت[2] در اين باب در مورد مخالفين است كه تعبيرات مختلفى دارد بعضى تعبير «جحود للامام» دارد يعنى كسانى كه منكر امام هستند، در بعضى از روايات تعبير «المخالف لقول الامام» يا «المنكر لهم» يا «ردّ النّص» دارد يعنى نص بر امامت بلا فصل را منكر هستند بعضى تعبير «من لم يعرف امام زمانه» يا «من طعن دين الشيعه» دارد كه همه اينها را كافر مى داند.

اين روايات بعضى صحيح السند و بعضى اشكال دارد ولى مجموع متضافر يا متواتر است و نيازى به بررسى اسناد ندارد.

*... عن ابى حمزة (مرسله است) عن ابى عبداللّه(عليه السلام) قال: منّا الامام المفروض طاعته من جحده مات يهودياً أو نصرانياً.[3]

*... عن المفضل بن عمر (محل بحث است) عن ابى عبداللّه(عليه السلام) قال: قال ابوجعفر(عليه السلام): انّ اللّه جعل علياً علما بينه و بين خلقه ليس بينه و بينهم علم غيره فمن تبعه كان مؤمنا و من جحده كان كافراً و من شك فيه كان مشركاً.[4]

*... عن محمّد بن حسان، عن محمّد بن جعفر (از فرزندان امام صادق(عليه السلام)) عن ابيه(عليه السلام) قال: على(عليه السلام) باب هدى من خالفه كان كافرا و من انكره (يعنى امامت به معنى خاص را منكر هستند) دخل النار.[5]

*... عن غير واحد (ظاهراً مرسله است و بعضى مى گويند به خاطر تعبير «غير واحد» كه مى توان آن را متضافر دانست) عن مروان بن مسلم قال: قال الصادق جعفر بن محمّد(عليهما السلام) الامام علم فيما بين اللّه عزوجل و بين خلقه فمن عرفه كان مؤمنا و من انكره كان كافرا.[6]

*... عن سدير قال: قال ابوجعفر(عليه السلام) فى حديث: انّ العلم الذى وضعه رسول الله(صلى الله عليه وآله) عند على(عليه السلام) من عرفه كان مؤمنا و من جحده كان كافراً ثم كان من بعده الحسن(عليه السلام)بتلك المنزلة الحديث.[7]

*... حدثنى الحسين بن سعيد (الاهوازى) معنعناً (معلوم نيست كه چه كسانى در وسط هستند) عن ابى عبداللّه جعفر بن محمّد الصادق(عليه السلام): قال: لمّا نزلت هذه الآية ﴿و ان من اهل الكتاب الاّ ليؤمننّ به﴾ (تفسير آيه مجهول است و بعضى گفته اند كه بعد از ظهور مهدى(عج) مسيح زنده شده و به او ايمان مى آورند) قال: قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) لا يردّ احد على عيسى بن مريم(عليه السلام) ما جاء به فيه الاّ كان كافراً ولا يردّ على على بن ابى طالب(عليه السلام) احد ما قال فيه النبى(صلى الله عليه وآله) (مثلا پيامبر گفته است كه على خليفه بلافصل است) الاّ كافر.[8]

*... عن النبى(صلى الله عليه وآله) قال: الائمة بعدى اثنى عشر اوّلهم على بن ابى طالب و آخرهم القائم الى اَن قال المقرّ بهم مؤمن و المنكر لهم كافر.[9]

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo