< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

81/11/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / ادامه مسئله 8 /

«حديث اخلاقى: صفات مؤمن 6»

مقدمه:

در بحث اخلاقى هفته حديثى از پيامبر اكرم(ص) خطاب به على(ع) نقل كرديم كه در آن حضرت 103 صفت براى مؤمن بيان فرمودند كه در جلسات قبل بيست و شش صفت بيان شد و در اين جلسه پنج صفت ديگر را بيان مى كنيم:

متن حديث:

«... لطيف الحركات، حلو المشاهدة، كثير العبادة، حسن الوقار، ليّن الجانب».[1]

ترجمه:

حركات مؤمن توأم با لطف و ديدارش شيرين، عبادتش زياد است و حركات سبك از او سر نمى زند و نرمش و محبّت دارد.

شرح:

بيست و هفتمين صفت مؤمن «لطيف الحركات» است يعنى حركت او توأم با لطف است و با خلق خدا برخورد محبّت آميز و لطيف دارد.

بيست و هشتمين صفت مؤمن «حلو المشاهدة» است يعنى ديدارش شيرين است و هيچگاه تلخ و اخمو نيست.

بيست و نهمين صفت مؤمن «كثير العبادة» است يعنى عبادت او زياد است. آيا نماز و روزه مراد است يا معنى ديگرى دارد؟

عبادت دو قسم است:

1- عبادت بالمعنى الاخص:

عباداتى كه اگر قصد قربت نداشته باشد باطل مى شود.

2- عبادت بالمعنى الاعم:

هر كارى كه اگر با قصد قربت انجام شود ثواب دارد ولى قصد قربت شرط صحّت آن نيست، كه در اين صورت مى توان به تمام كارها جنبه عبادى داد. عبادت در روايت مى تواند به همين معنا باشد.

سى امين صفت مؤمن «حسن الوقار» است يعنى حركات سبك از او سر نمى زند (وِقار يا وَقار از ماده «وَقر» به معنى سنگينى است).

سى و يكمين صفت مؤمن «ليّن الجانب» است، يعنى نرمش و محبّت و عواطف دارد.

در بين اين پنج صفت كه خوانده شد چهار صفت مربوط به برخورد با مردم است. حسن برخورد و حسن معاشرت با مردم اهميت زيادى دارد و در مخاطبين مؤثر است چه اهل دين باشيم و چه اهل دنيا.

دشمنان ما اصرار دارند كه برچسب خشونت به ما بچسبانند بايد نشان دهيم كه ما ﴿اشداء على الكفار﴾ ولى ﴿رحماء بينهم﴾ هستيم. در حالات ائمه(ع) آمده است كه حتّى با غير مسلمين كه جنبه حربى نداشتند به محبّت برخورد مى كردند. به عنوان نمونه در تاريخ آمده است كه على(ع) با مرد يهودى هم سفر بودند، و به او گفته بود كه سر دوراهى از او جدا مى شود ولى در عين حال حضرت مقدارى از راه را همراه او رفت، شخص يهودى گفت شما راه را اشتباه مى رويد، حضرت در پاسخ فرمود: براى عمل به دستور دين خود و بجاى آوردن حقّ هم سفرى مقدارى از راه را همراه تو مى آيم، با ديدن اين عمل شخص تعجّب كرده و بعد مسلمان مى شود. عمل كردن به يك دستور ساده اسلامى سبب مى شود كه عدّه كثيرى مسلمان شوند ﴿يدخلون فى دين الله افواجاً﴾ ولى با كمال تأسف بعضى از مقدّسين، انسان هاى خشكى هستند كه اين كار آنها به دست دشمنان بهانه مى دهد در حالى كه اساس دين ما خشونت نيست، در قرآن 114 سوره داريم كه 113 تا از سوره ها با ﴿الرحمن الرحيم﴾ شروع مى شود يعنى 1141 خشونت و 113 رحمت است.

ما دو گونه برخورد زيبا داريم:

1- رياكارانه و براى جلب منافع دنيا.

2- مخلصانه كه از قلب مى جوشد.

نوع اوّل در غرب معمول است مثلا در هواپيماهاى آنها براى جلب رضايت مشترى زياد محبّت مى كنند، زيرا اين كار ابزار درآمد است، چون مى دانند برخورد خوب با مشترى سبب جلب و جذب مشترى است.

نوع دوّم از صفات مؤمن است، وقتى مى گوييم مؤمن خوش معاشرت است، براى جلب منافع دنيوى نيست بلكه براى تأليف قلوب و نزديكى به يكديگر است. در داستان لقمان حكيم و پندهاى او كه در قرآن آمده مى فرمايد:

﴿ولا تصعّر خدّك للناس ولا تمش فى الارض مَرَحاً﴾.[2]

«تصعّر» از ماده «صعر» است و در اصل بيمارى است كه شتر به آن مبتلا مى شود و در اثر آن گردنش به سمت چپ يا راست كج مى شود. آيه خطاب مى كند كه مانند شتر بيمارى كه گردنش كج شده مباش و روى خودت را از مردم برمگردان. از اين تعبير معلوم مى شود كه انسان هاى بدعنق و بداخلاق نوعى بيمارى دارند. در ادامه آيه مى فرمايد با تكبّر هم راه نرو.

* * *

بحث در ازدواج ذات بعل بود كه عدّه اى قائل به حرمت ابدى - با وجود دو شرط - شده اند و براى اثبات آن به سه دليل تمسّك جسته اند و دليل عمده آنها روايات است كه دو گروه از روايات خوانده شد.

طايفه سوّم: حرام مع الدخول

احاديثى كه مى گويد همراه با دخول حرام است.

*... عن زرارة، (صحيح السند است) عن ابى جعفر(ع) فى امرأة فقد زوجها (شوهرش مفقود شده) أو نعى اليها (خبر مرگ او را آورده اند) فتزوّجت ثم قدم زوجها بعد ذلك فطلّقها، قال: تعتدّ منهما جميعاً ثلاثة أشهر عدّة واحدة (از تعبير به عدّه معلوم مى شود كه دخول حاصل شده) و ليس للآخر أن يتزوّجها ابداً. (صريح است در حرمت ابدى ولى مقيّد به دخول است).[3]

* و عنه، عن على بن الحكم، (مشكل دارد) عن موسى بن بكر (مشكل دارد و سند معتبر نيست) عن زرارة، عن ابى جعفر(ع) قال: اذا نعى الرّجل الى اهله أو أخبروها أنّه قد طلّقها فاعتدّت ثم تزوّجت فجاء زوجها الاوّل فانّ الاوّل احقّ بها من هذا الاخير دخل بها الاوّل أو لم يدخل و ليس للآخر أن يتزوّجها ابداً و لها المهر بما استحلّ من فرجها (نشان مى دهد كه دخول حاصل شده).[4]

ظاهراً اين دو حديث يك حديث است كه دو سند دارد و يك سند معتبر و يك سند غير معتبر است.

جمع بين سه طايفه:

بايد مطلق را بر مقيد حمل كنيم، طايفه اوّلى مطلق بود و طايفه ثانيه و ثالثه مقيّد است كه مطلق را حمل بر مقيّد مى كنيم و مى گوييم حرام ابدى است.

ان قلت: اينها مثبتين هستند، يكى مى گويد حرام است مطلقاً، ديگرى مى گويد حرام است مع العلم، و ديگرى مى گويد حرام است عند الدخول، پس اينها همه مثبت هستند و جاى تقييد نيست، چون قانون تقييد اين است كه يكى مثبت و يكى نافى باشد.

قلنا: قيودى كه در مقام بيان ذكر مى شود غالباً مفهوم دارد حال اگر بتوانيم از طايفه دوّم و سوّم مفهوم بگيريم مثبت و نافى درست مى شود ولى اگر نتوانيم مفهوم بگيريم حق با ان قلت است و تقييد بين طايفه اوّل و سوّم مشكل است.

گرفتن مفهوم واقعاً مشكل است چون در روايات، دخول به صورت قيد احترازى نيامده و دخول را از قرينه فهميديم ولى علم به صورت قيد احترازى است.

طايفه چهارم: روايات معارض

در مقابل اين روايات، روايات معارضى داريم:

*... عن عبدالرحمان بن الحجاج (روايت معتبر است) قال: سألت اباعبدالله(ع) عن رجل تزوّج امرأة و لها زوج و هو لا يعلم فطلّقها الاوّل أو مات عنها ثمّ علم الاخير أيراجعها؟ قال: لا حتّى تنقضى عدّتها.[5]

روايت مى فرمايد بعد از انقضاء عدّه مى توان او را نكاح كرد، چه دخول باشد و چه نباشد، پس نسبت به علم اطلاق ندارد ولى نسبت به دخول اطلاق دارد.

* و باسناده عن الحسن بن محبوب، عن عبدالرحمان، قال: سألت اباعبدالله(ع) عن رجل تزوّج امرأة ثم استبان له بعد ما دخل بها أنّ لها زوجاً غائبا فتركها ثمّ انّ الزوج قدم فطلّقها أو مات عنها أيتزوّجها بعد هذا الذى كان تزوّجها و لم يعلم أن لها زوجاً؟ قال: ما احبّ له أن يتزوّجها (دوست ندارم قرينه مى شود كه جمع كنيم بين روايات نافيه و مثبته و بگوييم مراد كراهت است) حتّى تنكح زوجاً غيره.[6]

آيا به اين معنى است كه محلّل لازم است؟

اين را احدى نگفته است بلكه به معنى آن است كه با اين شوهر ازدواج نكند و با شوهر ديگر ازدواج كند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo