< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

81/09/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / ادامه مسئله 24 /

حديث اخلاقى: «صفات مؤمن(2)»

مقدمه:

در بحث اخلاقى گذشته حديثى از پيامبر اكرم(ص) خطاب به على(ع) نقل كرديم كه حضرت فرمود مؤمن مؤمن نمى شود مگر اين كه صد و سه صفت در او جمع شود كه اين صفات در پنج دسته جمع مى شود. پنج صفت در جلسه قبل بيان شد و اكنون به پنج صفت ديگر اشاره مى كنيم:

متن حديث:

... كريم المراجعة، اوسع الناس صدراً، أذلّهم نفساً، ضحكه تبسماً، و اجتماعه تعلماً... .[1]

ترجمه حديث:

... مراجعاتش كريمانه است، سعه صدرش از همه بيشتر، تواضعش زياد است، با صداى بلند نمى خندد و حضورش در اجتماعات همراه با تعليم و تعلّم است.

ششمين صفت مؤمن «كريم المراجعة» است، يعنى مراجعاتش كريمانه است كه دو احتمال دارد:

1- مراجعاتى كه مردم به او دارند كريمانه برخورد مى كند، يعنى يا الان توانائى آن را دارد و انجام مى دهد يا وعده انجام آن را در آينده مى دهد و يا نمى تواند انجام دهد كه عذرخواهى مى كند، قرآن مى فرمايد:

﴿قول معروف و مغفرة خير من صدقة يتبعها اذى﴾.[2]

2- مراجعه اش به ديگران كريمانه است يعنى اگر از كسى چيزى مى خواهد مؤدّبانه است و طلبكارانه نيست و اصرار نكرده و طرف را مأخوذ به حيا نمى كند.

هفتمين صفت مؤمن «أوسع الناس صدراً» است، يعنى سينه اش از همه گشاده تر است قرآن در مورد سعه صدر مى فرمايد:

﴿فمن يرد الله أن يهديه يشرح صدره للاسلام و من يرد أن يضله يجعل صدره ضيّقاً حرجاً﴾[3] هركس را خدا بخواهد هدايت كند (لايق هدايت بداند) براى پذيرش اسلام شرح صدر به او مى دهد و هركس را بخواهد گمراه كند (لايق هدايت نباشد) سينه اش را تنگ مى كند.

«سعه صدر» به چه معنى است؟ اشخاصى كه شرح صدر دارند همه چيز را تحمّل مى كنند (ناملايمات، مشكلات، حوادثِ سخت...) بدگويى ها در آنها اثر نكرده و زود نااميد نمى شوند. حوادث، علوم، دانش ها و معارف را در خود جاى مى دهند و اگر كسى درباره آنها بدى كند در گوشه اى از ذهن خود جاى مى دهند و تمام وجودشان را پر نمى كند ولى كسانى كه ضيّق الصدر هستند با اندك ناملايماتى جابه جا شده و پذيرش و تحمّل و حوصله ندارند.

هشتمين صفت مؤمن «اذلّهم نفساً» است، «ذلت» در لغت عرب به معنى تواضع و «ذلول» به معنى رام است، ولى در فارسى ذلّت يك بار منفى دارد پس اين صفت به معنى تواضع است يعنى مؤمن تواضعش زياد است و در مقابل مردم تواضع مى كند، به كوچك و بزرگ آنها احترام مى كند، و توقع ندارد همه به او احترام بگذارند.

نهمين صفت مؤمن «ضحكه تبسماً» است، مؤمن با صداى بلند نمى خندد در روايات داريم كه پيامبر هيچگاه با صداى بلند نخنديد، پس خنده مؤمن هم مؤدّبانه است.

دهمين صفت مؤمن «اجتماعه تعلّماً» است يعنى مؤمن وقتى در جلسه اى مى نشيند سعى مى كند تعليم و تعلّم در آن باشد و به غيبت و چيزهايى كه به درد او نمى خورد و فايده اى براى او ندارد نمى پردازد.

* * *

بحث در مسئله 24 از مسائل محرمات بالمصاهره در لواط بود و گفتيم اخت، ام و بنت مفعول بر فاعل حرام مى شود اقوال و فروع مسئله بيان شد.

ادلّه:

روايات:

عمده دليل ما در اين مسئله روايات است كه در باب 15 از ابواب المصاهرة آمده و هفت روايت است كه پنج روايت دلالت دارد و دو روايت شاذ است. پنج روايت هم به سه روايت برمى گردد يعنى دو روايت تكرارى است پس روايات اصلى مسئله سه روايت و تكرارى دو روايت و روايات شاذ و غير معمول بها هم دو روايت است. ظاهراً در مستدرك روايت اضافى وجود ندارد.

الف- روايات اصلى:

*... عن ابن ابى عمير (سند روايت تا ابن ابى عمير صحيح است) عن بعض اصحابنا (مرسله است ولى مرسلات ابن ابى عمير حكم مسندات را دارد لانّه لا يرسل الاّ عن ثقة) عن ابى عبدالله(ع) فى رجل يعبث (هم جنس بازى) بالغلام (به بالغ و نابالغ غلام مى گويند) قال: اذا أوقب (دخول حاصل شود) حرمت عليه ابنته و أخته (مادر را نگفته است، شايد چون مادر كمتر محلّ ابتلاست)[4]

اين حديث بهترين حديث است كه سند و دلالت قوى دارد.

* و عن الحسين بن محمّد، عن المعلى بن محمّد (توثيق نشده و نقطه ضعف سند است)، عن الحسن بن على، عن حمّاد بن عثمان قال: قلت لابى عبدالله(ع) رجل أتى غلاماً اتحلّ له اخته؟ قال: فقال: ان كان ثقب (اى ادخل) فلا.[5]

در اين روايت سؤال از اخت است جواب هم از اخت است ولى مفهوم ندارد كه بقيّه را نفى كند. دلالت حديث خوب است ولى سند مشكل دارد البتّه چون منجبر به عمل مشهور بلكه اجماع است پس مشكل سند حل مى شود.

* باسناده (شيخ) عن على بن الحسن بن فضّال (بنى فضال فطحى مذهب ولى ثقه هستند عن محمّد بن اسماعيل (كه به احتمال قوى محمّد بن اسماعيل بن بزيع از اصحاب امام رضا(ع) است و قرينه آن روايت ابن فضال از اوست) عن حمّاد بن عيسى (از اجلاّء) عن ابراهيم بن عمر (از ثقات) عن ابى عبدالله(ع) فى رجل لعب بغلام هل يحلّ له امّه؟ قال: ان كان ثقب فلا.[6]

صاحب جواهر اين روايت را خبر ابراهيم بن عمر مى گويد و مرحوم آقاى حكيم در مستمسك ذيل اين مسئله اين روايت را موثقه ابراهيم مى نامد. هرجا صاحب جواهر «خبر» مى گويد روايت را ضعيف مى داند كه وجه آن براى ما روشن نيست.

جمع بندى روايات اصلى: اگر ما باشيم و اين سه روايت مى گوييم اين روايات من حيث المجموع دلالت دارد و منجبر به عمل اصحاب هم هست علاوه بر اين بعضى از ثقات هم در بين آنها هست، پس اين روايات براى اثبات مطلب كافى است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo