< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

81/09/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / مسئله 22 / فى نكاح من زنى بامرأة ذات بعل

«حديث اخلاقى: صفات مؤمن (1)

حديث:

روى انّ رسول الله(ص) قال: يكمل المؤمن ايمانه حتّى يحتوى على مائة و ثلاث خصال: فعل و عمل و نيّة و باطن و ظاهر فقال اميرالمؤمنين(ع): يا رسول الله(ص) ما المائة و ثلاث خصال؟ فقال(ص): يا على من صفات المؤمن أن يكون جوّال الفكر، جوهرّى الذكر، كثيراً علمهٌ عظيماً حلمه، جميل المنازعة،...[1]

ترجمه:

پيامبر اكرم(ص) به اميرمؤمنان على(ع) فرمود: مؤمن كامل داراى 103 صفت است و اين صفات در پنج شاخه خلاصه مى شود، صفات عملى گذرا و صفات عملى مستمر نيّت، صفات ظاهرى و باطنى سپس اميرمؤمنان فرمود: اى رسول خدا اين 103 خصلت چيست؟ حضرت فرمودند: اى على از صفات مؤمن اين است كه هميشه فكر مى كند و ذكر خدا را در آشكار مى گويد، علم او كثير و حوصله و تحمّلش زياد است و در منازعات هم زيبا برخورد مى كند.

شرح:

اين حديث در واقع يك دوره اخلاق اسلامى است، كه حضرت رسول(ص) خطاب به على(ع) آن را بيان مى كند، كه در پنج گروه خلاصه مى شوند كه عبارتند از فعل و عمل و نيّت و باطن و ظاهر.

فرق بين فعل و عمل چيست؟ فعل چيزى است كه گذراست و انسان گه گاه آن را انجام مى دهد در مقابل عمل جنبه استمرارى دارد.

پيامبر(ص) مى فرمايد:

اوّلين صفت مؤمن مؤمن «جوال الفكر» است، يعنى كسى نيست كه فكرش متحجّر، جامد و راكد باشد بلكه دائماً در جولان است و هميشه فكر مى كند و به جايگاه تازه اى مى رسد و به حدّى از علم قانع نيست. در اينجا حضرت اوّلين صفت را فكر قرار داده است كه نشان دهنده اهميّت فكر است. افضل اعمال مؤمن تفكّر است و اكثر عبادات ابوذر تفكّر بود. اگر به عاقبت امور فكر كنيم دچار مشكلاتى كه امروز گرفتار آن هستيم نمى شويم.

دوّمين صفت مؤمن «جوهرى الذكر» است در بعضى از نسخ «جَهْوَرى الذكر» دارد كه به نظر ما هر دو به معنى آشكار كردن ذكر است، البتّه آشكار كردن ذكر منافاتى با قصد قربت ندارد چون در دستورات اسلامى هم ذكر جلى داريم و هم ذكر خفى و يا صدقه و زكوة هم مخفى داريم و هم آشكارا، كه هر يك فايده اى خاص دارد، در جايى كه آشكار است در واقع تبليغ است و در جايى كه مخفيانه است اثر مخصوص به خودش را دارد.

سوّمين صفت مؤمن «كثيراً علمه» يعنى علم او زياد است، در احاديث داريم كه ثواب به اندازه علم و عقل است، يعنى ممكن است كسى دو ركعت نماز بخواند و در مقابل، ديگرى صد ركعت ولى آن دو ركعت ثوابش بيشتر باشد، در واقع عبادت ضريب دارد و ضريب عبادت علم و عقل است.

چهارمين صفت مؤمن «عظيماً حلمه» است يعنى به همان اندازه كه علمش زياد مى شود حلم او هم زياد مى شود. انسان عالم در اجتماع با افراد زيادى سر و كار دارد، اگر حلم نداشته باشد دچار مشكل مى شود.

به عنوان مثال مى توان به حلم و بردبارى حضرت ابراهيم(ع) اشاره نمود. آلوده تر از قوم لوط در اقوام گذشته نداريم و عذاب آنها هم دردناك تر از همه بود ﴿فلما جاء امرنا جعلنا عاليها سافلها و اَمطرنا عليها حجارة من سجّيل منضود﴾[2] به گونه اى كه شهرهاى آنها زير و رو شد و بعد باران سنگ بر آنها باريد، با همه اينها وقتى فرشتگان براى عذاب اين قوم نازل شدند ابتدا خدمت حضرت ابراهيم رسيدند و به او خبر ولادت فرزندى را دادند كه ابراهيم خوشحال شد، بعد درباره قوم لوط شفاعت كرد ﴿فَلمّا ذهب عن ابراهيم الروع و جاءته البُشرى يُجادلُنا فى قوم لوط * اِنَّ ابراهيم لَحليم اوّاهٌ منيبٌ﴾[3] خيلى حلم مى خواهد كه انسان در مورد چنين قومى شفاعت كند و اين نشان دهنده كرامت و حلم و سعه صدر حضرت ابراهيم است، پس عالِم بايد حلمش كثير باشد و تا جايى كه مى تواند اصلاح كند نه اين كه حذف كند.

پنجمين صفت مؤمن «جميل المنازعة» است اگر با كسى بحث و گفتوگويى دارد زيباست، و جنگ و جدال نيست.

شرايط امروز جامعه ما بسيار حساس است. خطر در يك قدمى ماست در اين شرايط عقل چه مى گويد؟ آيا بايد هر موضوعى را بهانه كنيم و ميدان جنگ تازه اى را راه بياندازيم يا عقل مى گويد زمان، زمان وفاق و اتّحاد است؟

اگر به اخبار دقت كنيم مى شنويم كه از يك سو بازرسان مشغول بازرسى عراق هستند از سوى ديگر آمريكا خود را براى حمله آماده كرده و مهره ها را اطراف عراق چيده و تاريخ حمله را هم تعيين كرده است. خبر ديگر اين كه يكى از دولت مردان جنايتكار اسرائيل مى گويد ما بايد سه نقطه (مكّه، مدينه، قم) را با بمب اتمى بكوبيم آيا احتمال ندارد كه اين واقعيت داشته باشد؟ خبر ديگر اين كه آمريكايى ها قصد دارند بعد از ورود به عراق يك فرماندار نظامى از خودشان تعيين كنند معنى آن اين است كه اگر بر ما هم مسلّط شوند به هيچ جناحى رحم نمى كنند و به كسى سهميه اى نمى دهند. خبر ديگر اين كه وقتى در مجلس درگيرى پيدا مى شود يا گروه معدودى از دانشجويان تجمّع مى كنند، خبر گزارى هاى بيگانه شروع به تشويق كرده و ادامه چنين برنامه هايى را طلب مى كنند. آيا اينها براى اين كه ما بيدار شويم كافى نيست؟ آيا امروز روز ﴿واعتصموا بحبل الله جميعاً ولا تفرقوا﴾ و روز وحدت ملّى نيست؟ عقل چه مى گويد؟ نويسندگان، مسئولين، نمايندگان مجلس، دانشجويان..، شما را به خدا بيدار شويد، آيا عقل مى گويد هر موضوعى را بهانه كنيم و تجمع كنيم و از دانشگاه ها به مجلس و جاهاى ديگر بكشانيم، به گونه اى كه دشمن از اين حركات سوء استفاده كند؟ اميدواريم كه اگر گفتگو و اعتراضى هم هست به صورت «جميل المنازعة» كه از صفات مؤمن است مطرح شود و قوانين را معيار قرار دهيم و معيارهاى وحدت را داشته باشيم.

اكثريت مردم متديّن هستند، وقتى ماه رمضان يا ايّام عاشورا مى رسد چهره كشور عوض مى شود، پس مردم به دين علاقمند هستند، بياييد حول دين كه قوّت و سرمايه است جمع شويد و از اين عامل استفاده كنيد.

* * *

بحث ما در محرّمات به مصاهره در باب نكاح بود. سه مسئله خيلى مهم (22 و 23 و 24) باقى مانده است: يكى حكم زناى به ذات بعل و ديگرى زناى در عدّه و سوّمى آثار مترتّب بر لواط از نظر محرّمات نكاح.

دليل اهمّيّت اين مسائل اين است كه آلودگى ها در زمان ما زياد است، خصوصاً كه از نظر ادلّه هم پيچيده هستند بنابراين اين سه مسئله را با دقّت مورد بررسى قرار مى دهيم.

مسألة22: من زنى بذات بعل دواماً أو متعتاً حرمت عليه ابداً سواء كانت مسلمة ام لا مدخولا بها كانت من زوجها أم لا فلا يجوز نكاحها بعد موت زوجها أو زوال عقدها بطلاق و نحوه (مثل فسخ و يا اگر متعه باشد وقت آن تمام شود) ولا فرق على الظاهر بين أن يكون الزانى عالماً بأنها ذات بعل او لا ولو كان مكرها على الزنا ففى لحوق الحكم اشكال.

عنوان مسئله:

اين مسئله در مورد زناى به ذات بعل است كه آيا موجب حرمت ابدى مى شود يا نه؟ افرادى، مرتكب زناى به ذات بعل شده و بعد از طلاق يا موت شوهر آن زن (مزنى بها) با او ازدواج كرده و صاحب فرزندانى شده و بعد مسئله را متوجّه شده اند، آيا بايد از هم جدا شوند مثل كسى كه خواهرى در شهر ديگرى داشته و ندانسته با او ازدواج كرده، بعد معلوم شده كه خواهر اوست در اينجا گفتگويى ندارد كه بايد از هم جدا شوند ولى بچّه هاى آنها حلال زاده هستند چون وطى به شبهه بوده است. در ما نحن فيه نيز اگر قائل به حرمت ابدى شويم، حكم چنين است.

زناى به ذات بعل از نظر امام (ره) پنج گونه تعميم دارد كه چهار مورد را ايشان قبول دارند و در يك مورد «فيه اشكال» مى گويند. امام(ره) اين مسائل (زناى به ذات بعل و زناى در عدّه) را جلو انداخته و در فصل بعد نكاح ذات بعل و نكاح در عدّه را بيان مى كند، در حالى كه ما نحن فيه فرع آن مسائل است و اى كاش امام(ره) هم، مسئله را مثل صاحب عروه بيان كرده بودند چون در عروه ابتدا نكاح ذات بعل و نكاح در عدّه است و بعد زناى به ذات بعل و زناى در عدّه.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo