< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

81/07/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / ادامه مسئله 16 /

«حديث اخلاقى»

مقدّمه:

با توجّه به اين كه ايّام ميلاد حضرت نزديك مى شود لازم است ذكرى از آن بزرگوار داشته باشيم ذكرى كه سازنده و تربيت كننده باشد. مرحوم علاّمه مجلسى حديثى درباره حضرت مهدى(عج) نقل مى كنند:

متن حديث:

* اذا قام القائم حكم بالعدل و ارتفع فى ايّامه الجور و امنت به السبل و اخرجت الارض بركاتها و ردّ كل حق الى اهله و لم يبق اهل دين حتّى يظهر الاسلام و يعترفوا بالايمان.[1]

ترجمه:

زمانى كه حضرت حجة(عج) ظهور كند به عدالت حكم مى كند و كسى نمى تواند به ديگرى جور و ستم روا دارد و راه ها به وسيله او امن مى گردد زمين بركاتش را براى استفاده مردم خارج مى كند و امور را به دست اهلش مى سپارد و هيچ دينى غير از اسلام باقى نمى ماند و همه به اسلام گرايش پيدا مى كنند.

شرح:

در اين حديث هفت برنامه براى حضرت بيان شده است:

1 و 2- حكومت عادلانه و رفع ظلم و جور: «اذا قام القائم حكم بالعدل و ارتفع فى ايّامه الجور» نقطه مقابل عدل، ظلم است نه جور، و قسط نقطه مقابل جور است. فرق بين عدل و قسط اين است كه عدالت يعنى حقّ ديگرى گرفته نشود و قسط اين است كه بين افراد تبعيض نشود، پس ظلم به نفع خويشتن گرفتن و جور حقّ كسى را به ديگرى دادن است.

به عنوان مثال، يك وقت خانه زيد را براى خودم مى گيرم، كه اين ظلم است و يك وقت خانه او را مى گيرم و به ديگرى مى دهم كه اين جور است. نقطه مقابل اين است كه خانه زيد را نمى گيرم براى خودم كه اين عدل است و اگر به كسى هم ندهم اين قسط است، پس قسط عدم تبعيض و عدل عدم ظلم است.

3- امنيت راه ها: «و امنت به السبل» راه ها به وسيله او امن مى شود.

4- شكوفايى طبيعت: «و اخرجت الارض بركاتها» زمين بركاتش را خارج مى كند چه بركات كشاورزى و چه معادن و چه نيروهاى ديگرى كه براى ما مخفى است.

5- سپردن امور به اهل خبره: «و رُدّ كلّ حقّ الى اهله» كارها را به اهلش مى سپارند به خلاف زمان ما كه بسيارى از كارها به دست نااهلان است چرا كه رابطه ها بر ضابطه ها مقدّم شده است.

6- حاكميّت دين اسلام: «ولم يبق اهل دين حتّى يظهر الاسلام» هيچ دينى باقى نمى ماند و همه اديان دين واحد مى شوند و آن همانا اسلام است.

7- گرايش قلبى به اسلام: «و يعترفوا بالايمان» كه دو معنى دارد ممكن است يا اشاره به اين باشد كه همه تابع مكتب اهل بيت مى شوند و يا اشاره به اين باشد كه علاوه بر اين كه در ظاهر ايمان دارند در باطن هم مؤمن هستند.

فرق بين ايمان و اسلام در روايات آمده است، بعضى از روايات مى گويند اسلام آن چيزى است كه اگر شخص آن را اظهار بدارد جانش محفوظ و ذبيحه اش حلال است و ايمان آن چيزى است كه مايه نجات او در قيامت است. در بعضى از روايات داريم كه اسلام مانند مسجدالحرام و ايمان مانند كعبه است. احتمال دارد كه اين عبارت اشاره به آيه اى باشد كه مى فرمايد: ﴿قالت الاعراب آمنّا...﴾[2]

رئوس كارهايى كه آن حضرت انجام مى دهد و از روايات استفاده مى شود در چهار محور خلاصه مى شود:

1- اصلاح عقائد: «ما على ظهر الارض بيت حجر و مدر الاّ ادخله الله كلمة الاسلام»[3] در تمام روى زمين خانه هاى سنگى براى ثروتمندان و خانه هاى گِلى فقرا و چادرها باقى نمى ماند جز اين كه كلمه «لا اله الاّ الله» در آنها خواهد بود و شرك برچيده خواهد شد.

2- تكامل عقول: جهش علمى و عقلانى پيدا مى شود مرحوم علاّمه مجلسى چنين مى فرمايند:

اذا قام قائمنا وضع يده على رئوس العباد (شايد منظور ايشان اين باشد كه مردم تحت تربيت او قرار مى گيرند) فجمع بها عقولهم و كملت بها احلامهم (انديشه ها و خردهاى آنها كامل مى شود).[4]

3- عدل و داد: در روايات متعدّد آمده است كه يملأ الارض عدلا و قسطاً كما ملئت ظلماً و جوراً.[5]

4- اصلاح اخلاق: از بين بردن مفاسد اخلاقى و زنده كردن ارزش هاى اسلامى كه اين را از روايات علائم آخرالزمان استفاده مى كنيم، رواياتى كه مى گويد قبل از قيام قائم انحرافات اخلاقى مثل زنا، سرقت، رشوه خوارى، كم فروشى، شراب خوارى، خون بى گناهان را ريختن زياد مى شود و معنايش اين است كه مهدى(عج) قيام مى كند تا اينها را از بين ببرد يعنى نظام ارزشى به طور كلّى مختل شده و حضرت مهدى(عج) نظام ارزشى را درست مى كند.

حضرت مهدى(عج) داراى لشكر و سپاه و اعوان و انصار است همچنان كه در «زيارت آل يس» آمده است:

واجعلنى من شيعته و اتباعه و انصاره و يا در بعضى از روايات آمده است كه:

والمجاهدين بين يديه، كسانى كه مى خواهند از اعوان آن حضرت باشند بايد در اين چهار محور كار كنند و كسى كه هيچ يك از اين امور را ندارد و دعا كند كه از اعوان او باشد، اين دعا دور از اجابت است.

اگر روحانيون اين برنامه ها را پياده كنند يك كلاس بزرگ تربيتى پيدا مى شود. توسّل در جاى خودش خوب است امّا واجعلنى من شيعته و اتباعه و... با توسّل حل نمى شود بلكه بايد توحيد خالص شود و آثار شرك را بايد از دل و جان و جامعه برچيده. بايد عدل و داد در مورد مردم و خانواده و اطرافيان خود پياده كنيم. بايد ارزش هاى اخلاقى را در خودمان زنده كنيم. اگر خوب تبيين شود كه حضرت براى چه قيام مى كند اين كار چهره جامعه را عوض مى كند. نمى توان بدون داشتن هيچ يك از اين مبانى در صفوف حضرت قرار گرفت. خوب است كه در ايّام ولادت آن حضرت كارى شود كه مردم متوجّه اهداف و برنامه هاى آن حضرت شوند تا در مسير آن قرار گيرند. و بدانيد كه دست هايى در كار است تا جشن هاى حضرت مهدى را آلوده خواندن و نواختن و بى بندوبارى ها كنند گاه دشمن براى رسيدن به مقاصدش از همين برنامه هاى مذهبى استفاده مى كند مثل مسجد ضرار كه با مسجد مى خواستند ريشه مسجد را بزنند. بايد ارزش ها به صورت صحيح زنده شود مبادا كه دشمنان بخواهند اين ارزش ها را از بين ببرند. اميد كه خداوند اين دعا را در حقّ ما مستجاب كند:

اللّهم اجعلنى من اعوانه و انصاره و اتباعه و شيعته و المجاهدين بين يديه.

* * *

بحث در مسئله 16 در عقد اختين بود كه سه صورت داشت و بحث در صورت سوّم در مجهولى التاريخ بود در حالى كه مى دانيم كه يكى مقدّم و يكى مؤخّر است، به عبارت ديگر مى دانيم يكى صحيح و ديگرى باطل است و از قبيل علم اجمالى است و نمى دانيم كدام صحيح است و كدام باطل، كه براى حلّ مشكل چهار راه حلّ وجود داشت كه دو راه بيان شد:

قرعه:

قرعه بزنيم و بگوييم: «القرعة لكل امر مشكل» مرحوم محقّق ثانى اشكالى بر قرعه دارد و مى فرمايد: قرعه براى جايى است كه فروج نباشد ما دماء را هم اضافه مى كنيم مثلا ما هرگز نمى توانيم قاتل را با قرعه مشخّص كنيم ولذا در جايى كه قاتل بين دو يا چند نفر مردّد است نمى توان قاتل را با قرعه مشخص كرد بلكه ديه مى گيريم و آن را بين همه تقسيم مى كنيم. در فروج هم نمى شود قرعه زد و زن را با قرعه انتخاب كرد چون جاى احتياط است.

مرحوم آقاى حكيم مى فرمايد: عمومات قرعه اينجا را مى گيرد ولى انصاف اين است كه حرف محقّق ثانى موجّه تر است و ادله قرعه تا اينجا كشش ندارد.

اضف الى ذلك: قرعه براى جايى است كه بن بست كامل است و هيچ يك از اصول لفظى و عملى جارى نمى شود مثل ولدى كه مشتبه شده كه براى زيد است يا عمرو، و يا در مورد خنثاى مشكل كه مى خواهيم جنس آن را تعيين كنيم جاى قرعه است، پس در ما نحن فيه چون مى توان احتياط كرد به طورى كه احتياطاً هر دو را طلاق مى دهد، و هر كدام را خواست مجدداً عقد نمايد پس احتياج به قرعه نداريم.

ان قلت: شوهر به ضرر مى افتد چون بايد مهريّه دهد در حالى كه زوجه اى ندارد مثل باب قطيع غنم كه نمى شد همه را دور بياندازيم و ضرر عظيم است.

قلنا: معنى اين اشكال اين است كه ما تفصيل قائل شويم به اين بيان كه در جايى كه مهر سنگين است و زوجه هم حاضر نيست مهر را ببخشد در آنجا سراغ قرعه برويم (قطع نظر از اشكال مرحوم محقّق) و در جايى كه مهريّه سبك است يا زن مهر را بخشيده است ديگر نياز به قرعه نيست. پس قرعه را نمى توان در همه جا قائل شد، و بايد قائل به تفصيل شويم.

عمل به احتياط:

از طريق طلاق كه سه گونه مى توانند طلاق دهند:

الف - هر دو را به قصد رجاء طلاق دهد.

ب - زوجه واقعى را طلاق بدهد: «زوجتى الواقعيّة التى نكحتها من قبل هى طالق» چون زوجه واقعى قابل اشاره است.

ج - يكى را به عينه طلاق دهد يعنى هر كدام را كه خواست طلاق مى دهد چون اگر آن كسى را كه طلاق داده واقعاً زوجه بوده كه در اين صورت ازدواج با خواهر دوّم بلامانع است يا آن كسى كه طلاق داده زوجه واقعى نبوده كه در اين صورت دوّمى را كه مى خواهد نكاح كند زوجه واقعى است كه دوباره او را تزويج كرده است و اشكالى ندارد. البتّه اگر در اينجا مى داند كه به زوجه واقعى دخول كرده و الان نمى شناسد كه كدام زوجه واقعى است بايد بعد از طلاق عدّه نگه دارد و بعد از عدّه مى تواند يكى از اين دو را بگيرد و در جايى كه طلاق بائن باشد نياز به عدّه ندارد، و اين كه امام مى فرمايد عدّه نگه دارد فرض بر اين است كه عدّه رجعيّه باشد.

طلاق حاكم:

شوهر مى گويد من طلاق نمى دهم در اينجا چون اجبار به طلاق معنا ندارد حاكم شرع دخالت كرده و زوجه واقعيّه را طلاق مى دهد چون الحاكم ولىّ الممتنع.

فسخ:

كسى به اين راه اشاره نكرده است، يعنى زوج يا زوجه ها مى توانند عقد را فسخ كنند چون در مورد «عنن» و يا «رتقاء» كه همسر قابل مواقعه نيست ولى تمتعّات ديگر ممكن است مى گويند مى تواند فسخ كند ما نحن فيه كه بدتر است چون اصلا قابل مواقعه نيست پس به طريق اولى در اينجا فسخ ثابت است، حال اگر فسخ شود مشكلات مهريّه هم حل مى شود چون در بسيارى از موارد فسخ، مهريّه ثابت نيست.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo