< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

78/07/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / ادامه مسئله 18 /

* ما رواه عمرو بن شمر عن أبي جعفر(عليه السلام) (امام باقر) عن جابر بن عبداللّه الانصارى قال: خرج رسول اللّه(صلى الله عليه وآله)يريد فاطمه(عليها السلام) و انا معه فلمّا انتهينا إلى الباب وضع يده عليه فدفعه ثمّ قال: السلام عليكم فقالت فاطمه(عليها السلام): و عليك السلام يا رسول الله(صلى الله عليه وآله)قال(صلى الله عليه وآله): أدخُلُ؟ قالت: اُدْخُلُ يا رسول اللّه(صلى الله عليه وآله)، قال(صلى الله عليه وآله): أدخُلُ و من معى؟ قالت: لَيْسَ علىّ قناع، فقال(صلى الله عليه وآله): يا فاطمة، خُذي فضل مَلْحَفَتِكَ فَقَنِّعي به رأسك ففعلتْ. ثمّ قال(صلى الله عليه وآله): السلام عليكِ فقالت: و عليك السّلام يا رسول اللّه(صلى الله عليه وآله)، قال: أدخُلُ؟ قالت: نعم يا رسول اللّه قال: أنا و من معى؟ قالت: و مَنْ معك، قال جابر: فدخل رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) و دخلتُ و إذا وجه فاطمة أَصْفَر (زرد بود) كانّه بَطنُ جرادة (شكم ملخ) ] از اينجا معلوم مى شود كه صورت حضرت زهرا(عليها السلام)باز بوده و جابر هم نگاه كرده است [فقال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله): ما لى أرى وجهك اصفر؟ قالت يا رسول اللّه(صلى الله عليه وآله): الجوع، فقال رسول الله(صلى الله عليه وآله) اللهم مشبع الجوعة و دافع الضَيْعة، اَشْبِع فاطمة بنتَ محمّد قال جابر: فو اللّه لَنَظَرْتُ إلى الدم ينحدر من قُصاصها حتّى عاد وجهها اَحْمَر فما جاعت بعد ذلك اليوم.[1]

اگر سند اين روايت صحيح بود براى جواز نظر و عدم ستر دليل خوبى بود، در اين حديث «عمرو بن شمر» از كسانى است كه جدّاً تضعيف شده و غير ثقه است. مرحوم نجاشى درباره او مى گويد:

عمرو بن شمر ابوعبداللّه الجعفى عربى روى عن ابى عبداللّه(عليه السلام) ضعيفٌ جدّاً زيد احاديث في كتب جابر الجعفى يُنسَبُ بعضها إليه (معلوم مى شود كه از شاگردان جابر جعفى بوده و مطالبى به كتاب او اضافه كرده است) و الأمر ملتبس.[2]

علاوه بر اين علاّمه در خلاصة الرجال درباره او مى فرمايد:

لا اعتمد على شىء ممّا يرويه.

سلّمنا; خبر واحد صحيح السندى باشد آيا متن اين حديث قابل قبول است؟ آيا فرزندان علما يا مؤمنين و معتمدين با صورت باز جلوى مرد نامحرم مى نشيند، خير، حال حضرت زهرائى(عليها السلام)كه از ابن امّ مكتوم نابينا خودش را مى پوشاند چگونه اينكار را در مقابل جابر مى كند، بنابراين متن روايت ولو شرعاً اشكال ندارد ولى لايناسب بنات العلماء فكيف بالصديقة الكبرى فاطمة الزّهرا(عليها السلام).

* و سألته عن الرّجل ما يصلح له أن ينظر اليه من المرأة الّتى لاتحلّ له (مرد، زن نامحرم را چقدر مى تواند ببيند)؟ قال: الوجه و الكفّ و موضع السِوار.[3] (مراد منتهى اليه مچ دست است يعنى كف تا مچ دست كه اگر غير از اين تفسير كنيم بر خلاف اجماع است).

سند حديث از «على بن جعفر» است و كتاب او در نزد صاحب وسايل بوده است. رواياتى كه صاحب وسايل از كتاب على بن جعفر نقل مى كند صحيحه است. «عبداللّه بن جعفر حَميرى» در قرب الاسناد از على بن جعفر نقل مى كند كه روايات او اشكال دارد. حال آيا كتاب على بن جعفر نزد علاّمه مجلسى هم بوده است؟ نمى دانيم، ولى در بحار اين روايت و ماقبل و ما بعد آن را از قرب الأسناد نقل مى كند كه علامت مخفّف آن «ب» است. پس اين روايت چون از قرب الأسناد نقل شده مؤيّد است.

*... و روت عائشة أنّ اسماء بنت أبى بكر دخلت على رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) فى ثياب رقاق (لباس نازك) فاَعْرَضَ عنها، و قال: يا اسماء إنّ المرأة إذا بلغت المحيض (بالغ شود) لم يصلح أن يرى منها الاّ هذا و هذا و اَشار إلى وجهه و كفّيه (اين روايت چون از طرق عامّه نقل شده به عنوان مؤيّد است).[4]

طايفه دوّم: رواياتى كه به دلالت مطابقى دلالت ندارد بلكه به دلالت التزاميّه به بحث ما دلالت دارد و به اين روايات استدلال نكرده اند ما اين روايات را از ابواب مختلف جمع آورى كرده ايم:. *... عن على بن احمد بن يونس (مجهول الحال است و در كتب رجال اصلاً اسمى از او نيست) قال: ذكر الحسين (حسين كيست كه به على بن احمد بن يونس خبر داده است) انّه كتب اليه (لابد به امام نوشته است) يسأله عن حدّ القواعد من النّساء (چند سالگى زن قاعده است) الّتى إذا بلغت جاز لها أن تكشف رأسها و ذراعها، فكتب(عليه السلام): من قَعَدْن عن النكاح (حال و هواى ازدواج از او گذشته است نه اينكه زمين گير شده[5]

اين حديث به دلالت التزامى دلالت خوبى دارد چون سؤال از موها و ذراع است نه وجه و كفّين، كأنّ وجه و كفّين مسلّم بوده است.

در اينجا به سؤال راوى استدلال كرديم نه جواب امام، چون وقتى راوى از ذراع و موها سؤال مى كند معلوم مى شود كه صورت و دستها تا مچ براى راوى مفروغ عنه بوده و امام هم نگفت كه سائل اشتباه كرده و ذهن سائل را امضا كرده است پس به دلالت التزامى دلالت دارد.

در وسائل هاى سى جلدى و پاورقى وسائل هاى بيست جلدى «على بن احمد عن يونس» آمده است. يعنى به جاى «ابن»، «عن» آمده. «على بن احمد» ممكن است «على بن احمد بن اسيم» و «يونس» هم «يونس بن عبدالرحمان» باشد كه در اين صورت حال حديث بهتر مى شود. در تهذيب هم كه صاحب وسايل روايت را از آنجا نقل كرده «على بن احمد عن يونس» دارد.

ولى اينها مشكل را حل نمى كند چون «على بن احمد بن اشيم» مجهول الحال است و يونس هم احتمال دارد كه يونس بن عبدالرحمان باشد و احتمال دارد كه نباشد، أضف الى ذلك كه «حسين» هم وضعش مبهم است پس باز مجهول در مجهول است و مشكل حديث حل نمى شود.

*... عن السكونى عن أبي عبداللّه(عليه السلام) قال: قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله): لاحرمت لنساء أهل الذّمه أن يُنظَرَ إلى شعورهنّ و ايديهنّ[6] .

از اين كه پيامبر وجوه را نمى فرمايد معلوم مى شود كه وجوه مفروغ عنه بوده است پس به دلالت التزامى آن را مى فهميم.

*... محمّد بن يعقوب، عن عدة من اصحابنا، عن أحمد بن محمد بن عيسى (قمى)، عن ابن محبوب، عن عُباد بن صهيب (محل بحث است ولى با تحقيق به اين نتيجه رسيديم كه وثاقت او را مى توان پذيرفت) قال: سمعت أباعبداللّه(عليه السلام) يقول: لابأس بالنّظر إلى رؤوس أهل تهامة (مناطق حاشيه جزيره عربستان) و الأعراب (عربهاى بيابانى) و أهل السّواد (عراقيها) و العلوج (قبيله اى بودند) لأنّهم إذا نُهوا لاينتهُون... .[7]

معلوم مى شود آنجايى كه نهى از منكر اثر ندارد نگاه كردن بدون تلذّذ و ريبه اشكال ندارد. حال از اين كه موها را گفته و صورت را نگفته است، معلوم مى شود كه صورت مفروغ عنه بوده است (دلالت التزامى).

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo