< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

97/07/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: حدیث حجب / ادله / برائت /اصول عملیه

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در روایاتی بود که که برای برائت استدلال شده است، سه حدیث بیان شد، حدیث رفع، حدیث کل شیئ مطلق و حدیث سعه.

گذشت که حدیث رفع سندا و دلالة تمام است و بر برائت در شبهه حکمیه دلالت دارد. حدیث کلی شیئ مطلق سندا و دلالة ناتمام است. و حدیث سعه دلالت تمام است اما سندا تمام نیست. و نوبت رسید به بحث از حدیث حجب.

 

چهارم: حدیث حجب

عن ابی عبد الله علیه السلام قال: «ما حجب الله علمه عن العباد فهو موضوع عنهم»[1] .

مرحوم کلینی در کافی و مرحوم صدوق در توحید این روایت را نقل کرده‌اند، کلمه «علمه» در کتاب کافی وجود نداشته و در نسخه توحید وجود دارد و وجود و عدم این لفظ در استدلال اثر ندارد، چون اگر لفظ «علمه» وجود نداشته باشد در تقدیر هست.

مفاد روایت آن است که هر تکلیف فعلی که محجوب و مجهول شد در ظاهر از انسان مرفوع است و او در مخالفت مرخص است. به تعبیر دیگر در مخالفت آن تکلیف عقوبت نیست.

اما ظاهری بودن ترخیص به خاطر آن است که وجود تکلیف فعلی فرض شده است و هر تکلیف فعلی مجهول که وجود آن فرض شود، رفع آن ظاهری خواهد بود. اگر رفع واقعی باشد دیگر تکلیف فعلی وجود نخواهد داشت.

دلالت این روایت خوب است و به اطلاقش شامل تکلیف فعلی است که به نحو شبه حکمی یا شبهه موضوعی مجهول شده است، در نظر محقق صدر (بحوث ج 5 ص 64) این روایت بهترین روایتی است که بر برائت شرعیه در شبهات حمکیه دلالت می‌کند.

مناقشات

بر استدلال به این حدیث مناقشاتی شده است.

مناقشه نخست: تمام نبودن سند

گفته شده است سند این حدیث تمام نیست چون در طریق کلینی و صدوق راوی مباشر از امام علیه السلام «ابو الحسن زکریا بن یحیی» است و این شخص شخص مجهولی است یعنی بین ثقه و غیر ثقه مردد است.

یک راوی با نام «زکریا بن یحیی» وجود دارد که ثقه است و او «تمیمی» است.

و راوی دیگری نیز با نام «زکریا بن یحیی» وجود دارد که نزد نجاشی توثیق دارد و آن «واسطی» است.

نجاشی این دو نفر را توثیق کرده و آنها را صاحب کتاب می‌داند و در رجال طریق خودش را به آن کتابها ذکر کرده است. و بزرگانی به کتاب ایشان طریق داشته است.

غیر از این دو نفر اشخاص دیگیر با نام «زکریا بن یحیی» وجود دارد که آنها توثیق ندارند و در محل کلام معلوم نیست که «زکریا بن یحیی» آن دو نفر ثقه هستند یا دیگران که ثقه نیستنتد.

جواب: انصراف زکریا به فرد ثقه

مرحوم محقق صدر وارد بحث «زکریا بن یحیی» نشده است و از روایت تعبیر به صحیحه کرده است گویا نزد ایشان «زکریا بن یحیی» در این روایت منصرف است به یکی از دو نفر که ثقه هستند. زیرا وقتی کسی معروف بود لفظ مطلق عرفا منصرف است به آن شخص معروف و مشهور مثلا وقتی می گوییم «شیخ انصاری» با اینکه افراد دیگر با نام «انصاری» وجود دارند اما عنوان «شیخ انصاری» منصرف است به شیخ اعظم.

و این دو نفر صاحب کتابند و هر دو توثیق دارند و یکی از دو وجه زیر در ذهن محقق صدر بوده است یا خود ایشان عنوان «زکریا بن یحیی» را منصرف به آن افراد ثقه دانسته‌اند یا ملاحظه کرده‌اند که این انصراف قائل داشته است.

اشکال: عدم انصراف به خاطر قرینه (در نظر تحقیق)

ادعای انصراف عنوان مطلق به فرد مشهور در محل کلام نادرست است چون عنوان «زکریا بن یحیی» مکنی به کنیه «ابی الحسن» شده است، «داوود بن فرقد عن ابی الحسن زکریا بن یحیی» راوی اینجا علاوه بر اسم کنیه را هم اضافه کرده و علت افزودن کنیه شاید این باشد که منصرف به تمیمی نباشد.

کنیه‌ی واسطی ابویحیی است «زکریا بن یحیی ابو یحیی الواسطی» و اما برای تمیمی اصلا کنیه ذکر نشده است و فقط اسم او ذکر شده است.

همچنین روای از «زکریا بن یحیی» داوود بن فرقد است و «زکریا بن یحیی» روای مباشر از امام علیه السلام می‌باشد و نقل داوود بن فرقد از «زکریا بن یحیی» تمیمی یا واسطی در سند دیگری وجود ندارد و تنها روایتی که از «زکریا بن یحیی» نکرده همین روایت است.

محقق خویی به این روایت متعرض شده و فرموده‌اند دلالت این روایت تمام است و لکن متعرض سند نشده‌اند‌ و حتی از آن با عنوان «صحیحه» یا «معتبره» نام نبرده‌اند و به عنوان «روایت» ذکر کرده‌اند.

مناقشه دوم : اسناد حجب به خداوند و خروج روایت از محل بحث

در این روایت حجب به خداوند اسناد داده شده است، «ما حجب الله» یعنی آنچه که خداوند خودش آن را مخفی کرده است، ما اخفاه الله علمه، ما حجب الله علمه فهو موضوع عنهم، و جایی که اخفاء از ناحیه خداوند باشد خارج از محل کلام است. زیرا شبهه یا موضوعیه است و یا حکمیه و در هیچکدام اخفاء از سوی شارع نیست، در شبهه موضوعیه حکم از سوی خداوند بیان شده است اما خارجا بر مکلف مخفی مانده است که این مایع خل است یا خمر، در شبهه حکمیه هم احتمال دارد که حکم از سوی شارع بیان شده است و آن بیان به خاطر طاری و عارض اتفاقی به مکلف واصل نشده است، یا حدیث از بین رفته است یا روات نقل نکرده‌اند یا با تعارض از بین رفته است.

بنابراین این روایت می‌فرماید هر گاه خدا تشریع را از شما اخفاء کرد شما به خاطر تشریع اخفاء شده عقوبت نمی‌شوید و دنبال تشریع اخفاء شده نباشید و آنگاه با تشریع واقعی کار نداشته باشید و حال آنکه در محل کلام حکم به خاطر اشتباه امور خارجی در شبهه موضوعیه و بخاطر عدم وصول حکم بعد از بیان حکم در شبهه حکمیه مخفی مانده است.

جواب: اسناد حجب به خدواند از جهت خالقیت نه از جهت شارعیت

حجب به معنای جهل است و جهل و عدم علم به خدا اسناد داده شده است نه به آن جهت که خداوند شارع است و حکم واقعی را مخفی کرده است بلکه به آن جهت به خدا اسناد داده شده که خالق و رب العالمین است از باب (و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی ﴾[2] از باب اینکه خدا مبدأ وجود و رب العالمین است، متصرف در عالم اوست و هیچ چیز بدون اذن و علم و اراده او صورت نمی‌گیرد.

بر این معنا دو قرینه وجود دارد

قرینه 1؛ در این روایت از اسم ذات «الله» استفاده شده است و حجب به الله نسبت داده شده و وقتی از اسم ذات استفاده می‌شود اشعار به خالقیت و ربوبیت دارد نه به مولویت و شارعیت پس ظهور روایت در اخفاء تکوینی است.[3]

قرینه 2؛ اگر تعبیر «فهو موضوع عنهم» کنایه از عدم مؤاخذه باشد این مطلب امر واضحی خواهد بود که نیازی به بیان آن نیست. یعنی معنا این می‌شود «هر تکلیف فعلی را که خدا اخفاء کند بر آن عقوبت نیست» و این معنا روشن است و نیاز به بیان ندارد.[4] [پس معنا آن است که آنچه را که خدا از جهت خالقیت حجب کرده است بر آن مؤاخذه نیست.][5]

مناقشه سوم : رفع عقوبت از همه عباد و خروج از محل کلام

مراد از «العباد» همه عباد است، «ما حجب الله علمه عن العباد» یعنی آنچه که بر هیچ عبدی معلوم نباشد و حال آنکه بحث در جایی است که تکلیف فعلی بر یک شخص مخفی بماند به خاطر شبهه موضوعیه یا حکمیه و مخفی ماندن حکم از آن شخص هیچ ارتباطی با عباد ندارد. این عبد نمی‌داند این عصیر حلال است یا نه! لکن امکان دارد صدها عبد دیگر بدانند ائمه علیهم السلام بدانند و پیامبر صلوات الله علیه و آله بدانند.

جواب: عموم به نحو استغراقی، نه مجموعی

عموم در «العباد» عام استغراقی است یعنی فرد فرد عباد مد نظر است «ما حجب الله علمه عن ایّ عبد من العباد» و عام مجموعی مراد نیست. قرینه بر استغراقی بودن عام عبارت است از اینکه آنچه در مؤاخذه و مجازات عبد نقش دارد علم و جهل خود مکلف است و علم و جهل سایر مکلفین مدخلیتی در مؤاخذه آن عبد ندارد

مناقشه چهارم : وزان روایت وزان آیه «لاتسألوا عن اشیاء ان تبد لکم تسؤکم»

این پذیرفته و مورد قبول است که علت اینکه حجب استناد داده شده است به «الله» و علم و جهل ما مستند به خداوند شده است این است خداوند رب العالمین و خالق الکون است لکن اسناد حجب به الله ظهور دارد در اینکه خداوند خود علمش را مخفی کرده است و مراد در این روایت آن است که آنچه را خداوند مخفی کرده متعرض آن نشوید و نظیر آن را در آیات و روایات داریم مانند ﴿ لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُم‌ ﴾[6] وقتی حکمی بیان شد آن را انجام دهید، و اگر بیان نشد از آن سؤال نکنید.

و فی الجملة شواهدی بر مخفی ماندن بخشی از دین داریم مثل اینکه در روایت هست که وقتی حضرت حجت سلام الله علیه تشریف آوردند مردم می‌گویند این چیزی که شما می‌گویید دین جدیدی است.

اینکه آن مردم می‌گویند این مطالب دین جدیدی است معنایش آن نیست که حضرت حجت مشرع است و کسی هم نگفته که ایشان مشرع است معنای روایت آن است که بخشی از دین نزد حضرت نهاده شده است و از مردم مخفی است و بعد از ظهور علنی می‌شود.

جواب اول : مناسبت آن مفاد با لفظ دیگر

اگر مفاد این روایت آنچه که مذکور شد باشد مناسب بود اینگونه تعبیر آورده شود «ما حجب الله علمه عن العباد فلاتسألوه» کما اینکه در آیه آمده است ﴿ لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُم‌ ﴾[7] .

نکته دیگر اینکه مراد از روایت این باشد آنچه که خداوند آن را مخفی کرده است در آن عقوبت و عذاب نمی‌شوید این امری است روشن و بدهی است و نیاز به بیان ندارد.

حاصل اینکه وضع وضع واقعی نبوده و وضع ظاهری است و به مناسبت «فهو موضوع» که وضع ظاهری است معنای روایت حجب این است «هر تکلیفی که مجهول و مشکوک باشد مردم در مخالفت آن مأذون و مرخص هستند». دلالت این روایت خوب است و بر برائت در شبهات حکمیه و شبهات موضوعیه دلالت می‌کند لکن سندش تمام نیست.

 


[1] الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج1، ص164.. و التوحيد (للصدوق)، ص: 413 ح9
[3] پرسش: روایتی نداریم که در آن به حیث شارعیت و مولولیت خدواند اشعار شده باشد.پاسخ استاد: اینکه شاید در روایتی لفظ «شارع» و «مولا» نیامده است دلیل نمی‌شود که ظهور الله در این روایت در خالقیت رفع ید کنیم. وقتی به معلم با عنوانی اشاره می‌شود خیلی مهم است که به حیث معلمین او اشاره می‌شود یا به حیث مؤدب بودن او.پرسش: در آیه شریفه ﴿ تلک حدود الله ﴾. از اسم ذات استفاده شده اما به حیث شارعیت اشاره شده استپاسخ استاد: کلمه «حدود» در آیه شریفه قرینه است که مراد از الله حیث شارعیت است، اگر مراد از حدود احکام باشد. لکن در «ما حجب الله» مفهوم مای موصوله احکام نیست بلکه مقصود احکام است و بعد از فکر می‌فهمیم که مراد احکام است و اگر ابتداء پرسیده شود که «ما یعنی چه؟» پاسخ میدهیم «چیزی».اشکال: اگر مراد از «الله» در «تلک حدود الله» حیث شارعیت باشد، لازم می آید استعمال لفظ در اکثر از معنا؟پاسخ استاد: چیزهایی در نظر عرف استعمال لفظ در دو معنا نیست و به خاطر شباهت به استعمال لفظ در اکثر از معنا به نظر می آید که استعمال در دو معناست. و معنای حجب در «ما حجب الله علمه عن العباد» یک حجب است و گاهی حجب بالمباشره و شارعیت است و گاهی حجب بالتسبیب و تکوینا است این دو به نظر می رسد که مباین هستند لکن مباین نبوده و یک معنا است با دو جهت و دو حیث
[4] اشکال نخست مقرر: چه حیث ربوبیت لحاظ شده باشد و چه حیث خالقیت مفاد روایت طبق ادعای شما روشن و واضح است و نیازی به بیان ندارد، پس وقتی مفاد روایت این نبود، پس مفاد روایت چیست؟اشکال دوم مقرر: قرینه دوم مناسب است به عنوان مناقشه مستقل ذکر شود.
[5] اشکال نشود که شما در «کل شیئ مطلق» این را قبول نکردید که مفاد «کل شیئ مطلق» چیز روشنی باشد، چون آنجا مفاد اباحه همه اشیاء است و آن چیز واضحی نیست، اما اینجا سخن از عدم مؤاخذه است در جایی که حکم معلوم نباشد و این امری است روشن و نیاز به بیان ندارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo