درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی
96/02/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ظنّ (امکان تعبد به ظنّ / جمع بین حکم واقعی و ظاهری / جواب اشکال اول ودوم)
خلاصه مباحث گذشته:
صحبت ما در حل معارضهای بود که بین حکم ظاهری و واقعی است، اشکال اول و دوم، معارضه از منظر عقل نظری بود؛ اجتماع مثلین یا اجتماع ضدین، یا نقض غرض. در پاسخ به این دو اشکال، وجه اول و دوم را خواندیم، رسیدیم به وجه سوم.
مرحوم صاحب کفایه با مراتبی که برای حکم درست کردهاست، تعارض بین حکم واقعی و ظاهری را اینطور حل کرد که این دو حکم در دو مرتبه قرارداد.
مراتب تکلیف
فرمودهاست: هر تکلیفی چهار مرتبه دارد: اقتضاء، انشاء، فعلیت، و تنجّز.
اقتضاء: وجود مقتضی در فعل خارجاً
مرتبهی اقتضاء، همان وجود مقتضی برای تکلیف است. مثلاً در «شرب خمر» مفسده است، این مفسده مقتضی است برای این که شارع جعل حرمت کند برای شرب خمر. یا مثلاً در «صیام» مصلحت هست، این مصلحت مقتضی است برای این که شارع جعل وجوب کند برای صیام. پس مرحلهی «اقتضاء»، یعنی وجود مقتضی (مصلحت و مفسده) در فعل خارجاً.
انشاء: ایجاد المعنی باللفظ
در مرتبهی «انشاء»، بر اساس مقتضی، مولا انشاء میکند؛ امرمیکند به صیام، نهی میکند از شرب خمر. در انشاء هم مرحوم آخوند قائل است که حقیقتش ایجاد المعنی باللفظ است. در فعل مصلحتدار، طلب را انشاء میکند، در فعل مفسدهدار، یا طلب (اگر حقیقت نهی «طلب ترک» باشد) را انشاء میکند یا ردع و زجر را (اگر حقیقت نهی ردع و زجر باشد).
فعلیت
مرحلهی سوم «فعلیت» است؛ در این مرحله، اشتیاق و کراهت، در نفس مولا منقدح (روشن) میشود. ایشان این اراده و کراهت منقدحه در نفس مولا را «تکلیف فعلی» نامگذاری کردهاست.
مثلاً صوم ماه رمضان مصلحت دارد؛ یعنی مقتضی طلب و ایجاب، در خارج هست و مرحلهی اول وجوب صوم محقق است. در مرحلهی دوم شارع میگوید: «مَن شَهِد منکم الشهر فلیصمه»، این مرتبهی انشاء است؛ یعنی صیام ماه رمضان را طلب و انشاء کرده. تا اینجا دو مرحله محقق شدهاست. الآن اگر این خطاب شامل زید بشود، مرحلهی سوم هم محقق میشود؛ الآن که مثلاً ماه رجب است، آیا مولا الآن اشتیاق دارد که زید ماه رمضان روزه بگیرد؟ شیخ میگفت: الآن مولا اشتیاق دارد به روزهی ماه رمضان. مرحوم آخوند و مشهور گفتهاند: مولا الآن اشتیاقی به روزهی ماه رمضان ندارد. در ابتدای ماه رمضان، مرحوم آخوند و دیگران قائل هستند که مولا به محض رؤیت هلال، مولا اشتیاق دارد که زید فردا روزه بگیرد. این وجوب صوم فردا، شب اول ماه رمضان فعلی میشود و همین الآن وجوب روزهی ماه رمضان فعلی میشود، در طول ماه رجب و شعبان اقتضائی بود. ایشان قائل است که همهی تکالیف اینجور هستند.
اما این اشتیاق اینطور نیست که الآن حاصل شدهباشد (تا تغییر در ذات خداوند لازم بیاید)، بلکه آنچه الآن حاصل شدهاست، متعلَّق اشتیاق است، نه خود اشتیاق. مثلاً میگویم: «من اشتیاق دارم هر کسی که وارد مدرسه میشود، به او سلام کنم.»، این شوق الآن هست، ولی مشتاقٌإلیه نیست. در نزد آخوند فعلیت حکم به فعلیت طلب نفسانی است، و در مدرسهی میرزا به فعلیت طلب انشائی است. پس قبل از دخول ماه رمضان، وجوب صوم ماه رمضان بر زید فقط انشائی بود، اما همین که ماه رمضان داخل شد، همین الآن مولا اشتیاق دارد که زید فردا روزه بگیرد.
سؤال: اشتیاق از اول بوده؟
پاسخ: بله؛ مثل این است که بین دیوار و نور حائلی قرار دارد، وقتی حائل را برمیدارید، نور بر دیوار میتابد. نور قدیم است، حائل از میان رفته. همین که این آیه نازل میشود، در نفس نبی اکرم اشتیاق به صوم شهر رمضان منقدح میشود، لکن این اشتیاقش نسبت به زید وقتی فعلی میشود که زید به دنیا بیاید و به سن تکلیف برسد و شهر رمضان هم برسد، اگرچه صدهزار سال بعد از نبی اکرم باشد.
سؤال: چه نیازی هست که این اشتیاق در نفس پیامبر باشد؟
پاسخ: چون ایشان قائل است که حقیقت تکلیف، به اراده و کراهت است. و چون خداوند در معرض اراده و کراهت نیست، پس ایشان سراغ نبی و امام رفته. ما نمیدانیم: «چرا ایشان سراغ «امام» هم رفته؟»، ولی میتوانیم احتمال بدهیم که علتش این بوده که اگر ما قائل بشویم که: «انسان واجد نفس است»، با مردن از بین نمیرود. اگر گفتیم: «انسان فاقد نفس است»، با مردن از بین میرود. پس باید یک جایگزین درست کنیم؛ جایگزینش «امام» است. یکی از خصوصیات «امام» این است که تا برپاشدن قیامت هست؛ درست است که امام هم میمیرد، ولی آخرین امام وقتی از دنیا میرود که بعدش کسی نیست. شاید این نکته در ذهن مرحوم آخوند بوده که باعث شده نفس «ولی» را هم دنبال کند، درحالی که نفس «نبی» برای این اشتیاق کافی بوده، خصوصاً با این نظریهی حکما که «نفس، ابدی است.»؛ طبق این نظریه «موت» فقط یک انفصالی است بین نفس و بدن، و نفس تا ابد باقی است. البته ایشان با تردید ذکرکرده؛ یا به این دلیل که در ذهن خودش روشن نبوده که: «نفس، موجود مجرد است.»، یا خواسته یک حرفی بزند که عمومی باشد؛ متکلمین مثل مرحوم مجلسی وجود نفس را منکر بودهاند، بلکه مرحوم مجلسی یک مطلب تندی هم به قائلین به وجود نفس گفتهاست.
بنابراین وقتی میگوییم: «تکلیف، فعلی است.»، یعنی اراده و اشتیاقی بر طبق آن موجود است، یا در نفس نبی، یا در نفس ولی. بنابراین فعلیت تکلیف یک فرد، به این است که این اراده نسبت به این فرد موجود باشد.
تنجّز
مرحلهی تنجِّز، مرحلهای است که عقل حکم میکند که: «اطاعت لازم است»، عقل حکم میکند: «در مخالفت با این تکلیف، استحقاق عقوبت داری.». پس مرتبهی تنجز، مرتبهی استحقاق عقاب و لزوم طاعت است.
حل اشکال تعارض با توجه به مراتب تکلیف
این مراتب، در طول هم هستند؛ تا مرحلهی اول نباشد، به مرحلهی دوم نمیرسیم. تا مرحلهی دوم نباشد، به مرحلهی سوم نمیرسیم. و تا مرحلهی سوم نباشد، به مرحلهی چهارم نمیرسیم.
دو نفر زید و عمرو را فرض کنید. وقتی ماه رمضان تمام میشود، عمرو خودش هلال ماه شوال را رؤیت کرد، وقتی که رؤیت کرد، حرمت صوم فردا، از انشاء به فعلیت و تنجز میرسد و درنتیجه صوم فردا حرام است. زید خودش رؤیت نکرد، بلکه ثقهای به او گفت: «ماه رؤیت نشده» و فی علمالله فردا اول ماه شوال است. حرمت روزهی فردا نسبت به زید، در نظر مروحوم آخوند، اقتضائی هست، انشائی هست، ولی فعلی نیست؛ یعنی در نفس مولا هیچ اشتیاقی نسبت به ترک صوم فردا نسبت به زید نیست؛ چون جناب زید نسبت به فردا، یا استصحاب بقاء ماه رمضان را دارد، یا ثقهای به او گفته که فردا ماه رمضان است. در نظر مرحوم آخوند، «حرمت صوم فردا»، نسبت به عمرو (که خودش هلال ماه شوال را رؤیت کرده) همهی مراتب را طی کردهاست و به فعلیت و تنجّز رسیدهاست، اما نسبت به زید که استصحاب یا خبر ثقه به او گفت: «فردا آخر ماه رمضان است»، حرمت روزهی فردا انشائی هست ولی فعلی نیست؛ یعنی در نفس نبی یا امام، نسبت به «صوم فردا»ی زید، هیچ کراهتی نیست. پس معارضه برداشته شد و اجتماع مثلین یا ضدین لازم نمیآید.
در نظر مرحوم آخوند هیچوقت اینطور نمیشود که «فعلیت» باشد ولی «تنجّز» نباشد. البته در نظر مرحوم آخوند، در مواردی که برائت عقلیه داریم ولی برائت شرعیه نداریم، فعلیت هست اما تنجّز نیست.
اشکال: طبق این معنایی که گفتید، درنهایت تنجز پیدانمیکند.
پاسخ: بله؛ در نظر آخوند حرمت روزهی اول شوال، بر زید، فقط انشائی است.
مناقشهی اول: مرحوم آخوند تسلیم اشکال شد
آقای صدر یک کلمه جواب داده که: این، جواب اشکال نیست، این تسلیم اشکال شدن است! پس شما هم قبول دارید که در احکام فعلی، عالم و جاهل مشترک نیستند! درحالیکه اصل این اشکال، مبتنی بود بر این که: «عالم و جاهل، در احکام، با یکدیگر مشترک هستند. و اختلافشان فقط و فقط در تنجّز و عدم تنجّز است.».
این مناقشهی مرحوم آقای صدر درست است؛ مرحوم آخوند با این جواب، درواقع قبول کرده که بین عالم و جاهل اشتراک در احکام نیست؛ تکلیف بر عالم فعلیت دارد، ولی بر جاهل فقط انشائی است و فعلیت ندارد. آن تکلیفی که مد نظر علما بوده، تکلیف فعلی بودهاست؛ طبق نظر علما ما، تنها تفاوت عالم و جاهل، در تنجّز و عدم تنجّز است. پس ایشان درواقع اشکال را حل نکردند، بلکه تسلیم اشکال شدند.
اصل اشکال، تعارض بود، تعارض را حل کرد.
پاسخ: اصل اشکال، تعارض در مرتبهی فعلیت بود.
مناقشهی دوم: فعلیت تکلیف
پس ما با اشکال آقای صدر موافقیم، مضافاً بر این که ایشان در کلامشان از مطالبی استفاده کرده که موافق نیستیم. برای این که مفصل نشود. در آینده فقط بحثمان را راجع به حکم فعلی میگوییم؛ که فعلیت یک حکم را چگونه باید تعریف کنیم؛ در باب «فعلیت حکم» تعریف میرزا را قبول کردیم و گفتهایم: این اصطلاحی که مرحوم آخوند درست کرده، در حد اصطلاح اشکالی ندارد، اما اصلاً مفید فایده نیست، «فعلیت حکم» به همانی است که مدرسهی میرزا میگوید. این را إنشاءالله در مباحث آینده متعرض میشویم.
هذا تمام الکلام در وجه ثالث که نظریهی مرحوم آخوند بود، إنشاءالله در جلسهی آینده واردمیشویم در وجه رابع که وجهی است که از شیخ به ما رسیدهاست.