درس خارج فقه استاد سیداحمد مددی
98/08/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: جمع بندی بحث فقره انما یحلل /معاطات /بیع
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در مورد قاعده کلی بودن انما یحلل الکلام و یحرم الکلام بود. استاد فرمود: یک سری شواهد سلبی و ایجابی وجود داردکه شواهد ایجابی قوی تر است. در این جلسه به جمع بندی این بحث پرداخته میشود.
1بیع
1.1معاطات
1.1.1جمع بندی بحث فقره انما یحلل الکلام
1.1.1.1واقع گرایی یا حجیت گرایی
بحث در مورد احادیث و فقه باید به صورت واقع گرایانه باشد. اساسا بحث حجیت یک بحثی بوده است که در ابتدا در مورد اجتهاد به کار رفته است. یعنی وقتی یک فقیهی( اهل سنت) مطلبی را از کتاب قران و یا سنت پیدا نمیکرد، با قیاس( که ما اصطلاحا به آن فضا سازی میگوییم) حکم مساله را روشن میکرد. لذا این بحث مطرح شد که آیا این فتوا حجیت دارد یا ندارد؟ طبیعتا این گونه استخراجات با اختلاف انظار مواجه بود. اگر این عملیات قیاس را یک شخص عامی انجام میداد، نظرش حجیت نداشت اما اگر یک فقیه این کار را انجام میداد، گفته میشد حجیت دارد. زیرا به مباحث احاطه دارد. با توجه به این مطلب که اگر کتاب یا سنت حکمی را بیان نمیکرد و فقیه آن را بیان میکرد، بحث تصویب رخ داد. یعنی حکمی که از جانب شرع نیامده است را فقیه معین میکرد. البته خود اهل سنت نیز تصویت را معنا کرده اند. زیرا شبهه ای وجود دارد که وقتی حکمی نیست پس صواب به چه معنا است؟ خودشان گفته اند که اگر حکمی میبود، همین حکم بود. زیرا این حکم با احکام شریعت انسجام بیشتری دارد. لذا تصویت را شانی تفسیر میکردند. لو کان لله حکم لکان کذا. مثلا فرض کنید در این اتاق دوازده لامپ وجود دارد و هفت کلید وجود دارد. پنج لامپ خاموش را با وصل به لامپ های روشن، روشن میکردند. پس در باب اجتهاد یک نوع خبرویت و زمینه های علمی بود. گاهی اوقات یک نوع ورع و تقوا بود. چون جهات معنوی نیز در فهم مطلب موثر بود.
در قرن دوم که بحث حجیت خبر مطرح شد، به معنای حجیت در اجتهاد نبود. حجت در خبر به معنای طریقیت صرف بود. در خبر، خبرویت نیاز ندارد. خصوصا که روایت وارد شده است که رب حامل فقه ..... تقریبا نسبت به این حدیث ادعای تواتر شده است.
بحثی که مطرح شد این بود که بحث حجیت نسبت به اجتهاد باید مطرح شود زیرا اجتهاد است که نیاز به تبحر دارد ولی خبر این گونه نیست. بر خلاف کتاب های اصولی ما که بحث حجیت خبر را در اصول بحث میکنند و بحث حجیت اجتهاد و تقلید را در جای دیگر مطرح میکنند.
گاهی اوقات نسبت به یک خبر این قدر شواهد وجود دارد که دیگر بحث حجیت مطرح نیست بلکه تصور میشود که فقه اهل بیت همین است. یعنی یک واقع گرایی وجود دارد.
گاهی اوقات یک مرتبه ضعیف تر است. یعنی مجموعه شواهد به مرتبه ای میرسد که این خبر را به حجیت میرساند. البته در تفسیر حجیت در این مرحله مبانی مختلفی وجود دارد.
بعد از این مرحله، نوبت به مراحل مختلف اصول عملیه میرسد. یا احتیاط و یا برائت و غیره.
پس وظیفه فقیه در استنتاج حکم این است که اول واقع گرایی را ملاحظه کند و بعد مرحله حجیت و بعد مرحله اصول عملیه.
سیر بحث دنیای غرب این گونه است که کیفیت بحث ما را قبول ندارند زیرا میگویند از مجموعه شواهد که واقع گرایی به دست نمیآید و بحث حجیت نیز مطرح نمیشود چون آن ها متدین نیستند. و هکذا ( به طریق اولی) نسبت به اصول عملی.
به نظر ما در دین مبین اسلام، واقع گرایی وجود دارد. زیرا اگر دین اسلام دین خاتم است یعنی تمام چیزهایی که بشریت به آن نیاز دارد را اسلام بیان کرده است. با توجه به این مطلب، باید بیان و رساندن احکام اسلام نیز گونه باشد. یعنی مناسب با خاتم بودنش باشد. اگر چه ما ما در بعضی موارد با اشکال مواجه میشویم و سراغ حجیت میرویم، ولی این یک مطلب دیگری است و باید حل بشود. اگر بنا است که اسلام دین خاتم برای تمام بشریت و در تمام زمان باشد، پس باید رسانه دین اسلام نیز باید به صورت واقع گرایی باشد.
بیشتر علماء یکی از راه هایی رسیدن به واقع را تلقی به قبول میدانند. مثلا قبول مشایخ بحث تحدیث. واقع گرایی تلقی به قبول، بیشتر از حجیت است.
نسبت به محل بحث گفته میشود که روایت محل بحث از لحاظ حجیت اشکالی ندارد. حجیتی که ما آن را مطرح میکنیم به این معنا است که از مجموعه شواهد به این مطلب میرسیم که فلان روایت از امام صادر شده است. نه این که مراد این باشد نکته تعبدی مثل وثاقت راوی باعث حجیت آن شده است.
یکی از مهمترین نکاتی که در این روایت وجود دارد این است که در بعضی روایت انما یحلل الکلام و یحرم الکلام نیامده است ولی نکته این فقره در آن ها وجود دارد. از طرفی هم علماء میگویند: در بیع باید لفظ وجود داشته باشد و معاطات چون لفظ ندارد عقد نیست. از مجموعه این موارد به این نتیجه میرسیم که انصافا روایت مورد بحث به مرتبه حجیت میرسد. به درجه واقع گرایی هم میرسد. چون شواهد سلبی آن خیلی قوی نیست. پس میتوان به طور واضح و روشن این روایت را به امام نسبت داد. مراد از وضوح نیز علم عرفی است هر چند که ممکن است قطع اصطلاحی حاصل نشده است.
پس اولا نسبت به حجت گرایی روایت محل بحث انصافا شواهد زیادی وجود دارد و ثانیا میتوان ادعا کرد که شواهد واقع گرایی( وضوح عرفی) نیز وجود دارد. ثالثا در مواردی که پیچیدگی وجود دارد باید لفظ وجود داشته باشد و این مطلب به صورت یک مطلب کلی مطرح شده است. در باب نذر نیز این بحث مطرح است که باید لفظ وجود داشته باشد. اگر لفظ وجود نداشته باشد شرعا منعقد نیست.
اما اهل سنت مخالف این عقیده هستند که به صورت یک قاعده کلی بپذیریم، انما یحلل الکلام و یحرم الکلام. اما در فقه عقد با توجه به شواهد و احکامی که نظیر آن در معاملات وجود دارد، این مطلب ثابت میشود که انما یحلل الکلام و یحرم الکلام به صورت یک قاعده کلی است. در قرار داد ها و کنوانسیون ها نیز بیشتر به این قاعده متمایل هستند. در دنیا نسبت به عقود و غیره بر الفاظ خیلی اعتماد میکنند و نسبت به آن حساست به خرج میدهند.
نتیجه: انصافا عقود نیاز به لفظ دارند. خصوصا با توجه به این که بیع یک معنای پچیده ای دارد و باید لفظ آن را حل کند. یعنی هر کدام از متبایعان تملیک و تملک دارند یعنی کسی که اول عقد را میخواند تمیک در مقابل تملک دارد و دومی تملک در مقابل تملیک میکند و معاطات نمیتواند این کار را انجام بدهد.
هر چند که فعل باعث اباحه میشود ولی التزام به این مطلب نیز مشکل است. یعنی باید گفت که ملک طرف مقابل نمیشود مگر این که تلف بشود. به مجرد تصرف هم ملک آور نیست. لذا این احتمال وجود دارد که معاطات یک معاوضه مستقل باشد. اباحه شبیه تقدیم غذا به مهمان است. به مجرد دست زدن مهمان به غذا، ملکیت برای مهمان نمیآید ولی در معاطات به مجرد تصرف ملکیت حاصل میشود.
به عبارت دیگر، اگر معاطات نسخه بدل بیع باشد، نسخه بدل بیعی است که به معنای تعهد است نه بیعی که به معنای تملیک است. زیرا تعهد به معاطات نزدیک است. همان طوری که بنا بر مسلک تعهد در بیع، با قبض ملکیت حاصل میشود، در معاطات نیز به صرف قبض ملکیت حاصل میشود. همین که نان را برداشت مالک میشود. لذا معاطات با مساله تعهد خیلی نزدیک تر است. معاطات یک درجه ضعیف از مبنای تعهد است. در حقیقت باید این گونه گفت که معاطات یک نوع تعهد عملی است. وقتی که قبض کرد مالک میشود. فقهای ما چون بیع را تملیک گرفتند، معاطات را درجه ضعیف تملیک میدانند اما به نظر ما معاطات درجه ضعیف تعهد است.
نتیجه: معاطات، بیع به معنای تعهد است ولی فرقش با بیع این است که معاطات تعهد عملی است و بیع تعهد لفظی است.