< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیداحمد مددی

98/07/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: بررسی سندی روایت انما یحلل الکلام و یحرم الکلام /معاطات /بیع

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در مورد روایت انما یحلل الکلام و یحرم الکلام بود. استاد به بررسی سند این روایت پرداختند. در سلسله سند این روایت ابراهیم بن هاشم است که استاد فرمود ثقه است. همچنین ابن ابی عمیر نیز وجود دارد که ثقه است. اما وثاقت خالد بن نجیح در کتب رجالی ثابت نشده است. ایشان فرمود: دو راه برای تصحیح وجود دارد. یکی این است که خالد در مشیخه مرحوم صدوق وجود دارد و طبق بعضی از برداشت ها باید ثقه باشد. اما این راه حل درست نیست. زیرا ذکر طریق در مشیخه مرحوم صدوق به این معنا نیست که صاحب اصول و مصنفات باشد. راه حل بعدی این است که ابن ابی عمیر که از مشایخ ثلاث است از ایشان نقل کرده است.

 

1بیع

1.1معاطات

1.1.1بررسی سندی روایت انما یحلل الکلام و یحرم الکلام

1.1.1.1معنای صحیح نزد اهل سنت و مرحوم صدوق و علامه

بحث در مورد جمع آوری شواهدی برای حجیت روایت انما یحلل الکلام و یحرم الکلام، بود. از جمله شواهدی که برای این مطلب مفید است مباحث رجالی و سندی است. صحیحی که مرحوم صدوق نوشته است غیر از صحیحی است که مرحوم علامه نوشته است. صحیح مرحوم علامه نزدیک به صحیحی است که نزد اهل سنت است. صحیح اهل سنت از قرن سوم است و صحیح علامه قرن هشتم است. قبل از علامه صحیح به این معنا وجود نداشت. هر چند که لفظ صحیح داریم اما معنای آن، معنایی نیست که نزد مرحوم علامه بوده است. صحیح نزد صدوق حدیثی است که با مجموعه شواهد مورد قبول است. مثلا مضمونش مقبول است یا تلقی به قبول شده است. صحیح اهل سنت (بنا بر معروف) حدیثی است که عدل و ضابط از مثلش تا آخر اسناد بدون شذوذ و علة، نقل کند. علت در لغت عربی به معنای بیمار است. بین اصحاب ما مانند مرحوم صدوق صحیح به این معنا نیامده است. علامه معنای صحیح را این گونه بیان می‌کند: ما یرویه عدل امامی عن مثله الی آخر الاسناد. از زمان علامه که این اصطلاح مطرح شد، مثل روایت خالد بن نجیح را خبر حساب می‌کردند. چون توثیق صریح نشده است. راههایی گفته شده است که وثاقت خالد را اثبات می‌کند. یا لااقل مورد قبول واقع شود.

1.1.1.2عدم کشف وثاقت از صاحب کتاب بودن

یکی از راه ها این است که ایشان صاحب کتاب است. کتاب ایشان جزء اصول و مصنفات بوده است. البته به مجرد این که کسی کتاب داشته باشد، وثاقت را اثبات نمی‌کند. اگر کسی کتابش جزء مصنفات باشد باز هم وثاقت را ثابت نمی‌کند. مصنفات کتابهایی هستند که احادیث در این حد هستند که نوشته بشوند. قابلیت حجیت را دارند هر چند که بالفعل حجیت نداشته باشد.

اگر کسی دارای کتاب اصل باشد نشانه وثاقت است. این مطلب مبتنی بر این است که اصل چه معنایی داشته است؟ شواهدی موجود است که قبل از اسلام اصل به معنای چک نویس و پاک نویس بوده است. شبیه این معنا نیز بعدا در میان اهل سنت رواج داشته است. اصل به معنای کتاب اصلی که در محضر استاد و شیخ نوشته شده است. لذا گاهی که نزد یک محدث می‌رفتند می‌گفتند چه کتابهایی داری؟ چه اصولی داری؟ کتاب این خصوصیت را داشت که از میان هزار حدیث مثلا صد تا را می‌آورد. اما اصل چک نویسی بود که همه روایات را داشت. املاءنیز این گونه بود که خود استاد مجلسی را برپا می‌کرد و از یک کتاب معین احادیثی املاء می‌شد. احتمالا بین اصحاب ما از حدود انتقال علم به قم اصل شروع شد. تقریبا سال 200 بود.

1.1.1.2.1خصوصیات کلمه اصل

اولا: به احتمال بسیار قوی اصل اسمی نبوده است که مولف بر کتاب گذاشته باشد. بلکه اسم انتزاعی بوده است که بعدی ها بر آن گذاشته اند.

ثانیا: کلمه اصل را احتمالا اصحاب ما از زمان حضرت رضا (علیه السلام) شروع کردند. این احتمال قوی است. اولین کسانی که کلمه اصل در مورد آنها به کار برده شده است احمد بن هلال است. ایشان متولد سال 180 است. مثلا در مورد حریز این گونه آمده است: له کتب یعد من الاصول

ثالثا: احتمالا کلمه اصل در شیعه در ابتدا واقفیها به کار برده اند. بنا بر این، خیلی ارزش معنوی ندارد. احتمالا گفته اند به جای مراجعه به امام به اصول مراجعه می‌کنیم.

رابعا: در زمان شیخ طوسی و شیخ مفید و... اصطلاح اصول را دارند.مرحوم نجاشی اصول را خیلی کم اسم برده است. پنج یا شش تا اسم برده است. بیشترین کسی که اسم آورده است شیخ طوسی است. حدود هفتادتا نام برده است. ظاهرا نکته خاصی در میان نباشد. یعنی اشکال مرحوم نجاشی نباشد. نجاشی اسم کتابش را فهرست مصنفات اصحاب گذاشته است. اما مرحوم شیخ اسم کتابش را فهرست مصنفات شیعه و اصول آنها گذاشته است. اساسا اسم کتاب شیخ اصول وجود دارد. اما در کتاب نجاشی اصول نیست. پس چون موضوع کتابش اصل نیست لذا خیلی کم اسم برده است.

خامسا: احتمال می‌دهیم (که از سال 200 به بعد که اهل سنت دست به تصحیح احادیث زدند) اصحاب ما در مقابل تصحیح سند، دست به اصل زدند. هر چند که اطمینان ندارم. پس اصطلاح اصل در مقابل اصطلاح صحیح بین اهل سنت است. این دو اصطلاح همزمان هستند اما معلوم نیست که متاثر از یکدیگر باشند.

سادسا: اصطلاح اصول اربعه ماة را فعلا در قرن ششم است که ابن شهر آشوب آن را در کتاب معالم العلماء از شیخ مفید نقل کرده است. احتمال می‌دهم که مرحوم ابن غضائری( پسر صاحب رجال) تنها کسی است که کتاب مستقل در مورد فهرست اصول دارد. یک کتاب مستقل هم در مورد فهرست مصنفات دارد. ما الان از این دو کتاب خبری نداریم. لذا ما احتمال می‌دهیم که این کلام برای مرحوم ابن غضائری باشد نه این که منسوب به شیخ مفید باشد. شیخ مفید قریب به هفتاد کتاب دارد و در هیچ کدام اثری از این اصطلاح نیست. ما احتمال می‌دهیم که ابن غضائری بوده است و ابن شهر آشوب اشتباه می‌کند که این اصطلاح را به شیخ مفید نسبت می‌دهد. برای هنوز معلوم نیست که منشا این اصطلاح چه بوده است؟

ان قلت: این مطلب دلالت بر ضعیف بودن مرحوم شهر ابن آشوب است.

قلت: این مطلب منافاتی با جلالت شهر بن آشوب ندارد. زیرا این مطلب تساهل ایشان را نمی‌رساند. بلکه ایشان بر مبانی خودشان این مطلب را گفته است. مثلا مرحوم شیخ عباس قمی خیلی جلیل القدر است اما اعتبار بعضی از روایات نزد ایشان محرز است اما نزد کسی دیگر اعتبار همان روایات ثابت نیست. این مطلب منافات با جلالت قدر ایشان ندارد. لذا در بعضی موراد نجاشی تعبیر به کان ضعیفا فی الحدیث دارد و بعضی اوقات ضعیف دارد. تعبیر اول دلالت بر ضعف ندارد ولی تعبیر دوم دلالت بر ضعف دارد.

نتیجه: مبانی مختلفی در تفسیر اصل وجود دارد و با همه مبانی نمی‌توان اثبات وثاقت کرد. لذا اگر ثابت شد که خالد صاحب کتاب یا اصل یا مصنف است، نشانه وثاقت نیست.

بررسی صاحب اصل بودن خالد

معلوم نیست که خالد صاحب اصل باشد. چیزی که به دست می‌آید این است که در خدمت حضرتبوده است و شغل تجارت را داشته است و یک مقداری سوال های تجاری هم داشته است. یک راه برای اثبات صاحب اصل بودن خالد این بود که مرحوم صدوق ایشان را در مشیخه ذکر کرده است. نقد این مطلب در جلسه گذشته بیان شد. راه دیگر نیز این است که مرحوم نجاشی اسم ایشان را ذکر کرده است. پس معلوم می‌شود که صاحب کتاب است. زیرا کتاب نجاشی کتاب فهرست است. فهرست کتابی است که نام مولفین را نوشته است. رابطه کتاب فهرستی با کتاب رجالی عموم و خصوص من وجه است. ممکن است صاحب کتاب باشد اما اصلا حدیث نقل نکند. لذا عده ای از متکلمین را ایشان در کتاب ذکر کرده است. موضوع کتاب رجال، راوی است و موضوع کتاب فهرست، مولف است. مرحوم نجاشی اسم خالد را برده است و اصلا نگفته است که له کتاب. فقط به بحث رجالی اکتفاء کرده است. در مورد ایشان نوشته است: مولا کوفی. مراد از مولا که مرحوم نجاشی می‌نویسد مراد این است که اصالتا عرب نیست ولی به نحو ولاء با فلان عشیره پیمان بسته است. اما در این جا عشیره را ذکر نکرده است. با این که مرحوم نجاشی علم انساب را آگاهی دارد اما در این جا عشیره خالد را ذکر نمی‌کند. اگر مولا اضافه به عشیره بشود (مولاهم یا مولا لهم) مراد ولاء است. یعنی عجم بوده است و خودش را به عرب منسوب کرده است. اما اگر مولا بدون اضافه بیاید، به معنای عبد است. مولا هم به معنای سید است و هم به معنای عبد است. علاوه بر این، کتاب برای خالد ذکر نکرده است. ما از عبارت مرحوم نجاشی چیزی نفهمیدیم. چیزی که من حدس می‌زنم این است که قطعا خالد ارتباطی با تالیف داشته است. زیرا اگر بگوییم که خالد صاحب کتاب نیست که با ذکر ایشان در فهرست نجاشی سازگاری ندارد. اگر بگوییم که کتاب داشته است تفصیلا، پس چرا مرحوم نجاشی آن را ذکر نکرده است. تنها احتمالی که باقی است این است که مرحوم نجاشی اسم خالد را در بعضی جاها دیده است و می‌خواسته تفحص کند که صحیح است یا سقیم است، اجمالا گفته است که اصل دارد. لذا از این احتمال این مطلب به دست می‌آید که صاحب کتاب بودن خالد دارای شبهه بوده است.

نتیجه: صاحب کتاب بودن خالد، محرز نیست.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo