< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیداحمد مددی

97/11/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: بررسی سندی روایت عمر بن یزید بیاع صابری /معاطات /بیع

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در مورد استدلال به اطلاق آیه مبارکه احلّ الله البیع بود. مرحوم اصفهانی فرموده بود بعضی از روایات اطلاق آیه را بیان می‌کنند. زیرا در آن اطلاق آیه مبارکه مفروغ است. استاد فرمود این روایت بحث سندی و دلالی دارد. از لحاظ سندی مشکل وجود داشت. در این جلسه به حل مشکل سندی روایت عمر بن یزید پرداخته می‌شود.

 

1بیع

1.1معاطات

1.1.1بررسی سندی روایت عمر بین یزید

1.1.1.1بیان شواهد دلالت کننده بر صحت سند روایت

1.1.1.1.11-اعتماد مرحوم ابن الولید و مرحوم صدوق به روایت

روایت عمر بن یزید را مرحوم شیخ از نوادر الحکمه اخذ کرده است. قبل از شیخ طوسی این روایت در فقیه ذکر شده است و قبل از فقیه نیز کلینی است که اصلا این روایت را مطرح نکرده است. پس اولین بار فقیه آن را از عمر بن یزید بیاع صابری نقل کرده است. البته مرحوم صدوق با تعبیر رُوی آن را مطرح ساخته است. مشهور بین اصحاب ما این است که اگر در فقیه رَوی به صورت معلوم باشد یا رُوی به صورت مجهول باشد فرقی نمی‌کند. در هر دو صورت به مشیخه فقیه رجوع می‌کنیم. اما اخیرا مناقشاتی بر این مطلب شده است که اگر به صورت مجهول باشد به مشیخه رجوع نمی‌شود و مشیخه شامل آن نمی‌شود ولی اگر معلوم باشد به مشیخه رجوع می‌شود. مرحوم صاحب وسائل نیز فرقی بین مجهول و معلوم نگذاشته است. لذا نسبت به روایت گفته است رَوی باسناده عن عمر بن یزید. مرحوم بروجردی تحفظ بر نسخه اصلی فقیه را فرموده است و لو این که فهم ما به عدم فرق بین مجهول و معلوم باشد. من از مرحوم خویی شنیدم که فرقی بین مجهول و معلوم نیست.

اساس این اختلاف در عبارت صاحب کتاب فقیه است. ایشان در عنوان مشیخه فرموده است: ما کان فیه عن عمربن یزید... کسانی که قائل به عدم فرق بین معلوم و مجهول هستند می‌گویند ما کان فیه مطلق است چه به صورت معلوم باشد و چه به صورت مجهول باشد. اما کسانی که قائل به تفاوت هستند می‌گویند عنوان ما کان فیه است و جایی که مجهول باشد این عنوان معلوم نیست که صدق بکند یا نه؟

به نظر ما در این جا دو بحث وجود دارد:

    1. بحث اول این است که از لحاظ قواعد تحدیثی بین رُوی و رَوی تفاوتی وجود دارد یا نه؟ به نظر ما بعید است که مرحوم صدوق بدون هیچ عنایتی اختلاف در تعبیر داشته باشد.

    2. بحث دوم حجیت خبر از منظر مرحوم صدوق است. یعنی ممکن است یک روایتی از منظر ایشان حجیت داشته باشد ولی با تعبیر رُوی آن را مطرح کند.

به نظر ما صدوق می‌خواهد بگوید که من این روایت را قبول داریم و از آن طرقی نیست که در مشیخه آنها را ذکر کردم. مرحوم صدوق سه طریق برای عمر بن یزید در مشیخه ذکر می‌کند و هیچ کدام از آنها محمد بن احمد صاحب کتاب نوادر الحکمه نیست. از طرفی این روایت از نوادر اخذ شده است. پس جمع بین این دو مطلب این است که مرحوم صدوق می‌خواهد بگوید من این روایت را قبول دارم اما از طریق هایی که در مشیخه ذکر کردیم، نیست. چون کتاب نوادر مشهور بوده است اسم آن را نبرده است.

خصوصا اگر ما این مطلب را قبول کنیم که مرحوم صدوق متاثر از استادش ابن ولید است و ابن ولید کتاب نوادر را تصحیح و ارزیابی کرده است. مثلا مرحوم ابن ولید روایاتی که از طریق محمد بن عیسی از یونس است را اشکال می‌گیرد. مرحوم صدوق نیز در فقیه طریق محمد بن عیسی از یونس را ندارد. اما در کتاب های دیگر مرحوم صدوق مانند خصال این طریق وجود دارد. لذا در جایی که بحث حجیت خبر است، خط استاد خود را مراعات کرده است. اما مرحوم کلینی خیلی زیاد از طریق محمد بن عیسی از یونس نقل می‌کند.

پس با توجه به این که مرحوم ابن ولید کتاب نوادر را تصحیح و ارزیابی کرده است و این ارزیابی خیلی معروف بوده است (به گونه ای که در بعضی موارد شیخ طوسی به این ارزیابی استناد می‌کند مثلا می‌گوید فلانی را ابن ولید استثناء نکرده است)، در عین حال روایت عمر بن یزید را اشکال نگرفته است. مرحوم صدوق نیز که متاثر از استادش است. لذا به این نتیجه می‌رسیم که مرحوم ابن ولید و مرحوم صدوق به روایت عمر بن یزید اعتماد کرده است.

1.1.1.1.1.1فرق بین مشیخه فقیه و تهذیب

مشیخه تهذیب غالبا طریق به کتاب است که به آن اجازه گفته می‌شود. اما مشیخه فقیه غالبا طریق به راوی است. که به آن اسناد و سند گفته می‌شود.

1.1.1.1.1.2نکته ای در رابطه با نادر

در کتاب کلینی سه تعبیر در رابطه با نادر وجود دارد. مرحوم کلینی در بعضی موارد تعبیر به باب نادر می‌کند و در بعضی موارد تعبیر به باب نوادر دارد و در بعضی موارد تعبیر به باب النوادر دارد. این تعابیر را در ضمن ابواب دارد. در کتاب صدوق بعد از تمام شدن باب، تعبیر به باب النوادر دارد. در کتاب شیخ طوسی تعبیر به باب الزیادات دارد. در کتاب فقهی مرحوم مفید و بعضی از فقهاء بعد از تمام شدن مثلا باب صلات تعبیر به باب نوادر دارند. مرحوم ابن ادریس تعبیر به نوادر و زیادات کرده است. اما چون در ادامه گفته است من ذلک ما استطرفناه ... است بعد بین اصحاب معروف به مستطرفات شده است. بین اصحاب امام، بعضی کتاب نوادر داشتند.

به نظر ما اگر نوادر با ال بیاید اسم است ولی اگر بدون ال بیاید وصف است. ما دو کتاب داریم که یکی نوادر الحکمه است یکی دیگر از آنها نوادر المصنف یا مصنفین است و دیگری نوادر الثانیه است که به رساله عددیه معروف شده است. این نوادر الثانیه رساله ای بوده است که مرحوم مفید به اهل موصل نوشته است و در آن نوشته است که این روایات ضعیف بوده است به خاطر این مطلب، آنها را در باب نوادر ذکر کردم.

ممکن است منظور از نوادر شاذ باشد و ممکن است مراد ناب باشد. اگر در ضمن ابواب باشد یا در آخر باب باشد احتمالا ضعیف است و اگر به عنوان اسم کتاب باشد احتمالا روایات ناب باشد. نه این که روایات شاذ و نادر باشد. مانند نوادر الحکمه. زیرا این کتاب از کتاب های معروف است و صاحب آن نیز از اجلاء است. جایی که گفته شده است کتاب نوادر، و بدون ال است احتمالا مراد شاذ باشد. کتاب محمد بن علی بن محبوب که به نام نوادر المصنف یا نوادر المصنفین است احتمالا مراد شاذ باشد. لذا کلینی اصلا از ایشان نقل نکرده است. بله در باب ایمان و کفر یک حدیث از ایشان نقل کرده است. همچنین در باب هایی مانند طهارت و صلات غالبا( غیر از باب حدود و دیات و قصاص) روایاتی که از محمد بن علی بن محبوب نقل شده است از منفردات شیخ طوسی است و منفردا نقل می‌کند. در بعضی موارد شیخ طوسی نیز نقل نمی‌کند.

 

1.1.1.1.22-علو مضمون

یکی از چیزهایی که باعث می‌شود یک روایت با این که سند خوبی نداشته باشد ولی مقبول واقع بشود، متن و مضمون روایت است. مثلا دعایی که در ماه رجب خوانده می‌شود یا امن ارجوه لکل خیر .... معلی بن خنیس نقل کرده است و ضعیف است اما چون مضمون خیلی خوبی دارد مورد قبول واقع شده است و به آن نیز عمل شده است. در محل کلام نیز گفته می‌شود روایت عمربن یزید و لو اینکه از لحاظ سندی مشکل داشته باشد ولی از لحاظ مضمونی دارای مضمون خوبی است لذا این نکته نیز شاهدی بر اعتماد بر روایت می‌شود.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo