< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیداحمد مددی

97/09/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: بررسی کلام مرحوم طباطبایی /تعریف بیع /بیع

خلاصه مباحث گذشته:

در جلسه قبل گفته شد اولا باید اعتبار با اساس و واقعی که در آن تصرف می‌شود سنخیت داشته باشد و ثانیا هدف از اعتبار در اعتبارات قانونی ترتیب آثار است و ثالثا معانی وهمیه نیز آثار واقعی دارند و رابعا نیازی نیست بین آثار و اعتبار رابطه منطقی وجود داشته باشد و خامسا گاهی اوقات یک امر اعتباری اساس اعتبار دیگر قرار می‌گیرد.

 

1بیع

1.1تعریف بیع

1.1.1بررسی کلام مرحوم طباطبایی

1.1.1.1تحلیل قضایای اعتباریه

مرحوم طباطبایی تحلیلی در مورد قضایای اعتباریه دارند[1] که این تحلیل یک مقداری از سرچشمه های دور شروع شده است در حالی که وقتی یک تحلیلی صورت می‌گیرد نباید خیلی دور از محل بحث شروع شود البته شاید نکته ای که ایشان در نظر دارند باعث شده است که این تحلیل نسبت به سرچشمه های دور صورت بپذیرد و آن نکته عبارت است از این که ایشان به تبع استادشان مرحوم اصفهانی احکام عقل عملی را از احکام واقعی نمی‌دانند بلکه از قضایای اجتماعی می‌دانند که قیام اجتماع به این قضایا است. نکته دور رفتن نیز این است که ایشان می‌خواهد بفرماید گاهی اوقات از ترکیب چند چیز یک مجموعه حقیقی محقق می‌شود و گاهی اوقات از ترکیب چند چیز یک مجموعه اعتباری محقق می‌شود و برای توضیح این مطلب به سرچشمه های خیلی قبل می‌پردازند. ایشان می‌خواهد بفرماید بعضی از مرکبات دارای فعالیت های ذاتی است ولی فعالیت اعتباری ندارد مانند درخت. و بعضی از مرکبات هم دارای فعالیت ذاتی است و هم دارای فعالیت اعتباری است مانند انسان. بعد برای توضیح این مطلب توضیحاتی در مورد درخت داده است. به خاطر همین مطلب ما می‌گوییم تحلیل را از سرچشمه ای دور شروع کرده است. [2]

1.1.1.2تفسیر زنده به شعور

این که زنده به معنای شعور باشد خیلی دقیق نیست. اصطلاحا این گونه بیان می‌شود چیزی که دارای ابعاد ثلاثه است جسم است اگر جسم در شرایط خاصی طول و عرض و عمق آن اضافه شد جسم نامی است مانند یک حبه گندم که در شرایط معین به ابعاد ثلاثه آن اضافه می‌شود اگر در هیچ شرایطی به ابعادش اضافه نشد جماد است مانند سنگ که دارای ابعاد ثلاثه است ولی در هیچ شرایطی به ابعاد ثلاثه آن اضافه نمی‌شود و جسم نامی که حساس و متحرک بود را حیوان می‌نامند. علی ای حال ایشان زنده را به شعور داشتن معنا کرده است ولی درست نیست زیرا زنده غیر از شعور است مثلا موجودات تک سلولی زنده هست ولی شعور ندارند. زنده موجودی است که تغذیه می‌کند و رشد و نمو دارد در حالی که بعضی از این موجودات شعور ندارند.

1.1.1.3توضیحات کلماتی در عبارات مرحوم طباطبایی

منظور از رشد در کلام ایشان این است که موجودی از لحاظ طول و عرض و عمق رشد داشته باشد.

منظور از نمو در کلام ایشان زیاد شدن در یکی از ابعاد ثلاثه است

منظور از تغدیه در کلام ایشان این است که بدن ماده خارجی را مناسب با خودش بگرداند لذا در علم طب نسبت به تغذیه بحث اصلی این است که چه موادی سنخیت با بدن دارد. و بخش ذاتی این بحث همان تناسب است.

بعد مرحوم طباطبایی می‌فرماید علاوه بر تغذیه و رشد و نمو ادراکات اعتباری وجود دارد که در موجود غیر زنده وجود ندارد.

1.1.1.4راههای انسان شناسی

برای این که ما به لایه های معرفتی و شناخت انسان پی ببریم اساسا دو راه وجود دارد:

    1. مراجعه به قبایل و عشایر وحشی

    2. مراجعه به حالات و تصورات بچه ها

مرحوم علامه از طریق دوم به بحث اعتباریاتی که در میان انسان ها وجود دارد وارد شده است و تحلیل ایشان از اعتباریات از این راه ناشئ می‌شود. هدف ایشان این است که بفرمایند علاوه بر وجود یک سری تکوینیات در درون بچه ها و کودکان، موارد دیگری وجود دارد که اعتباریات نام دارد.

 


[1] گزیده ای از عبارت مرحوم طباطبایی: ما در نگاه نخستین، پدیده‌های جهان را به دو قسم مختلف: موجودات زنده (دارای شعور) و موجودات غیر زنده تقسیم می‌نماییم و گاهی که در یک موجود غیر زنده مانند یک فرد درخت تأمل نماییم می‌بینیم اجتماع چندین واحد- مثلًا شاخه و تنه و ریشه- یک واحد را تشکیل داده و با اعضا و قوای مختلفی مجهز نموده‌اند و همین واحد با فعالیت ذاتی خود فعالیت کرده و تدریجا افعال و آثار و حوادثی به وجود آورده و وجود خود را یا بقای وجود خود را حفظ می‌نماید. به وسیله ریشه‌های خود آب و غذا از زمین جذب می‌کند و از راه تنه و شاخه و برگ تهویه می‌نماید و به واسطه جهازات داخلی غذای اندوخته را به همه اطراف جسم خود پخش می‌کند و به همین واسطه تغذّی و تنمیه به عمل می‌آورد و زوائد و فضلات را بیرون می‌دهد و در هر سال چندی استراحت کرده و به گرد آوری و تجهیز نیروی فرسوده خود اشتغال ورزیده و سپس سرگرم نمو گردیده و سبز شده و شکوفه باز کرده و میوه در آورده و می‌رساند، دوباره از فعالیت بیرونی افتاده و کار گذشته را از سر می‌گیرد.خلاصه همه این حوادث (خواص و افعال) با هسته مرکزی خودشان (واحد درخت) یک جهان کوچکی را تشکیل می‌دهند که همه اجزاء وی به همدیگر بستگی داشته و یک سازمان واحدی را پدید آورده‌اند که در نقطه مرکزی وی واحدی به نام «جوهر درخت» و در شعاع عمل وی موجودات دیگری به عنوان طفیلی واحد جوهری نامبرده گرداگردش را گرفته و وابسته وی می‌باشند، چندی فعالیت واحد نامبرده پدید و پیدا و پس از چندی می‌میرد و با سقوط وی همه این جهان کوچک سقوط کرده و نابود می‌شود.پس واحد درخت یک موجود طبیعی است که یک سلسله خواص و آثار طبیعی را با اوضاع معینه (مراد از «وضع» هیئت ترکیبی است که شرایط زمانی و مکانی و ماده با گرد آمدن و فعل و انفعال خود به وجود می‌آورند) به طور ضرورت و جبر انجام می‌دهد.اکنون اگر از موجود غیر زنده به موجود زنده پرداخته و مثلًا «انسان» را مورد بررسی قرار دهیم خواهیم دید دارای همان فرمول وجودی است و یک فرد انسان عیناً وضعیت ذاتی یک موجود طبیعی را مانند درخت دارد و هر فرد انسانی هر که و هر وقت و هر کجا باشد اعم از شاه و گدا، اعم از مرد و زن، اعم از عاقل و دیوانه، اعم از بیابانی و شهری، اعم از دانشمند و نادان یک واحد طبیعی است که در دایره هستی خود یک سلسله خواص و آثار طبیعی را از قبیل تغذیه و تنمیه و تولید مثل به حسب طبیعت و تکوین «جبراً» انجام می‌دهد و چندی بدین سان زندگی خود را ادامه داده و سپس از میان رفته و آثار وی نیز از میان می‌روند. این یک جنبه وجود موجود زنده (مثلًا انسان) است که مورد مطالعه قرار می‌دهیم. حالا از جنبه دیگر مورد بررسی قرار می‌دهیم گاهی که به صحنه ممتدّ زندگی خود تماشا می‌کنیم و از طریق دیگر و جنبه دیگر زندگی خود را مورد بررسی قرار می‌دهیم می‌بینیم دمی که کودکی خردسالیم در برابر دیدگان پر از احساسات نغز و تازه ما همان و همان مهر و عطوفت مادر بوده و فکری بجز نازیدن و یازیدن به کنار مادر و مکیدن پستان و خوردن شیر و خوابیدن و التذاذ از راه چشم و گوش و دهان مثلًا نداریم، و پس از چندی به روی همین مشاغل موجودی خود دستگاه بازی کردن و خیال پروریدن و انس پدید آوردن را گذاشته‌.......‌.
[2] استاد در مورد شعور داشتن درخت یا حساس بودن درخت فرمود: در بعضی از کتابهای ارسطو نیز به این نکته توجه داده شده است که آیا درخت حساس است یا نه؟ اگر این نکته را ایشان فرموده باشد، خیلی نظریه و فکر عجیبی است؛ زیرا چنین فکری در حدود 2500 سال قبل خیلی عجیب است البته نسخه های کتاب های ایشان بعد از 400 یا 450 سال بعد از ایشان بوده است. لذا اگر ایشان چنین مطالبی را داشته اند واقعا افکار عجیبی بوده است.در بعضی از کتاب ها نوشته شده است که درخت خودش را به جایی می‌رساند که نور خورشید در آنجا باشد و گفته می‌شد اگر درختی میوه نداده است شخصی با اره می‌آمد و می‌گفت من می‌خواهم با اره این درخت را ببرم و بعد کسی جلوی او را می‌گرفت و همین کار باعث می‌شد که سال بعد میوه بدهد. از نظر علمی امروز و با دستگاهای مخصوص به این نتیجه رسیده اند که نسبت به وقایع اطرافش عکس العمل نشان می‌هد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo