درس خارج فقه استاد سیداحمد مددی
97/09/03
بسم الله الرحمن الرحیم
محتويات
1بیع1.1تعریف بیع
1.1.1بررسی کلام مرحوم طباطبایی
1.1.1.1سنخیت داشتن اصل با ابداع
1.1.2 آثار واقعیه داشتن معانی وهمیه
1.1.3نتیجه پنجم: هدف از اعتبار ترتیب آثار
1.1.4نتیجه ششم: عدم ارتباط تولیدی در اعتبارات ادبی
1.1.5نتیجه هفتم: اساس قرار گرفتن امر اعتباری در ابداع
موضوع: بررسی کلام مرحوم طباطبایی /تعریف بیع /بیع
خلاصه مباحث گذشته:
در جلسه گذشته گفته شد علت طرح بحث اعتبارات ادبی این است که اعتبارات قانونی روشن شود. لذا گفته شد در اعتبارات ادبی اساس ابداع را باید در نظر گرفت که اولا بر چه چیزی اعتبار و ابداع صورت گرفته است و ثانیا به چه کیفیتی متحقق شده است. این دقت در اصول عملیه و امارات آثار زیادی دارد و چند نمونه از آنها را در جلسه گذشته بیان کردیم.
1بیع
1.1تعریف بیع
1.1.1بررسی کلام مرحوم طباطبایی
ایشان فرمودند هر یک از معانی وهمیه بر یک حقیقتی استوار است. اساسا در هر اعتباری باید یک واقعیتی فرض شود و ابداع بر آن صورت بگیرد مثلا در قاعده ید ابتدا تصرف فرض میشود و سپس قاعده ید اعتبار میشود یعنی اول تصرف زید در عبایش فرض میشود بعد قاعده ید ابداع میشود یا مثلا حکم سیگار کشیدن را نمیدانیم شارع ابتدا جهل را اساس قرار میدهد و بعد اباحه را اعتبار میکند. لذا حکم ظاهری میشود.
1.1.1.1سنخیت داشتن اصل با ابداع
اساسا دلیل مقبولیت اعتبارات سنخیت داشتن و ترابط عرفی اصل با اعتبار است مثلا بین تصرف کردن با ارث بردن سنخیتی نیست یا بین تصرف کردن و از بازار خریدن ارتباطی نیست این که در عبا تصرف کند پس از بازار خریده است سنخیتی نیست و لو این که امکان دارد ولی مقبولیت عرفی ندارد. پس در اعتبار تناسب داشتن لازم است مثلا حکم واقعی تناسب با جهل ندارد چون حکم واقعی تابع ملاکات است و جهل و علم موجب مفسده و مصلحت نمیشوند پس بین جهل و علم و حکم ظاهری تناسب وجود دارد. نسبت به حجج و اصول نیز باید گفت که هر کجا شارع در کاشف تصرف کرد از حجج است مانند حجیت دادن به خبر واحد. بعضی میفرمایند: در اعتبار دادن به خبر واحد اساس را کاشفیت تام قرار داده است و بعد کاشفیت ناقص را تام اعتبار کرد و هر کجا تصرف در منکشف شد اصول است زیرا ایجاد کشف در چیزی که اصلا کشف ندارد معقول نیست ولی در خبر واحد کشف را دارد اما ناقص است و آن را تتمیم میکند.
یا مثلا در کیفیت حکم بحث اعتبارات و سنخیت داشتن ثمره دارد. بعضی حکم را ایجاد انگیزه ( بعث ) میدانند لذا حکم تکلیفی است و وضعی نیست و اخبار از شرطیت نیست. بعضی علاوه بر ایجاد انگیزه این مطلب را نیز اضافه میکنند که شارع عهده مکلف را خالی از تکلیف لحاظ کرد و با تکلیف چیزی بر عهده او قرار داد. بعضی علاوه بر ایجاد انگیزه انتشار آن تکلیف در جامعه را نیز در اعتبار و حکم دخیل میدانند که بحث احکام حکومتی مطرح میشود یعنی وقتی شارع میگوید روزه واجب است علاوه بر امتثال آن از جانب مکلف، انتشار و اثر آن در جامع نیز لحاظ شده است. لذا بحث تعزیر و حد از جانب حکومت مطرح میشود.
بنا بر این مطلب مرحوم طباطبایی که میفرماید در هر اعتباری یک واقعیتی وجود دارد درست است و تناسبت نیز لازم است.
1.1.2 آثار واقعیه داشتن معانی وهمیه
مرحوم طباطبایی میفرماید: «این معانی و همی در عین حال که غیر واقعی هستند آثار واقعیه دارند، پس میتوان گفت اگر یکی از این معانی وهمیه فرض کنیم که اثر خارجی (مناسب با اسباب و عوامل وجود خود) نداشته باشد از نوع این معانی نبوده و غلط حقیقی یا دروغ حقیقی خواهد بود (لغو، بیاثر). پس این معانی هیچگاه لغو نخواهد بود.»[1]
چون اعتبار به وجود میآید علاوه بر در نظر گرفتن اساس اعتبار، باید یک زاویه خاص و معینی برای اعتبار در نظر گرفته شود یعنی باید اثر خاصی در نظر گرفته شود چون آثار مختلف هستند و الا اعتبار لغو خواهد بود مثلا دراعتبارات ادبی عمده ترین نکته ای که در نظر گرفته میشود تاثیر در احساسات است. اما در اعتبارات قانونی نکته اساسی اثر خارجی است. مثلا اگر کسی در حج مرتکب عملی شود که به لحاظ قانونی باید یک گوسفندی ذبح کند. در این جا چند نوع میتوان این حکم را اعتبار کرد که به لحاظ هر نوع اعتبار، اثر خاصیددارد:
1. منظور از این حکم ایجاد بعث است. بنا بر این اگر بعث صر ف باشد و آن شخص فوت شد دیگر از ترکه او اداء نمیشود و همچنین اگر زنده باشد ولی برادر او حکم را اجرا کند مجزی نیست زیرا شارع انبعاث او را نخواسته است
2. منظور از این حکم ایجاد بعث و به ذمه آمدن این حکم بر ذمه آن شخص. بنا بر این اگر به این حکم عمل نکند از اموال او اداء میشود و برادرش نیز میتواند اداء کند.
3. منظور از این حکم ایجاد بعث و این که اگر هست باید ذبح شود یعنی به عین تعلق گرفته است. بنا بر این اگر شخص در مکه است و گوسفندی در قم دارد همین گوسفند از اموال او جدا میشود
لذا باید لسان تکلیف لحاظ شود و باید توجه شود که چه چیزی از آن استفاده میشود؟ به نظر میآید اگر خطابی حاوی حکم تکلیفی باشد که به فعل تعلق گرفته است غالبا به ایجاد بعث تعلق گرفته است و اگر خطاب حاوی یک حق مالی است علاوه بر ایجاد انگیزه به اشتغال ذمه نیز تعلق گرفته است زیرا طبیعت مال انتقال به ذمه است و این که به عین تعلق گرفته شده باشد نیاز به قرینه دارد مثلا در آیه خمس گفته اند که محتوای آیه اشاعه است و مناسبت اشاعه این است که خطاب به عین تعلق گرفته باشد.
پس تا اثری در نظر گرفته نشود اعتبار لغو است.
این که مرحوم طباطبایی فرمودند: اعتبار ادبی آثار واقعی دارند ما قبول نداریم بلکه اعتبار ادبی با احساسات سر و کار دارد و لو این که ترس و خوشحالی و غیره آنها حالت واقعی است ولی ممکن است برای کسی حاصل نشود پس واقعی نیست یعنی حتما بر ابداع مترتب نمیشود. اما اثر واقعی در اعتبارات قانونی است.
1.1.3نتیجه پنجم: هدف از اعتبار ترتیب آثار
مرحوم طباطبایی میفرماید:« این عمل فکری را طبق نتایج گذشته میتوان تحدید کرده و گفت عمل نامبرده این است که با عوامل احساسی، حد چیزی را به چیز دیگری بدهیم به منظور ترتیب آثاری که ارتباط با عوامل احساسی خود دارند.»[2]
این نتیجه درست است و بسیار دقیق است. وقتی یک چیزی را اعتبار میکنیم یا هست است و یا حکم است که منظور از هست همان حد است.
1.1.4نتیجه ششم: عدم ارتباط تولیدی در اعتبارات ادبی
ایشان میفرماید: «این ادراکات و معانی چون زاییده عوامل احساسی هستند دیگر ارتباط تولیدی با ادراکات و علوم حقیقی ندارند و به اصطلاح منطق یک تصدیق شعری را با برهان نمیشود اثبات کرد »[3]
این که گفته میشود نتیجه در باب قیاس به همان کیفیتی است که در مقدمات است در اعتبارات ادبی راه ندارد مثلا گفته میشود العالم متغیر و کل متغیر حادث پس عالم حادث است در این جا بحث میشود که رابطه آنها( مقدمات و نتیجه) علیت است یا مقتضی است و یا غیر آنها است. دلیل مطلب این است که در اعتبارات چیزی نیست بلکه صرف ابداع است لذا رابطه بین آنها نیست و اصلا مفروض این است که اعتبارات، ابداعی هستند و تاثیر در احساس تابع برهان نیست.
اصولا در اعتبارات ادبی مهم تاثیر در عواطف است و تاثیرعواطف نیازی به واقعیت داشتن ندارد مثلا وقتی گفته میشود فلانی رستم زمانه است نیازی نیست که خود رستم واقعیت داشته باشد. البته باید به این نکته توجه شود که ممکن است چیزی که اساس ابداع قرار گرفته است اوسع از اعتبار باشد و اعتبار بر قسمتی از اساس ابداع شده است.
البته در اعتبارات ادراکی یک نوع رابطه بین اساس و خود اعتبار وجود داشته باشد و الا لغویت پیش میآید پس این که بین ابداع و اساس هیچ رابطه ای وجود نداشته باشد مقبول عقلای عالم نیست.
1.1.5نتیجه هفتم: اساس قرار گرفتن امر اعتباری در ابداع
مرحوم اصفهانی میفرماید:« ممکن است این معانی وهمیه را اصل قرار داده و معانی وهمیه دیگری از آنها بسازیم و به واسطه ترکیب و تحلیل، کثرتی در آنها پیدا شود (سبک مجاز از مجاز).»[4]
کلام ایشان صحیح است زیرا ممکن است چیزی که اساس ابداع قرار میگیرد ابداعی باشد مثلا صلاة را ابداع میکنیم و بعد میگوییم طواف نیز صلاة است. نکته این مطلب این است که ممکن است عده ای از نسک دینی را مثل صلاة اعتبار کنیم و ابداع های دیگری ممکن است طبق این ابداع صورت بگیرد مانند طواف و ممکن است صورت نگیرد مانند سعی. و اثر این نوع اعتبار این است که طواف فی نفسه مستحب است ولی سعی در ضمن اعمال حج است و به تنهایی استحبابی ندارد. به این نوع اعتبار در اعتبارات ادبی سبک مجاز از مجاز نامیده میشود.