< فهرست دروس

درس کلام استاد محمدعلی خزائلی

1400/12/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: بررسی خطبه فدکیَّة/جبر واختیار /مسئله عدل

 

شرح خطبه فدکیه

 

حضرت زهرای مرضیه در ادامه این خطبه مفصّل در مسجد النّبی در مقابل مهاجر و انصار و دو خلیفه، پس از غصب فدک به اینجا رسید که «وَ [جَعَل] الْعَدْلَ تَنْسِيقاً لِلْقُلُوبِ»[1] خداوند، عدل را برای برابری و هماهنگی و الفت قلب‌ها و دل‌ها قرار داد.

جبر و اختیار

از جمله بحث‌های کلامی، بحث عدل است که به مناسبت آن از نیمه قرن اول هجری، بحث جبر و اختیار مطرح شده است که این مسئله در درجه اول یک مسئله انسانی است و در درجه دوم، الهی و یا طبیعی است. از آن جهت که موضوع بحث انسان است که مختار است یا مجبور؟ می‌شود مسئله انسانی و از آن جهت که طرف دیگر مسئله خدا یا طبیعت است که اگر بگوییم اراده و مشیّت و قضا و قدر الهی در کارها نقش دارد می‌شود مسئله‌ای الهی و اگر بگوییم عوامل جبری و نظام علّت و معلولی طبیعت انسان را آزاد گذاشته یا مجبور کرده است مسئله‌ای الهی و یا طبیعی است.

مسئله عدل

بحث جبر و اختیار خودبه‌خود بحث «عدل» را به میان آورد چون رابطه مستقیمی میان اختیار و عدل از یک طرف و میان جبر و نفی عدل از طرف دیگر، وجود دارد؛ یعنی تنها در صورت اختیار است که تکلیف و پاداش و کیفر عادلانه مفهوم و معنی پیدا می‌کند. اگر انسان، آزادی و اختیار نداشته باشد و در مقابل اراده الهی و یا عوامل طبیعی دست بسته و مجبور باشد دیگر تکلیف و پاداش و کیفر، مفهوم خود را از دست می‌دهد.

معتزله و اشاعره

متکلمان اسلامی، دو دسته‌اند: دسته‌ای که از همان ابتدا معتزله نامیده شدند و طرفدار عدل و اختیار شدند. معتزله، عقیده میانه‌ای در مقابل مرجئه داشتند که می‌گفتند: فسق و گناه هرچند کبیره باشد، مضرّ به ایمان نیست؛ پس مرتکب کبیره مؤمن است و نه کافر. معتزله می‌گفتند مرتکل کبیره نه مؤمن است و نه کافر. برزخ میان آن دو است و معتزله نام این مرحله میانه را «منزلة بین المنزلتین» گذاشتند. و اول کسی که این عقیده را ابراز کرد «واصل بن عطا» شاگرد «حسن بصری» بود. روزی حسن بصری استاد واصل بن عطا با شاگردانش نشسته بود که همین مسئله مرتکب کبیره مورد اختلاف خوارج و مرجئه را پرسیدند. پیش از این که حسن بصری جواب دهد، واصل گفت: «به عقیده من اهل کبائر فاسقند نه کافر» و بعد از جمعیت جدا شد. و به قولی، حسن بصری او را اخراج کرد و کناری رفت (اعتزل = اعتزال جستن از جمعیت استادش) و به تبلیغ عقیده خود پرداخت و حسن بصری گفت: «اعتزل عنّا» یعنی واصل از ما جدا شد و عمرو بن عبید که برادر زن و شاگردش بود به او ملحق شد و به نقلی مردم گفتند: «اعتزلا قول الامّة».[2]

اشاعره

دسته دیگر از متکلمان اسلامی اهل حدیثند که بعدها به اشاعره نامیده شدند و طرفداران جبر و اضطرار گردیدند. البته منکران عدل، صریحاً نگفتند که منکر عدل الهی هستیم؛ زیرا قرآن کریم که اشاعره و معتزله خود را طرفدار آن می‌دانند، باشدّت ظلم را از خداوند نفی می‌کند و عدل را برای او ثابت می‌نماید – بلکه اشاعره عدل الهی را به گونه‌ای خاص تفسیر کردند؛ یعنی گفتند: عدل، خود حقیقتی نیست که قبلا بتوان آن را توصیف کرد و آن را مقیاس و معیاری برای فعل پروردگار قرار داد و اساساً معیار و مقیاس برای فعل الهی قرار دادن، نوعی تعیین تکلیف و تعیین وظیفه است و این نوعی محدود و مقیّد قرار دادن مشیت و اراده ذات الهی محسوب می‌شود و مگر ممکن است برای فعل حق تعالی قانونی فرض کرد و چهارچوبه‌ای قرار داد و آن قانون را حاکم بر خداوند و فعل او قرار داد. در جایی که همه قوانین، مخلوق و محکوم خدا هستند و خداوند حاکم مطلق می‌باشد و هر نوع محکومیت و محدودیت بر ضد علوّ و قاهریت مطلقه ذات اقدس الهی است. وگفتند معنی عادل بودن خداوند این نیست که او از قوانین قبلی به نام قوانین عدل، پیروی می‌کند بلکه معنی عدل خداوند این است که او سرمنشأ عدل است. آنچه او انجام می‌دهد عدل است نه این که آنچه عدل است او انجام می‌دهد. می گفتند عدل و ظلم، متأخّر و منتزع از فعل پروردگار است. عدل مقیاس فعل خدا نیست بلکه فعل خداوند مقیاس عدل است و به تعبیری »آنچه آن خسرو کند، شیرین بود». این سخن و عقیده اشاعره است یعنی جبریّه، در مورد عدل خداوند.

نظر معتزله در عدل

اما معتزله که طرفدار عدل بودند گفتند:‌ عدل، خودش حقیقتی است و پروردگار به حکم این که حکیم و عادل است، کارهای خود را با معیار و مقیاس عدل انجام می‌دهد؛ یعنی وقتی ما به ذات افعال نظر می‌کنیم، قطع نظر از این که آن فعل،‌مورد تعلّق اراده تکوینی یا تشریعی ذات حق، قرار دارد یا ندارد، می‌بینیم که برخی افعال در ذات خودش با برخی دیگر تفاوت دارد. بعضی از افعال در ذات خودش عدل است مانند پاداش به نیکوکاران و برخی افعال در ذات خودش ظلم است مانند کیفر دادن به نیکوکاران و چون افعال در ذات خود با یکدیگر متفاوتند و ذات مقس باری‌تعالی خیر مطلق و کامل مطلق و حکیم علی الاطلاق و عادل مطلق می‌باشد، کارهای خود را با معیار و مقیاس عدل انتخاب می‌کند.

حسن و قبح ذاتی

در اینجا مسأله دیگری پیش می‌آید که نوعی توسعه و گسترش نسبت به مسأله عدل محسوب می‌شود و آن مسأله «حسن و قبح ذاتی» افعال است که آیا به طور کلی کارها دارای صفت ذاتی حسن و یا صفت ذاتی قبح می‌باشند؟ آیا مثلا راستی وامانت داری و احسان، عدل و امثال این‌ها در ذات خود، نیکو و بایستنی است؟ و دروغ و خیانت و ظلم و امثال این‌ها در ذات خود، زشت و نبایستنی است؟ که بگوییم: هر فعلی با قطع نظر از هر فاعل و هر شرایط خارجی، به خودی خود، خوب یا بد است؟ و یا خوبی و بدی، اعتباری و قراردادی است؟

مستقلات عقلیه

در اصول[3] مطرح شده که در مستقلات عقلیه مثل قبح ظلم و حسن عدل، درک صغری و کبری، هر دو با عقل است؛ مثل «هذا ظلم و الظلم قبیح، فهذا قبیح» و همچنین در عدل «هذا عدل و العدل حسن، فهذا حسن». اما در غیر مستقلات، درک کبری فقط با عقل است و صغری کار شرع است؛ مثلا شارع می‌گوید: «حج واجب است» و عقل می‌گوید: «حج مقدمه دارد و مقدمه واجب، لازم است که آماده شوید».[4] و چون سخن از صفات ذاتی افعال به میان آمد، قهراً پای عقل و استقلال آن در اکتشافات این صفات به میان آمد و این بحث به این صورت مطرح شد که آیا عقل در ادراک حسن و قبح اشیاء، استقلال دارد و به تنهایی قادر به درک و تشخیص آن‌ها است و نیازمند کمک و راهنمایی شرع است. از این جهت، حسن و قبح ذاتی به نام حسن و قبح عقلی خوانده شد.

معتزله به‌شدت طرفدار حسن و قبح ذاتی عقلی شدند و مسأله مستقلات عقلیه را طرح کردند و گفتند: ما بالبداهه درک می‌کنیم که اقعال ذاتاً متفاوتند و بالبداهه درک می‌کنیم که عقول ما بدون این که نیازی به ارشاد شرع داشته باشد این حقایق مسلّم را درک می‌کند.

و اشاعره، پیروان ابوالحسن اشعری متوفای 330 هجری. و احمد حنبل و مالک این انس از سران آن‌ها هستند. در مقابل، همچنان که عدل را به‌عنوان یک صفت عقلی و ذاتی، منکر شدند، حسن و قبح ذاتی عقلی را انکار کردند؛ زیرا اشاعره اولاً حسن و قبح را اموری نسبی و تابع شرایط خاصّ محیط‌ها و زمان‌ةا و تحت تأثیر یک سری تقلیدها تلقین‌ةا دانستند و ثانیاً عقل را درک حسن و قبح‌ها تابع راهنمایی شرع دانستند.

اشاعره چون به عقل مستقل و به عبارت دیگر به مستقلات عقلیه اعتراف نداشتند و عقیده معتزله را در این که عقل قبل از حکم شرع، حسن و قبح و بایستنی و نبایستنی‌ها را درک می‌کند، قبول نداشتند و مدّعی بودند به‌طور کلی این که عدل یا ظلم و غیرهما چیست و چه چیزی خوب و چه چیزی بد است باید از شرع گرفته شود و ما باید در مسائل، تابع و تسلیم «سنّت اسلامی» و خود را «اهل سنّت» یا اهل حدیث خواندند. اشاعره که همان جبریه هستند ضمناً از این نام و عنوان برای خود یک پایگاه اجتماعی و سیاسی در میان مردم برای خود پیدا کردند و مردم فکر کردند اشاعره تابع حدیث و سنّت پیامبرند و معتزله مخالف و منکر آن هستند در‌حالی‌که معتزله هرگز به سنّت پیامبر بی‌اعتنا نبودند و این اتهام در اوایل قرن سوم هجری در میان توده مردم تأثیر بسزایی داشت تا جایی که پاره‌ای از مستشرقان، دانسته یا ندانسته، معتزله را به عنوان «روشنفکران ضدّ سنّت» معرفی کردند.

 


[2] آشنایی با علوم اسلامی – کلام و عرفان، انتشارات صدرا، ص34- شهید مطهری.
[3] اصول الفقه مرحوم مظفر، بحث مستقلات عقلیه و غیر مستقلات عقلیه.
[4] اصول الفقه، بحث مقدمه واجب.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo