< فهرست دروس

درس کلام استاد محمدعلی خزائلی

1400/09/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: بررسی خطبه فدکیة/عقیده امامیَّة ومعتزله /عقیده اشاعرة

 

شرح خطبه فدکیه

فلسفه احکام

حضرت زهرا(س) در این فراز از خطبه در مسجد النبی در حضور مهاجر، انصار، خلیفه اول و دوم می‌فرماید: «فَجَعَلَ (ففرض) اللَّهُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ»؛[1] در این بخش از خطبه حضرت به فلسفه و مصالح و مفاسد احکام الهی می‌پردازد.

تابعیت احکام از مصالح و مفاسد واقعی

به‌عنوان مقدمه عرض می‌کنم، بین دانشمندان و متکلمان در اینکه آیا احکام الهی اعم از واجبات، محرمات، مستحبات و مکروهات براساس مصالح و مفاسد موجود در آنها مقرر شده یا نه، اختلاف وجود دارد؛ مثل وجوب نماز و حرمت شرب خمر.

عقیده امامیه و معتزله

معتزله(مفوضه)[2] و امامیه می‌گویند: بلاتردید احکام بر مصلحت و مفسده استوارند هرچند عقل متعارف بشر نتواند آن مصلحت و مفسده واقعی را درک کند.

عقیده اشاعره

درمقابل اینها، اشاعره(جبریون) هستند که دو دسته‌اند:

گروه اول از اشاعره

گروهی می‌گویند: همه احکام الهی تابع مصلحت و مفسده نیست و ذات احدیت این شایستگی را دارد که به هرچه بخواهد امر می‌کند و از هرچه بخواهد نهی می‌کند. این دسته با نگاهی سطحی به برخی آیات قرآن استناد می‌کنند؛ مثال: ﴿إِنَّ اللَّهَ يفْعَلُ مَا يرِيدُ﴾؛[3] و یا ﴿اِنَّ اللَّهَ يحْكُمُ مَا يرِيدُ﴾؛[4] ولی مسلما این عقیده باطل است! آیاتی هم که آنها به آن استدلال نموده‌اند دلالتی بر مقصودشان ندارد؛ البته از این اشاعره که حسن و قبح عقلی و ذاتی را منکرند چنین عقیده‌ای بعید نیست!

گروه دوم از اشاعره

گروهی دیگر از اشاعره می‌گویند مصلحت و مفسده در احکام وجود دارد اما در خود افعال خارجی که احکام برآنها تعلق گرفته، نیستند بلکه مصلحت و مفسده در نفس امر وجود دارد و یا در خود نهی. اما فعل فاقد مصلحت و مفسده است و مثال می‌زنند به اوامر امتحانی و یا اوامری که از روی تقیه صادر شده است؛ مانند امر ابراهیم(ع) به ذبح فرزندش اسماعیل که ذبح دارای مصلحت واقعی نبود و مصلحت در خود امر بود که برای امتحان صادر شد والا برداشته نمی‌شد. می‌گویند از اینجا معلوم می‌شود، واقع با قطع‌نظر از امر، مصلحتی ندارد؛ این استدلال نیز صحیح نیست؛ زیرا درمورد امر ذبح به ابراهیم هم در خود فعل مصلحت است و با انجام مقدمات و آماده شدن برای ذبح، مرتبه تسلیم حضرت ابراهیم(ع) روشن شد و همان فعل مقدمات بود که در جریان تسلیم حضرت ابراهیم(ع) برای ذبح اسماعیل(ع)، روشن می‌شود نه خود امر با قطع‌نظر از انجام مقدمات، به‌علاوه اوامر و نواهی غیرامتحانی با اوامر امتحانی مقایسه نمی‌شود. برفرض مصلحت در خود امر و نهی امتحانی باشد.

عقیده امامیه

بنابراین براساس عقیده امامیه همه احکام الهی تابع مصلحت و مفسده در فعل خارجی است که امر یا نهی به آن تعلق می‌گیرد یعنی متعلقات احکام.

حضرت زهرا(س) می‌فرماید: «فجعل الایمان تطهیرا من الشرک»؛ خداوند ایمان را برای پاکی شما از شرک قرار داد. حرف «فاء» در فجعل برای تفریع نیست و نمی‌تواند فرع بر تشریح عظمت قرآن باشد که قبلا ذکر شد، نمی‌شود گفت جهات عظمت قرآن نتیجه‌اش تطهیر به وسیله ایمان از شرک است، بلکه این از باب عطف مفصل بر مبهم است؛ به این معنی که عظمت قرآن و دستورات آن در زمینه ایمان به خداست که شرک را از بین می‌برد؛ مانند آیه شریفه ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّيطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ﴾؛[5] شیطان آنان را لغزش داد از جایگاهی که داشتند و از جایشان خارج کرد. عطف «فاخرجهما» به «فازلهما» از باب عطف مفصل بر مبهم است؛ یعنی به لغزش کشاندن آنها بدین صورت بود که آنان را از بهشت خارج ساخت. و مثل آیه ﴿وَنَادَى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي﴾؛[6] در این آیه گویا سؤال می‌شود: چگونه نوح پروردگارش را خواند؟ در جمله بعد توضیح می‌دهد: گفت پروردگارا پسرم از اهل من است.

حقیقت ایمان و تطهیر ایمان از شرک

در این جمله کوتاه حضرت «فجعل الایمان تطهیرا من الشرک» باید بر محور دو موضوع بحث کرد: 1. حقیقت ایمان، 2. چگونگی تطهیر ایمان از شرک. جناب صدرالمتالمین در تشریح معنای ایمان که در واقع از غزالی اخذ کرده در تفسیر خود پس از این که مانند مشهور، ایمان را تصدیق قلبی می‌داند تحقیقی دارد که خلاصه‌اش این است: ایمان امر قلبی است و در ماهیت آن عمل نیست.[7] به نظر می‌رسد این نکته کاملا صحیح است. اما این که چگونه ماهیت و حقیقت ایمان عبارت است از امر قلبی و تصدیق، باید توضیح داده شود.

اقسام تصدیق

تصدیق را می‌شود دو گونه معنی کرد: 1. تصدیق، یعنی صرف جزم قلبی به نسبت بین دو چیز مثل زید عالم. 2. تصدیق به معنای حالت اذعان و انقیاد قلبی. معنای اول از مقوله تصور و انفعال نفسانی است و معنای دوم از مقوله عمل قلب است و مراد از تصدیق در اینجا معنای دوم است. یقین و جزم اگر به مرحله تسلیم و اقرار نرسد هنور از مقوله تصور است و وقتی به پایه تصدیق می‌رسد که انسان بر طبق آن یقین، اقرار و تسلیم پیدا کند. در این هنگام روح حالت دیگری پیدا می‌کند و این علم یک حالت قلبی است. حقیقت ایمان همین حالت است به خلاف یقینی که به تصدیق نرسد که این برگشت می‌کند به تصور. مثل حسود که می‌داند رفیقش بر خودش فضیلت دارد ولی انکار می‌کند.

دلیل معنای یقین

دلیل بر این مدعا که ایمان فقط یقین قلبی بدون اذعان و اعتراف نسیت اینکه اگر ایمان فقط یقین قلبی باشد لازم می‌آید معاندین از کفار یعنی امثال فرعون که به تصریح قرآن تا دم مرگ کافر بود و ایمان نداشت، مومن باشد؛ چون این یقین و جزم را فرعون به خدا داشت، ولی اقرار نمی‌کرد. قرآن می‌فرماید ﴿حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ؛ آلْآنَ وَقَدْ عَصَيتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ﴾.[8] حضرت موسی به فرعون گفت: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنْزَلَ هَؤُلَاءِ إِلَّا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ وَإِنِّي لَأَظُنُّكَ يا فِرْعَوْنُ مَثْبُورًا﴾.[9] تو نیک می‌دانی که این معجزات را فرو نفرستاده مگر خداوند آسمان‌ها و زمین، برای بینا کردن تو، تا به صدق دعوت من پی ببری. اما تو عناد می‌ورزی و من یقین دارم تو هلاک خواهی شد.[10]

 


[2] معتزله درمقابل مرجئه هستند که مرتکب گناه کبیره را فاسق نمی‌دانند برخلاف خوارج؛ اما معتزله می‌گویند نه کافر است و نه مومن، بلکه منزلة بین المنزلین؛ اول کسی که این عقیده را برگزید حسن بصری بود و شاگردش واصل ابن عطاء آنها را فاسق می‌داند نه کافر که از جمعیت جدا شد؛ لذا گفتند «اعتزل عنا» و کم‌کم طرفداران او به معتزله معروف شدند. «مراجعه شود به «آشنایی با علوم اسلامی، کلام و عرفان»، شهید مطهری، ص33 و 34.
[7] تفسیر صدرالمتالهین: ص90- 91.
[10] در این آیه می‌بینیم که فرعون یقین داشته معجزات موسی سحر نیست، ولی باز به گروه خود می‌گوید: ﴿ان هذا لساحر علیم﴾! «شعراء: 34.». در سوره نمل در آیه 14 می‌فرماید: ﴿جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا...﴾.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo