< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید احمد خاتمی

99/06/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: خارج بیع/ تعریف بیع/ تعریف بیع در کلمات فقها/ اشکال به تعریف محقق کرکری

اشکال تعریف ابن حمزه را مطرح کردیم و عمده اشکال این بود که بیع از مقوله معنی نیست بخاطر این اشکال جامع المقاصد تعریف دیگری از بیع ارایه کرده اند. در جامع المقاصد می فرماید: و الأقرب أن البيع هو: نقل الملك من مالك إلى آخر بصيغة مخصوصة، لا انتقاله، فان ذلك أثره إن كان صحيحا، و أيضا فإن البيع فعل، فكيف يكون انتقالا؟[1]

اشکالات به تعریف جامع المقاصد

سه اشکال به تعریف محقق کرکی شده است

اشکال اول- تعاریف باید حد و محدود مرادف باشند مثلا در تعریف انسان که گفته می شود الانسان هو حیوان ناطقٌ، و الحیوان الناطق هو الانسان، در حالی که نقل مرادف بیع نیست یعنی نمی توان گفت النقل هو البیع یا البیع هو النقل. به علامه نسبت داده شده «نقل» از الفاظ بالکنایه است درحالی که علامه در تذکره می فرماید: یشترط بالصیغه امور.....الرابع التصریح، فلا یقع بالکنایه مع النیه مثل ادخلته فی ملکک او جعلته لک او خذه منی او سلطتک علیه بکذا. در نتیجه نسبتی که به علامه داده شده صحیح نیست؛ پس کبری که باید لفظ صریح باشد در کلام علامه موجود است اما اینکه نقل از الفاظ بالکنایه است چنین چیزی در کلامه علامه نیست.

اشکال دوم: محقق ثانی در تعریف بیع گفتند: نقل الملک من مالک الی آخر بصیغة مخصوصة، اینکه در تعریف بصیغه مخصوصه گفته تعریف است لکن شما قبول ندارید. این قبول نداشتن به معنای این نیست تعریف اخص است.

اشکال دوم: این تعاریف حقیقی نیستند بلکه تعاریف تقریبی اند و برای نزدیک کردن معنی به ذهن است. ولی گرچه چنین است اما باید تعریف جامع افراد و مانع اغیار باشد و این تعریف شامل هبه معوضه و صلح و اجازه می شود که تعریف به صیغه مخصوصه اند. بنابراین اشکال شیخ انصاری به تعریف محقق ثانی اینکه تعریف به اعم است و ذهن را منتقل به بیع نمی کند.

اشکال سوم- اشکال دیگر شیخ انصاری به محقق ثانی معاطات را بیع می داند، با اینکه با صیغه مخصوصه نیست و نیز محقق ثانی ادعای اجماع می کند، معاطات بیع است؛ در حالی که معاطات لفظی نیست. فان المعروف بین الاصحاب انها بیع و ان لم تکن کالعقد فی اللزوم ... و احل الله البیع یتناولها بالاتفاق حتی القائلین بفسادها.[2]

اشکال چهارم: این اشکال اصلی شیخ انصاری به تعریف محقق ثانی است. شیخ انصاری می فرماید: اسم صیغه مخصوصه را آورده اید یعنی در هویت بیع صیغه مخصوصه شرط است که عبارت از لفظ می باشد، در حالی که برای ایجاد لفظ راه کار انشاء بکار نمی رود بلکه راه کار آن تولید حروف است. « و یرد علیه ان النقل بالصیغه ایضاً لایعقل انشائه بالصیغه.»

شیخ انصاری در پاسخ به این اشکال می فرماید: و لا يندفع هذا: بأنّ المراد أنّ البيع نفس النقل الذي هو مدلول الصيغة، فجعله مدلول الصيغة إشارة إلى تعيين ذلك الفرد من النقل، لا أنّه مأخوذ في مفهومه حتى يكون مدلول «بعت»: نقلت بالصيغة.[3] نقل دو صورت دارد یکی نقل یا مکانی و نقل اعتباری است؛ نقل در تعریف محقق ثانی بیع نقل اعتباری است و صیغه در هویت تعریف داخل نیست. بنابراین محقق ثانی تصویری روشنی از بیع ارایه داده اند.

یلاحظ علیه

شیخ انصاری این دفاع از محقق ثانی را نقد می کند و می فرماید: صیغه مخصوصه در تعریف محقق دو احتمال دارد یکی، صیغه مخصوصه« بعت» است و انگار در تعریف بیع گفته بیع نقل با بعت است اشکال این احتمال دور است یعنی البیع هو نقل الملک بالبیع. احتمال دیگر اینکه صیغه مخصوصه ملکت یا مرادف آن است. لازمه آن بیع با ملکت و مرداف آن واقع می شود اما با بعت محقق نمی شود و این خلاف اجماع علماء در نحقق بیع بعت است و صریح ترین لفظ در عقد بیع بعت است.

درباره تعریف های که گفته شده همه تعریف تقریبی اند و لازم نیست اینقدر در مورد آنها دقت داده شود گرچه تعریف تقریبی نیز باید جامع افراد و مانع اغیار باشد به عبارت دیگر تعریف تقریبی نباید فله ای و بدون ضابطه باشد. در آخر شیخ تعریف خود را ارایه می دهد و می فرماید: فالاولی تعریفه بانشاء تملیک عین بمال.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo