< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید‌احمد خاتمی

1401/10/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: خارج بیع/ شروط متعاقدین/ بیع فضولی/ ادله قول صحت بیع فضولی/ ادله خاصه بر صحت بیع فضولی

 

برای صحت بیع فضولی حدود سیزده دلیل اقامه شد که برخی به عنوان دلیل و برخی موید و برخی استناس هستند. از مویدهای صحت بیع فضولی روایت موسی بن اشیم است

روایت موسی بن اشیم

قبل نقل و خواندن متن روایت دور نمایی از روایت را توضیح می دهیم

برده ای عاقل که مغز اقتصادی داشت و خوب تجارت می کرد، مولایش به او گفت شما نمی خواهد در خانه کار کند از طرف مولی تجارت کند. شخصی به این عبد هزار درهم می دهد که با این درهم ها یک عبد آزاد کند و با باقی مانده آن از طرف حج بجا بیاورد. پدر و صاحب المال از دنیا رفت ورثه او خبر نداشتند که به این عبد چنین سفارشی کرده بود. این عبد پدر خود که عبد بود را خرید و آزاد کرد و با باقی آن از طرف صاحب المال پدر خود را به حج فرستاد. بعد از خرید عبد و آزاد کردن آن و حج بجا آوردن، سه دعوا شکل گرفت:

دعوای اول: مولای عبد مأذون که بعد عبد خود گفته بود تجارت کند گفت این عبد چون با پولی که برای تجارت به او دادم این عبد را با پول من خریده است اجازه خرید پدرش را به او نداده است و او را به حج بفرستد. پس مال من بود پول هم برای من است، لذا پدر خودش رو که خرید به ملک من درآمده.

دعوای دوم: ورثه کسی که 1000 درهم پول داده بود گفتند این پول را از مال ما گرفته پس این برده ای که حج رفته برای ماست چون با مالی که ارث ما است خریده شده است.

دعوای سوم: گروهی هم که مالک برده آزاد شده بودند گفتند ثمن برای انها است که به عبد ماذون برای تجارت داده است عبد خریده شده است در نتیجه هم ثمن و هم مثمن از ماست و بیع باطل است

امام علیه السلام می فرماید: اولا حج نیابی که انجام شده صحیح است اگر حج واجب به گردن این صاحب 1000 درهم بوده تمام است. ثانیا پدر خریده شده به مالک خود بر می گردد و برده می ماند. اما این برده استصحاباً بر می گردد و برده مالک اولش می شود تا اینکه دو طرف بینه بیاورند.

امام نفرمود سه طرف بینه بیاورند چون یک طرف از موضوع بیرون است، آن گروهی که می گویند با پول ما پدرت را که برده ما بود خریدی اصلا شراء نیست پس از محل بحث در آوردن بینه بیرون است، ولی مولای عبد ماذون و ورثه بینه بیاورند که عبد خریداری شده ( پدر عبد ماذون) از پول آنها خریداری شده است.

ابتدا متن روایت را می خوانیم بعد از پنج اشکال فقهی که به دلالت روایت شده را مطرح می کنیم.

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ رَزِينٍ عَنِ ابْنِ أَشْيَمَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع‌ عَنْ عَبْدٍ لِقَوْمٍ مَأْذُونٍ لَهُ فِي التِّجَارَةِ دَفَعَ إِلَيْهِ رَجُلٌ أَلْفَ دِرْهَمٍ فَقَالَ اشْتَرِ بِهَا نَسَمَةً وَ أَعْتِقْهَا عَنِّي وَ حُجَّ عَنِّي بِالْبَاقِي ثُمَّ مَاتَ صَاحِبُ الْأَلْفِ فَانْطَلَقَ الْعَبْدُ فَاشْتَرَى أَبَاهُ فَأَعْتَقَهُ عَنِ الْمَيِّتِ وَ دَفَعَ إِلَيْهِ الْبَاقِيَ يَحُجُّ عَنِ الْمَيِّتِ فَحَجَّ عَنْهُ وَ بَلَغَ ذَلِكَ مَوَالِيَ أَبِيهِ وَ مَوَالِيَهُ وَ وَرَثَةَ الْمَيِّتِ جَمِيعاً فَاخْتَصَمُوا جَمِيعاً فِي الْأَلْفِ فَقَالَ مَوَالِي الْعَبْدِ الْمُعْتِقِ إِنَّمَا اشْتَرَيْتَ أَبَاكَ بِمَالِنَا وَ قَالَ الْوَرَثَةُ إِنَّمَا اشْتَرَيْتَ أَبَاكَ بِمَالِنَا وَ قَالَ مَوَالِي الْعَبْدِ إِنَّمَا اشْتَرَيْتَ أَبَاكَ بِمَالِنَا فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَمَّا الْحَجَّةُ فَقَدْ مَضَت‌ بِمَا فِيهَا لَا تُرَدُّ وَ أَمَّا الْمُعْتَقُ فَهُوَ رَدٌّ فِي الرِّقِّ لِمَوَالِي أَبِيهِ وَ أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ بَعْدُ أَقَامُوا الْبَيِّنَةَ عَلَى أَنَّهُ اشْتَرَى أَبَاهُ مِنْ أَمْوَالِهِمْ كَانَ لَهُ رِقّاً.[1]

سند روایت

اصل حدیث کافی- دار الحدیث ج13 ص 482 ، تهذیب ج7 ص 279 نقل شده است.

سند روایت در کتاب کافی چنین است(مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ صَالِحِ بْنِ رَزِينٍ، عَنِ ابْنِ أَشْيَمَ) در وسائل الشیعه سند کلینی را چنین می آورد«وَ رَوَاهُ الْكُلَيْنِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ صَالِحِ بْنِ رَزِينٍ» در کافی کلینی احمد بن محمد را به حسن به محبوب اسناد داده است ولی در وسائل می گوید احمد بن محمد عن علی بن حکم. در چاپ جدید حسن بن محبوب است. احتمالا در چاپ قبلی علی بن حکم بوده است. علی بن حکم هیچ روایتی از صالح بن رزین ندارد ولی حسن بن محبوب از صالح بن رزین روایت دارد و کتاب صالح بن رزین نزد حسن بن محبوب بوده است پس صحیح حسن بن محبوب است و علی بن حکم در سند صحیح نیست. اینکه وسائل علی بن حکم را آورده چطور آورده را نمی دانم در حالی که کافی و تهذیب از حسن بن محبوب نقل شده است در هر صورت در کافی چاپ دار الحدیث تعبیر به سهوٌ شده است. صَالِحِ بْنِ رَزِين، مجهول است منتهی اگر حسن بن محبوب را از اصحاب اجماع بدانیم این توثیق عام روایت را بر مسند می نشاند. چون برخی حسن بن محبوب می گوید و بر علی بن حسن بن فضال را از اصحاب اجماع می دانند. اِبْنِ أَشْيَمَ‌: مردد بین موسی بن اشیم و علی ابن اشیم و احمد بن اشیم است؛ به احتمال زیاد موسی بن اشیم است، در شرح لمعه گفته علی بن اشیم ولی علی بن اشیم در برخی رجال فقط اسم او را نقل کرده اند و در برخی کتاب های رجالی گفته اند احمد بن اشیم است. امام رجال کشّی موسی بن اشیم را از خطّابیه می داند-که فرقه ای از غلاة هستند- او را مورد مذمت قرار داده، یک مسئله را امام صادق از موسی بن اشیم نقل می کند که دال بر رذالتش هست، امام صادق فرمود که کان یأتینی فیدخل علیّ هو و صحابه و حفص بن میمون فاخبرهم بالحق از من سئوال می کردند بعد که از نزد من می رفتند پیش ابی الخطّاب منحرف به دروغ حرفهای من به او منتقل می کردند و حرف او می گرفتند و حرف من را کنار می گذاشتند، «فیاخذون بقوله و یذرون قولی» این نشان از رذالت است که کلام معصوم را برعکس نقل کند و کلام دیگری که منحرف است را می پذیرفتند. بنابراین موسی بن اشیم است و منحرف بوده است اگر با حسن بن محبوب که از اصحاب اجماع است تنوانسیم روایت را درست کنیم به آن اخذ می کنیم و در غیر این صورت مشکل صالح بن رزین و موسی بن اشیم را دارد و شاید به بخاطر این اشکال شیخ انصاری روایت را موید دانسته است. موسی بن اشیم از اصحاب امام باقر است و علی بن اشیم از اصحاب امام باقر علیه السلام نیست لذا این قرینه می شود که موسی ین اشیم درست است

دلالت روایت

برده ای که برده قومی بود در تجارت به او اذن داده شده است. بخاطر شناخت در امر تجارت مردی به او هزار دهم داد به آن برده را بخرد و از او آزاد کند در مکاسب تعبیر به عن ابی دارد ولی در تهذیب و کافی و وسائل عنی یعنی از طرف من آزاد کند دارد. با باقی آن از طرف من حج بجا آورد. خرید عبد بعد مرگ صاحب دراهم بوده است یعنی بع از آنکه وکالت باطل شده لذا فضولی می شود یعنی وکبل حتی اگر خبر ندارد با مرگ موکل وکالت او باطل می شود. عبد با این کار پدر خورد را خرید و از طرف صاحب دراهم آزاد کرد باقی دراهم را به پدر خود دارد با آنها از طرف میت که صاحب دارهم است حج بجا اورد. بعد از آن سه شاکی پیدا شد یکی موالی پدر گفتند عبد را پول ما خریده است یعنی ثمن و مثمن برای ما است. شاکی دوم موالی عبد ماذون به تجارت گفتند که خرید عبد با پول انها صورت گرفته لذا عبد آزاد شده باید به ملک آنها در آید. شاکی سوم ورثه هستند که اموال بعد از مرگ پدرشان به انها منتقل شده لذا برده ای که خریده شده با پول انها خریده شده است پس برده برای انها است. وَ قَالَ اَلْوَرَثَةُ إِنَّمَا اِشْتَرَيْتَ أَبَاكَ بِمَالِنَا (ورثه هم گفتند پدرت را با مال ما خریدی ، با گرفتن اب این عقد را اجازه می کنند چون بیع فضولی بوده زیرا وکالتش درست نبوده و فضولا پدر خودش را خریده ، و ورثه با عملشان اجازه می کنند که این برده آزاد شده را به ملک ما در بیاور) وَ قَالَ مَوَالِي اَلْعَبْدِ إِنَّمَا اِشْتَرَيْتَ أَبَاكَ بِمَالِنَا (و موالی عبد تاجر هم گفتند که پدرت را با مال ما خریدی، در این صورت دیگر بیع فضولی نیست زیرا مأذون در تجارت بوده ، پس از این سه صورت دو صورت بیرون هست موالی عبد خریده شده بیرون است چون ثمن و مثمن یکی می شود موالی عبد ماذون هم بیرون است چون ماذون بوده است. فقط داستان ورثه میت می ماند که وقتی می گویند این برده برای ماست یعنی این فروختن را قبول دارم) فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ أَمَّا اَلْحَجَّةُ فَقَدْ مَضَت بِمَا فِيهَا لاَ تُرَدُّ (حج باطل نیست) وَ أَمَّا اَلْمُعْتَقُ فَهُوَ رَدٌّ فِي اَلرِّقِّ لِمَوَالِي أَبِيهِ (بخاطر استصحاب، در گذشته ملک آنها بود الان هم کماکان) وَ أَيُّ اَلْفَرِيقَيْنِ (موالی عبد خریده شده و ورثه میت) بَعْدُ أَقَامُوا اَلْبَيِّنَةَ عَلَى أَنَّهُ اِشْتَرَى أَبَاهُ مِنْ أَمْوَالِهِمْ كَانَ لَهُ رِقّاً(ثمره در ورثه المیت است که بیع فضولی صورت گرفته و با این ادعا پذیرفته اند که معامله صحیح است و الا می گفتند که پول ما را پس بده).

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo