< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید احمد خاتمی

1401/09/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: خارج بیع/ شروط متعاقدین/ بیع فضولی

 

مصادیقی برای بیع فضولی گفته شد البته بحث اختصاص به بیع فضولی نیست و شامل نکاح فضولی، صلح و اجاره فضولی و دیگر موارد نیز می شود. لذا اگر دختر بالغه رشیده بدون اذن ولی صیغه نکاح را جاری کند نکاح او فضولی می شود که نیاز به اذن ولی دارد.

علم عاقد به رضایت مالک

اگر عاقد علم به رضای مالک داشته باشد آیا باز هم این بیع فضولی است؟ مثلا یقین دارد که اگر مالک متوجه شود خوشحال می شود یا بعد از عقد بفهمد که مالک قبل از عقد راضی بوده است؟ دو قول و نظریه دارد.

نظر اول: این بیع فضولی است و رضایت قلبی و طیب نفس مالک این بیع را تصحیح نمی کند، چون علم عاقد به رضایت مالک او را مالک بر تصرف نمی کند« لأنّ العاقد لا يصير مالكاً للتصرّف و مسلّطاً عليه بمجرّد علمه برضا المالك»، مجرد علم عاقد به رضای مالک، او را مالک نمی کند.

موید قول اول:

دو موید هم برای این مطلب آورده اند

موید اول: فقها گفته اند که : یشترط فی لزوم العقد کون العاقد مالکاً او مأذوناً او ولیاً، یعنی از شرایط لازم شدن بیع ابنکه عاقد مالک یا ماذون از طرف مالک و یا ولی مالک باشد در نتیجه عقد فضولی چون فاقد این شرط است باطل است و از کلام فقها استفاده می شود طیب نفس مالک کفایت نمی کند، چون اگر رضایت کافی بود بایستی قید می کردند. پس از این کلام فقها استفاده می شود که بزرگان معتقدند که طیب نفسی مالک دردی را درمان نخواهد کرد.« و يؤيّده: اشتراطهم في لزوم العقد كون العاقد مالكاً أو مأذوناً أو وليّاً، و فرّعوا عليه بيع الفضولي»

وجه تایید اینکه با اذن صریح مالکیت درست می شود برخلاف اذن فحوایی؛ و نیز کلام فقها دلیل شرعی شمرده نمی شود پس تعبیر فقهاء چنین گفته اند و چنین تفریع کرده اند دلیل نیست؛ ولی چون فقها بدون حساب سخنی را نمی گویند می تواند موید باشد.

موید دوم: روایت عروه بارقی است.(در بیع فضولی این روایت را بارها و بارها ذکر می کنیم). روایت عامی و فاقد حجیت است، اصل آن عوالی الئلالی العزیزیة نقل شده مرحوم حاجی نوری روایاتی که را صاحب وسایل نقل نکرده را در مستدرک آورده است که همه آنها فاقد سند صحیح هستند.

أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ اَلطُّوسِيُّ فِي ثَاقِبِ اَلْمَنَاقِبِ، عَنْ عُرْوَةَ بْنِ جَعْدٍ اَلْبَارِقِيِّ قَالَ: قَدِمَ جَلَبٌ فَأَعْطَانِي اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دِينَاراً فَقَالَ اِشْتَرِ بِهَا شَاةً فَاشْتَرَيْتُ شَاتَيْنِ بِدِينَارٍ فَلَحِقَنِي رَجُلٌ فَبِعْتُ أَحَدَهُمَا مِنْهُ بِدِينَارٍ ثُمَّ أَتَيْتُ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِشَاةٍ وَ دِينَارٍ فَرَدَّهُ عَلَيَّ وَ قَالَ بَارَكَ اَللَّهُ لَكَ فِي صَفْقَةِ يَمِينِكَ وَ لَقَدْ كُنْتَ أَقُومُ بِالْكُنَاسَةِ أَوْ قَالَ بِالْكُوفَةِ فَأَرْبَحُ فِي اَلْيَوْمِ أَرْبَعِينَ أَلْفاً.[1]

دلالت روایت

عروه می گوید کاروانی به مدینه آمد، پیامبر دیناری به من داد که با آن گوسفند بخرم، من دوتا گوسفند با آن خریدم، کسی مرا دید گفت گوسفند را چقدر می فروشی؟ یک گوسفند را به یک دینار به او فروختم. بعد از آن محضر پیامبر رسیدم، یک گوسفند و یک دینار به ایشان دادم، حضرت دینار را برگرداندند و گفتند خدا برکت بدهد به این دستت (یعنی معامله خوبی بود)، عروه گفت: در کناسه (اسم محله) یا در کوفه بودم در یک روز چهل هزار سود می کردم. شاهد در «بارک الله فی صفقة یمینک» است.

استدلال ما بر اینکه این بیع عروه بیع فضولی نبوده: زیرا عروه می دانسته که پیامبر راضی است لذا دو تا معامله صورت داده و دیگر بیع فضولی نیست.

اما شیخ انصاری می گویند با این همه که گفته اند از فضولی بودن خارج نمی شود من معتقدم که خارج می شود به این دلیل: اوفوا بالعقود، اینجا هم عقد هست وهم بعت و هم اشتریت و رضا در آن هست. الا ان تکون تجارة عن تراض، اینجا هم تراضی هست، بیع و شرائی هم صورت گرفته رضایت و طیب نفس هم در آن هست.

لا یحل ما امرء مسلم الا بطیب نفسه، اینجا هم طیب نفس دارد، به علاوه روایاتی که در باب نکاح است، شارع مقدس برای دماء و فروج عنایت ویژه ای دارد که دقیق صورت بگیرد در این روایت می گوید من بدون اذن مولایم ازدواج کردم و او چیزی نگفت

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبَانٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِيَادٍ الطَّائِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي كُنْتُ رَجُلًا مَمْلُوكاً- فَتَزَوَّجْتُ بِغَيْرِ إِذْنِ مَوْلَايَ ثُمَّ أَعْتَقَنِي اللَّهُ بَعْدُ- فَأُجَدِّدُ النِّكَاحَ قَالَ فَقَالَ عَلِمُوا أَنَّكَ تَزَوَّجْتَ- قُلْتُ نَعَمْ قَدْ عَلِمُوا فَسَكَتُوا وَ لَمْ يَقُولُوا لِي شَيْئاً- قَالَ ذَلِكَ إِقْرَارٌ مِنْهُمْ أَنْتَ عَلَى نِكَاحِكَ.[2]

سند روایت

شیخ طوسی به اسناد از حمد بن محمد بن عیسی بن عبید یقطنینی کهاز اجلا اصحاب است نقل می کند. ابان، ابان بن عثمان احمر است«ثقة، جلیل، کان من القادسیة» نساخ نوشته اند کان من الناووسیة. حسن بن زیاد طائی ثقه است و اگر ثقه نباشد بخاطر نقل ابان بن عثمان که احتمالا از اصحاب اجماع است مشکل ضعف او حل می شود.

دلالت روایت

مردی از امام صادق علیه السلام سئوال می کند در گذشته برده بوده و بدون اذن مولای خود ازدواج کرده است بعد از آزادی و عتق آیا عقد نکاح را دوباره بخواند؟ امام علیه السلام فرمودند: آیا مولای تو می دانست ازدواج کرده ای؟ او جواب داد بله می دانستند و چیزی نگفتند« قلت : نعم قد علموا فسكتوا ولم يقولوا لي شيئا»، امام علیه السلام این اقرار به ازدواج تو است. بنابراین طیب نفس داشتن نکاح را از فضولی بودن خارج کرد

لکن روایت اول اضافاتی دارد. : محمد بن يعقوب ، عن محمد بن يحيى ، عن أحمد بن محمد ، عن علي بن الحكم ، عن معاوية بن وهب قال : جاء رجل إلى أبي عبدالله عليه‌السلام فقال: اني كنت مملوكا لقوم ، واني تزوجت امرأة حرة بغير إذن موالي ثم اعتقوني بعد ذلك ، فأجدد نكاحي إياها حين اعتقت؟(عبدی بودم که با زن آزاده ای بدون اذن مولایم ازدواج کردم، الان آزاد شدم الان دوباره صیغه بخوانم؟) فقال له : أكانوا علموا أنك تزوجت امرأة وأنت مملوك لهم؟ فقال : نعم ، وسكتوا عني ولم يغيروا عليّ(سکوت کردند و سرزنشم هم نکردند) ، قال : فقال : سكوتهم عنك بعد علمهم إقرار منهم، اثبت على نكاحك الاول.(فرمود سکوتشان بعد از علم اقرار هست و تو بر نکاح اولت هستی)

اوفوا بالعقود ، تجارة عن تراض ، لا یحل مال امرء مسلم الا بطیب نفسه و این روایات (این سه روایت ) اینها هم دلیل است

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo