< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید احمد خاتمی

1400/06/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: خارج بیع/ معاطات/ تنبیه پنجم/نکاح معاطاتی

 

سه روایت در کتاب کافی، تهذیب و من لایحضر الفقیه نقل شده سند آن را خواندیم شیخ مفید تعبیر« روی العامة و الخاصة» داستان زن را چنین نقل می کرد که آن زن همراه قافله بود و از قافله جدا شده وقتی برگشته دیده قافله رفته است. سند با توجیهی که در جلسه گذشته کردیم قابل اعتماد است. در مورد دلالت روایت در یک نقل

امام علی فرمود:« تزویج و رب الکعبه» و در دو روایتی که من لایحضر الفقیه و تهذیب نقل کرده اند؛ امام علیه السلام به « فمن اضطر غیر باغ و لا عاد فلا اثم علیه» استناد کردند. در بررسی دلالت روایت بدور از رد و قبول های فقهی گفتیم روایت در مقام این بیان است که رجم را از زن بردارد. امام علیه السلام فقط در مقام بیان این مطلب است.

لذا تعبیر می کند «فخلی سبیلها» اما اینکه احکام زوجیت بر آنها بار می شود روایت دال بر آن نیست. نه نکاح دائم و نه نکاح متعه را می گوید. فیض کاشانی اصل نکاح را از روایت استنباط کرده است.

می فرماید: این نکاح متعه بوده است، در نکاح متعه رضایت طرفین را می خواهد و در این داستان رضایت بوده حتی اگر با زور باشد. با سیرآب شدن رضای معاملی نیز محقق می شود از طرف دیگر لفظ دال بر نکاح بوده که عبارت از دادن آب به شرط تمکین در مقابل آن است. در هر دو نکاح دائم مهر باید معین شود و در نکاح متعه پولی داده می شود در متعه نیز اجل لازم است که اگر اجل را ذکر نکرده اند منصرف به یکبار است بنابراین نکاح متعه تحقق یافته است، و در جلد 15 نکاح متعه را به تفصیل بیان کرده اند.

إنما كان تزويجا لحصول الرضا من الطرفين و وقوع اللفظ الدال على النكاح و الإنكاح فيه، و ذكر المهر و تعيينه و المرة المستفادة من الإطلاق القائمة مقام ذكر الأجل، و قد ورد هذا الخبر بنحو آخر مضى ذكره في أبواب الحدود في كتاب الحسبة مع شرح و بيان مستوفى.[1]

کلام فیض کاشانی در نکاح متعه آن را به تفصیل بیان کرده است.

و مفاده أنه ليس ذلك بزنا و لا فجور مضطر إليه بل هو نكاح حلال و تزويج صحيح و ذلك لحصول شرائط النكاح فيه من خلوها عن الزوج و عن ولاية أحد عليها و رضاء الطرفين و وقوع اللفظ الدال على النكاح و الإنكاح فيه و ذكر المهر و تعيينه فهو تزويج متعة و نكاح انقطاع لا يحتاج إلى الطلاق فإن قيل يشترط في صحة المتعة من ذكر الأجل قلنا قد ثبت أنه يغني عنه ذكر المرة و المرتين و الإطلاق يقتضي المرة فيقوم مقام ذكر الأجل إن قيل إنها لم تعتقد حله و إنما زعمت أنها زنت قلنا لعل الحد إنما يجب على الإنسان إذا زنى دون ما إذا زعم أنه زنى مع أنها كانت مضطرة إلى ما فعلت فكل من الأمرين‌ جاز أن يكون مسقطا للحد عنها.[2]

چند مطلب

مطلب اول- فهو تزویج و رب الکعبة یعنی در حلال بودن حکم تزویج را دارد، زن از شدت عطش در حال جان دادن بود لذا تمیکن کرده تا نمیرد؛ اگر تزویج حقیقی بود مراحل نکاح را طی کند پس نکاح واقعی نیست بلکه بیان کنایی است و امام علیه السلام در مقام بیان نفی حد زن است.

مطلب دوم- وقوع الفظ الدال علی النکاح و الانکاح لازم است یعنی در نکاح صحیح شرعی لفظ دال بر نکاح شرعی است، گفتن آب می دهم به شرط اینکه تمکین کند لفظ مجوز نکاح نمی شود.

مطلب سوم- فیض کاشانی از اینکه زن همسر ندارد« من خلوها عن الزوج» نکاح متعه را استنباط کرده اند، در حال که چه بسا همسر داشته است و از روایت چیزی برداشت نمی شود. « و عن خلو ولایة احد علیها» اگر باکر بوده ولی داشته و اینکه تمکین کرده معلوم می شود باکر نبوده است در حالی که این نیز از روایت استفاده می شود در حالی که آنچه از روایت استفاده می شود زن در بیابان شدت تشنگی بر او غلبه کرده و آن شخص فاسق به او گفته آب را به شرط تمکین می دهد اما اینکه باکر بوده از روایت استفاده نمی شود.

مطلب چهارم- فیض کاشانی« ذکر المهر و تعیینه فهو تزویج متعة و نکاح انقطاع لا یحتاج الی الطلاق» آب دادن را به عنوان مهر بیان می کند!! در حالی که به هیچ وجه این از روایت استفاده نمی شود بلکه مبنای استنباط همین کلمه«و تزویج و رب الکعبة» است. و به قرینه« فمن اضطر غیر باغ و لا عاد» که در روایت من لایحضر و تهذیب نقل شده می گوییم همانند تزویج در حلیت است به این مطلب صاحب جواهر نیز تصریح کرده اند. بنابراین اگر تنها عبارت« و تزویج» بود احتمالاتی که گفته می شود قابل طرح بود اما در نقل های دیگر امام علی می فرماید« فمن اضطر غیر باغ و لا عاد» پس امام علیه السلام در مقام این تشبیه است که اضطرار آن را را در حلیت مانند تزویج می کند. در این سه نقل اختلاف محتوایی است یعنی بار« و تزویج» یک بار معنایی دارد و « فمن اضطر» یک بار معنایی دیگر دارد در مجموع نظرات به این می رسیم که سخن کنایی است و اگر این پذیرفته نشود می گوییم این اختلاف نقل روایت را مجمل می کند و دیگر نمی توان با آن استدلال کرد. در نتیجه نمی توان با این روایت نکاح متعه را نمی توان را ثابت کرد و فقها فتوا به نکاح معاطاتی نداده اند. اضطرار هر حرامی را حلال می کند فقط در تقیه نمی توان بخاطر تقیه کسی را بکشد. برخی به امام راحل نسبت می دهند قائل به نکاح معاطاتی است در حالی که این نسبت صحیح نیست امام راحل در مقام تصویر نکاح معاطاتی است و اینکه غیر سفاح است. ازدواج حتی قبل از اسلام مطرح بوده است نمونه آن ازدواج حضرت خدیجه سلام الله علیها با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با عقد بوده است. روایت زیر را مجلسی در بحار الانوار جلد 16 ص 13 نقل کرده است.

سند روایت در وسایل:

وَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ( در پاورقی وسایل علی بن الحسن دارد که مراد علی بن حسن بن فضال است) عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام

سند روایت در کتاب کافی

بَعْضُ أَصْحَابِنَا( این تعبیر روایت را مرسل می کند) عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(در پاورقی وسایل علی بن الحسن دارد که مراد علی بن حسن بن فضال است در مورد بنو فضال نقد خذو ما رووا ذروا ما راووا آدم های موثقی بودند اما متاسفانه فطحیه شدند و اعتقاد سخیفی پیدا کرد قائل به امامت عبدالله افطح شدند) عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ( هاشمی و ضعیف است) عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ( کان یضع الحدیث) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا أَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ يَتَزَوَّجَ خَدِيجَةَ بِنْتَ خُوَيْلِدٍ أَقْبَلَ أَبُو طَالِبٍ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ وَ مَعَهُ نَفَرٌ مِنْ قُرَيْشٍ حَتَّى دَخَلَ عَلَى وَرَقَةَ بْنِ نَوْفَلٍ عَمِّ خَدِيجَةَ ( پدر حضرت خدیجه در جنگ های فجار که کشته و کشتار های فیجع بود کشته شده بود) فَابْتَدَأَ أَبُو طَالِبٍ بِالْكَلَامِ فَقَالَ الْحَمْدُ لِرَبِّ هَذَا الْبَيْتِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنْ زَرْعِ إِبْرَاهِيمَ وَ ذُرِّيَّةِ إِسْمَاعِيلَ وَ أَنْزَلَنَا حَرَماً آمِناً وَ جَعَلَنَا الْحُكَّامَ عَلَى النَّاسِ وَ بَارَكَ لَنَا فِي بَلَدِنَا الَّذِي نَحْنُ فِيهِ ثُمَّ إِنَّ ابْنَ أَخِي هَذَا يَعْنِي رَسُولَ اللَّهِ ص ( این سخنان قبل رسالت بود) مِمَّنْ لَا يُوزَنُ بِرَجُلٍ مِنْ قُرَيْشٍ إِلَّا رَجَحَ بِهِ وَ لَا يُقَاسُ بِهِ رَجُلٌ إِلَّا عَظُمَ عَنْهُ وَ لَا عِدْلَ لَهُ فِي الْخَلْقِ وَ إِنْ كَانَ مُقِلًّا فِي الْمَالِ فَإِنَّ الْمَالَ رِفْدٌ جَارٍ وَ ظِلٌّ زَائِلٌ وَ لَهُ فِي خَدِيجَةَ رَغْبَةٌ وَ لَهَا فِيهِ رَغْبَةٌ وَ قَدْ جِئْنَاكَ لِنَخْطُبَهَا‌ إِلَيْكَ بِرِضَاهَا وَ أَمْرِهَا وَ الْمَهْرُ عَلَيَّ فِي مَالِيَ الَّذِي سَأَلْتُمُوهُ عَاجِلُهُ وَ آجِلُهُ وَ لَهُ وَ رَبِّ هَذَا الْبَيْتِ حَظٌّ عَظِيمٌ وَ دِينٌ شَائِعٌ وَ رَأْيٌ كَامِلٌ ثُمَّ سَكَتَ أَبُو طَالِبٍ وَ تَكَلَّمَ عَمُّهَا وَ تَلَجْلَجَ ( لکنت زبان پیدا کرد) وَ قَصَّرَ عَنْ جَوَابِ أَبِي طَالِبٍ وَ أَدْرَكَهُ الْقُطْعُ ( نفس نفس می زد)وَ الْبُهْرُ( ابهت مجلس او را گرفت) وَ كَانَ رَجُلًا مِنَ الْقِسِّيسِينَ فَقَالَتْ خَدِيجَةُ مُبْتَدِئَةً يَا عَمَّاهْ إِنَّكَ وَ إِنْ كُنْتَ أَوْلَى بِنَفْسِي مِنِّي فِي الشُّهُودِ فَلَسْتَ أَوْلَى بِي مِنْ نَفْسِي قَدْ زَوَّجْتُكَ يَا مُحَمَّدُ نَفْسِي وَ الْمَهْرُ عَلَيَّ فِي مَالِي فَأْمُرْ عَمَّكَ فَلْيَنْحَرْ نَاقَةً فَلْيُولِمْ بِهَا وَ ادْخُلْ عَلَى أَهْلِكَ قَالَ أَبُو طَالِبٍ اشْهَدُوا عَلَيْهَا بِقَبُولِهَا مُحَمَّداً وَ ضَمَانِهَا الْمَهْرَ فِي مَالِهَا

بنابراین قبل از اسلام ازدواج مطرح بوده است و رسم خداپرستان است و نکاح معاطاتی از ادیان بیگانه است

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo