درس خارج فقه آیت الله سیدعلی خامنهای
97/12/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: صلاة الجماعة
حديث :
عن ابی قُتاده قال ابوعبدالله«علیهالسلام» : لَیس لِحاقِنٍ رأیٌ. حاقن یعنی کسی که محصور است- فشار ادرار و غیره- رأی ندارد اصلاً؛ لذا مکروه است انسان زیر فشار مشغول نماز بشود، چون حواسش جمع نیست.
بعد میفرماید: و لالِملولٍ صدیقٌ، آدم ملول، دوست و صدیق پیدا نمیکند. ملول یعنی کمحوصله، آدمی که خسته و افسرده است، همراه و رفیق پیدا نمیکند. اگر میخواهید کارِ جمعی بکنید، با جماعت حرکت بکنید، مسابقه بدهید، باید با نشاط باشید! این که ما مرتب میگوییم نشاط، بعضیها خیال میکنند که نشاط یعنی رقّاصی! فلان برنامۀ نمایشی را در تئاتر، در تلویزیون بگذاریم تا مردم نشاط پیدا کنند. نشاط معنایش این نیست، نشاط یعنی حوصله و نشاط کار، تحرّک، دل انسان آماده باشد برای حرکت کردن، کار کردن، فعالیت کردن؛ خسته و ملول و افسرده نباشد. این، معنای نشاط است. اگر این شد، آنوقت انسانْ همکار هم پیدا میکند، دیگران هم دُور شما جمع میشوند، کار را پیش میبرید، بخصوص شما جوانها خیلی به این احتیاج دارید.
بعد فرمود: و لا لِحسودٍ غِنیً، آدمی که حسود است، بینیازی پیدا نمیکند. آدم حسود، طبیعتش این است. چون نسبت به برخورداریهای افراد حسادت میکند. خدای متعال یک اثر طبیعیای در این حسادت قرار داده که انسان عقب میافتد!
و لیس بِحازِمٍ مَن لمینظر فی العواقِب. حازم یعنی: آدم خردمند، باهوش، کسی که محکمکاری میکند. همۀ اینها در کلمۀ حزم وجود دارد، هم محکمکاری کردن. حِزام به آن بندی میگویند که محکم میکند، چه زیر شکم شتر را، چه کفش را، به آن میگویند حِزام. محکمکاری کردن. و همچنین به معنای هوشمندی و خردمندی هم میآید. مجموعۀ اینها در کلمۀ حزم هست. میفرماید: آن کسی که عاقبت کار خودش را ملاحظه نکند، خردمند و محکمکار نیست. اینها همه برای ماها درس است، بخصوص آن کسانی از شماها که یک مسئولیتی دارند، در یک نقطهای تصمیم میگیرند، یا تصمیمی میسازند. گاهی کاری است که آدم خوشش میآید انجام بدهد، منفعتی هم دارد، اما عاقبتش را در نظر نمیگیرد! وارد کار میشود! فرض کنید ظهر تابستان وارد حیاط خانه میشود، - آنوقتهایی که حیاط بود- حوض وسط حیاط پر از آب زلال، انسان هم بدنش عرق کرده، فوراً پیراهن را میکَنَد و خودش را میاندازد در آب! آیا کار بدی است؟ خیر، اما این آب که خودتان را در آن انداختید، موج برمیدارد، روی این پاشویۀ حوض یک لیوان بلور قیمتی را گذاشتند، به آن میخورد و آنرا میشکند! اگر شما از ابتدا فکر این را کرده بودید، طور دیگری در آب میرفتید، اما به عاقبت فکر نکردید! آن کسی که به عاقبت کار فکر نکند، حازم نیست. وقتی که دارید مسابقه میدهید، بدانید این حرکتی که انجام میدهید، طرفِ مقابلِ شما در مقابل این حرکت شما چه حرکتی انجام خواهد داد؛ فکر آنرا بکنید، و آنوقت برای آن حرکتی که او بعداً خواهد انجام داد، یک آمادگی پیدا کنید، بعد حرکتتان را شروع کنید. این عاقبت کار را دیدن، اینها همهاش درس است، درسهای مهمی برای مسائل مهم کشور و برای ادارۀ کشور و برای مدیریتهای کلان است، البته به درد خانواده و زندگی شخصی هم میخورد. دستورات اخلاقی اینطور است.
و النظرُ فی العواقِب تَفتحُ القلوب، عاقبتبینی دل را باز میکند. یعنی منافذ فکری، روحی و معنویِ انسان را باز میکند اگر ما در عواقب کارهایمان دقت کنیم، گناه نمیکنیم، فسق نمیکنیم، لغزشهایی که معمولاً برای ماها پیش میآید، از آن لغزشها اجتناب میکنیم. هم در مسائل شخصی و هم در مسائل بزرگ، مسائل کلانِ کشور اینطور است. من توصیهام به همۀ کسانی که مدیریتی دارند، مسئولیتی دارند، چه در قوۀ مجریه، چه در قوۀ قضائیه، در مدیریتهای گوناگون، این است که: افسردگی و ملالت را، بیحوصلگی و ناامیدی را از خودشان دور کنند! بدانند که کار در حال پیشرفت است، انقلاب به توفیق الهی حرکت میکند و پیش میرود. دیدید در 22 بهمن چه حادثه عظیمی در این کشور اتفاق افتاد، 40 سال از نهضت عظیم این ملت و امام بزرگوار میگذرد، باید همه چیز از یادها رفته باشد! مردم طوری با این حادثه برخورد میکنند مثل اینکه همین دیروز اتفاق افتاده! اینطور به خیابانها میآیند، در تهران در خیابانهای منتهی به میدان آزادی، جمعیت نمیتوانست جلو برود آنطور که به من از جاهای مختلف گزارش دادند! شهرهای دیگر هم همینطور بود. از همۀ سالهای قبل، سالهای گذشته، جمعیت بیشتر آمدند؛ چرا؟ چون تهدیدِ دشمن بیشتر بود، مردم احساس نشاط و احساس تکلیف کردند. پس کارها دارد پیش میرود، لذا همه بیحوصلگی را کنار بگذارند! اعمّ از مدیران ارشد، مدیران متوسط، مدیران پائین. دوّم: عاقبتاندیشی، کاری که میخواهند انجام بدهند، ببینند عاقبتش چه میشود. این تصمیمی که میخواهی بگیری، این حرکت را تصویب کنی یا رد کنی، ببین عاقبتش چیست؟ حرکت دشمن در قبال این چیست؟ فکر اینها را بکن! آنوقت مخلصاً لله عمل کن! [1] [2]
درس :
خدای متعال مقدّر فرمود که صلاة جماعت را شروع کنیم. بحثهای گوناگون دیگر هم بود، بالاخره ذهن به اینجا رسید که وارد بحث صلاة جماعت بشویم. ممکن است بعضی بگویند: صلاة جماعت، یک عمل مستحب است، بحثی ندارد. بله، مستحب است، لکن عمل مستحبِ مؤکّد و دارای احکامی است. خیلی از شما امام جماعتاید، احتیاج دارید این احکام را بدانید، مردم هم باید بدانند، احکام آن احکامِ لازمی است، احکامی است که مأموم و امام بایستی ضرورتاً آنها را بدانند. وانگهی در بحث صلاة جماعت بحثهای علمیِ خوبی است، که برای پرورشِ فکریِ فقهیِ طالبِ علم انشاءالله مفید خواهد بود.
سید«رضواناللهعلیه» در شروع بحث میفرمایند: فصلٌ فی الجماعة و هی مِن المستحبّاتِ الاکیدة فی جمیعِ الفرائض خصوصاً الیومیةِ منها و خصوصاً فی الادائیة[3] ، بعد ادامه میدهند: خصوصاً در نماز صبح و در نماز عشاء. سپس روایات را نقل میکنند، ما آنها را نمیخوانیم، هر کس بخواهد، به وسائل مراجعه کند، آن روایات را ببیند.
بحثهایی که در اینجا وجود دارد، چند بحث است. از استحباب صرفنظر میکنیم، معلوم است که نماز جماعت مستحب است، با این همه روایاتی که در باب استحبابش هست.
بحث اول این است که: آیا استحباب صلاة جماعت، مخصوص صلوات یومیه است یا شامل صلوات غیریومیه مثل: صلاة طواف یا صلاة آیات و بعضی از صلوات واجبۀ دیگر هم میشود؟
در مورد صلوات یومیه، در بین علمای امامیه هیچ اختلافی وجود ندارد در این که حکم استحباب در مورد آنها جاری است. اما غیر امامیه از مذاهب اربعه و همچنین مذهب ظاهری، آنها نظراتشان در باب صلاة جماعت در صلوات یومیه مختلف است؛ بعضی گفتند جماعت، فرض است. فرض یعنی: واجب. از آن کسانی که گفتند فرض است، بعضی گفتند فرضِ عین است، واجبِ عینی است، بر همۀ افراد واجب است که به نماز جماعت بروند. بعضی گفتند: فرضِ کفایه است؛ یعنی اگر در یک شهری مثلاً، در یک مسجد، یا چند مسجد یک عدهای از مردم نماز جماعت خواندند، این، کافی است، از دیگرِ مردم ساقط میشود. بعضی دیگر گفتند: فرض نیست، واجب است. بین فرض و واجب فرق میگذارند. در مورد واجب میگویند: الزام در واجب یک درجه از فرض، پائینتر است. بیشترِ حنفیها این را قائلند، ترک فرض گناهش گناه بزرگی است، مثل گناهان کبیرهای که ما ذکر میکنیم. اما در مورد واجب، اگر ترک کند، آثم است، گناه دارد، لکن گناهش آنقدر بزرگ نیست. بعضی اینطور گفتند، گفتند: واجبٌ لافرضٌ. بعضی هم مثل ما که قائل به ندب هستیم، گفتند که ندبٌ. بنابراین، بین آنها اختلافی است. بین شیعه اختلافی نیست، همه معتقدند که حکم جماعت در صلوات یومیه استحباب مؤکّد است.
اما در غیر صلوات یومیه، بین فقهای ما اختلاف است. یک قول که قول مشهور است، این است که: صلاة جماعت در غیر صلوات یومیه، سایر صلوات واجبه هم مستحب است. که این، قول مشهور است. مرحوم صاحب حدائق این قول را به شهرت نسبت میدهند، گمانم علامه هم در یکی از کتابهایشان یک تعبیری دارند که حداقلش شهرت است، شاید اشارۀ به اجماعبودن هم از فرمایش علامه بدست آید، البته قطعاً اجماعی نیست، لکن شهرت هست که در همۀ صلوات واجب، نماز جماعت مستحب است؛ چه صلاة قضا باشد، چه صلاة طواف باشد و سایر صلوات واجبۀ دیگر، و سید«رضواناللهعلیه» این قول را انتخاب کردند.
قول دیگر این است که: آنچه از ادلۀ جماعت فهمیده میشود استحبابِ در صلوات یومیه است. بله، در غیر یومیه هم، در بعضی جاها، استحبابْ به دلیل ثابت شده است؛ بنابراین، بطور کلّی نمیشود گفت که در صلوات غیریومیه جماعت، مستحب است. باید دلیل را نگاه کنیم، فرض کنید در قضاء یومیه روایت داریم، در صلاة طوافْ دلیل نداریم؛ بنابراین، در قضاء یومیه میگوییم مستحب است، پس شهرت بر این است که: در غیر صلوات یومیه هم جماعت مستحب است، اما قائل بر عدم استحباب هم وجود دارد.
اما ادلۀ قول مشهور، یعنی: همین قولی که سید«رضواناللهعلیه» انتخاب کردند که میگویند فی جمیعِ الفرائض؛ عمدۀ دلیلی که ذکر شده است، یک روایت است، ادلۀ دیگری هم ذکر کردند، لکن عمدۀ دلیل، همین روایتی است که در ابواب صلاة جماعت وسائل، باب اوّل، حدیث دوّم، صحیحۀ زراره و فضیل است: بإسناده یعنی اِسناد شیخ، عن حمّاد که اِسناد صحیحی است، این حمّاد، علی الظاهر حمّاد بن عیسی است. عن حریز، عن زرارة و الفُضیل که فُضیل بن یسار است، زراره و فضیل، هر دو از فقهای اصحاب اهل بیتاند. قالا: قُلنا له، این البته مضمره است، لکن اِضمار مثل زراره و فضیل ضرری به صحت روایت نمیزند، پیداست که زراره از غیرِ امام«علیهالسلام» مطلبی را سؤال نمیکند. اگر کس دیگری غیر از این بزرگان باشد، اضمار، مشکل درست میکند اما اینجا اضمار اشکال ندارد. قلنا له: الصلاةُ فی جماعةٍ فریضةٌ هی؟ قال: الصلواتُ فریضة و لیس الاجتماعٌ بمفروضٍ فی الصلواتِ کلِّها، در همۀ صلوات، جماعت، فرض نیست. و لکنّها سنّةٌ، ولی سنّت است، یعنی مستحب است. مَن تَرَکَها رغبةً عنها و عن جماعةِ المؤمنین مِن غیرِ علّةٍ فلاصلاةَ له. به این روایت استدلال شده است بر استحباب جماعت در همۀ فرائض. چطور استدلال شده است؟ گفتند: حضرت در اینجا فرمودند: لیس الاجتماعُ بمفروضٍ فی الصلواتِ کلِّها. حضرت نفی کردهاند فرض بودنِ جماعت را در جمیع صلوات. کأنّه این عبارت «فی الصلوات کلِّها» را اگر بخواهیم تغییر عبارت بدهیم، این است که: لیس الاجتماعُ بمفروضٍ فی ایِّ صلاةٍ مِن الصلوات. معنایش این است: در هیچ نمازی، جماعت در صلاة مفروض نیست. بعد میفرمایند: و لکنَّها سنّةٌ، ولی مستحب است. این، معنایش چیست؟ یعنی: همان چیزی که در آن فقرۀ اُولی نفی شده بود، همان چیز در فقرۀ ثانیه اثبات میشود. در فقرۀ اُولی نفی شده بود وجوب جماعت در همۀ نمازها، در فقرۀ ثانیه همین عنوان اثبات میشود، یعنی: استحباب جماعت در جمیع صلوات. بنابراین، ادعای بعضی از بزرگان مثل مرحوم آقای خوئی و آقای حکیم ثابت میشود، آقای خوئی میگویند: این روایت در این معنا کالصریح است. البته مراد از همۀ صلوات، صلوات مستحبّه، یقیناً نیست؛ برای اینکه معنی ندارد که نماز، خودش مستحب باشد، جماعتش واجب باشد! این، یک قرینۀ عقلیه است برای اینکه مراد از جمیع الصلوات، صلوات مفروضه است، نه صلوات مستحبی.
بنده یک نکتهای را در این روایت احساس میکنم که اگر آن نکته را تصدیق کنیم، این استدلال از هم میپاشد. و آن نکته این است که: زراره و فضیل چرا از حضرت سؤال میکنند که: آیا نماز جماعت واجب است؟ همه نماز جماعت را میخواندند، چطور اینها سؤال میکنند از وجوب صلاة جماعت؟ این، معنایش این است که: مسألۀ وجوب یا استحباب در آن زمان مطرح بوده است، هم بین فقهای آن عصر و هم به تبع آن فقها، در میان مردم، بعضی میگفتند واجب است، بعضی میگفتند مستحب است. چون قضیه با این ابعاد مطرح است، کسی مثل زراره که خودش فقیه است، از حضرت سؤال میکند که: آیا این، واجب است؟ یعنی سؤالِ کسی مثل زراره و فُضَیل، فضیل هم مثل زراره، از بزرگان صحابه، از فقهای شاگردان امام باقر و امام صادق«علیهماالسلام» است. این دو نفر از حضرت سؤال میکنند که: آیا نماز جماعت واجب است؟ چرا سؤال میکنند؟ رجحانش که مسلّم است. این، نشاندهندۀ این است که بحث وجوب بین فقهای عامه و بین مردم عامه یک بحث جدّی بوده است، لذا از حضرت سؤال میکنند. مالک در یکی از دو قولش قائل به وجوب است، و ابواسحاق شیبانی که معاصر امام صادق«علیهالسلام» و از بزرگان فقهای مدینه بوده است، او هم قائل به وجوب است و بعضی دیگر. شیخ در خلاف از دو نفر از فقهاء عامّه نقل میکنند که یکی همین ابواسحاق شیبانی است. پس بزرگانی از فقهاء مدینه قائل به وجوب صلاة جماعتاند. امام«علیهالسلام» هم در این شهر زندگی میکند، لذا از حضرت سؤال میکنند: آیا نماز جماعت واجب است؟ حضرت جواب میدهند: واجب نیست. سؤال از چیست؟ آیا از صلاة جماعت در مطلق واجبات است؟ نه، سؤال از صلاة جماعت در خصوص یومیه است. از کجا این حرف را میگوییم؟ از اینکه آن اختلافی که بین فقهای اهل سنّت است، در خصوص صلوات یومیه است. یعنی همین مالک و ابواسحاق و بعد ابوحنیفه و بعد شافعی و بعد احمد حنبل که اینها در زمانهای بعدند، غالباً قائل به فریضه بودن یا واجب بودن یا سنّتِ مؤکدبودن جماعت هستند، همۀ بحث اینها دربارۀ صلوات یومیه است؛ بعضی میگویند: واجب است؛ بعضی میگویند فرض است، بعضی میگویند فرض کفایی است. پس موضوع اصلاً عبارت است از صلوات یومیه. پس سؤالی که زراره میکند: الصلاةُ فی جماعةٍ فریضةٌ هی؟ مرادش از صلاة، مطلقِ صلاة فریضه نیست، صلاة یومیه است. حضرت هم همان را جواب میدهند، میفرمایند: در همۀ صلوات، واجب نیست. یعنی چه؟ یعنی در بعضی از صلوات یومیه واجب است. مثل صلاة جمعه،صلاة جمعه جزو صلوات یومیه است، هفتهای یک بار واجب است اما در بقیه واجب نیست. و لکنَّها سنّةٌ، این سنّت بودن، دیگر مسلّماً در مورد همۀ صلوات نیست، به نحو اجمال سنّت است. نمیگوید که سنّت است در ماعدای جمعه. نمیگوید سنّت است در همۀ صلوات یومیه. میگوید: نماز جماعتْ سنّت است. بنابراین، ما سه نوع صلاة یومیه داریم، یکی آن صلاتی که جماعت در آن واجب است، یکی آن نمازی که جماعت در آن مستحب است، یکی آن نماز جماعتی که بنا به دلیلی ممکن است مستحب هم نباشد، مثلاً پدر فرزندش را نهی کند، که این صلاة جماعت در حقّ او مستحب نیست، شاید مکروه است. بنابراین، سنّت بودنِ صلاة جماعت حتی در صلوات یومیه هم به نحو اطلاق نیست، به نحو عموم نیست، به نحو اجمال است، قدر متیقناش همان مواردی است که انسان میداند در اینها مسلماً اشکالی نیست. صلاة اداء مثلاً قدر متیقن است، دیگر صلاة قضاء را شامل نمیشود. پس این که استدلال کردهاند به این روایت برای اثبات استحباب صلاة جماعت در جمیع فرائض؛ نه، از این روایت این معنا استفاده نمیشود با همین بیانی که عرض کردیم. بنابراین، آنچه مسلّم است، در صلوات یومیه غیر جمعه؛ جماعت در اینها مستحب است، از این روایت بیش از این بدست نمیآید. برخلاف آنچه بعضی از بزرگان میفرمایند که این روایت صریح است در مشروعیت نماز جماعت در همۀ صلوات؛ ظهور هم ندارد در اینکه مطلقِ صلوات فریضه در آنها جماعت وجود دارد. ما اگر خواستیم استحباب جماعت را یا مشروعیت جماعت را در غیر صلوات یومیه ثابت کنیم، محتاج دلیلیم، یعنی در صلاة منذوره مثلاً، یا در صلاة طواف، یا صلاتی که پدر به جماعت امر کرده باشد و امثال اینها، اگر بخواهیم جماعت را مشروع یا مستحب بدانیم، احتیاج به دلیل داریم. این، مطلب اول.
البته یک استدلال هم بعضی از بزرگان کردند برای اثبات اختصاص استحباب جماعت به صلوات یومیه که آن استدلال به نظر ما استدلالِ متقنی نیست. حاصل آن استدلال این است که میگویند: این که حضرت فرمودند «الصلواتُ کلّها»، مراد از الصلوات کلّها ظاهرِ این عبارت نیست چون الصلوات کلّها شامل صلوات نافله هم میشود، با این که مسلّماً صلوات مندوبه را واجب نیست به جماعت خواند، پس مجبوریم از ظاهر «الصلوات کلّها» صرفنظر کنیم، پس شد مجمل، وقتی مجمل شد، به قدر متیقن اخذ میکنیم که عبارت است از صلوات یومیه و لاغیر. این را هم فرمودند.
به نظر ما این حرف، حرف محکمی نیست؛ برای خاطر اینکه این که گفتند شامل صلوات نافله و مندوبة هم میشود، این را جوابش را دادیم: اصلاً از اول شامل نمیشود چون یک قرینۀ عقلیهای وجود دارد که مراد، مطلق صلوات یا عموم صلوات نیست. آن قرینۀ عقلیه این است که معنی ندارد که صلاة، خودش مستحب باشد اما به جماعت خواندش واجب باشد! این خودش قرینۀ عقلی است بر اینکه مراد از صلوات، مطلق صلوات اعمّ از فریضه و نافله نیست، بلکه مراد، فقط صلوات فریضه است. بنابراین، لزومی ندارد ما از ظاهرش منصرف کنیم. اگر این بیانی که ما گفتیم که مراد، صلوات یومیه است. اگر کسی این را قبول نکند، مراد از صلوات، همان مطلقِ صلوات فریضه خواهد بود. تا برسیم به بقیۀ بحثها.