< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

99/12/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجج و امارات/ ظن/ خبر واحد/ روایات

روایات داله بر حجیت خبر واحد

بررسی دسته دوم

این دسته، روایاتی هستند که ائمه علیهم السلام در آنها، مردم را به افراد خاصی ارجاع کرده اند؛ مانند ارجاع به نواب اربعه مثل عثمان سعید عمری و محمد بن عثمان که پسر عثمان بوده است. حضرت(ع) در مورد ایشان فرمود: «العمري ثقتي ، فما أدَّى إليك عنّي فعنّي يؤدّي ، وما قال لك عنّي فعنّي يقول ، فاسمع له وأطع ، فإنه الثقة المأمون»[1] . مامون بودن از اطمینان است؛ یعنی با آرامش و اطمینان دل به او رجوع کن؛ چون ثقه است.

پس صغری، در این روایت، ذکر شده که عمری ثقه است؛ اما کبری نیامده و در تقدیر است. کبری این است که خبر هر ثقه ای هم حجت است.

روایت دوم:

ابان بن عثمان نقل می کند: «أنَّ أبا عبد الله ( عليه السلام ) قال له : إنّ أبان بن تغلب قد روى عنّي رواية كثيرة ، فما رواه لك عنّي فاروهِ عنّي»[2] . حضرت(ع) فرمود: ابان بن تغلب، روایات زیادی از من نقل کرده است؛ هر چه نقل کرد، تو هم اطمینان و نقل کن. ابان بن تغلب هم موضوعیت و خصوصیت ندارد؛ بلکه از باب وثاقت او بوده است.

روایت سوم:

«يونس بن عمّار : أنَّ أبا عبد الله ( عليه السلام ) قال له في حديث : أمّا ما رواه زرارة ، عن أبي جعفر ( عليه السلام ) فلا يجوز لك أن تردّه»[3] .

باز هم معلوم است که شخص، موضوعیت ندارد و از باب وثاقت است.

روایت چهارم:

«المفضّل بن عمر : أنَّ أبا عبد الله ( عليه السلام ) قال للفيض بن المختار في حديث : فإذا أردت حديثنا فعليك بهذا الجالس ، وأومأ إلى رجل من أصحابه ، فسألت أصحابنا عنه ، فقالوا : زرارة بن أعين»[4] .

روایت پنجم:

«والحسن بن عليِّ بن يقطين جميعاً ، عن الرضا ( عليه السلام ) ، قال : قلت : لا أكاد أصل إليك أسألك عن كلّ ما أحتاج إليه من معالم ديني ، أفيونس بن عبد الرحمن ثقة ، آخذ عنه ما أحتاج إليه من معالم ديني ؟ فقال : نعم»[5] .

روایت ششم:

«أبي بصير : أنَّ أبا عبد الله قال له ـ في حديث ـ : لولا زرارة ونظراؤه لظننت أنَّ أحاديث أبي (عليه السلام) ستذهب»[6] .

اینها از بابت وثاقتشان باعث شدند که احادیث حضرت زنده بمانند.

روایت هفتم:

«شعيب العقرقوفي ، قال : قلت لأبي عبد الله ( عليه السلام ) : ربما احتجنا أن نسأل عن الشيء ، فمن نسأل ؟ قال : عليك بالأسدي ، يعني ـ أبا بصير»[7]

روایت هشتم:

«جميل بن درّاج ، قال : سمعت أبا عبد الله ( عليه السلام ) يقول : بشّر المخبتين بالجنّة : بريد بن معاوية العجلي ، وأبو بصير ليث بن البختري المرادي ، ومحمّد بن مسلم ، وزرارة ، أربعة نجباء ، اُمناء الله على حلاله وحرامه ، لولا هؤلاء انقطعت آثار النبوّة ، واندرست»[8] .

مخبتین به معنای کسانی اند که در رابطه با خداوند، خضوع و خشوع دارند. حضرت(ع) آنها را به نجباء توصیف نموده است. نجباء یعنی برگزیده، نمونه و منتخَب که امین خدا نسبت به حلال و حرام او هستند. اگر آنها نبودند، آثار نبوّت، قطع و کهنه می شد؛ اینها بودند که آن آثار را زنده کردند.

بررسی دسته سوم

این دسته، اخبار علاجیه هستند‌؛ یعنی وقتی دو دسته روایت، تعارض کردند، این اخبار، راه حل را به ما نشان می دهند. این اخبار دو دسته اند؛ یک دسته، به تخییر حکم می کنند و دسته دوم، مرجحاتی را ذکر می کنند. هر دو دسته از این روایات، بر این مطلب دلالت دارند که این دو خبر متعارض، اگر متعارض نبودند، فی نفسه حجتند و الان ما به خاطر تعارض، متحیر شده ایم. اگر فی نفسه حجت نباشند، عمل به آنها به نحو تخییر یا ترجیح معنا ندارد.

از جمله این روایات و بلکه بالاترین آنها، مقبوله عمر بن حنظله است که در آن، ترجیح به شهرت، موافقت کتاب و مخالفت عامه آمده است. هر کدام از دو روایت متعارض که مرجحی داشته باشد، به همان عمل می شود و اگر هیچ کدام، ترجیحی نداشتند، «اذن فتَخَیّر».

بررسی دسته چهارم

این دسته، روایاتی هستند که اصحاب را به کتابت حدیث، تشویق می کنند تا اینکه احادیث محفوظ بمانند. این خبر نیز از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله مشهور است که فرمود: «قيِّدوا العلم بالكتابه». حالا این روایات را می خوانیم تا دلالتشان را بر حجیت خبر واحد، بررسی کنیم.

روایت اول:

«ابن أبي عمير ، عن حسين الأحمسي ، عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) ، قال : القلب يتّكل على الكتابة»[9] . یعنی دل انسان می تواند به نوشته های خودش اعتماد کند؛ می بیند، یادش می آید و اعتماد می کند. یا اینکه نوشته ای دست کس دیگری می افتد و متوجه می شود که کتاب و نوشته فلانی است و اعتماد می کند.

روایت دوم:

«أبي بصير قال : سمعت أبا عبد الله ( عليه السلام ) يقول : اكتبوا ، فإنّكم لا تحفظون حتّى تكتبوا»[10] .

روایت سوم:

«عبيد بن زرارة ، قال : قال أبو عبد الله ( عليه السلام ) : احتفظوا بكتبكم ، فإنّكم سوف تحتاجون إليها»[11] . کتابهای خود را که از ما نوشته اید، حفظ کنید؛ چرا که بعدها به اینها احتیاج پیدا خواهید کرد.

همه این روایات، بر این دلالت دارند که روایاتی که از طریق این کتب به دست بقیه می رسد، معتبر و حجتند و الا کتابت، لغو می شود.

روایت چهارم:

«المفضّل بن عمر ، قال : قال لي أبو عبد الله ( عليه السلام ) : اكتب ، وبثّ علمك في إخوانك (بنویس و علمت را بین مومنین پخش کن) فإن متّ فأورث كتبك بنيك (اگر از دنیا رفتی، کاری کن که این کتب، به اولادت به ارث برسد؛ تا آنها این کتب را حفظ کنند) فإنّه يأتي على الناس زمان هرج ، لا يأنسون فيه إلاّ بكتبهم (زمانی بر مردم خواهد رسید که هیچ ملاذ و ملجأی جز کتابهایشان ندارند. ممکن است که این بیان، اشاره به زمان غیبت داشته باشد که ما دسترسی به امام معصوم(ع) نداریم و فقط همین کتب، به درد می خورند)

روایت پنجم:

«أحمد بن أبي خلف ، قال : كنت مريضاً ، فدخل عليِّ أبو جعفر ( عليه السلام ) يعودني عند مرضي ، فإذا عند رأسي كتاب يوم وليلة (کتاب یوم و لیلۀ از تالیفات یونس بن عبد الرحمن بوده و در مورد اعمال شب و روز است؛ مانند نماز شب و امثال اینها. احمد بن ابی خلف می گوید: این کتاب، بالای سرم بود و حضرت(ع) متوجه آن شدند) فجعل يتصفّحه ورقة ورقة ، حتّى أتى عليه من أوّله إلى آخره (حضرت این کتاب را از صفحه اول تا آخر ورق می زد) وجعل يقول : رحم الله يونس ، رحم الله يونس ، رحم الله يونس».[12] (مدام زیر لب می فرمود: خداوند یونس را رحمت کند.)

روایت ششم:

داود بن قاسم جعفری که از اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام بوده است، می گوید :

«قال : أدخلت كتاب يوم وليلة الّذي ألّفه يونس ابن عبد الرحمن على أبي الحسن العسكري (عليه السلام)، فنظر فيه وتصفّحه كلّه ، ثمّ قال : هذا ديني ودين آبائي كلّه ، وهو الحقّ كلّه»[13] .

روایت هفتم:

«بورق البوشجاني ـ وذكر أنّه من أصحابنا ، معروف بالصدق والصلاح والورع والخير ـ قال : خرجت إلى سرّ من رأى ومعي كتاب يوم وليلة ، فدخلت على أبي محمّد ( عليه السلام ) ، وأريته ذلك الكتاب ، وقلت له : إن رأيت أن تنظر فيه وتصفّحه ورقة ورقة ، فقال : هذا صحيح ، ينبغي أن تعمل به»[14] . می گوید خدمت امام حسن عسکری(ع) رسیدم و کتاب یوم و لیله را به حضرت(ع) نشان دادم. حضرت(ع) فرمودند: همه کتاب صحیح و شایسته است که به آن عمل شود.

البته در مورد این سه روایت که در مورد کتاب یوم و لیلۀ یونس بن عبد الرحمن (ره) وارد شده اند، باید توجه داشت که حقانیت چیزی که امام(ع) فرموده، یقینی است و از بحث خبر واحد، خارج می شود؛ زیرا که قطعی می شود و قطع، حجت است. حال آنکه بحث خبر واحد، مربوط به جایی است که قطع به آن حاصل نشود؛ بنابراین اینها روایات خوبی اند؛ اما دلالت بر مدعای ما ندارند؛ چون مدعای ما در مورد خبر ثقه ای است که به مضمونش قطع نباشد.

روایت هشتم:

این روایت هم مانند سه روایت گذشته است و چنین نی فرماید:

«محمّد بن الحسين الهروي ، عن حامد بن محمّد ، عن الملقب بقوراء ، أنَّ الفضل بن شاذان كان وجّهه إلى العراق إلى جنب به أبو محمّد الحسن بن عليّ ( عليه السلام ) ، فذكر أنّه دخل على أبي محمّد ( عليه السلام ) ، فلما أراد أن يخرج سقط منه كتاب في حضنه ، ملفوف في رداء له (یکی از روات می گوید: خدمت امام حسن عسکری علیه السلام وارد شدم؛ موقعی که خواستم خارج شوم، کتابی از تالیفات فضل بن شاذان (ره) در دستم بود که در پارچه پیچیده شده بود. این کتاب از دستم افتاد. فضل بن شاذان علاوه بر اینکه فقیه بود متکلم و فیلسوف هم بود) فتناوله أبو محمّد ( عليه السلام ) ، ونظر فيه ، وكان الكتاب من تصنيف الفضل ، فترحّم عليه ، وذكر أنه قال : اغبط أهل خراسان لمكان الفضل بن شاذان ، وكونه بين أظهرهم»[15] (حضرت(ع) آن کتاب را برداشت و نگاه کرد و بر فضل بن شاذان رحمت فرستاد و فرمود: به مردم خراسان از این جهت که فضل بن شاذان در بین ایشان است، غبطه می خورم. مراد این است که کم پیش می آید که مثل فضل بن شاذانی بین مردم باشد. الان قبر مطهّر ایشان در نیشابور است).

از جمله روایاتی که باز دلالت بر حجیت خبر ثقه دارند، روایتی است که در مورد آثار بنی فضال و شلمغانی داریم که فرموده است: «خُذُوا بِمَا رَوَوْا وَ ذَرُوا مَا رَأَوْا». بنی فضال فطحی بودند؛ اما شلمغانی، شخص محترم و موجهی بود که در آخر عمر، مبتلا به غلو و منحرف و از ناحیه امام طرد شد. در زمان استقامتش کتب خوبی نوشته بود که در دست مردم بود. حضرت(ع) در مورد شلمغانی هم همین مطلبی را فرمود که در مورد بنی فضال آمده است.

«عَبْدُ اللَّهِ الْكُوفِيُّ خَادِمُ الشَّيْخِ الْحُسَيْنِ بْنِ رَوْحٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ سُئِلَ الشَّيْخُ يَعْنِي أَبَا الْقَاسِمِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ كُتُبِ ابْنِ أَبِي الْعَزَاقِرِ (محمد بن علی الشلمغانی) بَعْدَ مَا ذُمَّ وَ خَرَجَتْ فِيهِ اللَّعْنَةُ فَقِيلَ لَهُ فَكَيْفَ نَعْمَلُ بِكُتُبِهِ وَ بُيُوتُنَا مِنْهَا مِلَاءٌ؟ فَقَالَ أَقُولُ فِيهَا مَا قَالَهُ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ‌ كُتُبِ بَنِي فَضَّالٍ فَقَالُوا كَيْفَ نَعْمَلُ بِكُتُبِهِمْ وَ بُيُوتُنَا مِنْهَا مِلَاءٌ؟ فَقَالَ: خُذُوا بِمَا رَوَوْا وَ ذَرُوا مَا رَأَوْا»[16] .

پس از بابت وثاقتشان «خُذُوا بِمَا رَوَوْا» و می توان به روایات کتبشان رجوع و عمل نمود. پس حجیت خبر ثقه، ثابت می شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo