< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

99/12/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجج و امارات/ ظن/ خبر واحد/ آیه اُذُن

آیه اُذُن

﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ آمَنُواْ مِنكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[1] .

بعضی به پیامبر صلّی الله علیه و آله، ایراد می گرفتند و می گفتند که پیامبر «اُذن» یعنی زودباور است و راحت گول می خورد. خداوند جواب می دهد که درست است‌؛ اما اُذن، خیری است. ﴿يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ یعنی مومنین را تصدیق و تایید می کند.

شأن نزول آیه آن طور که در تفسیر علی بن ابراهیم آمده است[2] ، این است که شخصی به نام عبد الله بن نفیل بود که حرف های پیامبر را که بعضا در مورد منافقین بود، گوش می کرد و به آنها اطلاع می داد. این کارش حالت نمّامی داشت. خداوند حضرت رسول(ص) را مطلع کرد و حضرت هم او را احضار کرد و او را از این اخلاق، نهی کرد؛ اما او منکر شد. حضرت هم با سکوتش سخنان او را به ظاهر تصدیق کرد. در روایت هم نیامده که حضرت تصدیقش کرده باشد؛ اما با سکوتش نشان داد که به حسب ظاهر قانع شده است. این نادان از محضر حضرت خارج شد و شروع به تمسخر کرد و گفت: حضرت «اُذُن» یعنی زودباور است. خدا به او گفت که من این کار را کرده ام باور کرد و من گفتم که نکرده ام و باز باور کرد. خداوند پاسخ می دهد: ﴿أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ این صفت، صفت خوبی است که حضرت به خداوند ایمان دارد و مومنین را هم در سخنانشان تصدیق می کند.

وجه استدلال به این آیه این گونه است که وقتی آیه می فرماید: ﴿وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾، یعنی سخنان مومنین را تصدیق می کند و این همان حجیت خبر واحد است.

جواب واضح از این استدلال این است که این ایمان، غیر از آن ایمان است؛ در آیه شریفه، ایمان به معنای تصدیق در حدی است که آزرده نشوند و حرمتشان حفظ شود؛ اما حجیت خبر واحد، به معنای ترتیب اثر عملی بر آن است. آیه نمی فرماید که ترتیب آثار عملی بده. نظیر این مطلب، روایتی را از محمد بن الفضیل از امام کاظم علیه السلام داریم که به حضرت عرض کرد: از بعضی برادران ایمانی، اخبار نا خوشایندی به ما می رسد؛ تکلیف چیست؟ حضرت فرمود: «يا محمد كذب سمعك وبصرك عن أخيك ، فإن شهد عندك خمسون قسامة وقال لك قولا فصدقه وكذبهم»[3] . اما آیا روایت، در مورد ترتیب اثر عملی است؟ خیر؛ بلکه مسأله، مسأله حفظ حرمت است و الا اصلا معقول نیست که انسان پنجاه قسامه را تکذیب کند و به حرف یک نفر عمل کند؛ پس مراد این روایت، اشاره به یک حکم اخلاقی برای حفظ احترام مومن است.

این مطلب در روایات، اشباه و نظایر دارد و مراد از آیه شریفه ﴿وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ در همین حد است؛ نه تصدیق از همه جهات و ترتیب آثار عملیه.

جواب مرحوم شیخ

ایشان جواب دیگری اضاقه کرده و فرموده[4] است: در آیه شریفه، تغییر سیاقی وجود دارد؛ می فرماید ﴿يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾؛ نسبت به الله، متعدی به «باء» شده و اما نسبت به مؤمنین، متعدی به «لام» شده است؛ این تغییر سیاق، به این معناست که ایمان به الله، ایمان حقیقی است و با ایمان به مؤمنین تفاوت دارد؛ ﴿يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾، یعنی ایمانی به مومنین بیاور و تصدیقی کن؛ اما نه اینکه ایمان حقیقی و تصدیق حقیقی باشد به نحوی که ترتیب آثار هم بدهی؛ اگر ایمان حقیقی می بود، باید به «باء» متعدی می شد.

و فیه

جواب داده اند که این تغییر سیاق، دلالت بر این ندارد که ایمان به الله واقعی و ایمان به مومنین ظاهری است؛ بلکه به این دلیل است که هر کجا ایمان به وجود یک چیزی هست، متعدی به باء می شود؛ لذا ﴿يُؤْمِنُ بِاللّهِ﴾، به معنی ایمان به وجود ذات اقدس باری تعالی است. اما هر کجا وجود، متعلق ایمان نباشد، بلکه قول یا اظهاراتی باشد، متعدی به لام می شود؛ لذا تعبیر ﴿يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ به این دلیل است. منظور از ایمان، در هر دو تعبیر، ایمان واقعی است؛ اما متعلق ایمان تفاوت دارد؛ یک بار متعلق ایمان، وجود است و یک بار سخنان یک شخص است. در تایید این مطلب، مثالی را ذکر می کنیم؛ آیه شریفه می فرماید: ﴿آمَنَ بِاللّهِ﴾ و در جای دیگر آمده است: ﴿فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلاَّ ذُرِّيَّةٌ مِّن قَوْمِهِ﴾؛ یعنی از برای موسی ایمان نیاوردند؛ چون ایمان به وجود موسی نبوده بلکه ایمان به دعوت و تصدیق در کلماتش بوده است. پس این گونه نیست که اگر متعدی به «لام» شود، ایمان واقعی نباشد؛ همان طور که آنها که به موسی ایمان آوردند، ایمانشان واقعی بود ولی در عین حال، تعدی به «لام» صورت گرفته است. همچنین در قضیه حضرت یوسف(ع)، وقتی حضرت یعقوب حرفهای فرزندانش را نپذیرفت، آنها گفتند: ﴿وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لِّنَا وَلَوْ كُنَّا صَادِقِينَ﴾.

نتیجه عدم دلالت آیه اُذن بر حجیت

اما جواب اصلی همان چیزی بود که ابتدا گفتیم که این آیه شریفه ﴿يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾، به همان معنای «فصدقه وكذبهم» است؛ یعنی به حسب ظاهر تصدیقش کن و این یک حکم اخلاقی از باب حفظ حرمت و حق مؤمن است و دلالتی بر حجیت ندارد.

نتیجه بحث دلالت آیات بر حجیت خبر واحد

نتیجه بحث آیات هم این شد که آیه اُذن و آیه کتمان به هیچ عنوان بر حجیت خبر واحد، دلالت ندارند؛ اما آیه نبأ و آیه نفر خالی از دلالت نیستند و آیه سؤال هم می تواند دلالت بر حجیت داشته باشد.

روایات داله بر حجیت خبر واحد

مرحوم شیخ[5] این اخبار را چهار دسته کرده است.

یک دسته از آنها روایاتی اند که اهل بیت علیهم السلام در آنها به اهل حدیث، إرجاع داده اند تا از اخبار و احادیثی که بیان می کنند استفاده شود؛ این دعوت کلی است.

دسته دوم از روایات، باز هم إرجاع به راویان حدیث، اما به صورت خاص است؛ مانند زراره و محمد بن مسلم و یونس بن عبد الرحمن و زکریا ابن آدم و راویان دیگر.

دسته سوم، اخبار علاجیه اند که خود دو دسته می شوند؛ دسته اول حکم به تخییر می کنند؛ یعنی به هر کدام از دو دسته روایت که می خواهی عمل کن. معلوم می شود حجیت در هر دو دسته هست که مکلف در عمل میان هر دو دسته، مخیر است. دسته دیگر از اخبار علاجیه، روایاتی اند که برای دو خبر متعارض، مرجّحاتی ذکر کرده اند و اگر مرجّحات نبود، نوبت به تخییر می رسد. این دسته هم دلالت بر حجیت خبر واحد دارند؛ زیرا وقتی می فرمایند که به خبری که مرجِّح دارد، عمل کن، یعنی روایت، فی نفسه، زمینه حجت را دارد و اگر در صورت عدم تعارض هم حجت نباشد، اصلا نباید به آن عمل شود و نوبت به مرحجات نمی رسد.

دسته چهارم روایاتی اند که مردم و مومنین را به کتابت حدیث، تشویق کرده اند؛ چون بعدا مردم به این روایات، محتاج می شوند. اگر خبر ثقه، حجت نباشد، کتابت اینها لغو است؛ پس حجیت خبر و کتابت اینها مفروض بوده است؛ چون ثقه اند و کلامشان برای بقیه، حجت است و فوایدی دارد.

بررسی دسته اول

یکی از روایات این دسته چنین می فرماید: «ورد توقيع على القاسم بن العلاء وذكر توقيعا شريفا يقول فيه : فإنه لا عذر لأحد من موالينا في التشكيك فيما يؤديه عنا ثقاتنا»

پیروان ما هیچ عذری نزد خداوند ندارد؛ یعنی حق تشکیک هم ندارند و باید روایات ثقات را قبول کنند.

«قد عرفوا بانا نفاوضهم سرنا ونحملهم إياه إليهم؛ الحديث»[6]

شما در کلام کسانی که با ما مراوده داشته اند و سرّمان یعنی علوممان را به آنها محول کرده ایم تا به مردم برسانند، حق تشکیک ندارید.

روایت بعدی روایت علی بن سوید است که از اصحاب موسی بن جعفر و امام رضا علیهما السلام است و اصلی هم دارد.

«قال : كتب إليِّ أبو الحسن عليه السلام ( موسی بن جعفر علیه السلام) وهو في السجن : وأمّا ما ذكرت يا عليّ ممّن تأخذ معالم دينك (از من پرسیدی که معالم دینم را از چه کسی بگیرم) لا تأخذنَّ معالم دينك عن غير شيعتنا ، فإنّك إن تعدَّيتَهم أخذت دينك عن الخائنين (اگر به سراغ غیر شیعیان رفتی از خائنین اخذ کردی) الّذين خانوا الله ورسوله ، وخانوا أماناتهم ، إنّهم ائتمنوا على كتاب الله ، فحرّفوه وبدّلوه (خداوند، کتاب الله را در دست ایشان امانت گذاشته بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله کتاب خدا و عترتش را در دست اینها امانت گذاشته بود و اینها خیانت کردند) فعليهم لعنة الله ، ولعنة رسوله ، ولعنة ملائكته ، ولعنة آبائي الكرام البررة ، ولعنتي ، ولعنة شيعتي إلى يوم القيامة ـ في كتاب طويل.[7]

این روایت هم دلالت بر حجیت خبر دارد؛ اما این حجیت، اطلاق ندارد؛ بلکه از یک طرف، مشروط به تشیع راوی است و از طرف دیگر باید ببینیم که آیا از هر شیعه ای می توان خبر را اخذ کرد یا نه؟ معلوم نیست؛ باید بعدا شرایط را بخوانیم؛ مثلا از شرایطش این است که راوی، ثقه باشد و دروغگو نباشد.

روایت بعد چنین می فرماید:

حذيفة بن منصور ، عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) «قال : اعرفوا منازل الرجال منّا على قدر رواياتهم عنّا»[8] .

اگر می خواهید موقعیت کسی از برادران دینیتان را نزد ما بسنجید، به مقدار روایاتش نگاه کنید؛ هر چه روایاتش از ما بیشتر باشد‌، موقعیتش نزد ما هم بیشتر است. این تعبیر، بالطبع، دلالت بر حجیت خبر این راوی هم دارد؛ زیرا اگر روایات او معتبرنباشد، چه فایده ای دارد؟ معلوم می شود که روایات او حظی از اعتبار دارد.

روایت بعد:

أحمد بن حاتم بن ماهويه ، قال : «كتبت إليه ـ يعني : أبا الحسن الثالث عليه السلام (امام هادی علیه الصلاة و السلام) أسأله : عمّن آخذ معالم ديني ؟ وكتب أخوه أيضا بذلك (برادر او هم چنین نامه ای نوشته بود) فكتب إليهما : فهمت ما ذكرتما ، فاصمدا في دينكما على كلّ مسنّ في حبّنا (کسی که عمری در حب ما گذاشته باشد) وكلّ كثير القدم في أمرنا (و کسی که در راه ولایت ما، مرتب سینه سپر کرده و صدمات و مصائب را تحمل کرده است) فإنّهما كافوكما إن شاء الله تعالى»[9] (ان شاء الله این دو دسته، برای شما کافی هستند).

 


[3] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج12، ص295، أبواب احکام العشره فی السفر و الحضر، باب157، ح4.، ط آل البيت.«يا محمد كذب سمعك وبصرك عن أخيك، فإن شهد عندك خمسون قسامة وقال لك قولا فصدقه وكذبهم، ولا تذيعن عليه شيئا تشينه به، وتهدم به مروءته، فتكون من الذين قال الله: إن الذين يحبون أن تشيع الفاحشة في الذين آمنوا لهم عذاب أليم في الدنيا والآخرة».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo