< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

99/11/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجج و امارات/ ظن/ خبر واحد/ آیه نفر

آیه نفر

اشکال؛ تفقه به معنای فهم عمیق از دین است

آیه نفر می فرماید: ﴿وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾[1] .

بعضی از اساتید اشکال کرده اند که تفقه، به معنای فهم عمیق در دین است؛ نه تعلّم احکام.

جواب

جواب ما این است که این تفقه، به هر معنایی که باشد، حتی اگر فرض کنیم به همین معنای فهم عمیق در دین باشد، مسئله این است که وقتی این طایفه، به سمت قومشان بازگشتند، طبق قسمتی از آیه که می فرماید: ﴿وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ﴾، انذار بر گردنشان است. همچنین باید تک تک به نحو عام استغراقی انذار کنند و نه دست جمعی به نحو عام مجموعی. انذار که کردند، آیا قبول قولشان واجب است یا نه؟ این می شود حجیت خبر ثقه. وقتی حجیت خبر واحد در همان مورد فهم عمیق در دین ثابت شد، در بقیه موارد هم با عدم قول به فصل، ثابت می شود.

اما آیا این تفقه، به معنای فهم عمیق در دین است یا نه؟ بله؛ فقه به معنای فهم عمیق و دقیق در دین است؛ اما در زمان پیامبر(ص) فقه به چه معنا بوده است؟ روایت داریم که می فرماید: «انتم افقه الناس اذا عرفتم معانی کلامنا». تفقه در آن زمان به این معنا بوده است که آیات قرآن را بخوانند و بفهمند؛ اما به واسطه حضور، پای منبر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و احادیث ایشان، فقیه می شدند.

مضاف بر اینکه دین، اعم از احکام دین است و شامل اخلاقیات، آداب اسلامی، عقائد حقّه و موارد دیگر هم می شود؛ حجیت که در همه این موارد ثابت شد، احکام هم جزوی از آن مجموعه است. وقتی حجیّت در تفقه، ثابت شد، در احکام هم ثابت می شود.

پس از سویی، تفقه در دین، در آن زمان به واسطه احادیث النبی بوده است و از سوی دیگر، تفقه به معنای اصطلاحی ما هم جزئی از تفقه در دین محسوب می شود. روایت داریم که وقتی حضرت، در مسجد، وارد می شدند، با دو حلقه مواجه می شدند؛ «حلقۀٌ کانوا یذکرون الله» یک حلقه دور هم می نشستند و با هم ذکر می گفتند. اگر عده ای الآن این کار را بکنند، متهم به درویشی می شوند و حال آنکه در آن زمان بوده است. «و حلقۀٌ اُخری کانوا یعلِّمون و یتعلّمون» حلقه دیگر با هم درس و بحث می خواندند و درس و بحثشان هم آیات و روایات بود؛ آنها را می گفتند و حفظ می کردند. تعلّمشان به حفظ کردن بود‌؛ همانطور که در روایت تایید شده و آمده است: «من حفظ من امتی اربعین حدیثا ینتفعون بها بعثه الله یوم القیامۀ فقیها عالما».[2] پس فقه قطعا در زمان رسول الله(ص)، همین بوده و اجتهادی وجود نداشته است.

اصطلاح الان هم غلط نیست؛ بلکه مقتضای زمان ما است. در آن زمان احتیاجی به اجتهاد نبوده است؛ بلکه هر سوالی داشتند، از خود حضرت می پرسیدند. اما به مرور زمان و با فاصله زمانی از زمان غیبت صغری، کم کم این اجتهاد اصطلاحی، شکل گرفت؛ زیرا روایات، زیاد بودند و متعارض، عام و خاص و قرینه و ذی القرینه داشتند. گاهی یک روایت بود که متعارض و مخصصی هم نداشت؛ اما مجمل بود؛ مانند کلمه های «غنا» و «صعید» که اینها مجملاتی بودند که اگر در زمان معصومین با آنها مواجه می شدند، می پرسیدند؛ اما در زمان ما که به معصومین دسترسی نداریم، باید فکری برای این موارد بکنیم. مثلا نهی ظهور در حرمت دارد ولی قرینه بر کراهت قائم می شود. یا اینکه امر ظهور در وجوب دارد ولی قرینه بر استحباب هم دارد. گاهی در اثر فقدان نص یا اجمال نص یا تعارض نصوص، به شک می رسیم. این موارد را چه کنیم؟

پس می بینید که اجتهاد اصطلاحی، برای این زمان، کار لازمی است. اجتهاد در زمان معصومین معنا نداشت و سوالات را از آنها می پرسیدند. اما الان که امام(ع) در دسترس نیست، چاره چیست؟ پس به این اجتهاد اصطلاحی، احتیاج داریم.

به هر حال مراد از ﴿لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ﴾ که در آیه شریفه آمده، فهم عمیق از دین است. اما این فهم عمیق، چیزی به جز تعلیم و تعلّم احادیث رسول الله نبوده است. تعلیم و تعلّم هم همین نقل حدیث بوده است. بله، ممکن بود که همان کلام پیامبر(ص) را هم عده ای نفهمند؛ زیرا برخی از کلمات رسول الله(ص) برای همه، قابل درک نبوده است؛ خصوصا آن فرمایشاتی که مربوط به عالم غیب بوده است. آیه شریفه می فرماید: ﴿وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَفْقَهُونَ﴾ [3] چرا نفرموده «لا یعلمون»؟ چون خرائن سماوات و ارض، مربوط به عالم غیب است و نیاز به فهم عمیق داشته که منافقین نداشته اند؛ لذا می فرماید: ﴿لَا يَفْقَهُونَ﴾. به خلاف آیه بعدی که می فرماید: ﴿يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾؛ چرا فرموده ﴿لَا يَعْلَمُونَ﴾ ؟ چون عزت و شوکت پیامبر(ص) امر ظاهر و بیّنی بود و مربوط به عالم شهود است نه عالم غیب؛ اما منافقین آن قدر مبتلا به تعصب بودند که نمی فمیدند .

اشکال دلالت آیه بر وجوب قبول خبر صحیح نه خبر واحد

اشکال دیگری که گفته اند این است که آیه شریفه فرموده است: ﴿لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ﴾؛ مراد از تفقه، درک صحیح و واقعی از نظرات رسول الله است. آیه در ادامه می فرماید: ﴿وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ﴾؛ مراد از انذار، انذار با همان چیزهای صحیح است. از طرف دیگر مراد ما از حجیت خبر ثقه، جایی نیست که از خبر ثقه علم، حاصل شود؛ خود علم حجت است. حجیت خبر ثقه مربوط به زمانی است که علم نداریم و صحّت آن احراز نشده است. اگر از حجیت خبر ثقه، علم حاصل شود، از باب حجیت علم، حجت است و حجیت خبر، معنا ندارد.

اشکال این است که اگر از خبر ثقه علم حاصل نشود، ما نمی دانیم این انذاری که می کند، آیا انذار بما تفقّه است یا انذار به چیز دیگری است؟ شبهه مصداقیه می شود و در این صورت، دلیل، نسبت به آن خبر دیگر اعتبار ندارد و نمی توان به دلیل، رجوع کرد. در نتیجه، آیه نمی تواند حجیت خبر ثقه را ثابت کند. حجیت برای همین موارد شک است؛ حال آنکه همین موارد، شبهه مصداقیه شدند و دلیل نسبت به آنها از اعتبار افتاده است.

جواب

ما تابع ظهور دلیل هستیم، در ابتدای آیه آمده است: ﴿لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ﴾؛ یعنی باید در دین تفقه کنند تا قومشان را انذار کنند. بعد می فرماید ﴿لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ که به معنای قبول انذار و مترتب بر نفس انذار این افراد شده است. اگر گفته بود: «وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ بما تفقَّهوه صحیحا»، اشکال وارد بود؛ چون ما نمی دانیم که منشأ انذار ثقه، خبر و تفقّه صحیح است یا غیر صحیح؛ اما آیه، انذار را مترتب بر نفس انذار کرده است و اطلاق دارد.

در نتیجه به مقتضای اطلاق دلیل، حذر و قبول این انذار بر ما واجب می شود. حتی اگر شک داشته باشیم که این انذار آیا در واقع هست یا نه، دلیل، اطلاق دارد و به انذار صحیح، مقید نشده است. اگر چنین تقییدی بود، در صورت شک، شبهه مصداقیه می شود. پس انذار، اعم است و چه شک باشد و چه نباشد، حذر و قبول واجب است.

حتی اگر شخص، شک دارد هم باید حمل بر صحت کند‌؛ نه اینکه هر جا شک کرد برود تحقیق کند تا ببیند کجای حرفش صحیح و کجا غیر صحیح است. اگر این گونه باشد، پای منبر هر ثقه ای که نشستیم، باید حرف او را بررسی کنیم؛ چون شبهه مصداقیه است. این کار، خلاف اطلاق آیه است.

اشکال ورود آیه در بحث حجیت فتوی

اشکال دیگر که در کلمات شیخ آمده[4] این است که این آیه در مورد حجیت فتوای مفتی است؛ نه اخبار مخبِر. راوی در قضیه اخبار، فقط نقل خبر می کند؛ اما مجتهد نظر کارشناسی می دهد و حدس می زند. اینجا مساله، مساله جواز تقلید و حجیت فتوای کارشناس و غیر از بحث حجیت خبر است. اینها دو وادی هستند و ربطی به هم ندارند و آیه شریفه ناظر به حیثیت دوم است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo