< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

99/10/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجج و امارات/ ظن/ وقوع تعبد به ظن/ تفصیل محقق قمی

تفصیل دوم؛ تفصیل محقق قمی و جواب آن

بحث ما در تفصیل محقق قمی بود که حجت ظهورات را به «مَن قُصد افهامه» اختصاص داد و بر اساس همین مطلب، به انسداد باب علم و علمی قائل شد. شیخ انصاری[1] توجیهاتی را در راستای انتصار به ایشان نقل کرده است و ما این توجیهات را از مصباح الاصول[2] بیان می کنیم.

صغرای کلام ایشان این است که برای غیر مقصودین بالافهام، اصلا ظهوری منعقد نمی شود و کبرای کلام ایشان این است که اگر کلام، برای غیر مقصودین بالافهام ظهوری داشته باشد، حجت نیست.

در هر دو وادی، مباحث و مطالبی وجود دارد.

توجیه کلام محقق قمی از حیث صغری

اما دلیل اینکه از حیث صغروی می گوییم که روایات برای غیر مقصودین بالافهام ظهوری ندارند، این است که مثلا مخاطب امام باقر علیه السلام در روایتی، زراره یا ابو بصیر بوده است و در همان روایت، مطالب متنوع و سوالهای مختلفی باشد که اصحاب کتب اربعه آنها را تقطیع کرده اند و بین امام و زراره هم ممکن است قرائت مختلفی وجود داشته باشد؛ وقتی اصحاب کتب اربعه این روایات را تقطیع کردند، دسترسی ما به صدر و ذیل روایت، از بین رفت و اگر قرینه ای در کلام حضرت باشد، از دسترس ما خارج شده است.

به بیان دیگر وقتی اصحاب کتب اربعه، روایتی را می دیدند که بر مسائل مختلف، مشتمل و هر کدام به یک باب مخصوص مربوطند، آن روایت را چند قسمت می کردند و هر قسمت را در باب مخصوص خود می آوردند؛ با این کار، دسترسی ما از صدر و ذیل روایت از بین می رود؛ حال آنکه در همان صدر و ذیل، ممکن است که قرائنی باشند که در ظهور کلام، دخیل باشند. لذا این روایات، برای ما ظهوری ندارند.

و فیه

اولا محمدین ثلاث، در اوج وثاقت و صداقت بوده اند. ثانیا خودشان به قرائن و اصالیب کلام، عارف بوده اند‌. اینکه قرینه ای در کار باشد و آن را به گونه ای تقطیع کنند که از دسترس خواننده کتاب، خارج شود، خلاف وثاقتشان است. به مقتضای وثاقتشان نمی توانیم بپذیریم که در تقطیعشان چنین اتفاقی رُخ داده باشد؛ زیرا این بزرگواران هم ثقه هستند و هم این کار، نوعی خیانت است. لذا قطع داریم که چنین چیزی وجود نداشته است.

توجیه کلام محقق قمی از حیث کبری

اما در مورد منع کبری می گوییم که شیخ فرموده که حجیت ظهور، همان اصالة الظهور و منشأ اصالة الظهور، اصالة عدم الغفله است. دلیل اینکه کلام در معنای ظاهر خودش حجت است، اصالة عدم الغفلة است. اصالة عدم الغفلة می گوید که متکلم یقینا در مقام بیان از این ظاهر استفاده کرده است. اگر مرادش همین ظاهر است، اشکالی نیست؛ ولی اگر مرادش غیر از این معنای ظاهر است، باید بر مراد خودش قرینه ای نصب کند. اگر قرینه، نصب کرده بود، به ما می رسید و حال که قرینه به ما نرسیده است، معلوم می شود که قرینه ای هم در کار نبوده است.

اگر شک کردیم که آیا قرینه ای بوده و به ما نرسیده یا اصلا قرینه ای در کار نبوده است، اصالة عدم القرینة به داد ما می رسد و ثابت می کند که قرینه ای در کار نبوده است.

منشأ برای اصالة الظهور، همین اصالة عدم القرینة است. بنابراین اصالة الظهور می گوید که اگر متکلم، خلاف ظاهر را اراده کرده بود، قرینه نصب می کرد و اگر قرینه نصب کرده بود، به ما می رسید و الان که قرینه به ما نرسیده است، معلوم می شود که قرینه ای در کار نبوده است. فقط یک احتمال می ماند و آن این است که متکلم از نصب قرینه، غفلت کرده باشد که این احتمال هم با اصالة عدم الغفلة مندفع است.

پس اگر اصالة الظهور را ریشه یابی کنیم به این می رسیم که منشأ اصالة الظهور، اصالة عدم الغفلة است.

نتیجه این مقدمه این است که ظهور کلام، فقط برای مقصودین بالافهام حجیت پیدا می کند نه دیگران؛ زیرا که متکلم می خواهد شخص خاصی را تفهیم کند و وظیفه دارد که برای همان شخص، قرینه را نصب کند. اصالة عدم الغفلة می گوید که متکلم، غفلت نکرد و نصب قرینه کرد؛ اما برای مقصود بالافهام نه دیگران. پس برای کسی که مقصود بالافهام نیست، شک باقی می ماند؛ زیرا که نمی داند آیا متکلم قرینه را نصب کرده یا نکرده است؛ چون که نصب قرینه برای مقصود بالافهام است نه دیگران.

پس اصالة الظهور، ناشی از اصالة عدم الغفلة است و اصالة عدم الغفلة، ثمره ای برای غیر مقصودین بالافهام ندارد و به مقصودین بالافهام اختصاص دارد.

و فیه

جواب دلیل بالا را مفصل کرده اند؛ اما اگر اصل مسأله را روشن کنیم، قضیه، حل می شود.

اصالة عدم الغفلة ثابت کرد که متکلم، غفلت نداشته است؛ الان که قرینه ای به ما نرسیده است، شما می گویید شک داریم؛ زیرا امام(ع) یا قرینه ای را نصب نکرده و مرادش همین معنای ظاهر است یا اینکه برای خود محمد بن مسلم قرینه ای را نصب کرده و به ما نرسیده است.

ما جواب می دهیم که محمد بن مسلم و امثال ایشان ثقه هستند؛ وقتی محمد بن مسلم این خبر را برای حماد نقل می کند، ممکن نیست که خبر را نقل کند اما قرینه را مخفی کند. وقتی هم که حماد برای حسین بن سعید نقل می کند، چنین است. وقتی هم که حسین بن سعید برای صفار، صفار برای ابن الولید و ابن الولید برای صدوق نقل می کنند، اگر قرینه ای در کار باشد و مخفی کنند، خیانت کرده اند و این با وثاقتشان، منافات دارد و خیانت از طرف این بزرگواران، ممکن نیست. این اصل جواب است و مطلب هم خیلی واضح است.

جواب محقق خوئی به توجیه کبروی

ایشان[3] ابتدا می فرماید اولا منشأ اصالة الظهور، اصالة عدم الغفلة نیست. هرکدام از این دو اصل، ریشه و منشأ خود را دارند؛ اما ریشه اصالة عدم الغفلة نزد عقلا این است که غفلت، خلاف طبع اولیه انسان است و وقتی که انسان می خواهد صحبت کند، اصل اولی عقلائی این است که غافل نیست. اما ریشه اصالة الظهور، اتّباع از وضع واضع و ظهورات عرفیه است؛ ظهورات عرفیه هم به منزله وضع واضعند. انسان که خودش از عقلا و عُرف است، بر خلاف دَیدَن عمومی، عمل نمی کند؛ لذا وقتی که متکلم صحبت می کند، چون که خودش از عُرف عقلاست و به این ظهورات عرفیه عمل می کرده و اهمیت می داده است، پس لابد این ظهور را اراده کرده است. اگر اراده نکند، از دَیدن عرف و عقلا تبعیّت نکرده است؛ لذا هر جا کسی حرفی زد و نفمیدیم که آیا معنای ظاهر را اراده کرده یا نه؟ اصالة الظهور، جاری می شود.

ثانیا در مورد پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام که محل بحث ماست، اصلا اصالة عدم الغفلة جاری نیست؛ زیرا که جریان اصل، برای شک است و حال آنکه در مورد ایشان، قطع به عدم داریم و هیچ اصلی جاری نیست.

لذا در همان ابتدا که گفته شد منشأ اصالة الظهور، اصالة عدم الغفلة است، همین جا به شیخ اشکال کرده اند که این دو اصل، ربطی به هم ندارند و اصالة الظهور در روایات، جاری می شود؛ بدون اینکه ربطی به اصالة عدم الغفلة داشته باشد. اصالة الظهور یک اصل عقلائی است که می گوید کلام در معنای خودش حجت است و اصالة عدم الغفلة هم در موردی جاری می شود که شک کنیم که آیا متکلم، قرینه ای بر خلاف معنای ظاهر نصب کرده است یا نه؟ اصالة عدم الغفلة می گوید که متکلم، قرینه ای نصب نکرده است.

مرور دوباره جواب اصلی

این حرفها خوب است اما جواب اصلی نیست؛ این مطلب درست است که اصالة الظهور و اصالة عدم الغفلة، دو اصل جدا از هم هستند؛ لذا در مورد اهل بیت علیهم السلام، اصالة عدم الغفلة جاری نیست؛ ولی اصالة الظهور جاری می شود. لذا اساس توجیه شیخ، خراب می شود.

اما اگر فرض کردیم که منشأ اصالة الظهور، اصالة عدم الغفلة باشد و اصالة عدم الغفلة را در روایات جاری بدانیم، نتیجه این می شود که اگر معصوم(ع) اگر خلاف ظاهر را اراده کرده باشد، حتما قرینه ای را نصب کرده است. اما راویانی مثل محمد بن مسلم، حماد، حسین بن سعید، صفوان و ابن الولید تا صدوق که خبری را نقل می کنند، محتمل نیست که خبر را نقل کنند اما قرینه را مخفی کند؛ زیرا که خلاف وثاقت ایشان است. حالا که قرینه ای از ایشان نقل نشده است، معلوم می شود که قرینه ای در کار نبوده و مراد امام(ع) همین معنای ظاهر است. لذا اساس اشکال، مندفع است؛ حتی اگر از جواب مبنایی محقق خوئی هم چشم پوشی کنیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo