< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

99/01/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مطلق و مقید

مفرد معرَّف به لام

در بحث از الفاظ مطلق به مفرد معرف به لام رسیدیم. در مفردی که الف و لام تعریف بر آن وارد می‌شود، تفاوتی ندارد که مدخول الف و لام خود اسم جنس باشد مانند «وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ» یا اسم دیگری مانند «الرجل». همچنین تفاوت ندارد که این مفرد امری اعتباری باشد مانند بیع و اجاره، یا امر حقیقی مانند رجل و حجر و شجر.

اقسام الف و لام

الف و لام تعریف اقسامی دارد. اولین قسم آن الف و لام جنس است که دلالت بر نفس الطبیعه بودن مدخول دارد؛ مانند «الرجل خیرمن المرأه»؛ یعنی طبیعت مرد بعتر از طبیعت زن است. در این قسم خود طبیعت بما هی هی مراد است؛ نه افراد.

نوع دوم، الف و لام استغراق است که دلالت بر استغراق جمیع افراد طبیعت دارد؛ مثلا در «وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ» قطعا مراد ذات الطبیعه نیست. در این آیه مراد طبیعت در ضمن همه افراد آن است. در مورد «الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» هم مطلب همین است. می‌گویند: الف و لامِ حمد، برای استغراق است؛ زیرا مبدأ همه خوبی‌ها و آفریننده همه حُسنها ذات اقدس الهی‌ست. پس بازگشت همه مدح‌ها نیز به سوی اوست.

نوع سوم الف و لام عهد است، که خود سه قسم دارد؛ عهد ذهنی، ذکری و حضوری.

اقسام الف و لام عهد

عهد ذکری آن است که الف و لام اشاره به معهودی دارد که در خود کلام است؛ مانند «انا ارسلنا الی فرعون رسولا و فعصی فرعون الرسول» الف و لام «الرسول» عهد ذکری‌ست؛ یعنی همان رسولی که در کلام ذکر شده است.

در عهد حضوری هم الف و لام اشاره به حقیقتی می‌کند که در مجلس تخاطب موجود و حاضر است؛ مثلا در «اضرب الغلام» تنبیه غلامی‌ اراده شده که حاضر است. یا وقتی گفته‌ می‌شود: «دست آقا را ببوس» مراد همان آقایی‌ است که در جلسه حضور دارد.

اما عهد ذهنی خود بر دو گونه است؛ گاهی فرد خاصی است؛ مانند این‌که یک قصابی معهود در ذهن متخاطبین است و می‌گوید: «اعطی القصاب». کدام قصاب؟ همان قصابی که در ذهن هر دو هست. این معهود ذهنی و البته فرد است.

گاهی نیز عهد ذهنی برای طبیعت است؛ مثلاً وقتی می‌گویند: «ادخل السوق و اشتر اللحم» مراد فرد معیّنی از سوق نیست؛ بلکه هر بازاری می‌تواند باشد. در این قسم مخاطب طبیعت سوق را می‌شناسد. این‌جا الف و لام برای عهد ذهنی‌ست؛ اما مقصود، معهود بودن طبیعت در ذهن است نه فرد خاص.

اشتراک معنوی تعریف در همه اقسام

قطعاً الف و لام بین این مشترک معنوی است. الف و لام برای جامع و کلیِ تعریف، وضع شده است. تعریف یعنی شناخت. الف و لام هم در جایی می‌آیند که مدخول به نحوی شناخته شده باشد؛ چه به صورت عهد ذکری، چه عهد حضوری و چه استغراق. استغراق هم نوعی تعریف است؛ زیرا مرتبه عالیه‌ و معیّنی از طبیعت است. پس استغراق یک رتبه از معهودیّت است. جنس هم یک نوع معهودیّت است. عهد هم همین‌طور. الف و لام هم برای تعریف وضع و شامل همه اقسام مذکور هستند.

البته این اقسام تفاوت‌هایی دارند. الف و لام فقط جامع تعریف را به ما نشان می‌دهد. اما این‌که بفهمیم در این‌جا مراد کدام قسم از اقسام تعریف است، از طریق قرائن ممکن می‌شود. پس الف و لام برای تعریف وضع شده و جامع بین همه اقسام است. لذا مشترک معنوی‌ست و باید هر قسمی را به کمک قرائن آن شناخت.

دلالت نفس الف و لام دلالت برتعریف؛ نه معهودیّت لفظ

تعریف زاییده چیست؟ لفظ الف و لام یا نفس معهودیتی که بین متخاطبی وجود دارد. پاسخ قطعاً خود الف و لام است؛ مثلاً در جایی که بین متخاطبین معهودیتی هست، اگر متکلم بگوید: «جائنی رجلٌ» باز هم «رجل» معرفه نمی‌شود. معهودیت فی نفسه برای تعریف لفظ کافی نیست؛ بلکه لازم است که معهودیت مستفاد از الف و لام باشد. باید الف و لام به معهود اشاره کند. در این صورت است که تعریف حاصل می‌شود. پس معرفه بودن از برکات خود الف و لام است. اگر الف و لام نباشند، -ولو با وجود معهودیت- تعریف به دست نمی‌آید. علمای ادب بر این مطلب اجماع دارند و ابن مالک نیز در این باره می‌گوید:

ایشان اصل این‌که، الف و لام دلالت بر تعریف دارد را مسلم گرفته و بحث را بر سر اینکه آیا تعریف از الف و لام است یا از لام به تنهایی برده است. بعضی گفته‌اند: لام به تنهایی بر تعریف دلالت دارد و الف اضافه است. بعضی دیگر نیز گفته‌اند: هر دو دلالت بر تعریف می‌کنند. اما اصل مطلب (دلالت نفس ادات الف و لام و نه معهودیت به تنهایی بر تعریف) مسلم بوده است.

مخالفت صاحب کفایه با دلالت الف و لام بر تعریف

اما صاحب کفایه[1] با مخالفت با نظر ذکر شده می‌فرماید: این الف و لام برای زینت است و نمی‌تواند دلالت بر تعریف نماید؛ چراکه تعریف به معنای شناخته شده در ذهن و شناخت از فعالیت‌های اوست. اگر الف و لام برای تعریف وضع شده باشد، برای یک امر ذهنی وضع شده و لذا حمل آن بر فرد خارجی مستلزم تجوز است. پس چطور «الرجل» را بر زید بن ارقم خارجی حمل می‌کنیم؟ چگونه ما فی الذهن بر ما فی الخارج منطبق می‌شود؟ اگر الف و لام برای تعریف وضع شده باشد، این انطباق بدون تجرید امکان ندارد؛ یعنی جهت ذهنیّت آن را باید تجرید و سانسور نمود. واضع لفظ را برای یک امر ذهنی وضع نمی‌کند تا هر استعمالی نیازمند تجرید باشد؛ چرا که تجرید در همه استعمال‌ها، خلاف حکمت وضع است.

حاصل کلام ایشان زینتی بودن الف و لام است و نه برای تعریف. پس تعریفِ الف و لام هم معنوی نخواهد بود و این دو تنها مفید تعریف لفظی هستند. معهودیّت بین متخاطبین است که دلالت بر تعریف می‌کند.

ما الف و لامی برای زینت داریم؛ مانند «الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا» «الحسن و الحسین سیدی شباب اهل الجنه». این الف و لام برای زینت است؛ زیرا «حسن» و «حسین»، علم و فی نفسه معرفه هستند. پس نیازی به الف و لام ندارند. صاحب کفایه این الف و لام زینت را برای همه جا تعمیم داده است.

می‌فرماید: «وأنت خبير بإنّه لا تعيّن في تعريف الجنس إلّا الإِشارة إلى المعنى المتميز بنفسه من بين المعاني ذهنا». پس تمیز در ذهن است. وقتی این امر ذهنی شد، اتحاد امر ذهنی و خارجی ممتنع خواهد شد و لذا لازم می‌آید «ولازمه أن لا يصحّ حمل المعرف باللام بما هو معرف على الأفراد لما عرفت من امتناع الاتحاد مع ما لا موطن له إلّا الذهن». حمل معرف به لام بر افراد خارجی امکان ندارد «الا بالتجرید» مگر این‌که تجرید انجام شود. «ومعه لا فائدة في التقييد» در این صورت اصلا وضع واضع بی‌فایده شده و هر استعمالی نیازمند تجرید است.

«مع أن التأويل والتصرف في القضايا المتداولة في العرف غير خال عن التعسف». صرف نظر از لغویت چنین وضعی، وجدان هم آن را تکذیب می‌کند؛ زیرا با نگاه به عرف، می بینیم که عند الاستعمال اصلاً تجریدی صورت نمی‌گیرد.

«فالظاهر أن اللام مطلقاً يكون للتزيين». لام همیشه برای زینت است. «كما في الحسن و الحسين، و استفادة الخصوصيات إنّما تكون بالقرائن»

این خلاف حرف ما، اجماع علمای نحو و مشهور بین علمای علم اصول است. با این حال ایشان به همه این‌ها مخالفت نموده‌است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo