< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

99/01/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عام و خاص

بداءبررسی کلام محقق خراسانی

صاحب کفایه[1] بالمناسبه بحثی را در مورد بداء طرح و فرموده: بداء در تکوینیات به منزله نسخ در تشریعیات است. بیان کردیم که نسخ در مورد خداوند تبارک به معنای جهل نیست. او از ابتدا می‌داند که عمر حکم دائمی نبوده و ناسخ دارد لکن آن را بیان نکرده. اهل بیت عصمت و طهارت هم گاهی می‌دانند که عمر این حکم محدود است و گاهی هم نمی‌دانند.

اما در تکوینیات عامه چنین به ما نسبت می‌دهند که ما قائل به جهل در مورد خداوندیم؛ یعنی خداوند چیزی را مقدر کرده که انجام شود، بعد خودش خلاف آن را انجام داده؛ کانه از اول نمی‌داند. خلاصه مطلب این است که بدائی که مستحیل است و اهل سنت به ما نسبت می‌دهند به معنای ظهور ما خفی است؛ یعنی خداوند هم نمی‌دانست سپس ظاهر شد. این معنا محال و مستلزم جهل است. اما عقیده شیعه در مورد بداء به معنای اظهار ما اخفی‌ست؛ نه ظهور ما خفی. خداوند تعالی امد حکم را می‌دانست و بنا بر مصلحتی آن را مخفی کرد؛ نه این‌که ظهور ما خفی باشد. پس قول به ظهور، غلط و مستلزم جهل است.

پس نظر ما إظهار ما اخفی است. به خاطر مصلحتی چیزی را مخفی کرد، سپس آن را اظهار نمود.

در کفایه می‌فرماید: «وأما البداء في التكوينيات بغیر ذاك المعنى». بداء به آن معنای مستلزم جهل و محال نیست. معنای بداء همان اظهار ما اخفی است که امری معقول است.

«فهو مما دلّ عليه الروايات المتواترات ، كما لا يخفى. ومجمله أن الله تبارك وتعالى إذا تعلقت مشيته تعالى بإظهار ثبوت ما يمحوه ، لحكمة داعية إلى إظهاره ، ألهم أو أوحى إلى نبيه أو وليه أن يخبر به ، مع علمه بإنّه يمحوه ، أو مع عدم علمه به»؛ خداوند مطلبی را وحی یا الهام می‌کند که فلان حادثه در فلان وقت اتفاق خواهد افتاد. سپس بدائی حاصل شده و اتفاق نمی‌افتد و دوباره وحی می‌شود که آن قضیه واقع نشد. خداوند جاهل نیست و از اول اطلاع دارد. اما در این‌گونه اظهار، مصلحتی وجود دارد.

اما در مورد پیامبر و نبی دو حالت وجود دارد؛ گاهی خود پیامبر از مصلحت مطلع است و گاهی خودش هم اطلاع ندارد؛ چرا که ممکن است مصلحت در اخفاء بر خود نبی نیز باشد.

«لما أشير إليه من عدم الاحاطة بتمام ما جرى في علمه». انبیاء نیز بر تمام علم الهی اطلاع ندارند.

«وإنما يخبر به لأنه حال الوحي أو الالهام لارتقاء نفسه الزكية، واتصاله بعالم لوح المحو والإِثبات اطلع على ثبوته ، ولم يطلع على كونه معلقاً على أمر غير واقع ، أو عدم الموانع». عالمی به نام لوح محو اثبات هست که نبی بر آن اطلاع پیدا و از آن‌جا مطلبی را اعلام می‌کند. اما از تمام جزئیات مطلع نمی‌شود؛ مثلا می‌فهمد که فلان امر محقق خواهد شد. اما متوجه توقف آن بر فلان مقتضی یا رفع فلان مانع نمی‌شود؛ مانند حضرت یونس که فهمید عذاب نازل می‌شود. اما نمی‌دانست که این عذاب متوقف بر چیز دیگری‌ست. عالمی در آن قوم بود که آن‌ها را به توبه دعوت کرده و قوم حضرت یونس توبه کردند. خداوند نیز عذاب را رفع کرد. عذاب معلق بر عدم توبه بود و با توبه قوم، آن عذاب رفع شد. حضرت یونس متوجه این تعلیق نشده بود.

«قال الله تبارك وتعالى : يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ و عنده ام الکتاب» خداوند دو لوح دارد؛ یکی لوح محو و اثبات که یک چیزی در آن ثبت می‌شود و بعدا ممکن است تغییر کند. لوح دیگر لوح محفوظ که ام الکتاب است و در آن امور نهایی ثبت است. اگر ارتقا علم نبی و ولی به اندازه‌ای بود که به لوح محفوظ دسترسی پیدا کند، مطلب قطعی است. اما اگر در حد لوح محو و اثبات باشد، مطالبی که می‌گوید، ممکن است دستخوش تغییر شوند.

بعد می‌فرماید: «كما ربما يتفق لخاتم الأنبياء ، ولبعض الاوصياء، كان عارفا بالكائنات كما كانت وتكون». گاهی برای پیامبر اکرمصلی‌الله‌علیه‌و‌آله اتفاق می‌افتاد که به لوح محفوظ دسترسی پیدا می‌کرد. گاهی هم این امر محقق نمی‌شود.

اما خداوند همه چیز را می‌داند و جهل در ذات مقدسش راه ندارد. این پیامبر و وصی است که ممکن است گاهی شرط یا مانعی را نداند.

پس نهایتاً بداء به معنای اظهار ما اخفی‌ست. مصلحت بود بندگان ندانند و بعد از رفع مصلحت، ایشان نیز مطلع می‌شوند.

فرمایش محقق خوئی پیرامون بداء

محقق خوئی[2] دراین باب شرح خوبی داده‌اند. ایشان روایات را مفصل آورده و سپس می‌فرماید: البداء الّذي تقول به الشيعة الإمامية و تعتقد به هي الاعتراف الصريح بأن العالم بأجمعه تحت سلطان اللَّه و قدرته؛ یعنی بر خلاف قول یهود –که گفتند: «وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ»[3] - عالم همیشه تحت تسلط خداوند است. اگر گفتیم: جف القلم بما هو کائن -یعنی بدائی در کار نیست- پس قدرت خداوند چه می‌شود. عالم حدوثاً و بقائاً تحت قدرت و مشیت خداوند است و عقیده به بدا همین است.

سپس در بیان فرق بین علم خداوند و غیر خداوند می‌فرماید: علم خداوند به همه چیز محیط است. لذا تخلفی در آن نیست. اما علم دیگران احاطه ندارد و قابل تخلف است؛ حتی اگر نبی یا وصی باشد.

«من ناحية ثالثة ان القول بالبداء يوجب توجه العبد إلى اللَّه تعالى و تضرعه إليه و طلبه إجابة دعائه و قضاء حوائجه و مهماته و توفيقه للطاعة و إبعاده عن المعصية كل ذلك انما نشأ من الاعتقاد بالبداء». اگر بدائی در کار نباشد، دعا کردن بیهوده می‌شود. دیگر دعا جایگاهی نخواهد داشت؛ زیرا همه اوضاع عالم ثابت است. در این حال آدم مایوس و ناامید از رحمت خداوند می‌شود.

ما در جواب به اهل سنت می‌گوییم: انکار بداء کار را به جایی می‌رساند که منکر جایگاه دعا و امید به رحمت خداوند شویم. اما بدا همه این ابواب را به روی ما فتح می‌کند. انسان مسلمان در دید تشیع امیدوار به رحمت خداوند شده و او را علی کل شیء قدیر می‌داند و می‌گوید: بیده خزائن السماوات و الارض. کار با دعا درست می‌شود. انسان نباید نا امید باشد. به قول مولوی بلکه دعای ما هم به دست اوست.

هم دعا از تو اجابت هم ز تو

ایمنی از تو مهابت هم ز تو

توفیق دعا هم از خداوند است و اجابت هم از خود اوست.

از قضا سرکنگبین صفرا فزود

روغن بادام خشکی می‌نمود

از هلیله قبض شد اطلاق رفت

آب آتش را مدد شد همچو نفت

با غلبه اثر دعا، اثر همه اسباب طبیعی به مشیت الله ساقط می‌شود. این تاثیری است که خداوند ما فوق تاثیرات طبیعی در دعا قرار داده است.

خلاصه کلام محقق خوئی این است که همه این امور زاییده اعتقاد به دعا است.

این نظر مستلزم جهل بر خداوند هم نمی‌شود؛ زیرا او همه چیز را می‌داند؛ مثلا مقدر شده که فلانی را برق بگیرد. اما احسانی به مادرش نمود و مشیت اولی تغییر کرد. خداوند همه این‌ها را می‌داند و ای بسا که وصی و ولی از آن مطلع نباشند. پیامبر در مورد کسی که از مقابلش رد شد، گفت: عمر این آقا تا ساعتی دیگر است. مردم فردا او را زنده دیدند و گفتند: یا رسول الله او هنوز زنده است. حضرت فرمودند: بروید ببینید چه کرده که به عمرش افزوده شده. رفتند دیدند که محبتی به مادرش نموده یا کار خیر دیگری کرده است. حضرت فرمودند: نجاتش نداد، الا همین کار خیری که کرد.

خداوند، هم عمرش را می‌داند و هم کار خیرش را و هم اضافه شدن عمر را. اما پیامبر به همه این‌ها اشراف ندارد.

لذا محقق خوئی می‌فرماید: ببینید این مطلب چه قدر درست است. ما روایات زیادی در اهتمام به شان بداء داریم که ای شیعیان قدر این اعتقاد صحیح را بدانید.

از جمله صحیحه ای از شیخ صدوق که آمده «ما عُبد الله بشیءٍ مثل البداء». همچنین در آیه شریفه می‌فرماید: «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ»[4] و در جای دیگر می‌گوید: «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ» [5]

دعا کنید و از خداوند بخواهید، که خداوند در حق شما لطف می‌کند. شما کوتاهی نکنید. این‌ها همه زاییده اعتقاد به بداء هستند.

روایت دیگری از هشام بن سالم عن ابی عبد اللهعلیه‌السلام قال: «ما عُظِّم الله عز و جل بمثل البداء»؛ یعنی هیچ تعظیمی برای خداوند متعال بالاتر از بداء نیست. در برابر عقیده یهود نیز که می‌گفتند: «وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ»، خداوند فرمود: «غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ»

از جمله روایات روایت محمد بن مسلم است. عن ابی عبد الله قال «ما بعث الله عز و جل نبیا حتی یاخذ علیه ثلاث خصال، الاقرار بالعبودیه و خلع الانداد؛ و ان الله یقدم ما یشاء و یؤخر ما یشاء». این همان بداء است.

و ما عن العامه من انکار البداء المنسوب الی الامامیه مبنی علی قصور فهمهم و عدم الاحاطه بما تتضمن هذه العقیده القویمه.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo