< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

94/09/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلالت امر بر وجوب /اوامر
مروری دوباره بر محتملات معانی امر
در ادامه بحث معانی امر بودیم، مُحتملات در این مقام متعدد هستند، یکی همان کلام مشهور است،که می گویند امر موضوع است برای طلب وجوبی، که قول مشهوری است، دوم این که امر موضوع باشد برای مطلقِ طلب، که جامع میان وجوب و استحباب است. و تعیین هر کدام محتاج قرینه باشد، سوم این که موضوع باشد برای جامع طلب، لکن با این تفاوت، که امر در صورتی که قرینه ای در کار نباشد انصراف به وجوب پیدا می کند، به همان بیانی که دیروز توضیح دادیم، پس اصل موضوع له، جامع میان وجوب و استحباب است ولی اگر قرینه ای در کار نباشد، منصرف به وجوب می شود.
معنای مُحتمل محقق نائینی در امر
احتمال چهارم احتمال محقق نائینی است. و آن اینکه امر وضع شده برای طلب، و طلب هم دو قسم ندارد، این عقل است که حکم می کند به وجوب یا استحباب، مولی طلب می کند و حدّ دلالت لفظ، نفس طلب است. از لفظ بیش از طلب نمی توان فهمید، لکن اگر طلبِ مولی همراه ترخیص در ترک نباشد به احترام مولویت او و برای قضاء و اداءِ حق مولویت، عقل حکم می کند به اینکه لازم است آن عمل را انجام دهید، فلذا در خود امر چیزی به غیر از طلب نیست و این الزامِ انجام فعل و استحقاق عقاب علی الترک، حکم عقل است و از لفظ فهمیده نمی شود، اما اگر طلب مولی همراه با ترخیص ترک باشد، یعنی هم افعل را گفته و هم ترخیص در ترک داده، در این صورت مانند این است که خودش حق مولویتش را اسقاط نموده، لذا عقل، حکمی به الزام نمی کند، این نظر محقق نائینی است.[1]
فرمایش محقق خوئی در همین بابت
محقق خوئی هم همین نظر را پذیرفته لکن با یک تفاوتی و آن اینکه در باب انشائیات ایشان یک نظر خاصی دارند که قبلا به آن اشاره کردیم، مطابق همان معنی در اینجا می فرماید: معنای انشائیات ایجاد نیست، بلکه ابراز یک اعتبار نفسی است، در مورد امر هم معنایش «اعتبار کون الفعل علی رقبه العبد»می باشد، فعلی بر گردن و بر ذمه عبد است، این را مولی ابتدا اعتبار می کند، سپس با امر کردن، آن اعتبار را ابراز می کند، پس وقتی به ما می گویند «صلِّ» ما این را بعث و تحریک نحو الصلاه می دانیم، یا می گوییم طلب نماز است، محقق خوئی یک پله بالاتر می بیند و می فرماید: این یعنی مولی نماز را بر گردن ما گذاشته و ما نسبت به خواندن نماز بدهکاریم و این امر، آن بدهی را ابراز کرده است.
مطابق همین توضیحات محقق خوئی در ما نحن فیه می فرماید: آنچه مولی ابرازش کرده «کون الفعل علی رقبه العبد» است، عقل حکم می کند به استحقاق عقاب، چون ترخیص در ترک نداده، لکن اگر امری نمود و بعد قرینه ای را اضافه کرد که از آن جواز ترک فهمیده می شد، در این صورت دیگر عقل حکم به الزام و استحقاق عقاب نمی کند، از این تعبیر به استحباب می کنیم، پس وجوب و استحباب از بابت حکم عقل هستند، و الا اصل امر بر بیش از طلب دلالتی ندارد.[2]
و فیه
ما این دو نظر را قبول نداریم، شاگردان محقق خوئی هم بعضا همین نظر را پذیرفته اند ما هم در گذشته تمایل به همین فرمایش داشته ایم لکن مطابق این نظریه، جامع میان وجوب و استحباب استحقاق ثواب است. اما فصل ممیِّز وجوب حکم عقل، به استحقاق عقاب است و فصل ممیِّز استحباب عدم استحقاق، عقاب بر ترک است، محل این فصل ممیِّز کجاست؟ جواب می دهند از جهت اداء حق مولویت مولی، پس اول باید یک مولای حقیقی باشد تا عقل چنین حکمی کند والا هر کسی که «افعل» گفت، عقل چنین حکمی نمی کند چون این عبودیت فقط در مورد خداوند فرض می شود نه در موالی عرفیه، حال آنکه عقل در اوامر موالی عرفیه هم باز حکم به الزام می کند، تقسیم امر به الزامی و غیر الزامی یک واقعیت خارجی است. که در محاورات عرفیه هم رواج دارد حال آنکه توضیحی که محقق نائینی و محقق خوئی می دهند اختصاص به مولای حقیقی و خداوند دارد، پس تکلیف اوامر عرفیه چه می شود؟ لذا دلیل اخص از مدعاست، این حکم عقلی که محقق نائینی می فرمایند به وجوب الطاعه و خداوند متعال اختصاص دارد، حال آنکه بحث وجوب و استحباب شامل موالی عرفیه هم می شود.
استدلال محقق نائینی در مورد این است که اگر مولی چیزی را بخواهد چون واجب الطاعه است، عقل به استحقاق عقاب بر ترک حکم می کند، اگر مولی تجویز در ترک نمود عقل هم می گوید می توان آن را ترک کرد، ولی اگر خود مولی تجویز در ترک ننمود، عقل می گوید به جهت اداء حق مولویت، شما ملزم هستید آن را انجام دهید، این استدلال به مولای واجب الطاعه، اختصاص دارد که خداوند متعال است. حال آنکه تقسیم امر به الزامی و غیر الزامی به مولای واجب الطاعه، اختصاصی ندارد، در محاورات عرفیه، حتی جایی که دو نفر باشند یکی در موضع استعلا باشد و امر بکند، همان امر به الزامی و غیر الزامی منقسم می شود، این تقسیم واقعیتی است که در محاورات عرفیه هم وجود دارد حال آنکه استدلال محقق نائینی به مولای حقیقی واجب الطاعه اختصاص دارد.
لذا فرمایش ایشان در مولای حقیقی حرف خوبی است. لکن این انقسام طلب به الزامی و رجحانی، اختصاصی به مولای حقیقی ندارد، و در موالی عرفیه هم وجود دارد، اینکه رعیتی از خان بترسد، ربطی به حکم عقل و حق مولویت ندارد بلکه منشأش ترس است که یک چیز غریزی است. نه عقلی، حتی در حیوانات هم وجود دارد، اگر حیوانی راه انسان را ببندد انسان راهش را عوض می کند، این ترس منشأش حکم عقل نیست بلکه غریزه است و ربطی به وجوب طاعت مولی ندارد، لذا مبنای ایشان واقعا متزلزل است، حکم عقلا هم به الزام در بسیاری از اوامر عرفیه از بابت ترس است نه از بابت حکم عقل به وجوب الطاعه، ما اینجا دو حکم عقل داریم، حکم عقل به وجوب دفع ضرر محتمل، غیر از حکم به وجوب اداء مولویت است. حکم عقل به اداء حق مولویت، به خاطر ترس نیست بلکه به خاطر شکر منعم است. به خلاف حکم عقل، به وجوب دفع ضرر محتمل، که منشأ آن ترس است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo