< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

1400/09/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصول عملیه/ اصاله البرائه/ استدلال به روایات/ احادیث اصاله الحل

روایت معاویه بن عمار

معاویۀ بن عمار این روایت را مرسله نقل کرده است:

«وعن اليقطيني ، عن صفوان ، عن معاوية بن عمّار ، عن رجل من أصحابنا» چون نفر آخر معیّن نشده، روایت مرسله می باشد. «قال: كنت عند أبي جعفر (ع)، فسأله رجل عن الجبن؟ فقال أبو جعفر(ع): إنّه لطعام يعجبني، فسأخبرك عن الجبن وغيره، كلُّ شيء فيه الحلال والحرام فهو لك حلال، حتّى تعرف الحرام، فتدعه بعين»[1]

به لحاظ متن عین حدیث عبد الله بن سلیمان است و احتمال دارد معاویۀ بن عمار اصلا از خود عبد الله بن سلیمان نقل کرده باشد، پس این روایت هم مانند روایت قبل اختصاص به شبهات موضوعیه دارد.

حدیث عبد الله بن سنان

«محمّد بن علي بن الحسين بإسناده عن الحسن بن محبوب عن عبد الله بن سنان، عن أبي عبد الله(ع) قال: كل شيء فيه حلال وحرام فهو لك حلال أبداً حتّى تعرف الحرام منه بعينه فتدعه»[2]

این روایت هم اختصاص به شبهات موضوعیه دارد؛ زیرا تعبیر «منه بعينه» قابل تطبیق بر شبهات حکمیه نیست. به عنوان مثال ما جنس خرگوش را می شناسیم، خوب یا بعینه حلال است یا بعینه حرام است. پس اینکه حلال باشد تا حرام را از آن بشناسیم در مورد آن قابل تطبیق نیست. در حالی که شبهات موضوعیه چنین نیستند؛ زیرا در این شبهات موضوع مجهول است و مثلا نمی دانیم این مایع آب یا خمر است. یا آن گوشت از غنم یا خنزیر است.، خوب در این موارد می توان تعبیر کرد که حلال است تا حرامش را به طور مشخص بشناسی. پس «تعرف الحرام منه بعینه» در موضوعات قابل تطبیق است.

(البته لازم به ذکر است که مثال به گوشت تسامحی و محل مناقشه است؛ زیرا مجرای اصاله عدم التذکیه است و گوشت مشکوک، حرام است)

حدیث مسعده بن صدقۀ

«عن علي بن إبراهيم، عن هارون بن مسلم، عن مسعدة بن صدقة» سند خوب است. البته خود مسعدۀ بن صدقه توثیق صریح ندارد، لکن جزو اسناد تفسیر قمی است و مشایخ ثقات هم از او نقل حدیث کرده اند؛ لذا مؤیداتی دارد.

«عن أبي عبد الله(ع) قال: سمعته يقول: كل شيء هو لك حلال حتى تعلم أنه حرام بعينه فتدعه من قبل نفسك» یعنی هرگاه یقین به حرمت پیدا کردی خودت رهایش می کنی اما تا یقین نداری حلال است. فقه الحدیث این روایت قدری مشکل است و فقرات آن را کم کم باید توضیح بدهیم.

«وذلك مثل الثوب يكون عليك قد اشتريته وهو سرقة» شیئ مشکوک مانند همین پیراهنی که به تن داری شاید در اصل دزدی باشد؟ این احتمال وجود دارد پس چطور به این احتمال اعتنا نمی کنی؟ «أو المملوك عندك ولعلّه حرّ قد باع نفسه أو خدع فبيع قهراً» یا اینکه از بازار نخّاسها (برده فروشان) و برده ای می خری حال آنکه ممکن است حر بوده و قهراً او را برده کرده باشند؟ خوب این برده در واقع حر است و خرید و فروش آن حرام است. در زمان استعمار برده داری هم اینگونه بوده و با نیرنگ یا اجبار از افریقا با کشتی اینها را به اروپا می بردند که در اسلام این هیچ توجیهی ندارد. تنها نوع برده داری در اسلام اسیران جنگی هستند که اگر رها می‌شدند دوباره به کفر خود باز می گشتند و ای بسا دوباره به جنگ مسلمین می آمدند، چاره ای نبود جز اینکه به خانه های مسلمین بروند و کم کم تربیت بشوند، اگر از اول نمی آمدند به جنگ مسلمین کسی با آنها کاری نداشت. اینها کافر و محارب بودند و این راه حلی بود برای اینکه این فتنه تمام بشود و الان هم موضوعش منتفی شده چون دیگر جنگی وجود ندارد «أو امرأة تحتك وهي أُختك أو رضيعتك» همسر تو ممکن است در واقع خواهر نسبی یا خواهر رضاعی تو بوده باشد و تو ندانی؟ چطور به صحّت عقد نکاح می توان اعتماد کرد؟ در زمان قدیم هم مواردی داشته که دختری را دست مرضعه می‌دادند و پدر و مادرش می مردند و مرضعه او را بزرگ می کرد و شوهر می‌داد و اصلا نمی گفت که این دختر نسبی او نیست، یا موارد مشابه «والأشياء كلّها على هذا حتّى يستبين لك غير ذلك ، أو تقوم به البيّنة» همه اشیاء مبنی بر حلیت هستند و وقتی شک داری و نمیدانی بنا بر حلال بودن بگذار مگر اینکه خلافش را بفهمی و علم وجدانی به خلاف پیدا بکنی «أو تقوم به البيّنة» یا اینکه بینه بر آن قائم بشود و دو شاهد عادل بگویند مثلا این زن، خواهر رضاعی توست یا موارد دیگر. [3]

اما این حدیث هم مانند احادیث قبل اختصاص به شبهات موضوعیه دارد.

اولا از جهت «بعينه» که در روایات دیگر هم بود.

ثانیا از جهت این‌که همه مثالهایی که حضرت زده اند، شبهات موضوعیه است.

ثالثا از جهت این‌که «أو تقوم به البيّنة» نمی تواند بر شبهات حکمیه منطبق شود و اختصاص به موضوعات دارد؛ زیرا علی المشهور احکام نیاز به دو شاهد عادل ندارند بلکه با خبر ثقه و عدل واحد هم ثابت می شوند. در حالی که در روایت فرموده یا علم وجدانی یا بینه داشته باشی. پس معلوم می شود مقصود شبهه حکمیه نیست و شبهه موضوعیه مقصود است و این قرینه خیلی قوی یی هم هست.

عدم تطبیق روایت بر اصاله الحل

مطلب دیگر اینکه مثال‌هایی که حضرت فرمودند مانند احتمال دزدی بودن پیراهن، نشان می دهد مقصود از حلیت، اصالة الحل اصطلاحی هم نیست؛ زیرا در مورد پیراهن ما اماره سوق المسلمین را داریم و اصاله الحل محکوم آن اماره است. یعنی همین که از سوق المسلمین خرید کرده؛ خودش اماره است بر اینکه پیراهن دزدی نیست و این اماره حاکم بر اصل عملی است. در مورد عبد هم دقیقا همین اماره سوق المسلمین می آید و اصاله الحل اصطلاحی دیگر معنا ندارد. اما مثال سوم در مورد همسر که احتمال رضیعه بودن یا اخت بودن را حضرت مطرح فرموده‌اند، باز ما استصحاب را داریم، استصحاب عدم نسبت به رضاع که حادثِ مسبوق به عدم است.

بنابراین اصل روایت هم به معنای اصالة الحل اصطلاحی نیست بلکه مشیر به حلیّت منتزعه از امارات مختلفه است؛ لذا ازین جهت هم نمی تواند به درد ما بخورد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo