< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

1400/09/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصول عملیه/ اصاله البرائه/ استدلال به روایات/ حدیث اطلاق

دلالت حدیث اطلاق و تقدم آن بر ادله احتیاط

بحث ما در مرسله صدوق بود «کلُّ شیئٍ مطلق حتی یرد فیه نهیٌ»[1] و گفتیم که شیخ فرموده[2] این اظهر الادله است، زیرا اولا دلالت حدیث را کامل دانسته ثانیا تمام هم و غم شیخ این است که دلیل بتواند در برابر ادله احتیاط مقاومت بکند، این حدیث ظاهرا دلالت کاملی دارد زیرا مراد از «یرد فیه نهیٌ» این نیست که حتی نهی به عنوان احتیاط، بلکه مراد از نهی، نهیِ بخصوص عنوان آن شیئ است.

اگر گفتیم که مراد از «یرد فیه نهیٌ» اعم است و حتی نهی از ترک احتیاط، در این صورت ادله احتیاط حاکم می شدند، زیرا آنها هم نهی از ترک احتیاط هستند، در این صورت حدیث اطلاق دیگر نمی تواند دلیل برائت باشد زیرا محکوم ادله احتیاط میشود. اما ظاهر حدیث اطلاق نهی به عنوان اولی است، در این صورت با ادله احتیاط تقابل کرده و مقدم میشود زیرا حدیث اطلاق اخص است و اختصاص به شبهات تحریمیه دارد حال آنکه ادله احتیاط اعم از شبهات وجوبیه و تحریمیه است.

در سایر ادله برائت گفتیم که اخص هستند چون شبهات قبل الفحص و شبهات مقرون به علم اجمالی را نمی گیرند و ازین جهت تقدم بر ادله احتیاط پیدا می کنند، اما در حدیث اطلاق چیز واضحتری وجود دارد و آن اینکه حدیث اطلاق علاوه بر موارد مذکور اختصاص به شبهات تحریمیه دارد و از این جهت اخص از ادله احتیاط است، لذا احتمال می دهیم شیخ ناظر به این مطالب بوده که حدیث اطلاق را اظهر الادله دانسته است.

ایراد محقق خراسانی به دلالت حدیث

می فرماید[3] مراد از «یرد فیه نهی» اصل جعل و انشاء نهی از خود پیامبر(ص) است نه وصول آن به مکلف، لذا هیچ ربطی به اصاله البرائه ندارد.

اگر بخواهیم حدیث دلالت بر برائت پیدا بکند باید بگوییم «مطلق» به معنای اباحه ظاهریه است و ورود به معنای وصول نهی و رسیدن نهی به مکلف است، در این صورت دلالت بر برائت پیدا می کند، پس «کل شیئ مطلق» یعنی اباحه ظاهریه و «یرد فیه نهیٌ» به معنای وصول نهی است و غایت اباحه ظاهریه است. شیخ باید اینگونه معنی بکند تا حدیث دلالت بر برائت پیدا بکند.

اما آخوند می گوید «کل شیئ مطلق» مراد اباحه واقعیه است و «یرد فیه نهی» به معنی صدور نهی از شارع مقدس است، هر چیزی که حرام است تا زمانی که حرمتش تشریع نشده مباح است، پس این حدیث مربوط به حلیت واقعیه است و مقصود از ورود، اصل إنشاء آن از سوی شارع مقدس است، با این معنی دیگر هیچ ارتباطی به اصاله البرائه ندارد.

بعد می فرماید یک راه حلی دارد و آن این است که اباحه قبل الجعل را به کمک استصحاب درست بکنیم، ما نمی دانیم نهی آمده یا نیامده استصحاب می کنیم عدم النهی را.

بعد جواب می دهند که این با کمک استصحاب است و فایده ندارد مضاف بر اینکه استصحاب همیشه جاری نمی شود و ممکن است مقرون به اشکال بشود مانند تعاقب الحالتین، پس این راه حل هم به درد نمی خورد.

جواب به محقق خراسانی

به نظر ما حق با شیخ است زیرا اگر مراد از حدیث حکم واقعی باشد یعنی معنا این باشد که ؛همه چیز قبل از جعل حرمت، بر حکم اباحه است؛ این توضیح واضحات خواهد بود. یعنی بیان اینکه هر چیزی حلال است تا وقتی که خدا حرامش بکند، لغو است و مانند این است که بگوید «کلُّ شیئ ساکنٌ حتی یتحرّک» یا بگوید «النار حارّۀٌ» یا بگوید «الان اگر روز است دیگر شب نیست» آدم عاقل همچین حرفهایی نمی زند؛ اینکه امام صادق مطلبی را فرموده اند یک غرضی بر آن مترتب است حضرت که نمی خواسته، توضیح واضحات بدهد، لذا مسلماً نمی تواند مراد اباحه واقعیه باشد.

اگر این قضیه در زمان خود پیامبر(ص) بود درست می شد، یعنی مقصود پیامبر نهی از سؤال باشد یعنی دنبال نکنید و همه چیز بر اباحه است، مرتب سوال نکنید که آیا فلان چیز حرام شد یا نه. اگر حرام بود خب حضرت می فرمودند. کاسه داغ تر از آش نشوید. از همین بابت روایت داریم «انما هلک الناس لکثرۀ سؤالهم» مراد از سوال سوالِ از تشریع است، چیزی که حکم اولی اش اباحه است لازم نیست با سوالات متعدد مزاحم حضرت بشوید.

اما این توجیه در مورد حدیث اطلاق جاری نیست؛ زیرا بعد از پیامبر(ص) تشریع تمام شده و ائمه علیهم السلام از پیش خودشان حکمی جعل نمی کرده اند. انشاء و جعل در زمان پیامبر(ص) تمام شده بود و ائمه فقط بیان می کرده اند، لذا تمام روایات اهل بیت(ع) جزو شریعت هستند و صاحب شریعت حضرت رسول صلی الله علیه و آله هستند.

بنابراین راهی برای تایید حرف محقق خراسانی وجود ندارد و برای اینکه روایت توضیح واضحات نباشد، بیان شیخ بیان خیلی خوبی است، لذا مراد از «یرد فیه نهیٌ» یعنی یصِل الیکم و مراد از «کل شیئ مطلق» هم اباحه ظاهریه است، بپس وقتی شک کردی در اینکه فلان چیز حرام است یا نه، باید بنا بر حلیت بگذاری تا نهی به تو واصل بشود و علم به حرمت پیدا بکنی.

در این صورت روایت مانند سایر ادله برائت می شود، مانند «رفع ما لا یعلمون» و مانند حدیث حل می شود و قابل استدلال بر برائت می شود.

تفسیر محقق نائینی از حدیث اطلاق و نقد آن

محقق نائینی[4] اینجا یک حاشیه ای دارد، ایشان به نوعی مؤید آخوند شده و «یرد فیه نهیٌ» را به معنای ورود واقعی و جعل حرمت گرفته لکن با این تفاوت که «مطلق» را به معنای لا حرجیّت عقلیه قبل التشریع گرفته است، آن موقع که هنوز اسلامی نبوده و پیامبر(ص) مبعوث نشده بودند احکام یک لا حرجیّت عقلی داشته اند، این «کل شیئ مطلق» اشاره به همان لا حرجیت دارد.

ما می گوییم که بله، قبل از بعثت همه چیز به دلیل همین لا حرجیت مباح بود، اما بعد از بعثت پیامبر اکرم اسلام صلی الله علیه و آله دوره این لا حرجیّت تمام شد. ابتدا پیامبر(ص) امر به توحید نمودند: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» خب حالا مکلفین گفتند «لا اله الا الله» تکلیف بقیه احکام چه می شود؟ در ابتدا سایر احکام مباح بوده اند حتی نماز و روزه هم نداشتند تا اینکه به تدریج تشریع شدند، لکن دلیل این اباحه دیگر لا حرجیّت قبل التشریع نیست؛ زیرا دوران لا حرجیّت عقلیه با بعثت پیامبر(ص) تمام شد و این اباحه قبل از تشریع حکم اباحه شرعی و دینی بوده و منسوب به پیامبر(ص) و دین بوده است و با لا حرجیّت عقلیه تفاوت دارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo