< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

1400/09/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصول عملیه/ اصاله البرائه/ استدلال به روایات/ حدیث حجب

جریان حدیث رفع در احکام غیر الزامیه

آیا حدیث رفع شامل احکام غیر الزامیه هم می شود یا نه؟ نسبت به اباحه که معنا ندارد؛ چون اگر اباحه رفع بشود، باز حکمی که جای او می آید همان اباحه است. اما نسبت به استحباب و کراهت چطور؟ اگر شک در استحباب کردیم و نمی‌دانیم فلان عمل مستحب هست یا خیر؟ مکروه هست یا خیر؟ جریان برائت عقلیه که معنی ندارد؛ زیرا قبح عقاب بلا بیان است و عقاب در استحباب و کراهت معنی ندارد. اما برائت شرعیه چطور؟

جریان حدیث رفع در مکروهات

در کراهت ظاهر مطلب این است که شمولش اشکالی ندارد؛ زیرا کراهت کلفتی است و اشکالی ندارد که به واسطه حدیث رفع این کلفت مرتفع بشود. [مفاد] کراهت طلب الترک مع الرخصۀ فی الفعل است یا منع من الفعل مع الرخصۀ است. خوب اگر انجام بشود عذابی ندارد ولی بالاخره مولی ترک را طلب کرده و همین طلب به هر حال کلفت و ثقلی دارد. پس اشکالی ندارد که بگوییم «رفع ما لا یعلمون» شاملش می شود؛چون «ما لا یعلمون» اطلاق دارد که هر چیزی که ثقلی بر گردن مکلف دارد را شامل می شود، ثقل هم مراتب دارد. ثقل حرمت، أشد است و ثقل کراهت خفیف است. اما به هر حال در کراهت هم ثقل هست و مانعی ندارد که بگوییم اطلاق «ما لا یعلمون» کراهت مشکوکه را هم در بر می گیرد.

فقط یک مسئله ای که باید حل بشود این است که در حدیث رفع از زبان شیخ(ره) گفتیم که مرجع حدیث رفع، رفعِ ایجاب احتیاط است. خوب در کراهت که ایجاب الاحتیاط نداریم، چون عقاب مقطوع العدم است. اصلا تنجزی وجود ندارد تا نسبت به آن احتیاط وضع بشود. پس رفع ایجاب احتیاط، اختصاص به احکام الزامیه دارد. اما به هر حال اگر عملی مکروه باشد یک حزازت و آثاری دارد که ارتکاب آن موجب تنزل انسان از قرب الی الله است و اینها همه کلفت هستند، پس اشکالی ندارد که بگوییم اطلاق حدیث رفع شامل اینها هم می شود. (از جهت کلفتی که در استحباب و کراهت هست.) از یک بابت چون نوعی تکلیف هستند کلفتی دارند و این خودش باری است و از طرف دیگر تبعات دارند چون کراهت انسان را از ساحت قدس الهی دور می کند، پس هرچند عذاب ندارد اما آثار منفی دارد، لذا حدیث رفع می گوید ما این کلفت‌ها را برداشتیم.

جریان حدیث رفع در مستحبات

اما ببینیم شمول حدیث رفع نسبت به استحباب چطور است؟ استحباب هم مانند وجوب طلب است اما طلبی که به منظور از آن ثواب است که اگر انجام بشود ثواب دارد و اگر نشود چیزی از انسان کم نمی شود، لذا شمول حدیث رفع نسبت به استحباب مشکل است چون ثقلی در آن متصوَّر نیست، کلفت زائده ای در آن نیست لذا در شمول حدیث رفع نسبت به آن تردید شده است.

البته برخی تفصیل داده اند، یک بار انسان در استحباب استقلالی یک عملی شک می کند، مثلا شک می کند فلان دعا مستحب هست یا نه؟ خوب اینجا مسئله ثواب مطرح است و ثواب ثقلی حساب نمی شود. اما اگر شک در قیود عمل مستحبی کرد، باز دو حالت دارد، تارۀً قیود مشکوکه احتمال دخالت در صحت عمل دارند که اتیان نشوند عمل باطل می شود و اُخری مکلف شک در قیدی کرده که صحّت عمل مستحبی منوط به آن است. خوب در فرضی که مکلف شک در این قیود کرد، اگر این قید دخالت در ثواب داشته باشد یعنی ممکن است اگر اتیان بشود عمل ثواب بیشتری داشته باشد باز هم جریان حدیث رفع نسبت به آن مشکل است. اما اگر شک در قیدی که (بر فرض مقیَّد بودن) اگر آن قید آورده نشود عمل باطل می شود این هم نوعی کلفت است، لذا اگر صحّت عمل مستحبی مقید شده باشد یا اینکه محتمل المانعیّۀ باشد جریان حدیث رفع اشکالی ندارد. مثلا اگر شک کردیم که آیا غسل جمعه مقید به این است که صبح جمعه باشد یا اینکه اگر بعد از ظهر جمعه هم باشد اشکالی ندارد؟ در اینجا حدیث رفع نسبت به این قید زائده جاری می شود.

اما بحث ایجاب احتیاط در مستجحبات و مکروهات معنی ندارد.

حدیث حجب

«أحمد بن محمّد بن يحيى ، عن أبيه ، عن أحمد بن محمّد بن عيسى ، عن ابن فضّال ، عن داود بن فرقد ، عن أبي الحسن زكريّا بن يحيى ، عن أبي عبد الله (عليه السلام) : قال : ما حجب الله علمه عن العباد ، فهو موضوع عنهم»[1]

احمد بن محمد بن یحیی العطار را هم که گفتیم ثقه است عمده به خاطر توثیق ابن نوح که بحثش گذشت، پدرشان هم از اعاظم است، احمد بن محمد بن عیسی هم از اعاظم بوده، ابن فضال هم ثقه است البته احتمال فطحی بودن هست اما روی هم رفته اشخاص جلیل القدری بوده اند دوازده امامی هم بوده اند لکن عبد الله افطح را هم قبول داشته اند، داوود بن فرقد هم از اجله ثقات است و ایشان از زکریا بن یحیی.

ما در رجال چند زکریا بن یحیی داریم که اینجا انصراف به الواسطی است چون اعلام گفته اند که داوود بن فرقد از واسطی نقل روایت می کرده است و الواسطی هم ثقه است.

پس روی هم رفته سند خیلی خوب است.

ایراد شیخ به حدیث حجب

شیخ می گوید «ما حجب الله علمه عن العباد» یک چیزی است مرادف «اُسکتوا عما سکت الله عنه» یعنی یک حکمی که اصلا خداوند آن را وحی نکرده است و در لوح محفوظ مانده است و به مرحله فعلیت نرسیده است، پس چرا جعل شده؟ به خاطر یک مصلحتی که در جعلش بوده اما در وحی و فعلیت آن نبوده است (مثلا در زمان امام زمان به فعلیت برسد) پس این روایت مانند «اُسکتوا عما سکت الله عنه» یعنی چیزی را که خداوند بیان نکرده شما هم دنبال نکنید.

در مورد حج روایتی داریم که پیامبر صلّی الله علیه و آله وجوب حج را برای مستطیع بیان فرمودند یک نفر پرسید یا رسول الله «أفی کلِّ عامٍ مرۀً؟» حضرت فرمودند این چه سوال بی موردی است «لو قلبتُ نعم لوجب علیکم فی کل سنۀ» اگر بگویم آری هر رسال باید بیایید حج، چرا سوال می کنید که سخت بشود.

در قضیه بنی اسراییل هم مسئله همین بود «وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ»[2] بعد پرسیدند این بقره چه رنگ باشد؟ بعد پرسیدند سنش چه قدر باشد؟ هی سوالهای بی مورد که باعث می شد تکلیفشان سخت تر بشود، امام باقر علیه السلام فرمودند آن موقع که خداوند فرمود گاوی بکشید هر گاوی را می کشتند کافی بود و هیچ قید دیگری نداشت، این قیود را خودشان با دست خودشان درست کردند؛ این سوالات هم فضولی بود و این قیود هم تنبیهی بوده است.

در هر حال شیخ اینگونه حدیث را معنی کرده که مربوط به بحث برائت نیست، بحث برائت شک در حکمیاست که به مرحله فعلیت رسیدذه اما ما اطلاع نداریم نه اینکه خداوند بیانش نکرده باشد حال آنکه حدیث حجب در مورد حکمی است که به فعلیت نرسیده است، لذا ربطی به بحث برائت ندارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo