درس خارج فقه استاد موسوی جزایری
99/09/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: نجاست کافر/انواع اعیان نجسه/احکام آبها/کتاب الطهارة؛
انواع و اقسام کافر
گفتیم که بر انواع و اقسام کافر، ادله ای داریم. یک قسم از کفار، مشرکین و قسم دیگر بدتر از مشرکین یعنی منکرین الوهیت هستند. در قرآن کریم می فرماید: ﴿وَقَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُم بِذَٰلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ﴾[1]
به این اشخاص، مادیون و به استناد این آیه، دهریون هم می گویند. اصناف دیگری هم هستند که بعدا بررسی می کنیم.
دلایل نجاست کفار
دلیل نجاست کفار آیه شریفه ای است که می فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَٰذَا﴾[2]
کفر، ضد اسلام و اسلام شهادت بر"لا اله الا الله"و" محمد رسول الله" است. دلالت مطابقی آن بر توحید در برابر شرک است، نه بر وجود خدا در مقابل عدم. لکن به دلالت التزامیه چنین دلالتی هم دارد. "لا اله الا الله" یعنی خدا وجود دارد. بنابراین دلالت اصل اعتقاد به خدا دارد و اینکه شریکی برای او نیست.
حکم منکر ضروری دین
کسی که ضرورتی را منکر شود، اگر انکار او دلالت التزامیه واضحی بر انکار رسالت داشته باشد، مسلما منکر رسالت نیز هست. در انکار رسالت فرقی میان دلالت مطابقی و دلالت التزامی نیست. البته او باید این را بداند و انکارش هم دلالت بر آن داشته باشد. همیشه ممکن است که این طور نباشد و این امر موردیست.
اما بحث در صورتی است که در عین اینکه شخص منکر ضروریست، کلامش دلالتی بر انکار رسالت نداشته باشد؛ مثلا منکر ضروری، شخص عوامیست که ضروری را منکر شده ولی قصد انکار رسالت را ندارد و ما از کلامش این را میفهمیم. در این مورد، از جهت دلالت روایت، اشکال وجود دارد.
یکی از این روایات، روایت عبدالرحیم القصير است. وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحِيمِ الْقَصِيرِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ أَنَّهُ كَتَبَ إِلَيْهِ مَعَ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ أَعْيَنَ ... وَ لَا يُخْرِجُهُ إِلَى الْكُفْرِ إِلَّا الْجُحُودُ وَ الِاسْتِحْلَالُ أَنْ يَقُولَ لِلْحَلَالِ هَذَا حَرَامٌ وَ لِلْحَرَامِ هَذَا حَلَالٌ وَ دَانَ بِذَلِكَ فَعِنْدَهَا يَكُونُ خَارِجاً مِنَ الْإِسْلَامِ وَ الْإِيمَانِ وَ دَاخِلًا فِي الْكُفْرِ الْحَدِيثَ. [3]
این روایت صریح است. طبق این روایت نفس انکار ضروری، منشا کفر قرار میگیرد.
اما اشکال این روایت از باب سند است. عبدالرحيم القصیر، توثیقی ندارد و وثاقتش فقط مستند به روایت مشایخ ثقات از اوست. مشایخ ثقات، احمد بن ابی نصر البزنطی و ابن ابی عمیر و صفوان بن یحیی هستند.
در این بحث ما قائل به تفصیل هستیم. هرچند ما نقل اصحاب اجماع را دلیل اعتبار راوی نمیدانیم، ولی به نقل مشایخ ثقات اعتنا میکنیم.
البته ما راه حل دیگری پیدا کردیم که واضحتر است. صحیحه عبدالله بن سنان هم این مضمون را به نحوی بیان میکند. وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع ... فَقَالَ مَنِ ارْتَكَبَ كَبِيرَةً مِنَ الْكَبَائِرِ فَزَعَمَ أَنَّهَا حَلَالٌ أَخْرَجَهُ ذَلِكَ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ عُذِّبَ أَشَدَّ الْعَذَابِ ...[4]
اين روایت صحیح بوده و دلالتش واضح است.
اما اصل مطلب، درباره این است که دلیل بر نجاست کافر، چه مشرک و چه منکر باری تعالی باشد، چیست؟ منکر ضروری هم که با این روایات ملحق شده است.
آیه شریفه می فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَٰذَا﴾[5]
وقتی که مشرکین، نجس شدند، منکرین به طریق اولی نجس خواهند بود؛ زیرا وضعشان به مراتب از بدتر مشرکین است. مشرک قائل به خداست؛ ولی او را دارای شریک میداند. مضاف به اینکه عدم قول به فصل و اجماع را داریم. همچنین ضرورت مسلمین بر این است که اگر مشرکین نجسند، به طریق اولی مادیین هم نجس هستند.
مناقشه در استدلال به آیه و جواب آن
در مناقشهای گفته شده شده: این آیه ظهوری در مصطلح شرعی نجاست ندارد و شاید مراد از نجس، قذارت عرفیه باشد؛ چراکه کفار تکوینا کثیف و آلوده هستند. در جواب میگوییم، این حرف خلاف ظاهر آیه است؛ خصوصا وقتی که مولا آن را در مقام شارعیت، اصطلاحی به کار میبرد. لذا شکی در ظهور در اصطلاح شرعی باقی نمیماند. وقتی کسی لفظی را خودش از معنای عرفی به اصطلاح شرعی نقل داده -حداقل- در کلمات خودش مطابق آن نقل حرف میزند؛ مثلا اگر صلاة را به نماز نقل داده، وقتی خودش این لفظ را به کار میبرد، بیانش ظهور در نماز دارد. مورد ما هم همینطور است. تصحیح شد
بعضی با غفلت از حقیقت حال، گفتهاند: نجاسات و طهارات و احکامشان به تدریج، جعل شده و چه بسا در هنگام نزول آیه، هنوز این اصطلاح وجود نداشت. ما جواب دادهایم که این بیان، بسیار عجیب و بدون مطالعه است؛ زیرا آیه شریفه در سوره توبه آمده که در سال نهم هجری -یعنی یک سال قبل از وفات پیامبر(ص)- نازل شد و آیاتش را امیرالمؤمنین(ع) برای مشرکین خواند. اگر تشریع تا آن زمان انجام نشده بود، پس چه موقع واقع شد؟ لذا این بیان، محتمل نیست و در سال نهم حتما این اصطلاحات مستقر بوده است.
الحاق مادیین به وسیله اولویت است. اما الحاق منکر رسالت به اجماع و عدم قول به فصل از این جهت است که پیامبر(ص) اسلام اشخاصی که اظهار اسلام میکردند را نمیپذیرفت مگر اینکه بگویند: "لا اله الا الله و محمد رسول الله". اگر "محمد رسول الله" را نمی گفتند، مسلمان نبودند و معامله کافر با آنها می شد و این از تواریخ و سیره مبارکه نبی اکرم(ص) مسلّم است.
همچنین اگر اشکال شود که هرچند مسلمان نیستند، اما دلیلی بر نجاست وجود ندارد، خواهیم گفت: با کسی که مسلمان نیست، معامله کافر میشود و لذا نجسند. احتمال عدم نجاست، احتمالی بسیار ضعیف و غیر قابل اعتناست.
بحثی راجع به نجاست اهل کتاب
در اینجا بحثی راجع به اهل کتاب پیش میآید که منکر رسالت پیامبر اسلامند. قاعده عامه این است که منکر رسالت، نجس است. اما اهل کتاب به صورت تخصیص خارج شده و حکم به طهارتشان میشود. افراد زیادی خدا را قبول دارند، ولی اهل کتاب نیستند و منکر رسالت شدهاند. اینها داخل در قاعده عامه بوده و نجس هستند. یکی از نمونههای مرتدین، مسیلمه کذاب است. ایشان در عین اعتقاد به خدا، منکر پیامبر(ص) شدند. مسلمانان بعد از وفات پیامبر(ص) با آنها جنگیدند و شکستشان دادند.
قول به نجاست اهل کتاب میان فقها مشهور است. اولین کسی از معاصرین که به استناد روایات، قائل به طهارت شد، مرحوم سید محسن حکیم بود. البته حضرت امام[6] و مرحوم خویی[7] احتیاط واجب دارند.
دو دسته روایت در مورد طهارت و نجاست اهل کتاب
روایات دو طائفه هستند؛ یک طائفه، بر نجاست و طائفه دیگر بر طهارت دلالت دارند.
روایات دال بر نجاست اهل کتاب
روایت اول صحیحه سعید الاعرج است. مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ سَعِيدٍ الْأَعْرَجِ (این روایت در اعلی مراتب صحت است؛ مگر اینکه آن را به خاطر ابراهیم بن هاشم، حسنه یا صحیحه بدانیم. لکن به نظر ما ارجح صحیحه بودن آن است.) قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ سُؤْرِ الْيَهُودِيِّ- وَ النَّصْرَانِيِّ فَقَالَ لَا.[8]
این فرمایش امام(ع) به خاطر نجاست است.
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ (روایت در اوج صحت است) ولیقَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ آنِيَةِ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ الْمَجُوسِ- فَقَالَ لَا تَأْكُلُوا فِي آنِيَتِهِمْ وَ لَا مِنْ طَعَامِهِمُ الَّذِي يَطْبُخُونَ وَ لَا فِي آنِيَتِهِمُ الَّتِي يَشْرَبُونَ فِيهَا الْخَمْرَ.[9]
اين روایت ظهوری در نجاست دارد. البته "فیها الخمر" مقداری از ظهور روایت میکاهد؛ زیرا به واسطه این عبارت در نجاست عرضیه ظهور پیدا میکند. اما تقیید به "طعامهم الذی یطبخون"، به خاطر انتقال رطوبت است که سبب حصول نجاست است. لکن وقتی آن را از بازار بخرند، حکم به نجاست نمیشود؛ چون ممکن است در ظرفی بوده و به دستشان نخورده باشد. لذا آن را مقید به طبخ نموده است.
وَ عَنْ حُمَيْدِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ وُهَيْبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع فِي مُصَافَحَةِ الْمُسْلِمِ الْيَهُودِيَّ وَ النَّصْرَانِيَّ- قَالَ مِنْ وَرَاءِ الثَّوْبِ (با یهودی و نصرانی از پشت لباس مصافحه کن) فَإِنْ صَافَحَكَ بِيَدِهِ فَاغْسِلْ يَدَكَ.[10] ( امر به غسل برای نجاست آنان است).
سند این روایت هم معتبر است. البته حسن ابن محمد ابهام دارد. لکن ما با قرائن موجود ترجیح دادیم که ایشان حسن بن محمد بن سماعه باشد که ثقه است. به این کار، تمییز مشترکات میگویند.
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ أَنَّهُ سَأَلَ أَخَاهُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع عَنِ النَّصْرَانِيِّ- يَغْتَسِلُ مَعَ الْمُسْلِمِ فِي الْحَمَّامِ قَالَ إِذَا عَلِمَ أَنَّهُ نَصْرَانِيٌّ اغْتَسَلَ بِغَيْرِ مَاءِ الْحَمَّامِ إِلَّا أَنْ يَغْتَسِلَ وَحْدَهُ عَلَى الْحَوْضِ فَيَغْسِلُهُ ثُمَّ يَغْتَسِلُ وَ سَأَلَهُ عَنِ الْيَهُودِيِّ وَ النَّصْرَانِيِّ يُدْخِلُ يَدَهُ فِي الْمَاءِ أَ يَتَوَضَّأُ مِنْهُ لِلصَّلَاةِ قَالَ لَا إِلَّا أَنْ يُضْطَرَّ إِلَيْهِ.[11]
از امام(ع) درباره نصرانی و مسلمانی که باهم در حمام هستند، سوال شد. حضرت(ع) فرمود: اگر آن مسلمان، شک دارد، اصالة الطاهرة جاری است. ولی اگر بداند که طرف مقابل، نصرانیست، باید با غیر آب حمام، غسل کند. در حمامهای آن زمان حوزهای کوچکی متصل به خزانه وجود داشت. حضرت(ع) میفرماید: شراکت ایشان در یک آب جایز نیست. لذا باید رها کند تا نصرانی کارش را تمام کند و برود؛ بعد اطراف حوض را آب کشی کرده و حمام نماید.
این روایت هم دال بر نجاست بود.
روایات دال بر طهارت اهل کتاب
یکی از روایات طائفه دوم صحیحه عیص بن قاسم است. مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ مُؤَاكَلَةِ الْيَهُودِيِّ- وَ النَّصْرَانِيِّ وَ الْمَجُوسِيِّ- فَقَالَ إِذَا كَانَ مِنْ طَعَامِكَ وَ تَوَضَّأَ فَلَا بَأْسَ.[12]
مواکله به معنای هم غذا شدن است. حضرت(ع) میفرماید: اگر این طعام، طعام خودت است -نه طعام آنها- و آن یهودی -یا نصرانی یا مجوسی- وضو بگیرد، اشکال ندارد که با او هم غذا شوی.
اگر نصرانی، یهودی و مجوسی، نجس باشند با هزار بار آبکشی طاهر نمیشوند. پس دلیل کلام حضرت(ع) که فرمود: "اگر وضو بگیرد، اشکال ندارد" از باب نجاست عرضیه است و نشان میدهد که این نجاست، ذاتی نیست. معنای "توضأ" اعم است و مقصود در اینجا شستن است.
سند روایت هم خیلی خوب است.
وَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا تَقُولُ فِي طَعَامِ أَهْلِ الْكِتَابِ- فَقَالَ لَا تَأْكُلْهُ ثُمَّ سَكَتَ هُنَيْئَةً ثُمَّ قَالَ لَا تَأْكُلْهُ ثُمَّ سَكَتَ هُنَيْئَةً ثُمَّ قَالَ لَا تَأْكُلْهُ وَ لَا تَتْرُكْهُ تَقُولُ إِنَّهُ حَرَامٌ وَ لَكِنْ تَتْرُكُهُ تَتَنَزَّهُ عَنْهُ إِنَّ فِي آنِيَتِهِمُ الْخَمْرَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ.[13]
"تتنزه" یعنی مکروه است. بعد حضرت(ع) نجاست را به نجاست عرضیه مستند کرد و فرمود: از باب اینکه خنزیر و خمر میخورند، احتیاط کن؛ یعنی نجاست آنها، ذاتیه نیست.
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ الْمَدَائِنِيِّ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ هَلْ يَتَوَضَّأُ مِنْ كُوزِ أَوْ إِنَاءِ غَيْرِهِ إِذَا شَرِبَ مِنْهُ عَلَى أَنَّهُ يَهُودِيٌّ فَقَالَ نَعَمْ فَقُلْتُ مِنْ ذَلِكَ الْمَاءِ الَّذِي شَرِبَ مِنْهُ قَالَ نَعَمْ.[14]
سوال شد که از کوزه مشترک بین خودش و یهودی، میتواند بنوشد؟ حضرت(ع) فرمود: بله میتواند.
این روایت به دو یا سه جهت، موثقه است. عمار، ابن فضال و ظاهراً عمرو بن سعید، فطحی هستند.
روایت بعد، صحیحه ابراهیم بن ابی محمود است. قلت للرضا علیه السلام: الخیاط او القصار یکون یهودیا او نصرانیا و ان تعلم انه يبول و لا یتوضا. ما تقول فی عمله؟ قال لا باس. [15]
حضرت(ع) فرمود: اشکالی ندارد. در خیاط ممکن است احتمال وجود رطوبت را منتفی بدانیم. ولی کار رختشو حتما همراه با رطوبت است.
وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مَحْمُودٍ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا ع الْجَارِيَةُ النَّصْرَانِيَّةُ تَخْدُمُكَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا نَصْرَانِيَّةٌ لَا تَتَوَضَّأُ وَ لَا تَغْتَسِلُ مِنْ جَنَابَةٍ قَالَ لَا بَأْسَ تَغْسِلُ يَدَيْهَا.[16]
حضرت(ع) فرمود: دستانش را که شست، کافیست؛ یعنی نجاست ذاتیه ندارد.
صحیحه علی بن جعفر و غیر آن هم بر این مطلب دلالت دارند.
نتیجه نهایی در محل بحث
در آخر هم گفتهایم: روایات طهارت بر حسب صناعت اصولی، مقدم هستند؛ چون نص در عدم نجاست هستند.
اما روایات قول به نجاست، قابل حمل بر کراهتند. اگر بگوییم: اهل کتاب نجسند، روایات طهارت ساقط میشوند. وقتی چیزی نجس باشد، روایات دال بر طهارت محملی نخواهند داشت و باید آنها را ساقط دانست. اما اگر قائل به طهارت اهل کتاب شویم، روایات دال بر نجاست، حمل بر کراهت میشوند.
البته علما به هر دو دسته، عمل کرده و از هیچکدام اعراض ننمودهاند. ولی قول مشهور روایات نجاست را ترجیح دادهاست. اگر قائلین به مشهور، روایات دال بر طهارت را حجت نمیدانستند، میشد بگوییم که از این طائفه اعراض نمودهاند. ولی ایشان روایات طهارت را هم حجت میدانند و به نحوی بین آنها جمع کرده و قائل به ترجیح هستند. این، به معنای اعراض نیست.