درس خارج فقه استاد موسوی جزایری
99/08/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: استدلالات ولایت فقیه/بحث ولایت فقیه/تقلید در فروع دین/کتاب الاجتهاد و التقلید؛
وثاقت علی بن ابی حمزه بطائنیبحث سندی ما به توثیق علی بن ابی حمزه بطائنی رسید.
مرحوم شیخ درباره ایشان میگوید: "عملت الطائفه بروایات هذا الرجل". این کلام، حاکم بر تمام نظرات گذشته است. فرمایش شیخ نظیر اجماع است. به نظر ما نیز -خلافاً لسیدنا الاستاذ- رد علی بن ابی حمزه، مقداری مشکل است.
روایاتی که ثقات اصحاب از ابن ابی حمزه نقل کردهاند، مربوط به زمان انحراف نیست؛ موید مطلب این است که وقتی ملقب به عناوین منحرف، خارج از مذهب، مطرود و ملعون شد، دیگر کسی کاری به او نداشت و از او نقل روایت ننمود. پس این روایات و عبارت شیخ، برای زمان استقامتش است. علی بن ابی حمزه در زمان استقامتش، مثل سایرین، نقل حدیث میکرد و روات حدیث او را قبول داشتند.
در متن کتاب آوردهایم، و من عجائب امر هذا الخبیث انه بنفسه روی عن مولانا الباقر(ع): "منا اثنی عشر محدَّثا..."
او در حضرت موسی بن جعفر توقف کرد و قائل به امامت امام رضا(ع) نشد و این در حالیست که خودش از امام باقر(ع) نقل کرد که فرمود: ما دوازده نفر محدثیم. غیر از ائمه هم دوازده نفر دیگری وجود ندارد. حضرت(ع) در همان روایت تصریح دارد که هفتمین فرزند من امام زمان(عج) است.
در ادامه روایت، چنین آمده، "فقام الیه ابوبصیر فقال: اشهد انی سمعت اباجعفر یقول منذ قبل اربعین سنة قبل هذا الکلام."[1]
ابوبصیر نیز که در مجلس نشسته بود، برخاست و گفت: این کلام را چهل سال است از امام باقر(ع) میشنوم.
روایت معتبر است. سند آن روایت چنین است: "روی النعمانی عن محمد بن عبدالله بن جعفر الحمیری عن ابیه (این دو، ثقه و بزرگوارند) عن محمد بن عیسی بن یقطین (بازهم ثقه است) عن النظر بن سوید (ثقه است) عن یحیی الحلبی (ثقه است) عنه."[2]
روایت دیگر، صحیحه بسیار عجیبیست که مرحوم صدوق از محمد بن موسی بن متوکل -که از ثقات است- نقل نمودهاست.
"قال حدثنا محمد بن یحیی العطار (از اعاظم) عن احمد بن محمد بن عیسی (از اجله اصحاب است) عن حسن بن خزاز ( ایشان هم از اجله است) قال خرجنا الی مکة و معنا علی بن ابی حمزه (به طرف مکه حرکت کردیم و علی بن ابی حمزه با ما بود.) و معه مال و مطاع (مقدار زیادی مال، همراه داشت.) فقلنا ما هذا (گفتیم: اینها چیستند؟) قال هذا للعبد الصالح (اینها متعلق به موسی بن جعفر (ع) هستند.) امرنی ان احمله الی علی ابنه (او دستور داده که این وجوهات را به فرزندش علی بن موسی الرضا (ع) تحویل دهم.) و قد اوصی الیه.[3] (موسی بن جعفر(ع) هم به امام رضا(ع) وصیت کرده است.)
بعد از گمراهی تصمیم گرفت که با پولهایی که در اختیار داشت، صفوان بن یحیی و یونس بن عبدالرحمن را هم اغوا کند. به سراغ آنها رفت و هر چه اصرار کرد ایشان قبول نکردند. "و اختاروا نعیم الآخرة علی زخارف الدنیا ففازوا بالدرجات العلی."
ما بعد از این مطالب مردد شدیم که راجع به این آدم چه باید بگوییم. لکن روی هم رفته اقوا این است که به خاطر کلام شیخ(ره) و چیزی که بیان کردیم، به روایاتش عمل شود. لکن دلمان در تشویش است؛ چون این فرد خبیث بوده و خودش روایاتی را که خود نقل کرده بود را کنار گذاشت.
محل استشهاد روایت ابن ابی حمزهاما استدلال، به ذیل روایت است که چنین میفرماید: "لان المؤمنين الفقهاء حصون الاسلام کحصن سور المدینة لها."[4]
اولاً معنای حصن بودن فقها برای اسلام این است که نگاهبان، نگهدار، حافظ و مواظبند که احکام اسلام در جامعه، پیاده شوند و الا صرفا با روایت، حصنیت صادق نیست.
بیان آقای مومن در نقل روایت ابن ابی حمزهآقای مومن(ره) فرموده: "الروایة بعینها فی فروع الکافی لکن مع اسقاط لفظ الفقهاء."
کلینی در کافی، روایت را با تعبیر "لان المومنین حصون الاسلام" و بدون لفظ "الفقهاء" آورده است. لکن ظاهراً در نقل شیخ(ره)، این کلمه مذکور است. اینجا دوران بین زیاده و نقیصه میشود و اصل بر عدم الزیاده است. بنابراین لفظ "الفقهاء" وجود دارد؛ چون اگر بسیار بعید است که این لفظ در اثر غفلت اضافه شده باشد؛ به خلاف صورت از قلم افتادن "الفقهاء". این همان اصل عدم الزیادة است. البته ممکن است به اضبطیت کلینی(ره) استناد کنند؛ که در این صورت، کار مشکل میشود. همچنین ممکن است این مشکل در استنساخ، صورت گرفته باشد.
مساله دیگر ، اعتبار عنوان "حصن الاسلام" درباره فقهاست. لکن اعتبار این عنوان برای همه مومنین، مشکل است. این امر قرینهای برای لفظ "فقهاء" است.
دلیل دیگر؛ خطبه شقشقیهاما دلیل دیگر ذیل خطبه شقشقیه است. کلمات حضرت(ع) در این خطبه دلالت بر ولایت فقیه دارند. میفرماید: "أَما وَالَّذى فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَءَ النَّسَمَةَ لَوْلا حُضورُ الْحاضِرِ و قيامُ الْحُجَّةِ بوجود النّاصِرِ وَ ما أَخَذَ اللّهُ عَلَى العُلَماءِ اَنْ لا يُقارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظالم وَ لا سَغَبِ مَظلوم لاَلْقَيْتُ حَبْلَها عَلى غارِبِها وَ لَسَقَيْتُ آخِرَها بِكَأْسِ أوَّلِها وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْياكُمْ هذِهِ أزْهَدَ عِنْدى مِن عَفْطَةِ عَنْز."[5]
این بیان حضرت(ع) در زمانیست که بالاجبار خلافت را قبول کرده. میگوید: دلیل پذیرش خلافت، اتمام اتمام حجت عدهای با من است که گفتهاند: ما شما را یاری میکنیم. دلیل دیگر، عهد و پیمانیست که خدا از علما گرفته؛ عهد گرفته که ایشان بر پرخوری ظالمین و گرسنگی مظلومین صحه نگذارند و واکنش نشان دهند. همچنین برای احقاق حق مظلومین از ظالمین به پا خیزند. بنابراین من خلافت را قبول کردم که بتوانم این امور ار انجام دهم. فرمود: اگر این دو مورد نبود، افسار خلافت را به گردنش میانداختم تا هر جا که میخواهد، برود. برود و سر و تهش را به هم میآوردم. در آن صورت میدیدید که چگونه دنیای شما در نظر من، بی ارزشتر از عطسه بزی است. این تعبیر، مثلی در آن موقع بوده که حضرت(ع) به آن مثال میزند.
سند خطبه شقشقیهراجع با سند این روایت میگوییم: این جملات قسمتی از خطبه شقشقیه هستند. این خطبه، از خطب معروف و معتبر نهجالبلاغه است. محشی نهج البلاغه فرموده: "رواها جمع من المحدثین و المتکلمین باسانید مختلفة.... و استشهد بها اصحاب المعاجم اللغویة و جمع من الاعلام منهم ابوالقاسم البلخی شیخ المعتزلة و منهم ابن قبة شیخ المتکلمین المعروف و منهم شیخ الصدوق فی علل الشرایع عن شيخه ابن ماجیلویه عن محمد بن ابی القاسم عن البرقی عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن ابان عثمان عن ابان بن تغلب عن عکرمة عن ابن عباس(سلسله سند، قوی و خوب است و این روایت، مرسله نیست و انواع و اقسام سندها دربارهاش وجود دارد.) و انت تری ان الاسناد قویة جدا."
بنابراین دلالت، واضح و سند، قویست.
دلیل دیگر؛ خبر تحف العقولیکی دیگر از اموری که مرحوم مومن به ان استشهاد کرده، خبر تحف العقول از امام حسین(ع) است.
حضرت(ع) می فرماید: "ذلِكَ بِأَنَّ مَجارِيَ الامورِ وَ الأَحكامِ عَلى أيدِي العُلَماءِ بِاللّهِ الامَناءِ عَلى حَلالِهِ و حَرامِهِ". مجاری الامور یعنی جریان امور اجرایی به دست علماست. بعد فرموده: "و لَو صَبَرتُم عَلَى الأَذى و تَحَمَّلتُمُ المَؤونَةَ في ذاتِ اللّهِ، كانَت امورُ اللّهِ عَلَيكُم تَرِدُ، و عَنكُم تَصدُرُ، و إلَيكُم تَرجِعُ." یعنی شما مرجع و منبع مسائل می شدید و رتق و فتق امور به دست شما می افتاد. "و لكِنَّكُم مَكَّنتُمُ الظَّلَمَةَ مِن مَنزِلَتِكُم."[6] لکن متاسفانه شما کوتاهی کردید و در برابر ستمگران، تسلیم شدید. فلهذا این مقامات معنوی و الهی از دستتان رفت.
دلالت این روایت، بسیار واضح است. آقای مومن(ره) به ضرس قاطع، سند را معتبر دانسته. البته تحف العقول نیز کتابی معتبر است.
ما نیز درباره این کتاب کمی بحث کرده و نوشتهایم، "اما مولف الکتاب و هو الشیخ الجليل ابو محمد الحسن بن علی بن حسین بن شابة الحرانی و هو فی طبقة ابن قولویه." مولف کتاب از نظر زمانی در طبقه ابن قولویه بوده و مقداری بر شیخ صدوق تقدم دارد. اشتهارش در جلالت بین محققین مثل صاحبان کتب الذریعه، روضات الجنات، امل الآمل، ریاض العلماء و مجالس المومنین بوده و این در جلالت قدرش، کافیست. ما قدری تعابیر این علما را ذکر کردهایم که خیلی به ایشان احترام کرده اند. در آخر هم نوشتهایم که امثال مجلسی و صاحب وسائل و شیخ قطیفی -که معاصرشان بوده است- و این بزرگواران از فحول و اهل رجال که بسیار در اظهار نظر محتاطند، از شیخ، تجلیل کردهاند. این نشان میدهد که کتاب از طرق معتبری به آنها رسیده است. تا اینجا قبول است که شیخ و کتابش صحیح هستند.
اما بحث دیگر در ارسال روایات این کتاب است. مولف، روایات را مستقیماً از امام معصوم(ع) نقل کرده و اسناد را حفظ نموده است. برای حل این اشکال نیز راهی پیدا کردیم و آن این است که خود مولف در مقدمه کتاب، اسناد محذوفه را توثیق کرده و فرموده است: "وقفت مما انتهی الی ... من علوم السادة (ائمه اطهار) علی حِکَم بالغة و مواعظ شافیة."[7] همچنین بعد از کلامی طولانی فرموده: "خذوا معاشر الشیعة ما ورد الیکم عن من فرض الله طاعته علیکم (روایاتی که از ائمه نقل میشود، بگیرید.) و تلقّوا ما نقله الثقات عن السادات بالسمع و الطاعة.[8] میفرماید: همه راویانی که از آنها روایت کردهایم، از ثقاتند. دربرابر این روایات، سمع و طاعت داشته باشید؛ چون اینها را ثقات، از ائمه معصومین(ع) نقل شدهاند.
این تعبیر، توثیق عامی از ایشان بر جمیع روات این کتاب است.
اما تنها چیزی که مقداری تردید ایجاد میکند، این است که گاهی کسی که توثیق میکند، مثل نجاشی یا شیخ طوسی است که قریب العهد بودهاند؛ اینها مشکلی ندارند و گاهی اینگونه نیست. در مواردی علمایی همچون محقق خویی، توثیق امثال مجلسی را قبول نمیکنند؛[9] چون توثیقاتشان اجتهادی بوده است و این به درد نمیخورد. اما ما میگوییم که مجلسی و صاحب وسائل، افرادی نابلد در رجال نبودهاند و تا به راوی یا کتابی اعتماد نکنند و نقلی از او نخواهند آورد.
در هر صورت بعضی میگویند: چون ایشان از متاخرینند، توثیقشان، قابل اعتماد نیست. ولی این افراد تنها یک نفر نبوده و متعددند. ایشان بزرگانی هستند که بعید است حرفی بی دلیل بزنند.
پس دلالت کلام سیدالشهداء(ع) واضح است و روایت هم در تحف العقول وجود دارد.
بحث بعدی ما توقیع شریفی است که از امام زمان(عج) رسیده است. حضرت میفرماید: "و اما الحوادث الواقعة فارجعوا الی رواة احادیثنا."[10]
جالب است که آقای مومن(ره) همه اینها را از نظر سند معتبر میداند. حالا باید دید که نظر ایشان درباره این توقیع چیست.