< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد موسوی جزایری

98/08/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جنس و سن هدی/واجبات وقوف در منا/وقوف در منا/اعمال حج تمتع/کتاب الحج؛

در بحث قبل گفتیم: در شتر اتمام پنج سال و ورود به سال ششم شرط است و در بز و گاو شرط است که یک سالشان تمام و وارد در سال دوم شده باشد. به همه این‌ها ثنی می‌گویند. در گوسفند هم جزعة کافی است؛ یعنی باید هفت ماهش تمام و داخل در هشت ماه شده باشد.

این شرط درباره ابل مسلم بوده و در آن بحثی نیست. اما در مورد بقره و بز بنا بر قولی اتمام دو سال و دخول در سال سوم معتبر است. از روایات به طور واضح از روایت استفاده می‌شود که تمام شدن یک سال برای گاو کافی‌ست. در بز هم خلاف هست که به اصالة البرائه از سن بیش‌تر تمسک می‌کنیم. در مورد گوسفند هم قول مشهور همان است که بیان شد. لکن دلیلی در نصوص برای تعیین سن نداریم. لذا به قول لغویین مراجعه نمودیم. اما در صورت عرض شک، مرجع اصالة البرائه است.

پس به خلاف شتر، در سه مورد دیگر اختلاف وجود دارد. مرحوم امام در بقر و معز، می‌فرماید: بنا بر احتیاط واجب اتمام دوسال لازم است. همچنین در مورد گوسفند گفتیم: هفت ماه کافی‌ست؛ ولی ایشان می‌فرماید: احتیاط واجب تمام کردن یک سال است.[1]

دلیل اختلاف در سن انواع هدی

دلیل این اختلاف -ظاهراً- اعتنا به فتوای مشهور است. محقق خویی هم در صورتی که قول مشهور قریب به اجماع یا امر مسلمی بین اصحاب باشد، به آن عمل می‌کند. ولی در غیر این صورت چنین قولی را معتبر نمی‌داند.

لکن در جایی که مثلاً اگر هفتاد درصد قائل به یک قول و سی درصد قول دیگری را فرموده‌ باشند، نیز قول اول مشهور محسوب می‌شود؛ ولی نه به شدت مشهور مطلق. در این‌گونه موارد داریم -چون عده‌ای قابل اعتنا یا مشهور چنین نظری دارند- بهتر است احتیاط کنیم.

مقتضای قواعد اصولی در محل بحث

اما اگر دقیقاً به قواعد اصولی پایبند باشیم، نظر آقای خویی ارجح است؛ چون مورد مجرای اصالة البرائه است و شهرت قول مشهور هم چنین قوتی ندارد که بگوییم: امر میان فقها مسلم است. لذا -هرچند احتیاط خوب و سبیل نجات است، اما- اگر کسی قصذ احتیاط ندارد و نمی‌خواهد به بیش از مُر واجب عمل کند، باید به اصالة الاحتیاط مراجعه نماید. خلاصه این‌که اگر چنین شهرت قاطعی در چنین موردی نباشد، باید قائل به اصالة البرائت شویم.

اخباری‌ها نیز -که از اصحاب ما و علمای جلیل القدری بودند- فقط در خصوص شبهه تحریمیه، احتیاط را بر برائت ترجیح می‌دادند. اما در شبهات وجوبیه قائل به اصالة البرائه می‌شدند. محل بحث ما نیز که از موارد شبهه وجوبیه است -چون نمی دانیم این سن واجب هست یا نه- قطعاً مجرای اصالة البرائه است.

شرط تام بودن اعضا در هدی

اما بحث بعدی این است که گوسفند، گاو و شتر باید تام الاجزاء باشند یعنی نقصی نداشته نباشد.

محقق خویی(ره) می فرماید: و يعتبر في الهدي أن يكون تام الأعضاء فلا يجزئ الأعور (یک چشم) والأعرج (یک پایش شل باشد) والمقطوع اُذنه (گوشش بریده باشد) والمكسور قرنه الداخل (شاخش شکسته باشد. البته شاخ، قشر بیرونی و داخلی دارد و آن که میزان است قشر داخلی است . لذا اگر شاخ حیوان از داخل -که مثل استخوان سفید است- شکسته باشد، اشکال دارد. اما شکستگی پوست و ظاهر آن، اشکالی ندارد) ونحو ذلك. والأظهر عدم كفاية الخصي أيضاً (دلیل این‌که فرموده: اظهر، وجود احتمال خلافی در این فرع است. تعارضی داریم که در آن، اولویت با روایاتی‌ست که دلالت بر عدم خصاء دارند) ويعتبر فيه أن لا يكون مهزولاً عرفاً (لاغر نباشد. معنی عرفی لاغر معلوم است ولی در روایات تفصیلی برایش آمده و آن این است که وقتی ذبحش می کنند روی کلیه ها حتما قدری پی باشد که در غیر این صورت، حیوان لاغر محسوب شده و به درد نمی‌خورد.) والأحوط الأولى (احتیاط مستحب) أن لا يكون مريضاً ولا موجوءاً ولا مرضوض الخصيتين ولا كبيراً لا مخّ له، ولا بأس بأن يكون مشقوق الاُذن أو مثقوبها، وإن كان الأحوط اعتبار سلامته منهما، والأحوط الأولى أن لا يكون الهدي فاقد القرن أو الذنب من أصل خلقته.[2]

استدلال بر اشتراط تام بودن اجزاء در هدی

در اینکه گفتیم: تام الاجزاء باشد، عنوان عام از صحیحه علی بن جعفر استفاده می‌شود.

محمد بن علي بن الحسين (شیخ صدوق) بإسناده عن علي بن جعفر أنه سأل أخاه موسى بن جعفر عليه‌السلام عن الرجل يشتري الاضحية عوراء فلا يعلم إلا بعد شرائها ، هل تجزئ عنه؟ قال : نعم ، إلا أن يكون هديا فإنه لا يجوز أن يكون ناقصا.[3]

از حضرت در مورد کفایت گوسفند قربانی سوال شده که بعد از خرید متوجه نقص چشمش می‌شوند. ایشان در جواب می‌فرماید: اگر قربانی مستحب است، اشکال ندارد. ولی در هدی واجب جایز نیست که حیوان ناقص باشد.

پس قاعده کلی را از این صحیحه فهمیدیم.

مصادیق نقص در هدی

مصادیق نقص هدی را از معتبره سکونی بیان می‌کنیم. وعنه، عن بنان بن محمد، عن أبيه، عن ابن المغيرة (عبدالله بن مغیره) عن السكوني، عن جعفر، عن أبيه، عن آبائه عليهم‌السلام (سکونی سنی بوده اما فقهش را از امام صادق ‌گرفته و با نوشتن کتاب ترویج نموده‌است. لذا تعبیرش از امام(ع)، "عن جعفر عن ابیه" است که نشان از مذهب وی دارد) قال : قال رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله (حضرت(ع) از زبان خودش نفرموده و بیان را تا پیغمبر(ص) متصل نمود. این کار را به خاطر مذهب سائل انجام داد. البته در بسیاری از مواردی که سکونی ناقل روایت است و حضرت(ع) از زبان خودش فرموده است. ولی بعضی جاها حضرت(ع) جلوی اهل سنت مطلب را مستند به پیامبر(ص) کرده است.) لا يضحى بالعرجاء (عرجاء مونث اعرج و به معنی شَل است. معلوم می‌شود گوسفند را مونث حساب کرده است. مستحب موکد است که گوسفند مونت باشد و فحل نباشد. فلذا صفت را مونث آورده است) بيّنٌ عرجها ، ولا بالعوراء (عوراء نیز مونث اعور است؛ یعنی یک چشمش نمی‌بیند) بيّنٌ عورها ، ولا بالعجفاء (در سوره یوسف آمده که ﴿سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ﴾[4] یعنی هفت گاو لاغر، هفت گاو چاق را می خوردند. پس در حدیث که می فرماید عجفاء، مونث و به معنی لاغر است) ولا بالخرصاء (این کلمه به چند شکل خوانده شده. ولی مشهور خرقاء است. خرقاء به معنای وجود سوراخ در گوش است. اما اگر سوراخ به شکلی باشد که با گذاشتن اطراف آن روی هم، ناپیدا شود، نقص به حساب نیامده و اشکالی ندارد. اما کنده شدن تکه‌ای از گوش که معلوم باشد، نقص محسوب می‌شود.) ولا بالجدعاء (گوش بریده) ولا بالعضباء ، العضباء : مكسورة القرن، والجذعاء: المقطوعة الاذن.[5]

اینهایی که در معتبره سکونی آمده اند، مصادیق قاعده‌ای کلی هستند که در صحیحه علی بن جعفر آمده‌است.

اما استحباب مونث بودن گاو، طبق نظر مشهور در همه موارد است و اختصاصی به این مورد ندارد. شاید در روایات هم به صورت های مختلف ذکر شده‌باشد.

استدلال بر مصادیق مختلف نقص در هدی
1. خصی بودن

اولین نقص خصاء است. در خصی بیضتین وجود دارند و از نظر جسمی بی‌نقص است. لکن در اثر فشارش که به آن‌ها وارد شده، صفات و کارآمدیشان از بین رفته‌است. نوع دیگر خصی این است که آلت و خصیتین را قطع می‌کنند. شاید مشهور در خصی این نوع باشد. همچنین ممکن است مراد مرضوض الخصیتین یا موجوء الخصیتین باشد. مرضوض یعنی کوبانده و در آن کل خصیتین را می کوبند تا بی خاصیت شوند. اما در موجوء روی رگ‌های مخصوصی انگشت می‌گذارند تا فحولیت از بین برود. پس بین موجوء و مرضوض، مختصر تفاوتی هست.

درباره مقطوع الآله بالکل، دو صحیحه داریم که آن را کافی نمی‌دانند.

اولین صحیحه، صحیحه محمد بن مسلم است. محمد بن الحسن بإسناده عن الحسين بن سعيد ، عن صفوان بن يحيى وفضالة ، عن العلاء ، عن محمد بن مسلم ، عن أحدهما عليهما‌السلام أنه سئل عن الاضحية؟ فقال : أقرن فحل ـ إلى أن قال : ـ وسألته أيضحى بالخصي؟ فقال : لا.[6] حضرت(ع) فرمود این هم جزء حیوانات ناقص است.

روایت دیگر از عبدالرحمن بن حجاج است. وعنه ، عن صفوان ، عن عبد الرحمن بن الحجاج قال : سألت أبا إبراهيم عليه‌السلام عن الرجل يشتري الهدي ، فلما ذبحه إذا هو خصي مجبوب ، ولم يكن يعلم أن الخصي لا يجزي في الهدي ، هل يجزيه أم يعيده؟ قال : لا يجزيه ، إلا أن يكون لا قوة به عليه.[7] سوال شده که بعد از ذبح فهمید که این حیوان خصی است؛ آیا این کافی‌ست؟ حضرت(ع) فرمود: مجزی نیست؛ مگر این‌که توانایی مالی نداشته باشد تا دوباره هدی را تهیه کند.

البته این دو روایت معارض مختصری هم دارند. در صحیحه حلبی آمده؛ وعنه ، عن ابن أبي عمير ، عن حماد ، عن الحلبي ، عن أبي عبدالله عليه‌السلام قال : النعجة من الضأن إذا كانت سمينة أفضل من الخصي من الضأن ، وقال : الكبش السمين خير من الخصي ومن الانثى. وقال : سألته عن الخصي وعن الانثى؟ فقال : الانثى أحب إلي من الخصي.[8] یعنی اگر خصی نبودن هدی بهتر از خصاء آن است. از این روایت معلوم است که خصی بودن، سبب بطلان نیست و کراهت دارد.

لکن با توجه به دو صحیحه پیشین که یقیناً در هدی یعنی قربانی واجب وارد شده‌اند، باید صحیحه حلبی را بر قربانی مستحب حمل نماییم. بنابراین خصی بودن قربانی مستحبی، مکروه است ولی سبب بطلان نمی‌شود. اما خصاء قربانی واجب، جایز نیست.

2. مهزول

محقق خویی(ره) می فرماید: "و أمّا المهزول فالظاهر عدم الاجتزاء به في الهدي والاجتزاء به في الأُضحية المندوبة وتدل عليه عدّة من الروايات"[9]

مهزول به معنی لاغر است. روایات این صفت در باب شانزدهم آمده‌اند.

روایت اول، صحیحه محمد بن مسلم است. محمد بن الحسن(شیخ طوسی) بإسناده عن الحسين بن سعيد (الاهوازی) عن صفوان بن يحيى، وفضالة (بن ایوب) عن العلاء (بن رزین) عن محمد بن مسلم عن أحدهما عليهما‌السلام (امام باقر(ع) یا امام صادق(ع)) في حديث قال : وإن اشترى أضحية وهو ينوي أنها سمينة فخرجت مهزولة أجزأت عنه، وإن نواها مهزولة فخرجت سمينة أجزأت عنه ، وإن نواها مهزولة فخرجت مهزولة لم تجز عنه.[10]

یعنی اگر از همان روز خرید برای ذبح می داند که لاغر است و با علم به عدم وجود گوشت و پی ذبح خریداری کرده، یقینا جایز نیست. اما اگر اشتباه کرد و تصور نمود که حیوان چاق است. اما بعد لاغریش منکشف شد، اشکال ندارد و کافی است.

روایت منصور بن حازم (
روایت دوم) نیز چنین دلالتی دارد.[11] روایت سکونی هم همین دلالت را دارد.[12] تقریباً همه روایات باب شانردهم بر چنین دلالتی اتفاق دارند.

پس یک مرتبه فکر می کند که چاق است و به قصد گوسفند چاق می‌خرد؛ سپس مشخص می‌شود که لاغر است؛ این اشکال ندارد. اما روایات عمل کسانی را که از اول می‌دانند حیوان لاغر است و بعد از ذبح نکته جدیدی برایشان هویدا نمی‌شود، باطل دانسته‌اند.

صورت دیگر جایی است که با تصور لاغر بودن، حیوانی را می‌خرند و چون به مساله جاهل است، قصد قربت می‌کند. اما بعد از ذبح کردن می‌فهمد که گوسفند چاق است. عمل مکلف در این فرض نیز صحیح است؛ چراکه به حسب واقع، گوسفند چاق بوده و متعلق احکام، موضوعات واقعیه‌اند.

3. بریدگی گوش و شکستگی شاخ

راجع به بریدگی گوش گفتیم: گوش بریدگی دو صورت دارد؛ در یک صورت اگر دو طرف بریدگی را به هم برسانند، چیزی کم نمی‌ماند. چنین بریدگی موجب خلل به صحت نمی‌شود. اما چنان‌چه ثقبی وارد شده؛ یعنی تکه‌ای از گوش ناقص گشته، طبق معتبره سکونی، گوسفند برای ذبح کافی نیست؛[13] اصطلاح این معتبره "خرقاء" است؛ یعنی "ما فیه ثقب مستدیر" این عبارت به این معناست که از گوش، دایره‌ای کنده شده و وجود ندارد. این حکم با استناد روایات مختلفه است.

همچنین حلقه‌ای که در با سوراخ کردن در گوش می‌گذارند تا علامت باشد، بنا بر معتبره سکونی، جایز نیست؛ چون موجب ثقب شده است. اما اگر فقط بریدگی ایجاد شده و تکه‌ای از گوش کنده نباشد، اشکال ندارد. این بیان، جمع بین معتبره سکونی و روایات دیگر است.

بحث دیگر راجع به شاخ است؛ بحث در این رابطه، درباره ظاهر و باطن شاخ است. ظاهر شاخ پوستی دارد که اگر خورد شده و تکه‌ای از آن جدا گردد، اشکالی ندارد. اما باطن شاخ، مغزی سفید دارد که باید سالم بماند. این نکته نیز مسفاد از روایات است.

در صحیحه جمیل چنین آمده است؛ محمد بن يعقوب ، عن علي بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن ابن أبي عمير ، عن جميل ، عن أبي عبدالله عليه‌السلام في الاضحية يكسر قرنها (قرنش شکسته شده) قال : إن كان القرن الداخل صحيحا فهو يجزئ.[14] (حضرت فرمود: در صورت صحت و سلامت قرن داخلی، کافی است.

همچنین در روایت سوم گفته شده: محمد بن الحسن بإسناده عن محمد بن أحمد بن يحيى (صاحب نوادر الحکمة) عن أبي جعفر(ابی‌جعفری که در این‌جا متعارف است احمد بن محمد بن عیساست که کنیه اش ابی‌جعفر است) عن علي، عن أيوب بن نوح، عن ابن أبي عمير، عن جميل بن دراج (این روایت صحیحه است) عن أبي عبدالله عليه‌السلام أنه قال في المقطوع القرن أو المكسور القرن إذا كان القرن: الداخل صحيحا فلا بأس ، وإن كان القرن الظاهر الخارج مقطوعا.[15] (حضرت(ع) فرمود معیار و میزان، قرن داخلی‌ست. اما پوستی که در ظاهر است اهمیتی ندارد.)

این روایات هم مفسرند و اگر در روایت دیگری راجع به قرن چیزی آمد، تفسیرش با صحیحه جمیل است.

اگر شاخ در زمان خرید، صحیح بود و قبل از ذبح بشکند، حیوان صلاحیت هدی واجب را نخواهد داشت. پس میزان، صحت شاخ در زمان ذبح است. البته در بعضی موارد گفته شده: اگر گوسفند را خرید و عیبش را نمی دانست اشکال ندارد. اما این مورد فرق می‌کند.

4. پیری

در مورد حیوانی که از باب پیری ناقص حساب می‌شود، فرموده ‌اند: "لا مخ له"؛ یعنی از بس که پیر شده، مغز ندارد. حیوانات هم وقتی خیلی پیر می‌شوند، مغزشان فرسوده، کم و کوچک می‌شود. این حالت بعد از ذبح عیان می‌گردد. حیوانات هم مبتلا به آلزایمر می‌شوند. لذا هرچند معمولا وقتی حیوانات به صحرا می‌روند، خودشان راه برگشت را می‌دانند اما این حیوانات پیر نمی‌توانند خودشان مسیر را پیدا کنند و احتیاج به راهنما دارند.

حیوان کبیری که مخی ندارد -به حسب صحیحه علی بن جعفر- جزء حیوانات ناقص است؛ چون که مخ از اعضاء داخلی بود و باید به صورت کامل موجود باشد. البته ما می‌گوییم: تنها اگر به حدی برسد که واقعاً "لا مخ له" صادق باشد -به مقتضای صحیحه علی بن جعفر- حیوان مناسب هدی نخواهد بود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo