< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیدمحمدعلی موسوی‌جزایری

1402/09/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرایط تیمم/تیمم/کتاب الطهارة؛

بیاناتی پيرامون ایام شهادت حضرت فاطمه‌ زهرا‌ (س)

امروز‌ ظاهرا بنا بر روايت ۷۵ روز با وفات حضرت فاطمه زهرا(س) و به عبارت دیگر شهادت‌ ایشان، مصادف است. چند قول هست. من به چهار قول رسیدم و ممکن است بیشتر هم باشند. یک قول این است که بعد از پدرش چهل روز زندگی‌کرد‌. در نجف که بودیم، متعارف بود که به این روایت هم‌ عمل و برای چهل روز هم عزاداری می کردند و در منازل بعضی از علما و بزرگان، مجالس‌ خیلی خوب و مهمی بود و خيلی هم شلوغ می شد که در ایران متعارف نیست.

روايت ديگر که مشهور و معروف است، این است که بعد از پدرش ۷۵ روز زندگی کرد. همین روايت هم ۹۵ روز خوانده شده است. ظاهرا یک روایت هست. این طور مشهور است. چون که سر حروف، نقطه نمی گذاشتند، معلوم نبوده که سبعین یا تسعین است. از این‌جهت‌ به دو شکل خوانده شده است. مناطق ایران هم مختلف بوده است. ای بسا از سابق بعضی نقل خمسه و سبعين را ترجیح می دادند. لذا سیزدهم تا پانزدهم جمادی الأولی را می گرفتند. بعضی دومی را ترجیح می دادند. در مناطق ما متعارف همان فاطمیه اول بود که روضه می گرفتند و عزاداری می کردند. منزل خودمان هم روضه مفصلی بود و مرحوم ابوی که ما هم به یاد داریم و در خدمتش بوديم، روضه را می گرفت و جمعیت هم‌ می‌آمدند و جای دیگر هم بود. متنوع بود. اما از نقل‌ دومی در شوشتر خبری نبود. ظاهرا کل خوزستان همین طور بود. مناطق عربی هم همین ‌طور بود. بعدا آقایان ترجیح دادند که نقل دومی اقوی است.‌ اینجا قرائن و مؤيداتی باید مورد توجه قرار بگیرد که می گويند شب وفات حضرت فاطمه(س) شب تاریکی بوده است. اگر شب تاریکی بوده است، با نقل دومی وفق می دهد؛‌ چون نقل اولی که سیزدهم تا پانزدهم است، لیالی بدر و لیالی البیض است و هوا خیلی روشن است. مگر اینکه زمستان باشد و ابری جلوی ماه را گرفته باشد. حالا این احتمالی‌ است. به هر حال احتمالات، زیادند. پس نقل سوم خمسه و تسعین است که الان رایج شده و تعطیل رسمی هم شده است.

نقل چهارم، نقل اهل سنت است. اهل سنت به نقل از عایشه می گويند که بعد از پدرش شش ماه زندگی کرد. این هم‌ اضافه می‌کنند که مادامی که حضرت فاطمه(س) در قید حیات بود، حضرت امیر(ع) به احترام فاطمه زهرا(س) با ابابکر بیعت نکرد؛ چون حضرت فاطمه(س) خیلی از آنها عصبانی بود، امیرالمؤمنین(ع) به احترام حضرت فاطمه(س) بیعت نکرد. تا بعد از وفات حضرت فاطمه(س) او را به زور بردند یا دعوت کردند که خودش هم فرموده است: "فخشيت إن لم انصر الاسلام و أهله أن أرى فيه ثلما أو هدما، تكون المصيبة به عليّ أعظم من فوت ولايتكم".[1]

دو مسأله بود و امیرالمؤمنین(ع) بین المحذورین واقع شد؛ یکی فوت ولایت خودش و یکی اینکه اسلام‌ ضربه بخورد؛ چون با مسیلمه کذاب و دیگری درگیر شده بودند. چند نفر ‌ادعای پیامبری کرده و مرتد شده بودند و ولوله ای در مسلمین اتفاق افتاده بود. لشکر هم درست کرده بودند و جمعیتی را طرفدار خودشان‌ کرده بودند. خلاصه برای اصل اسلام‌ خطری بود. امیرالمؤمنین(ع) می فرمايد: "فخشيت إن لم انصر الاسلام و أهله (اگر اسلام را یاری نکنم) أن أرى فيه ثلما أو هدما (یا شکافی در آن ببینم یا به کلی خراب شود.) تكون المصيبة به عليّ أعظم من فوت ولايتكم (و آن وقت است که اگر اصل اسلام در خطر‌سقوط قرار بگيرد، خطرش برای من‌ بیشتر از فوت ولایتتان است.)

لذا بیعت کردم و در کنار اینها قرار گرفتم و ولشان کردیم. یعنی دیگر جنگ و دعوا را هم تمام کردیم. عايشه قسمت اولش را نقل کرده است. هم شش ماه را نقل کرده است و هم اینکه علی(ع) تا بعد از فاطمه(س) بیعت نکرد‌.‌ این روایت هم هست. به هر حال شاید مجمع علیه بین اهل سنت همین نقل چهارمی باشد. اما‌ در شیعه معلوم نیست خمسه و سبعین یا خمسه و تسعین‌ است. اینها رایج‌ اند.

به هر حال فاطمه زهرا سلام الله علیها خیلی مقام والایی داشت. یکی از ائمه اطهار (علیهم‌السلام) فرمودند: "نحن حجج الله علیکم و أمّنا الزهراء حجة علینا". ما حجت خدا بر شما مردم ایم. اما مادرمان فاطمه زهرا(س) حجت خدا بر مردم هم است؛ اما بالاتر است و می فرمايد بر ما ائمه حجت است. ائمه(ع) باید خودشان را با سیره و سنت فاطمه زهرا(س) تطبیق دهند و از علوم و دروس ایشان اقتباس کنند. بر آنها حجت است‌. این روایت، روایت خیلی عجیبی است. لذا اجماع داریم که افضل فضلاء‌ در ابتدا سه نفر بودند؛ پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین علی(ع) و فاطمه زهرا سيدة نساء العالمین(س). اینها از بقیه ائمه(علیهم السلام) خیلی افضل بودند. چون که برای آنها قدوه و اسوه بودند‌. بعد نوبت به امام‌حسن و امام‌ حسین می رسد که باز از روایات استفاده می شود که حسنین(علیهما السلام) از بقیه ائمه(علیهم السلام) افضل بودند. بعد نوبت به سایر ائمه(علیهم السلام) می رسد. حالا روایاتی هم هستند که امام زمان(عج) از بین سایر ائمه(علیهم السلام) هم دارای فضیلت خاصه است. به هر تقدیر این مقام فاطمه زهراست که سید نساء‌العالمين است و سوال شد که مریم چه می شود؟ فرمود: سيدة نساء العالمین في زمانها‌؛ اما‌ آنکه در همه زمان‌ها سيدة نساء العالمین‌ است، فاطمه زهرا سلام‌الله علیهاست و دیگر شعاع هدایتش تا قیامت می رود. حتی از روایات استفاده‌ می شود که حتی ظهور امام زمان(عج) به برکت فاطمه زهراست؛ چون روایتی دارد که بعد از جنگ احد، حضرت فاطمه زهرا(س) به واسطه مصائبی که بر مسلمین وارد شد و به خصوص شهادت فجیع حضرت حمزه(س) خیلی ناراحت شد. هم و غم ايشان را گرفت تا مریض شد و در خانه افتاد و تب شديد کرد و از حال رفت. پیامبر اکرم(ص) به عیادت او آمد و با بشارتی دوباره فاطمه زهرا(س) را سر حال آورد. آن بشارت این بود که به ایشان فرمود: "ای دخترم فاطمه؛ آیا برای تو کفایت‌ نمی‌کند که مهدی این امت از نسل تو و فرزند توست و اوست که "يملا الارض قسطا وعدلا كما ملئت ظلما وجورا".[2] حضرت فاطمه زهرا(س) به بشارت ظهور حضرت‌ مهدی(عج) از ذریه و نسل و تبار او روحیه گرفت و دوباره سر حال آمد و مرض و بیماریش مرتفع شد. این هم یک ویژگی برای حضرت فاطمه(س) بود‌. مرحوم امام (رضوان الله تعالی علیه) می فرمود از اینکه مصحف فاطمه(س) که کتابی آسمانی است و روایت دارد که روح‌الامین جبرئیل بود که بر حضرت‌ فاطمه(س) در آن‌اوج‌کسالت و هم و غمّ و ناراحتی نازل شد و می خواند. امیرالمؤمنین(ع) فرمود که ای دختر پيامبر خیلی مناسب است که اینها را ثبت و ضبط کنیم. ظاهرا جبرئیل به صورت نجوا می‌خواند و حضرت فاطمه(س) می شنید و بلند بلند تکرار می کرد و حضرت‌ امیر(ع) دم در نشسته بود و این‌ها را نوشت تا این‌که مصحف فاطمه (س) از این مکتوبات امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) از قول بی بی فاطمه زهرا (سلام الله عليها) درست شد. امام(ره) ‌می فرمود که این کتاب آسمانی است و کتاب آسمانی مساوق با نبوت است. پس همین که زن بود، مانع شد و خدا مقرر کرده بود که رهبران الهی مرد باشند؛ از این جهت فاطمه(س) به نبوت نرسید. بعد از ختمیت پيامبر(ص) بود. اما ویژگی ها و خصائصش در این مرتبه بود که در ردیف انبیای الهی بود. پیغمبر نبود؛ اما در ردیف آنها بود. امیرالمؤمنین(ع) هم همین طور بود که فرمود: ﴿و أنفسنا و أنفسكم﴾[3] . یعنی علی بن‌ابی‌طالب(ع) عین وجود پیامبر(ص) است. اما فرمود: "یا علي انت منّي بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبيّ بعدي"[4] .‌ چون هارون در کنار حضرت‌ موسی، پیامبر بود. لکن پیامبر(ص) به علی بن‌ابیطالب(ع) گفت چون که من خاتمم ‌و بعد از من پیامبری نیست، تو دیگر ولی خدا و حجت خدا و امامی. سلسله نبوت بر وجود مقدس حضرت‌ محمد مصطفی(ص) ختم شد. به این مقدار اکتفا می‌کنیم و ان شاء الله از خدا برای خود و شما توفیق را مسألت می‌کنم. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته‌.

 

سؤال: حضرت‌ فاطمه(س) طبعا طبق‌ آیه ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا﴾[5] معصوم‌ است. ایشان یکی از کسانی است که این آیه کریمه شاملش می شود.

جواب‌: بله؛ صحیح ‌است.

 

مسأله: اگر مویی بر پیشانی یا دو کف دست در آمده باشد

مسألة ۷۰۳‌. إن نبت على الجبهة أو الكّفين شعر لم يضرّ بصحّة التيمّم؛ و أمّا إن كان شعر الرأس متدلّياً علي الجبهة وجب ردّه.

اگر در خود پیشانی، مو یا موهایی در آمده باشد، به صحت تیمم ضرر نمی رساند. برای اينکه مویی که بر خود پوست بروید، جزئی از پوست حساب می شود؛ فلهذا تیمم روی آن صحیح است.

اما اگر موی سر دراز شد و روی بعضی از پیشانی آويزان شد، تیمم ‌باطل است. چون از سر حساب می شود؛ نه از پیشانی؛ لذا تیمم بر آن باطل است. علتش هم ‌واضح است. باید ابتدا مو را بالا بزند و آن را ببندد و روی پیشانی نگذارد. این مقدمه‌ واجب است. چون آن تیمم باطل است، مقدمه واجبش این می شود که این را برطرف کند. باید رفعش کند و از پوست صورتش زائلش کند.

سؤال: موی دست هم همین طور است؟ مثلا موی دست آن قدر بلند باشد که به پوست نرسد.

جواب: روی دست اگر در آمده باشد، اشکال ندارد. حالا می‌خواهیم سر دستمان تیمم کنیم‌ اول لازم نیست با تیغ همه اش را بتراشیم.

 

سؤال: مو جزء‌ بشره است؟

جواب: اگر همان جا رویید، عرفا تابع حساب می شود. در غسل و وضو هم‌همین طور است. تفاوتی در غسل و وضو هست که در موی خشن زیاد که کل پوست را بپوشاند، وقتی می‌خواهد وضو بگیرد، باید روی موی بکشد. مو مهم است‌. اما اگر متفرق است و بشره پیداست، هم مو و هم بشره را بشوید. در تیمم‌ همین طور است که اگر مو خیلی زیاد بود به طوری که که اصلا دست به بشره نمی رسد و این خشن‌ است به طوری که ظاهر بشره دیده نمی شود، این مقداری احتياط دارد.

 

مسأله: وجوب فحص در صورت احتمال عقلایی بر وجود مانع بر اعضای تیمم

مسألة ۷۰۴. لو احتمل أن یکون‌ مانع علی جبهته أو کفّیه، فإن کان الإحتمال عقلائيّا وجب الفحص عنه حتّى يطمئنّ بانتفائه.

حالا احتمال می دهد که روی پیشانی یا پشت دستش مانعی باشد؛ مثل اینکه نانواست و خمیری به دستش چسبیده است و این خمیر سفت شده و مانع می شود از اینکه‌ رطوبت به خود بشره برسد‌. یا اينکه بنّاست و سر و کارش با گچ‌ است و گچی روی دستش گیر کرده است و مانع می شود از اینکه‌ رطوبت برسد‌. اگر احتمالش عقلایی یعنی معتد به باشد، واجب است که فحص و برطرفش کند. اگر عقلایی نبود و مبنی بر وسوسه بود و از احتمالات ضعیفه بود، اعتبار ندارد.

اما‌ دلیل اینکه باید فحص‌کند، قاعده اشتغال است؛ چون الإشتغال الیقینی يستدعي البرائة الیقینیة. وقتی انسان شک دارد، نمی تواند به شک عمل کند. باید یقین کند که حکم خدا را امتثال کرده است.

سؤال: اگر قاعده اشتغال باشد و یقین‌ نیاز دارد، چرا فقط احتمال عقلایی باید [مورد توجه باشد]؟

جواب: چون که اگر غیر عقلایی باشد، عقلا آنجا را موضوع قاعده اشتغال نمی‌دانند. همین که ندانستند، ساقط است. موضوع‌ قاعده اشتغال شک است.‌ اما شکی که اعتبار‌ عقلایی داشته باشد.

پس اگر غیر عقلایی است، لازم نیست فحص کند و اعتنا نمی کند؛ چون اعتنا کردن به آن به وسواس می رساند و اعتنا به وسوسه هم‌ حرام است. بین‌المحذورین‌ است‌.

مسأله: شک در اثنای تیمّم (بررسی قاعدتین فراغ و تجاوز در طهارات ثلاث)

مسألة ۷۰۵. إذا شك في أثناء التيمّم أنّه أتى بما قبله أم لا، لم يعتن بشكّه. و إن شكّ في صحة ما أتى به، بنى على الصّحة.

مثلا فرض کنید اگر دست راستش را مسح می‌کند و در پیشانی شک می‌کند که آن را مسح کرد یا نه، به خاطر جريان قاعده تجاوز از محل به شکش اعتنا نمی‌کند.

اما اگر در صحت عمل گذشته‌ شک‌کرد و می‌داند جبهه را مسح کرد، ولی نمی داند صحيح یا باطل بود، بازهم به خاطر قاعده فراغ، بنا‌ بر صحت می‌گذارد. قاعده فراغ هم در اجزاء جاری می‌شود؛ یعنی در جزئی که از آن فارغ شده است، جاری می شود. مثلا اگر بعد از اینکه‌ در سوره داخل شد، در صحت حمد شک کرد یا بعد از داخل شدن در رکوع، در صحت سوره شک کرد، در این صورت اعتنا نمی کند.

اينجا خلاف و اختلافی بین بزرگان هست.

استدلال‌ شیخ انصاری(ره) در محل بحث

شیخ اعظم انصاری(ره) در آنچه گفتیم مخالفت کرده است. به طور مسلّم روایت وارد شده است که در وضو قاعده تجاوز جاری نیست. یعنی کل وضو عملی وحدانی است و شکش در اثنا فایده ندارد و دوباره باید اعاده کنیم و قاعده تجاوز در آن جاری نمی شود و این مسلم است‌.‌ این طور که یادم هست، صحیحه زراره چنین می فرماید. این صحیحه، معتبر است و همه‌ به آن عمل کرده اند و شکی در آن نیست. این در باب وضوست. کلام در این است که بايد غسل و تیمم را ملحق کنیم یا آنها ربطی ندارند. حالا یادم ‌نیست؛ اما احتمالا آقای خویی احتیاط می‌کند. تصریحش یادم نیست.[6]

اما در مورد مرحوم امام‌ در یادم هست که به جريان قاعده تجاوز در تیمم و غسل تصريح می کنند. يعنی ملحق به وضو نمی‌کنند. حالا بحث هست که منشأش چیست؟

شیخ(ره) فرموده است که منشأش این است که همه این سه مثل همند‌. چرا در وضو جاری نشده است؟ چون مأموربه، خود افعال وضو نبوده‌ اند؛ بلکه مأموربه طهارت بود و طهارتِ مأموربه، امر بسیطی است و تا وضو از اول تا آخر تمام نشود، طهارت حاصل نمی شود. به صرف اینکه جزئی را انجام داده است، هيچ فایده ندارد و باید وضو را تمام کنیم تا اینکه طهارت حاصل شود. پس اگر در ما بینش شک کردیم، هيچ فایده ندارد. شک در هیچ‌ است. شکی عمل‌ نمی‌آید. اصلا طهارتی وجود ندارد. چون مأموربه طهارت بوده است. فلهذا در باب ‌طهارت، قاعده‌ تجاوز جاری نمی شود. تجاوز یعنی اینکه اگر در بعض افعال شک کردی، در اثنا، اعتنا نکنی؛ نمی شود‌. آن وقت باید وضویت تمام شود. بعد از اتمام اگر شک کردی، اعتنا نمی‌کنی. اما مادام که مشغول وضویی، باید به شکت اعتنا کنی و وضو را اعاده کنی. گفته اند که تیمم و غسل هم همین طورند؛ چون مأموربه در آنها هم طهارت است و طهارت متحصّل از تیمم و غسل است؛ مثل وضو. خود نفس تیمم و افعالش و غسل، مأموربه نیستند‌.[7]

سؤال: در آیه، به اعضا‌ امر کرده است.

جواب: حالا اجازه دهید که فرمایش شیخ(ره) را بگوییم‌. شیخ(ره) این طور استدلال کرده است.

اما خدا در باب غسل، فرموده‌ است: ﴿فاطّهّروا﴾[8] . امر را روی طهارت آورده است. در باب طهارت با تیمم هم ‌فرموده است که احد الطهورین‌ است. کأن خود طهوریتش موضوعیت دارد. از ماده طهارت است. بنابراین اجازه دهید که اول فرمايش شیخ(ره) را بگوییم و بعد روی مناقشه برویم تا ببینیم آخرش چه می شود.

به اينجا که رسیده است، می گويد پس مقتضای‌ قاعده این است که بین وضو و غسل فرقی نیست. ولو اينکه در روايت، فقط وضو وارد شده است. اما از نظر مناط، مساویند و تیمم و غسل با وضو مثل همند. مناطشان یکی است. چون شيخ(ره) مناط را این قرار داده است که شک، شک در محصّل است. شک در محصّل از اول تا آخرش مجرای قاعده اشتغال است و قاعده تجاوز و مانند آن جاری نمی شوند. قاعده‌ تجاوز در جایی جاری می شود که شک در جزئی کنیم بعد از تعدی از آنکه‌ آن جزء، مأموربه باشد. اما‌ اگر جزئی است که مأموربه نیست و مأموربه، اثر حاصله است که این اثر در آخر کار و بعد از‌ اتمام تیمم یا وضو یا غسل حاصل می شود، پس فایده ندارد و این شک، اعتباری ندارد. این شکی نیست که مجرای قاعده تجاوز باشد. شيخنا الاعظم انصاری دزفولی(ره) چنین‌ استدلال کرده است. بعضی هم به اسم ایشان، الشوشتری را اضافه می کنند. این به واسطه امضای خود ایشان است. چون شوشتر در آن موقع، مرکز استان بوده است، از این جهت به مرکز استان نسبت می دادند و الا هیچ تردیدی نیست که شیخ(ره) متولد دزفول بوده است و هنوز هم‌ منزلشان در دزفول هست.

سؤال: تیمم بدل از وضو که مبدل منه است. بدل تابع مبدل منه است. بنابراين چون در وضو ...

جواب‌: این هم استدلالی است‌. همان طور که در وضو این طور است، پس‌ در بدلش هم باید این طور باشد. این‌نحوه استدلالی است که مؤيد شیخ(ره) می شود. اما شیخ(ره) همان طور که عرض کردم فرموده‌ است و بحث را بر قضیه‌ شک در محصِّل برده است.

پس بنابر فرمایش شیخ(ره)، قاعده تجاوز همان طور که در وضو جاری نیست در غسل و تیمم هم‌ جاری نیست. بعضی ها یا خیلی ها هم‌ همین طور قبول کردند.

رد استدلال شیخ انصاری(ره)

بعضی ها گفته اند: نحن ابناء الدلیل. اولا دو بحث در اينجا هست.‌ یکی‌ اینکه اصلا در هر سه، در وضو، غسل و تیمم، شک، شک در محصّل نیست؛ و اينکه مأموربه تیمم باشد، چنین چیزی نداریم و مأموربه، خود عمل وضو، غسل و تیمم است. اینکه در آورديد که طهارت، مأموربه است، واقعیت ندارد؛ چون که ‌اوامر، به نفس این اعمال تعلق پیدا کردند؛ پس‌خودشان‌ مأموربه اند‌. خودشان که مأموربه شدند، مانعی نیست از اینکه قاعده تجاوز در همه جاری شود. منتهی در باب وضو، دلیل خاص داریم. در وضو که نمی توانیم، از باب دلیل خاص‌ است که قاعده تجاوز را در باب وضو رد کرده است. ولی فرض این است که در باب تیمم و در غسل، چنین دلیلی نداریم. پس‌ مرجع، ‌اطلاق دلیل قاعده تجاوز است. دلیل قاعده تجاوز می فرمايد: کلما خرجت من شیء و شککت فی شیء، فشکّک لیس بشیء مثلا؛ انما الشّک إذا کنت في شیء لم‌ تجزه مثلا. از باب مثال عرض کردم. اطلاق، این غسل و تیمم را هم می گیرد و ما به اطلاق دلیل، رجوع می‌کنیم.

سؤال: فرمودید که در غسل، به طهارت امر شده است.

جواب: امر شده است؛ ولی امر به خود غسل هم شده است و لهذا منافاتی ندارد. در این صورت‌، باید بین دو امر جمع کنیم. خود این عمل غسل، مأموربه می شود و طهارت هم مأموربه بالتبع است و الا مأموربه اصلی نیست.

یکی این‌ است که ما قضیه شک‌ در محصل را منکر شويم و مرحوم‌ آقای خویی به این‌ قضیه مصرّ است که قضیه وضو و غسل و تیمم، شک در محصِّل نیست و لهذا اصالة البرائة را هم در همه جاری می‌کند و مرجع را قاعده اشتغال نمی داند. درست است اگر هم امر به طهارت آمده است، عنوان طهارت، مسبَّب نیست؛ چون که محصِّل یعنی سبب؛ آن وقت مفعولش محصَّل‌ است. محصَّل‌ و محصِّل يعنی سبب و مسبب. می‌فرماید اینها این طوری نیستند. طهارت، عنوانی است. عنوان ‌و معنون اند؛ نه سبب و مسبب. عنوان و معنون، مثل اينکه عنوان‌ عالم بر این آدم ‌منطبق ‌می شود. این محصِّل نیست. اگر در جزء یا شرطی شک‌کردیم، اصالة البرائة را جاری می‌کنیم‌. پس بین‌ عنوان و معنون و محصِّل‌ و محصَّل یعنی سبب و مسبب فرق هست و در اینجا عنوان طهارت، محصِّل‌ و محصَّل نیست؛ نسبت به وضو و غسل و تیمم، سبب و مسبّب نیستند؛ بلکه عنوان و معنون اند. عنوان و معنون، عنوان بر معنون منطبق می شود و اتحاد وجودی دارد؛ به خلاف سبب و مسبب؛ سبب و مسبب از هم‌جدا و دو چیزند و ربطی به هم ندارند. لهذا بر این اساس محقق خویی(ره)، قضیه محصِّل را نقاش کرده است و می گوید عنوان و معنون است؛ و لهذا اگر شک کردیم، اصالة البرائه جاری می شود.

 

سؤال: یعنی شستن صورت، همان‌نفس طهارت است؟

جواب: بله؛ نفس طهارت است. از اول تا آخر طهارت این ‌است که همین که شما دارید صورتتان را می شویید، دارید طهارت‌، ایجاد می‌کنيد. خودش طهارت است. ﴿فاطّهّروا﴾ یعنی صورت و دستانت را بشویید. یعنی لفظ عوض شده است؛ ولی معنا‌ یکی است. نفس عمل‌ است. این فرمایش محقق خویی(ره) است و بر این اساس، قاعده اشتغال را هم‌ منکر و به أصالة البرائه قائل شده است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo